تعامل دین و سیاست در نهضت مشروطه (قسمت اول)
نویسنده: محمدعلى رواستان
در این نوشتار, بیشتر بر بنیادهاى نظرى حرکت مشروطه تأکید شده است و با استفاده از رسائل مشروطه خواهان و مشروعه طلبان, دو گروه عرصه دار و نقش آفرین آن روزگار, نقش اصول دینى در حرکت رهبران مشروطه مورد پژوهش قرار گرفته است.
نهضت مشروطه, از سویى, آغاز حرکت اجتماعى نوینِ ملت ایران, براى رهایى از استبداد حاکم; و از سویى, از جمله حرکتهاى اجتماعى است که به خوبى کُنش رو در روى دین و سیاست و نقش دین در جامعه ایرانى را نشان مى دهد.
این نهضت، با داعیه دینى و با توجه به چگونگى و حالت اجتماعى جدید حاکم بر دنیاى آن روز, بویژه دگردیسیهاى غرب, آغاز شد و در سرانجام خویش, به دلیل چیرگى دیدگاه غیر دینى به شکست و کژى کشید.
گرچه تاکنون درباره نهضت مشروطه بسیار نوشته شده است, اما هنوز زوایاى گوناگون این حرکت اجتماعى, به خوبى کاویده نشده است و راه براى پژوهشهاى جدید باز است. در این نوشتار, بیشتر بر بنیادهاى نظرى حرکت مشروطه تأکید شده است و با استفاده از رسائل مشروطه خواهان و مشروعه طلبان, دو گروه عرصه دار و نقش آفرین آن روزگار, نقش اصول دینى در حرکت رهبران مشروطه مورد پژوهش قرار گرفته است. این گزارش که در دو بخش, رویکرد مشروطه خواهان و مشروعه طلبان را, که ناسازگار با مشروطه و خواستار مشروطه مشروعه بودند, به بوته بررسى قرار مى دهد, به خوبى نشان مى دهد هر دو گروه, با داعیه دینى صف کشیده بودند و باورهاى دینى آنان را خرسند ساخته بود که در راهى که پیش گرفته اند, استوار بایستند.
رویکرد روشنفکران نیز که جزء حلقه رهبران مشروطه بودند, به اشارت آمده است که خود حاکى از نقش دین در عرصه اجتماعى است که آنان را وادار به پشتیبانى از دین کرده است. اینها, همه, با شاهدها و نمونه هایى از حرکت نهضت مشروطیت همراه گردیده است.
الف. نسبت نظام فکرى شیعى با مشروطیت
گرچه نباید دگرگونیهاى گسترده و شگفت انگیز غرب را در شروع نهضت مشروطیت, نادیده انگاشت; اما آن چه سبب شد, با وجود رویکرد به تمدن غرب, ایرانیان توان نگهدارى فرهنگ و زبان اصیل و ارزشهاى دینى خود را بیابند, عنصر ارزش مند اجتهاد در تفکر شیعه است که انگیزه همراهى مجتهدان با پدیده هاى نوظهور و بررسى نوآوریها براساس اصول مذهبى فکر شیعى گردیده است.
حمید عنایت در این زمینه مى نگارد:
(هر روشنفکر حقیقت جویى که در پى شناخت ماهیت فکرى انقلاب مشروطه است, اگر در جست و جوهایش فقط به ایران قناعت نکند, بلکه نظرش را به کشورهاى دور و بر ایران بیاندازد, باید این سؤال برایش پیش بیاید که چگونه از میان آن همه جنبشهایى که کمابیش, همزمان در میان ملتهاى ترک و مصر و هند در راه برقرارى حکومت ملى جریان داشت, فقط در ایران بود که علماى دینى, نه تنها با آزادى خواهان همراهى کردند, بلکه رهبرى بخش اعظم جنبش ملى را به عهده گرفتند….
پاسخ این سؤال در ماهیت فکر سیاسى شیعه و نیز در نبوغ اجتماعى برخى علماى آن زمان و توانایى ایشان در استخراج اصول حکومت ملى, از منابع فقه و شریعت اسلامى, نهفته است.)1
اصل اجتهاد, زمینه را براى بررسى و نقد فضاى به وجود آمده در اثر دگردیسیهاى غرب, فراهم آورد و با امداد از بحثهاى اصول و در پرتو توجه به اثربخشى نیازهاى زمان در حوزه فرعهاى فقه, راه را بر از حالى به حالى شدن و دگرگونیهاى بنیادین جامعه اسلامى, از استبداد به قانون طلبى و عدالت خواهى گشود.
