24 تیر 1397, 3:59
مصادره تاریخ را می کاود و هندوانه اقبال گرچه در آغاز فیلم سرخ و آبدار است اما روی زرد قهرمان در آخر کار حکایتی دیگر است. این روایت فیلمی است که وجوه سمبلیک و استعاری اش را به شکلی در هم تنیده در هیات شوخی و طنز به مخاطب ارائه می دهد. نگران نباشید در این فیلم، تاریخ اصلا ملال آور نیست. این خلاصه را نه برای ساده کردن داستان مصادره که اتفاقا برای درک پیچیدگی های آن به خاطر داشته باشید.
در سینمای حرفه ای موفقیت رابطه مستقیم با امکاناتی دارد که داستان فیلم در اختیار شما میگذارد. تا امروز، روز چهارم جشنواره، دو فیلم صاحب چنین موقعیتی بوده اند که یکی از آنها صد البته مصادره است و دیگری به وقت شام. اولی کار یک نویسنده و کارگردان کاراولی و دیگری کار استادی درس پس داده و کاربلد. هر دو فیلم برای بهتر شناساندن ما به خودمان از مرزها عبور کرده اند. اما برای منتقد همیشه کارهای اول ویژه ترند، چرا که با تجربه ها امتحان پس داده اند و دستشان را بهتر میشود خواند. کارهای اول پر از انرژی و اضطراب اند. اما اضطراب و انرژی پنهانِ مصادره دوچندان است. مهران احمدی کار اولش را با فیلمنامه ای از علی فرقانی ساخته که وی نیز در آغاز راه است. با این وجود در آن کمتر بوی غیر حرفه ای بودن کار اولی ها به مشام می رسد، اینجا، کار اولی بودن بیشتر معنای جسارت و تازگی میدهد.
همای سعادت بد روزی و بد جایی بر شانه اسماعیل یارجانلو، با بازی سوپراستار بلامنازع کمدی ایران، رضا عطاران، می نشیند. وی برنده بلیط بخت آزمایی میشود، در کابارهای فوق العاده استعاری که همه جای آن صدای انقلاب به گوش میرسد، از مشتری آن، رفیق چپ مسلک اسی، تا خواننده ترانه جمعه و مزاحم شورشی کندو که بهترین تلمیح کار است. لاجرم پایان کار اسی بهتر از پایان کار بهروز فیلم کندو نباید باشد. اما یک شب کجا و نیم قرن کجا.
راوی، زکی پسر اسی، در فلاش بکی بلند داستان دربدری پدرش و خودش را روایت میکند که البته مهران احمدی در پردازش آن افتان و خیزان پیش میرود. قطعات پازل گونه فیلم بین خیلی خوب و خیلی بد جفت و جور میشوند. میانه حال نداریم. بعضی جاها بسیار خوب درآمده اند بعضی جاها نه. نیمه اول کار با قوام و سرحال است و ما خوشحال از حضور در این ضیافت رنگارنگ پر سر و صدا. فیلم در خلق فضای داستان با توجه به بضاعت سینمای ایران موفق بوده و این نکته مثبت آن است البته منتظر روایت بصری منطبق با نوستالژی خود نباشید. تصویر برداری، چهره پردازی و موسیقی هماهنگ با یکدیگر دنیای مورد نظر کارگردان را در فلاش بک به خوبی خلق کرده اند و کار بدین لحاظ بسیار بالاتر از استانداردهای یک تازه کار است.
در میانه کار اما بی تجربگی و یا شاید پیچیدگی داستان دامان مهران احمدی را میگیرد و کار به لحاظ جابجا شدن اصل و فرع قصه به دست انداز میافتد، گرچه محبوبیت عجیب و غریب عطاران در میان مخاطبانش و استادی وی در باوراندن نقش اسی و بازی بسیار خوب تک تک بازیگران جلوی افت محسوس کار را میگیرد. اما گویی کسی در گوش سازندگان آواز گیشه را سر میدهد و اعتیاد مخاطبان را به شوخی های پایین دست متذکر میشود و احمدی دانسته یا نادانسته در این دام میافتد، هر چند که سرانجام خود را از آن می رهاند. با این حال این رفت و امد به سمت برخی شوخی های گیشه پسند، به قیمت مخدوش کردن خط روان داستان و نقش خاوندی رفیق ریاکار اسی و اختلاسگر قصه، همان بدمن و انتاگونیست داستان تمام میشود و زمانی را که باید صرف پروراندن قصه وی شود در اختیار ختنه سوران زکی و حمام رفتن اسی می گذارند.
با این همه مصادره برای آنکه مخاطب را سر ذوق بیاورد ، آستین پری دارد. اگر مخاطب کمی در مورد تاریخ معاصر ایران مطالعه داشته باشد، قطعا ، رفت و آمد دقیق فیلم در جوانب مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهاجران ناخواسته وطن، اشتهایش را تحریک خواهد کرد. مصادره فیلم کامل تری بود اگر کلایمکس یا اوج داستان اینقدر ساده برگزار نشده بود. خاوندی که اینهمه آدم گربه صفتی است، به سادگی تحویل برادران ناشناس میشود، که خوب نیست. مصادره و بوقت شام هر دو بغایت داستان پردازند. هر دوی آنها سرگذشت ایرانیان را در آنسوی مرزها جستجو می کنند و مفهوم ایرانی بودن را در جایی دورتر از جغرافیای ایران. کار حاتمی کیا با همان زبان و استعاره های آشنایش، به سراغ شهر تدمر و دمشق و داعش می رود و مصادره به لس انجلس و ال پاسو. و هر دو یک خواسته دارند، دفاع از مفهوم وطن، مروری بر مفهوم ایرانی بودن. اما مصادره برای دفاعیه خود، طنز را بر می گزیند و حاتمی کیا، حماسه را.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان