دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سقوط سامانیان

No image
سقوط سامانیان

كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، سقوط، قراخانيان، محمود غزنوي، تركان

نویسنده : حميده سلطاني مقدم

در سقوط سامانیان علل و عوامل بسیاری نقش داشت که ذکر همه آن‌ها کاری دشوار است؛ اما می‌توان گفت که این زوال از زمان نوح بن نصر شروع شد و تا پایان بر عوامل و دلایل آن افزوده گشت؛ اما به طور مختصر این عوامل عبارتند از: تضاد طبقاتى، مبارزه بین فئودال‌ها و حکومت مرکزى، اختلاف سران سپاه و بزرگان دربار سامانى، تحریکات پى‌درپى رؤساى دیوان‌ها و حکام ولایات که باعث شد که حکومت سامانیان متزلزل شود و از اواخر قرن چهارم از قدرت آنان فقط خاطراتى در اذهان مردم باقى ماند.[1]

زوال طبقه دهقان از خصایص دوره آخر دولت سامانی در ماورالنهر و خراسان زوال طبقه دهقان بود، چنانچه سلسله "سبکتگین" به تنهایی تمام خاندان‌های قدیم و نژاده شرق ایران از جمله صفاریان، فریغونیان و چغانیان و دیگر ایرانیان را از بین بردند و این غلامان دست‌پرورده ایرانیان در دولت سامانیان و آل‌بویه آن‌ها را به پایه ناتوانی دچار کردند. در این دوره مناطق روستایی رو به زوال گذاشتند. در اواخر قرن سوم خاندان‌های اشرافی دهگانان در ماروالنهر در دژهایی که در املاک خود داشتند، می‌زیستند و در اداره آن نیز مقید به قید و بندی نبودند؛ اما بعد از این که امور اراضی به شکل اقطاع درآمد و تحت شرایط و قیودی به دهقانان واگذار می‌شد موجب زوال طبقه دهقانان شد. به جز این با ورود فرمانروایان ترک و نیز قدرتمند شدن آن‌ها در امور نظامی و کشورداری دهقانان زیردست ترکان شدند و باید از این اربابان جدید متابعت می‌کردند از آن‌جا که ارزش زمین به روستاییان را به شهرها کشاند، در شهرها کارگران بیشماری گرد آمده بودند. از این رو خاندان‌های قدیمی سنتی در برابر نو زمینداران که از بلند پایگان نظامی بودند، نتوانستند مقاومت کنند و پابرجا بمانند.[2]

مبارزه طبقه فرودست با دولت سامانی

مبارزه زحمتکشان، برزگران و پیشه‌وران در فروپاشی سامانیان نقش بسیاری داشت. مردم توان خود را زیر فشار مالیات‌های سنگین از دست داده بودند و بارها علیه کارگزاران حکومتی به پا خاسته بودند. این خیزش‌ها با بی‌رحمی و سنگدلی خاموش می‌شد؛ ولی ستم و بیداد آن‌ها کینه همگان را بیشتر و بیشتر می‌کرد. در این دوره سادات، صاحب‌منصبان و نزدیکان دربار از دادن مالیات معاف بودند و این موضوع باعث دل‌آزردگی مردم می‌شد. این افراد در مواقع شیوع بیماری و قحطی از امکانات بسیار به نسبت مردم دیگر بهره‌مند بودند، آن‌ها می‌توانستند از شهر خارج شوند و به کوشک‌هایی که در ییلاقات اطراف شهر داشتند، پناه ببرند. مردم فقیر جایی برای پناه بردن نداشتند. اطبای مشهوری چون "ابن‌سینا" وجود داشتند؛ اما بیمارستان به معنی واقعی وجود نداشت.[3]

همین زمامداران و تیولداران در مواقعی که احساس خطر می‌کردند و حکومت سامانی را در سراشیب سقوط دیدند، به دیگر جاها رفتند و جای امن و ایمن برای خود یافتند. این آثار از اصلاح‌ناپذیری و تبه‌کاری زمامداران و فساد دستگاه‌های دولت وقت حکایت می‌کند.[4] از جمله "بیهقی" می‌نویسد: «برغشی از وزرای سامانیان چون دید کار دولت سامانیان به آخر آمده است، حیلت آن ساخت که چون گریزد... ضیعتی نیکو به گوزگانان خرید بعد از آن چه از صامت و ناطق و ستور و برده داشت به گوزگانان منتقل کرد... تا خاندان سامانیان برافتادند. وی ضیاع گوزگانان بفروخت و با تنی درست و با دلی شاد و پای درست به نیشابور بازگشت و در آن جا گرفت».[5]

تن دادن به خواست فقها

آثار انحطاط قدرت سامانیان از عهد نوح بن نصر شروع شد. او مجبور شد برای جبران الحاد پدر به خواست فقها تن دهد و برای راضی نگه داشتنشان یکی از آنها را وزارت دهد. او "حاکم جلیل" را که بیشتر به عبادت یا تظاهر به آن صرف می‌کرد را مسئول اداره مملکت کرد، لاجرم کارهای حکومت مهمل ماند و یا از مجرای درست انحراف یافت. سپاه ناراضی، خزانه تهی و شورش‌ها به وقوع انجامید. با آمدن حاکم جلیل سردارانی چون نصر و بعضی درباریان او مورد اتهام و سوظن قرار گرفتند و غالبا برکنار شدند. "ابوعلی ‌چغانی" که همواره در خدمت سامانیان بود یکی از کسانی بود که سر بر شورش برداشت. سپاهیان هم که از نرسیدن مواجب ناراضی بودند، آماده شورش شدند. و خراج آینده را پیش پیش از مردم به عنوان وام گرفتند که موجب ناخرسندی مردم شد. افزایش مالیات و نارضایتی مردم و به دنبال آن نارضایتی سپاهیان از اداره ضعیف حاکم ‌جلیل به کشته شدن این فقیه وزیر انجامید.[6]

سپاهیان به جای فقها

بعد از آن که نوح یارای مقاومت در مقابل ابوعلی را در خود نیافت و به سمرقند گریخت، ناچار شد از ابوعلی دلجویی کند و دوباره سپهسالاری خراسان از آن او شد. اما باز هم گروهی از معاونت او با آل‌بویه بر ضد سامانیان سخن گفتند و نوح را هراسان کردند. نوح مقام او را به حاکم تازه‌ای به نام "بکر بن مالک فرغانی" داد. در اواخر عمر نوح، قدرت دیگر در دست سپاهیان بود و نفرت مردم از فقها و زمامداریشان قدرت آن‌ها را به شدت کاهش داده بود.[7]

نزاع ترکان سپاه و دبیران دیوان

اختلاف میان ترکان سپاه با دیوانسالاران که می‌خواستند سپاه را هم تحت نظارت خویش درآورند، شدت یافت. "محمد بن عزیز" که از طرف "عبدالملک" وزیر بود برکنار شد. عبدالملک نتوانست از زیر یوغ سپاهیان خود را رها کند، او سپهسالاری خراسان را به یک سپاهی دیگر به نام "ابوعلی‌‌سیمجوری" داد و وزارت را به "عتبی" سپرد. سیمجور را به علت اجحاف‌هایش در خراسان و عتبی را به دلیل اسرافش در خرج عزل کرد. در تمام این عزل و نصب‌ها دست "الپتگین" نظامی ترک در کار بود. روشن بود که نهاد نظامی ترک در بخارا کنترل حکومت را به دست گرفته بود، زیرا عبدالملک نمی‌توانست بدون موافقت ایشان کاری صورت دهد. رهبر ترکان الپتگین بود که به عنوان والی خراسان حکم روایی می‌کرد.[8] وی "ابومنصور عبدالرزاق طوسی" را که مورد تایید و حمایت امیر بود، کنار گذاشت و ابوعلی بلعمی که دست نشانده الپتگین بود به وزارت رسید و هرات و خراسان به الپتگین رسید. در همین اوقات امیر در بازی چوگان از اسب افتاد و درگذشت.[9]

اشراف و فئودال‌ها

بعد از آن که سامانیان صفاریان را برانداختند و جای پای خود را محکم کردند، فئودال‌ها و زمینداران نیز جایگاه مستحکم‌تری یافتند. فئودال‌ها با کمک حکومت با جنبش‌ها و اعتراضات روستاییان مبارزه می‌کردند. بعد از آن که این جنبش‌ها متوقف شد، بعد از آن که اشراف در مقابل دهقانان به برتری دست یافتند و خاندان‌های قدیمی سنتی در برابر نو زمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامی جای خالی کردند.[10] این عامل از سویی باعث قدرت گرفتن زمیندارن شد و از سوی دیگر موجب دلسردی دهقانان و رکود وضعیت کشاورزی گشت. عامل دیگر قدرت گرفتن اشراف و زمینداران تامین هزینه رو به گسترش سپاه سامانی بود. سامانیان برای تامین این هزینه‌ها مجبور به واگذاری درآمد (اقطاع) از زمین‌های کشاورزی به سران سپاه شدند. هم چنین جمعی از تجار با خرید زمین‌های زراعتی به جمع مالکان زمین پیوستند. عقب‌نشینی اشرافیت موروثی کهن که شرفش به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملا طبیعی می‌نمود که زوال تدریجی دهقانان موجب شد سامانیان یکی از نقاط قوت و اتکا خود را از دست بدهند.[11]

فئودال‌ها در زمان "احمد بن اسماعیل" چنان قدرتی یافتند که توانستند احمد بن اسماعیل را بکشند و پسر او "نصر" را به سلطنت برسانند. نصر نیز که این خطر را یافته بود با انداختن خود در دامان اسماعیلیان می‌خواست با تکیه بر نیرویی جدید دست فئودال‌ها را از حکومتش کوتاه کند فئودال‌ها باز هم توطئه کردند تا امیر را بکشند؛ اما این توطئه توسط نوح کشف شد.[12]

سامانیان برای رهایی از دست نوزمینداران اندیشه دیگری در پیش گرفتند. که آن بکارگیری و اتکا به یک قدرت خارجی؛ یعنی غلامات ترک بود که خود یکی از عوامل سقوط سامانیان بود.