آخوند خراسانى, یکى از سه عالم بزرگ نجف,2 که پشتوانه اصلى نهضت مشروطه و اثرگذارترین کانون مشروطه خواهى به شمار رفته است, بر این اساس, به روشن گرى حضور عالمان در نهضت مشروطه پرداخته است: (زمان و عصر ما در آستانه تحول است, دیر یا زود تحولات سیاسى و اجتماعى رخ خواهد داد اگر عالمان دین که مدعى رهبریت جامعه اسلامى را دارند, یا باید خود زمام فکرى نهضت را به دست گیرند و یا از ادعاى خود, صرف نظر نمایند وگرنه, دیگران (و بیش تر اندیشه وران لائیک) این مهم را انجام خواهند داد.)3
نویسندگان رسائل مشروطه, با به کار بردن مقوله ها و جُستارهاى اصولى, بسان: تلازم حکم عقل و شرع, مقدمه واجب و اصالةالاباحه از جهت عقلانیت نظام مشروطه, مقدمه بودن آن براى به حقیقت پیوستن اسلام و اصل مباح بودن حکومت مشروطه, به ثابت و استوار کردن مشروعیت و بایستگى برپا داشتن نظام مشروطه پرداختند.
مسأله امور حسبیه و نقش فقیه در اداره جامعه, از فقه اسلامى و حتى بحثها و جُستارهاى کلامى, بسان: پیوند اراده و خواست الهى با خیزش و دگرگونى در جامعه و بایستگى حرکت اجتماع در راه به حقیقت پیوستن هدفها و ردّ جبرگرایى, حتى در شب نامه هاى آن روزها, مورد استفاده قرار گرفته است.4
حتى عرفا و صوفیان نیز, به پشتیبانى از مشروطه و بررسى مشروطه اى که خواستار آن بودند, رسائلى نگاشته اند.5 از این روى, شمارى از تحلیل گران, سه انگیزه: سنت عقلى, اجتهاد شیعى و عرفان را انگیزه ها و سببهاى اصلى پیدایش حرکت مشروطیت شمرده اند.6
شهید مطهرى (تنبیه الامه) را تفسیر درست توحید اسلامى دانسته است:
(انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملى, اجتهادى و سیاسى اسلام را, هیچ کس, به خوبى علامه بزرگ و مجتهد سترگ, مرحوم میرزا محمدحسین نایینى, قدس سره, توام با استدلالها و استشهادهاى متقن از قرآن و نهج البلاغه در کتاب ذىقیمت (تنبیه الامه و تنزیه المله) بیان نکرده است.)7
ب. اثرگذارى مذهب در قیام مشروطیت
روند عملى حرکت مشروطه, حکایت از نقش مستقیم, ژرف و بى نظیر دین در حیات اجتماعى آن زمان دارد. در محرم, صفر و رمضان, نهضت اوج مى گرفت8 و عنصر وعظ و خطابه, به حدى اثرگذار بود که براى حفظ شور انقلابى مردم, مجلسهاى هفتگى برگزار مى شد9 حتى در سفارت انگلیس, تحصن کنندگان مجلس وعظ داشتند.10 مسجدها و محفلهاى مذهبى, کانون مشروطه خواهى بود و شعارهاى برگرفته از آموزه هاى اسلامى یا به ظاهر اسلامى در بین جمعیت بلند بود. روحانیت, با جایگاهى والا و پایگاهى مستقل, با احساس وظیفه ناشى از توجه به مبانى اسلامى و اجتهاد شیعى, رهبرى قیام را به عهده گرفت و مردم دنباله رو آنان گردیدند و به همین روى با کناره گیرى روحانیت, نهضت و قیام عمومى فروکش کرد.
بالاتر از همه این سببها, نقش بى مانند فتواهاى روشنگر و بیدارگر علماى نجف بود که تمام تاریخ نگاران مشروطه, حتى سکولارترین آنان, پیروزى نهضت را بدون این فتواها, ناممکن و همراهى و همداستانى عالمان را سبب جایگاه یابى و راهیابى روشنفکران در جامعه مى دانستند.11 حتى پس از پیروزى مشروطه خواهان, برخلاف اثرگذارى روشنفکرانى همچون تقى زاده, حرکت ستارخان و باقرخان از فتواهاى عالمان نجف اثر پذیرفته بود.12
عالمان شیعه, در پى حاکمیت اسلام ناب بودند و جز به حاکمیت قانونها و آیینهاى اسلامى نمى اندیشیدند:
(علما در پى مشروطه اى بودند که قانونها و آیینهاى اسلام را پاس دارد و از حدود قانونهاى گذارده شده برابر مذهب رسمى مملکت سرپیچى نکند و با نارواییها مبارزه شود و حفظ اسلام و حوزه مسلمانان هدف اصلى باشد. در نظر علماى دین قانون هایى که برخلاف مذهب جعفرى تدوین شود و راه زندقه و بدعت پوید برخلاف مشروطیت بوده و به استبداد منتهى خواهد شد.)
ادوارد براون, محقق انگلیسى نیز, بر نقش اصلى مذهب در نهضت مشروطیت تأکید مى ورزد و عامل اصلى حرکت توده را توهین حکومت به باورهاى مذهبى و دینى مردم مى داند.13
نقش روحانیت بود که حرکت مشروطه خواهى را از افتادن در دام غرب, فرهنگ و آداب آن دیار, که روشنفکران آن روزگار را سخت شیفته خود کرده بود, نگهداشت و مبارزه با استعمار را همگام با مبارزه با استبداد پیش برد. از این روى, با کناره گیرى روحانیت, زمینه چیرگى سیاست غرب بر حکومت مشروطه فراهم آمد و راه بر نفوذ فرهنگ غرب در ایران باز شد. بر این اساس است که جلال آل احمد روحانیت را تنها سدّ در برابر هجوم غرب زدگى مى داند14 و کنار گذاشتن این نهاد را, با اعدام شیخ فضل الله نورى, آغاز استیلاى غرب مى انگارد و نقش شیخ شهید را نشانه استیلاى غرب زدگى مى شناساند.15
1. مبانى دینى نظریه مشروطیت
علماى مشروطه خواه, خواستار مشروطه اى سازگار با آموزه هاى اسلامى بودند و خاستگاه مشروطه را آموزه هاى دینى مى دانستند; از این روى, در تعریف مشروطه, به پیوند آن با نظریه حکومتى اسلام اشاره کرده و از مشروطه, تعریفى سازگار با آموزه هاى اسلامى ارائه مى دادند و از آن به نام وسیله اجراى احکام اسلامى یاد مى کردند.
در این بخش, ما ابتدا به تعریف علماى مشروطه خواه از نظام مشروطه و فرق و ناسانى آن با رویکرد روشنفکران و سپس به اصول آموزه هاى اسلامى که در رویکرد این اندیشه وران, مشروعیت نظام مشروطه را روشن مى کند, آن گاه به راهکارهاى تشکیل نظام مشروطه اسلامى, که از سوى این گروه ارائه گردیده است, اشاره خواهیم کرد.
پیش از این که این نکته ها را به بوته بحث بگذاریم, یادآور مى شویم: مراد از دخالت دادن دین در شناساندن مشروطه, اصل نقش عنصر دین است و در این قسمت برداشت آنان از دین مورد توجه نیست; بلکه پاى بندى آنان به ارائه تعریف دینى از مشروطه, که نشانگر نگاه دینى آنان به مشروطه است, مورد نظر است.
تعریف مشروطه: آخوند خراسانى در لایحه اى, مشروطیت را چنین مى شناساند:
(مشروطیت هر مملکت, عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتى و دوایر دولتى است به عدم تخطى از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذاهب رسمى آن مملکت… و چون مذهب رسمى ایران, همان دین قویم اسلام و طریقه حقه اثنا عشریه, صلوات الله علیهم اجمعین است, پس حقیقتاً مشروطیت و آزادى در ایران, عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامه مستفاد از مذهب [است].)16
نویسنده رساله مکالمات مقیم و مسافر, سلطنت مشروطه را لزوم اطاعت اوامر قانونى پادشاه تعریف مى کند و قانون مملکت اسلامى را کتاب الهى و سنت پیغمبر(ص) مى داند.
در این دیدگاه, تنها امرى مطاع است که مطابق این قانون باشد.17
شیخ محمداسماعیل محلاتى نیز, سلطنت مشروطه را (منضبط کردن خیالات شاه و حواشى وى براساس قانون) تعریف مى کند. و بر این نظر است که: در مملکت اسلامى, انضباط کار دولتمردان, برابر قانونها و آیینهاى اسلام و احکام قرآن باید باشد.18
ارائه چنین تعریفى از مشروطه, بیانگر رویکرد هواداران و علاقه مندان این نظریه در پیوند دین و حکومت است. براساس برداشت و نگاه این گروه, سیاست و دین از هم گسسته نیست و تشکیل دولت بر مبناى قواعد دینى و نقش آفرینى دین در حوزه حکومت بى چون و چرا و بى گمان است.
رویکرد مخالف این دیدگاه, از سوى روشنفکران مشروطه خواه ارائه گردیده است. اینان بر جدایى حوزه دین و حکومت تأکید ورزیده و در تعریف مشروطه و بنیاد آن, ناسازگارى با سنتها و ارزشهاى مذهبى را در کانون توجه خود قرار داده اند.
برخلافِ ناسانى دیدگاه روشنفکران در رویارویى با دین, که نمایان گر ناسازگارى اساسى شمارى با اساس دین و آموزه هاى دینى و جدایى دین از سیاست, با حرمت نهادن به آن و انکار نقش دین در حیات اجتماعى از سوى گروهى دیگر است; بازداشتن دین از دخالت در حوزه حکومت و پیوندها و بستگیهاى اجتماعى مورد اتفاق روشنفکران غرب زده است.
به گفته ملک الشعراى بهار:
(اندیشه اصلى روشنفکران مشروطه خواه, که در عمل برابر آن حرکت مى کردند, جدایى دین از سیاست بوده است.)19
از رهبران فکرى جناح روشنفکرى نهضت مشروطه, فتحعلى آخوندزاده, در ناسازگارى با دین, روشن و بى هیچ پرده پوشى سخن مى گفت. او, بهشت و جهنم را لغو و تعزیه را کم خردى مى دانست. دین را در ردیف عقاید باطله که ذلت امت را در پى دارد, یاد مى کرد. براى دین, نقشى فراتر از حوزه اخلاق باور نداشت که با جایگزینى فرهنگ جدید غرب, جامعه از آن هم بى نیاز خواهد بود.
آخوندزاده درباره پیوند دین و اجتماع مى نویسد:
(صلاح مى بینم که امر مدافعه را در هر صفحه اى از صفحات ایران بالکلیه از دست علماى روحانیه باز گرفته,جمیع محکمه هاى امور مدافعه را وابسته به وزارت عدلیه نموده باشید که بعد از این علماى روحانیه, هرگز در امور مرافعه مداخله نکنند. تنها امور دینیه از قبیل نماز و روزه و وعظ و پیشنمازى و نکاح و طلاق و دفن اموات و امثال ذلک, در دست علماى روحانیه بماند مانند روحانیت دول یوروپا.)20
ملکم خان, رهبر دیگر روشنفکرى, که تقى زاده خود را مرید آثار او و کتابهاى او را اثرگذارترین سببها و انگیزه هاى بیدارى ملت دانسته است,21هدف خود را سازگارى دین و علم مى دانست و مانند علماى مشروطه, از اصل مشورت, در بیان و روشنگرى دینى بودن نظام مشروطه یاد کرده است.22و بر جدایى دین و سیاست تاٌکید ورزیده است; از این روى, کم و بیش, تمام پژوهش گران زندگى و آثار وى, نگاه او را به دین ابزارانگارانه و همراه با نفاق و عوام فریبى دانسته اند.23هر چند خود مى نویسد:
( چون بدى شیوه فرمانروایى و تهى دستى مردمان را دیدم, به فکر اصلاح کارها افتادم, سپس به اروپا رفتم و در آن جا نظامهاى دینى و اجتماعى باخترزمین را بررسیدم, جوهر فرقه هاى متعدد مسیحیت و سازمانهاى مخفى و فراماسونرى را دریافتم و طرحى در نظر گرفتم که خرد سیاسى اروپا را با حکمت دینى سازش دهم.)24
اما توجه به آثار و کارکرد وى, نشان مى دهد این سازش جز تاویل دین به سود فرهنگ غرب و دین زدایى به قصد باز کردن راه نفوذ غرب نبوده است و نام دین تنها ابزارى براى فریب مردم بوده است:
( میرزا ملکم خان تصریح داشت که دریافتم که سعى و تلاش براى انتظام امور ایران, به شیوه ممالک اروپایى, کارى بیهوده خواهد بود و از این جهت, نقشه عملى خویش را در لفافه دین, که با روحیات مردم ایران سازگارتر بود, پوشیدم.)25
اساس زندگى عملى وى نیز, بر دو اصل سودجویى و غرب زدگى استوار بود. امتیازهاى ننگین لاتارى و رویتر را به غربیان داد که عالمان به رویارویى برخاستند و دست اندرکاران, به ناگزیر آنها را لغو کردند. و تلاش در جهت تشکیل انجمنهاى فراماسونرى و پدیدآوردن زمینه براى رشد و دامن گسترى فرهنگ غرب, از برنامه هاى اساسى وى به شمار مى آمد, تا آن جا که نام وى در فهرست سرسپردگان انگلیس درج گردیده است.26ازدواج وى با هانریت ارمنى به رسم ارامنه, ناسازگارى وى با زبان عربى و خط فارسى را سرچشمه و منشأ مشکلات ایران دانستن,27نشانه هاى دیگرى است بر اندیشه هاى ضد ملى و ضد دینى او.
طالبوف نیز, خواستار کوتاه کردن دست روحانیت از امور اجرایى کشور بوده است; یعنى جدایى دین از سیاست.28چنان در بى حرمتى به شعائر اسلامى پیش رفته و گستاخى پیشه کرده که شیخ فضل الله نورى آثار وى را حرام کرده است.29
با توجه به این رویکرد است که تاریخ نگاران سکولار مشروطه, مانند کسروى, ملک زاده و ناظم الاسلام کرمانى, مشروطه را با آموزه هاى دینى ناسازگارانگاشته اند و همراهى عالمان دین را با مشروطه, ناشى از بى خبرى و ناآگاهى آنان از حقیقت مشروطه دانسته اند.30
در روند عملى مشروطه خواهى نیز, صف روشنفکران مشروطه خواه از روحانیون جدا بود و هر چه نهضت مشروطیت به پیروزى نزدیک تر مى شد, این جدایى آشکارتر به نظر مى رسید; به گونه اى که کسروى و سفارت انگلیس, دو نوع مشروطه قدیم و جدید را در جریان دانسته اند.31
پیش از پیروزى مشروطه, انجمن سرّى باغ سلیمان خان میکده, که روشنفکرانى مانند دولت آبادى, مساوات, مجدالاسلام کرمانى و… عضو آن بودند, از این که دین در بین مردم جایگاه دارد و عالمان بر روح و روان مردم اثر گذارند, نگرانى خود را ابراز مى کردند.32
و پس از پیروزى مشروطه, حزب دمکرات, که بسیارى از هموندان انجمن یاد شده, به هموندى آن درآمدند, جدایى قواى سیاسى و روحانى را یکى از دو هدف اصلى خویش اعلام و در اساسنامه حزب گنجانیدند.33
در روزنامه ها, از جمله: ملانصرالدین, صوراسرافیل, ایران نو و… مقاله هایى علیه اسلام و قانونها, حکمها و آیینهاى روشن و ضرورى دین نشر مى یافت و در این روزنامه ها, به روحانیت و عالمان بزرگ دین, بى پروا و گستاخانه ناسزا گفته مى شد. در مجلس, سکولارها, پى گیرانه, براى گذراندن قانونهاى غربى و ضد اسلامى مى کوشیدند. سکولارها و جناح روشنفکرى که تقى زاده رهبرى آن را به عهده داشت, با نظارت علما مخالف بودند و پس از تصویب نیز, در عمل, مدتها از اجراى آن سرباز زدند.34 تا آن جا که این برخوردها, رویاروییها و حرکتهاى خائنانه و غیر صادقانه, سبب سرخوردگى عالمان مشروطه خواه و تشکیل دو جناح اقلیت و اکثریت در مجلس گردید.
بهبهانى به دستور تقى زاده و به دست افراد حیدرعمو اوغلى به قتل رسید.35 آخوند خراسانى و مازندرانى فتواى فساد مسلک سیاسى تقى زاده را, که همان مسلک عموم روشنفکران بود, صادر کردند و تقى زاده بر اساس این حکم, اخراج گردید.36
الف. سازوارى آموزه هاى دین با مشروطه: مشروطه خواهان در بیان و روشنگرى مشروعیت نظام مشروطه, به آیات, روایات و سیره معصومان(ع) استناد جسته و اصل نظام مشروطه را به حکومت شورایى عصر سلیمان نبى مربوط دانسته37 و مشروطگى را همان شکل حکومت علوى و نبوى انگاشته اند.38 نگاهى گذرا به رسائل: تنبیه الامه نایینى, احیاء المله اهرى, رساله انصافیه کاشانى و… نشان دهنده توجه آنان به آیه هاى قرآنى و روایتها و سخنان معصومان, در بیان سازگارى آموزه هاى دینى با قانونها و آیینهاى مشروطه است.
کاشانى در این زمینه پس از یادکرد از آیه هاى گوناگون, در بیان مشروعیت قانونهاى مشروطه مى نویسد:
( اگر وقت و همت باشد, براى هر یک از اصول و قواعد مشروطیت و فروع آن, یک کتاب مفصلى مى توان نوشت که جز از قواعد شریعت ما برنداشته اند که امروز, ترویج آن, ترویج قوانین شرع است… پس باید بزرگان دین و علماى روحانیین, هر چه زودتر نشر قوانین مقدسه خود را به اسم شارعش بفرمایند و اگر نه, بیم انقلاب[اصول] است و اول تدبیر در این باب تقریر اعمال خود این طایفه است با قوانین قویمه قدیمه شرع.)39
گذشته از یادکرد آیات و احادیث, در بیان و روشنگرى برابرى اصول مشروطه با آموزه هاى اسلامى, توجه به آموزشها و دستورهاى بنیادین نظریه مشروطیت, اساسى ترین روش روشن کردن و بیان مشروعیت نظام مشروطه در این رویکرد است که به آن اشاره خواهیم کرد. پیش از یادکرد اصلها و شالوده هاى دینى, یادآورى این نکته بایسته است که در این رویکرد, تمامى عنصرهاى سامان دهنده مشروطه, برابر اصلها و بنیادهاى اسلامى نیست و هواداران این نظریه, از دو گزینه استبداد و مشروطیت, گزینه دوم را برتر دانسته اند.میرزاى نایینى پس از روشن کردن بنیادهاى دینى اصول مشروطه, همچون:آزادى,مساوات و… حکومت مشروطه را از باب قاعده(ما لا یدرک کله لا یترک کله) حکومت دینى دانسته و نوشته است:
(در این زمینه که دستمان, نه تنها از دامان عصمت بلکه از ملکه تقوى و عدالت و علم متصدیان هم کوتاه و به ضد حقیقى و نقطه مقابل آن گرفتاریم[=استبداد] همچنان که بالضروره معلوم است, حفظ همان درجه مسلمه از محدودیت سلطنت اسلامیه که دانستى متفق علیه امت و از ضروریّات دین اسلام است.)40
آخوند خراسانى نیز با ردّ روشن و آشکار استبداد, به روشنى نظام مشروطه را (دفع افسد به فاسد) دانسته و نوشته است:
(البته به حکم عقل و به فصیح منصوصات شرع, غیر مشروعه عادله, [=مشروطه] مقدم است بر غیر مشروعه جابره [=استبداد] و به تجربه و تدقیقات صحیحه و غوررسیهاى شافیه, مبرهن شده است که نُه عشر تعدیات دوره استبداد در دوره مشروطیت کم تر مى شود و دفع افسد و اقبح به فاسد و قبیح واجب است)41
ییکم. اصل مشورت در اسلام: با توجه به آیات کریمه (وشاورهم فى الامر)42 و (وامرهم شورى بینهم)43 اصل مشورت مورد توجه دین است. عالمان مشروطه, این اصل را مبناى تشکیل مجلس دانسته و با تمسک به سیره نبوى و علوى, به لازم و ناگزیر بودنِ به کار بستن آن در حکومتِ دینى اشاره کرده اند:
(دلالت آیه مبارکه (وشاورهم فى الامر), که عقل کل و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلاء امت مکلف فرموده اند, بر این مطلب در کمالِ بداهت و ظهور است; چه بالضروره معلوم است مرجع ضمیر جمیع نوع است و قاطبه مهاجرین و انصار است, نه اشخاص خاصه و تخصیص آن به خصوص عقلا و ارباب حل و عقد از روى مناسبت حکمیه و قرینه مقامیه خواهد بود, نه از باب صراحت لفظیه. و دلالت کلمه مبارکه: (فى الامر) که مفرد محلى و مفید عموم اطلاقى است بر این که متعلق مشورت مقرره در شریعت مطهره, کلیه امور سیاسیه است هم, در غایت وضوح و خروج احکام الهیه, عزّ اسمه, از این عموم, از باب تخصص است نه تخصیص.)44
نویسنده رساله مکالمات مقیم و مسافر نیز, با چنگ زدن به آیه 36 سوره احزاب به امور روشن در شرع, چون احکام میراث و نکاح و امور ناروشن در شریعت همچون حفظ ثغور و حفظ انتظام و… تقسیم و جایگاه مشورت را قسم دوم دانسته و بر این اساس, مشروطه را همان اسلام معرفى کرده است.45
نویسنده رساله آفتاب و زمین براساس همین اصل, مشروعیت رکنها و عنصرهاى سامان دهنده مشروطیت را توجیه کرده و آن را ناشى از روح مشروطیت دانسته است.46
دوم. بایستگى حکومت اسلامى و نظم اجتماعى: دلیل دیگر بایستگى مشروطیت, اصل بایستگى حکومت اسلامى است. سید نصرالله تقوى چهار راه براى حاکمیت بیان مى کند: واگذارى اداره امور به بیگانگان یا فاسدان, رها کردن افسار حکومت و استقرار مشروطیت, راه نخست با شرافت انسانى و دومى با اصول مذهبى ناسازگار است و بدون حکومت هم کشورى برپاى نمى ماند. پس تنها راه, حفظ نظام, حکومت مشروطه, با نگهداشت اصول مذهب است و اثر آن, نگهدارى جامعه از رخنه گرى بیگانگان و دخالت ناشایستگان است.47
نایینى, به دلیل دسترسى نداشتن به معصوم, مشروطه را تنها حکومت ممکن اسلامى مى داند و کاشانى با چنگ زدن به آیه 25 سوره حدید, انتخاب را تنها راه کوتاه کردن دست نااهلان از حکومت و برقرارى و استوارى قانون و نظم مى انگارد:
(و اما در زمان غیبت امام, علیه السلام, قانون پاک به دست آوردن و به عدل رفتار کردن به توسط آن حضرت ممکن نیست و غیر از دست به دامان انتخاب شدن چاره اى نیست, تا بلکه به این حیلتها دست افراد را از قانون تراشى و حکومت کوتاه نماییم و قانون صحیح خود را به دست آورده, تا حاکم ما باشد.)48
افزون بر بایستگى و ناگزیرى اصل حکومت جهت برقرارى و پا گرفتن نظم, پیاده کردن عملى احکام اسلامى نیز در گرو وجود حکومت شایسته و حاکمیت قانون است و از این روى, حکومت, از باب مقدمه واجب, براى بیان وظیفه و کارهایى که بر عهده کسان است و روشن کردن حد و مرز شایستگى حاکمان واجب است. از این روى محلاتى, تلاش, کوشش و تکاپو را بر پاسدارى از اساس مشروطیت سلطنت را براى نگهدارى و پاسدارى دولت اسلامى و اعتلاى لواى اسلام, لازم و سعى در ویران کردن آن را, ویران کردن اساس اسلام مى داند.49
تقوى مى نویسد:
(امروز روزى است که آنهایى که نان و نمک اسلام را خورده اند و از راه خدمت به شریعت مطهره, صاحب شأن و شرف گشته اند, به تمام همت متوجه اقامه این مجلس شوند و ارکان رفیع البنیان او را از قواعد عدل اسلامى رفع نمایند تا به حول الهى, بساط شرع انور از مبدأ شرق تا به آخر نقطه غرب, گسترده شود.)50
سوم. اصل امر به معروف و نهى از منکر (نفى حاکمیت استبداد): در تفکر شیعى, اصل امر به معروف و نهى از منکر از بنیادهاى اساسى و از سببها و انگیزه هاى قوام دین و حفظ شوکت مسلمانان شمرده شده است و پیاده شدن و به حقیقت پیوستن اسلام, در گروِ عمل به آن و ترک آن سبب به حقیقت نپیوستن اسلام است. عالمان دینى, وجود حاکمیت استبدادى و پیاده نشدن اسلام را ناشى از ترک این فریضه دانسته اند. نویسنده رساله آفتاب و زمین با یادکرد جنایتها و ستم پیشگیهاى شاهان مى نویسد:
(چیزى که مجوز این همه اعمال ناشایست شده بود, همانا عدم تفکر و مرعوبیت بى جایى بود که در افراد ملت یافت شده. خود را گول زده تنها به الفاظ بى معنى دلخوش کرده, چشم از حقایق و معنویات پوشیده بودیم و در ظاهر مسلمان و ایرانى بودیم; اما در باطن چه مسلمان و چه ایرانى؟ زیرا که یکى از فروع اسلام و ارکان دین ما امر به معروف و نهى از منکر بود و اگر ما آن را ترک نمى کردیم و حافظ آیین خود بودیم, به طور کلى و قطعى مى توان گفت که آن چه کردند نمى توانستند کرد و آنچه نکردند بایستى کرده باشند.)51
نایینى نیز بین اصل نهى از منکر و مسأله حکومت پیوندى ژرف و ناگسستنى مى بیند. در این نگاه, ناشایستگى حاکمان و استبداد, دو منکر است که از دیدگاه دینى نارواست. و حفظ حکومت مشروطه از باب امر به معروف واجب; چرا که پیروى از طاغوت, هم سنگ شرک است. از این روى علماى نجف اساس قویم مشروطیت را بناى امر به معروف و نهى از منکر و برچیدن دستگاه ستم, گسترش عدل و حفظ دین دانسته و حکم به جهاد با شاه مغاک داده اند.52
چهارم. اصل جهاد و مبارزه با استعمار: جهاد با ستمکاران و رام نشدن در برابر یورشهاى بیگانگان, از فروع آیین تشیع به شمار است. از آن جا که علماى شیعه, حاکمیت استعمار را, که در دوره قاجار به اوج رسیده بود, در پیوند تنگاتنگ, جدى و مستقیم با حاکمیت استبدادى مى دیدند , میدان مبارزه علیه استبداد را به مبارزه ضد استعمارى دگر کردند; چرا که غرب زدگى و استعمار را دستاورد شوم و نامبارک استبداد مى دانستند:
(فقط مسلمانى را از آنها گرفتن و محبت فرنگى مآبى در دل رسوخ دادن و رها کردن, و اگر اندکى ملاحظه کنى, این هم از شآمت دوره استبداد است; چرا که رشته امور به دست رجال خودخواه استبدادیه بوده که نوع آنها, الاّ القلیل, به محبت فرنگى و فرنگى مآبى افتخار مى کردند و پیوسته در مقام ترویج و نشر آثار و شؤونات آنها بودند.)53
در برابر این رویکرد, روشنفکرانِ مشروطه خواه, سخت شیفته غرب و حاکمیت قانونها و آیینهاى غربى و حکومت غربیان در کشور بودند.
تقى زاده مى نویسد:(چنان که اغلب مى دانند, اولین نارنجک تسلیم به تمدن غرب را در چهل سال قبل, من بى پروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروى شمرده مى شد و به جاى تعبیر اخذ تمدن غربى, پوست کنده فرنگى مآب شدن مطلق ظاهرى و باطنى و جسمانى و روحانى را واجب شمردم.)54
اینان, در بعد نظرى و عملى خواستار تقلید همه سویه از غرب بودند و هرگونه امتیازى را در جهت غربى شدن جامعه, به غربیان مى بخشیدند. با کوچک ترین احساس خطر, راه سفارتخانه هاى بیگانه را پیش مى گرفتند.
این در حالى بود که مشروطه خواهان, بر ردّ وام از خارج, در هنگام بنیان گذارى بانک, تأکید مى ورزیدند. و زمینه پدیدآورى بانک ملى, با یارى مردم و فتواى عالمان دین, فراهم آمد.55
فتواى آقانجفى و حاج آقا نوراللّه اصفهانى بر حرام بودن خرید کالاهاى خارجى, تجارت خارجیان را در ایران, با شکست رو به رو کرد.56
پیش از مشروطه, فتواى میرزاى شیرازى بر حرام بودن توتون و تنباکو که کسروى آن را نخستین تکان توده ایران مى داند,57 کارى ترین ضربه علیه استبداد تا آن روز بود. از این روى جلال آل احمد, ناسازگارى با رخنه گرى استعمار غربى را از ویژگیهاى روحانیت در درازاى تاریخ شمرده است.58 در رسائل مشروطیت, روى دو اصل: امر به معروف و نهى از منکر و جهاد انگشت گذارده شده است: اولى در منکر بزرگ حاکمیت استبداد و دومى در جلوگیرى از رخنه گیرى بیگانگان و چیرگى آنان بر جامعه اسلامى.
بیش تر رسائل مشروطه خواهان, زیر عنوان فایده ها و یا دلیلهاى مشروعیت مشروطیت ذکر گردیده است.
محلاتى, مراد از سلطنت مشروطه را, کاستن از دامنه ستم و کوتاه کردن دست حاکمان ستم پیشه مى داند که همانا نمونه روشن امر به معروف و نهى از منکر است. و پاسدارى از کیان اسلام, در برابر یورش کافران و حاکم کردن قانون براى نگهدارى کشور از گزندها و دسیسه ها و جلوگیرى از حاکمیت بیگانگان را نمونه جهاد با کفار مى انگارد.59 و در رساله دیگر خود آن را فایده مشروطیت دانسته است:
(بر حفظ قانون مشروطیت در مملکت ایران, به حسب این دوره, دو فایده بزرگ مترتب است: یکى خلاصى عموم از ظلم و تعدیات فوق العاده دولت جائره مستبده و رجال خودخواه استبداد, که اگر عالَم را بپایند سیر نمى شوند, و دیگرى حفظ بیضه اسلام در آن مملکت و خلاصى از رقیّت کفار. پس سعى نمودن در استحکام این اساس, از جهت اولى داخل است در عنوان نهى از منکر و اقامه معروف, از جهت ثانیه داخل است در عنوان مدافعه با کفار در اعتلاى عَلَم اسلام و حفظ مملکت مسلمین از تهاجم اهل کفر.)60
آخوند خراسانى و مازندرانى نیز, فایده مشروطیت را نگهداشت اساس اسلام و نابودى مبانى ستم (ردّ و از میان برداشتن استبداد و استعمار) شمرده اند.61
ادامه دارد/
منبع : خبرگزاری فارس