غلامات ترک

افزایش شمار ترکان که با تاسیس مدارسی جهت تربیت آنان بر عده‌شان افزوده شد و بعدها خود ترکان غلامانی ترک را وارد سپاه و دربار می‌کردند که جمعیت آنان رو به افزایش یافت. افزایش شمار ترکان در دولت سامانی باعث شد تا آنان با دهقانان بر سر مناصب مهم نظامی اداری نزاع کنند. مثلا سپهسالاری خراسان که همیشه در دست خاندان‌های ایران چون "سیمجوری" و "آل‌ محتاج" بود به دست ترکان افتاد. خصوصا در اواخر عهد سامانی به دنبال تسلط قراخانیان بر این منطقه ترکان قدرتمندترین قوم آن ناحیه بودند که بافت نژادی و قومی ماورالنهر را به مرور زمان به هم زده و به طور کامل ترک نمودند.[13] سامانیان برای مقابله با فئودال‌ها که هر کدام یک منطقه از قلمرو سامانی را در دست داشتند و نیز ایجاد قدرت متمرکز مثل "معتصم ‌عباسی" شروع به خرید غلامان ترک در استخدام در آوردن و برکشیدن آن‌ها به مقامات عالی کردند و چنان در این راه زیاده‌روی کردند که تمام قدرت دولت مرکزی در دست غلامان ترک افتاد. به همین سبب چنان که سراسر تاریخ در موارد زیاد همین واقعه تکرار شده، همین غلامان به زودی بصورت سرسخت‌ترین دشمنان خداوندان خود؛ یعنی سامانیان درآمدند. از طرف دیگر سیاست به دولت کشیدن این غلامان و دادن اقطاعاتی به آن‌ها دشمنی فئودال‌ها را بر ضد سامانیان برانگیخت. چرا که این غلامان تازه به دوران رسیده، نیز به همدستی سامانیان در برابر فئودال‌ها به صورت رقیبانی سرسخت ظاهر شده بودند. گستاخی و آزمندی سپاهیان که همگی از غلامان ترک بودند به حدی بود که گردیزی می‌نویسد: «چون یک سال برآمد شمار کردند حاکم شصت و اند بار هزار هزار درم به حشم داده بود و هیچ کس خوشنود نبود و خزینه‌ها خالی شد و حشم‌ها به گله... اثر عجز و رای او پدید آمد.»[14]

درگیری با قدرت‌های خارجی

شورش‌های پی در پی سران سپاه سامانی زمینه‌ای مناسب بود تا دولت‌هایی که در گوشه و کنار قلمرو سامانی سر بر آورده بودند عرض‌اندام کنند. مثلا قدرت سیمجوریان باعث دخالت‌های آل‌بویه در قلمرو سامانی بود. با سرکوب سیمجوریان غزنویان فرصت یافتند تا از دولت در حال احتضار سامانی استفاده برند. قراخانیان نیز که مدت‌ها با سامانیان در نزاع بودند به اهدافشان نزدیک‌تر می‌شوند، «چون میان ابو على سیمجور فرمانرواى تیول‌دار کوهستانى که تا آن زمان مخفیانه با ایلگ‌خان هم‌پیمان بود و میان هم عهد او، فائق، نزاعى که به جنگ خونینى منجر گشت به پا خاست دوباره به بغراخان فرصت حمله داده شد و مخصوصا بیشتر، از این جهت که این هر دو دسته در برابر امیر سامانى از وى (بغراخان) استمداد جستند»[15]

"بغراخان" بار دیگر به بخارا حرکت کرد "هلال‌ صابی" تلاش حکومت سامانی را به منظور تحریک مردم بر ضد قراخانان در تاریخ خود از زبان شخصی که شاهد وقایع بوده آورده است: «من به هنگام ورود سپاهیان خان در بخارا بودم خطبای سامانی در مساجد بر بالای منبر رفتند و مردم را تشویق کردند که به حمایت از سامانیان به عنوان سپاهی نام‌نویسی کنند: و بر شما معلوم است که ما چه رفتار شایسته‌ای داشتیم و روابط میان ما و شما چقدر صمیمانه بود دشمن امروز ما را تهدید می‌کند و وظیفه مسلم شماست که به یاری ما برخیزید و از جانب ما بجنگید ...وقتی مردم این سخنان را شنیدند درباره جهاد با فقها به مشورت پرداختند فقها مردم را از این کار منصرف کردند و گفتند اگر پیروان خان با شما اختلاف مذهبی داشتند در این صورت جهاد با آنان وظیفه شما بود؛ اما در جایی که کشمکش دنیوی است هیچ مسلمانی حق ندارد حیات خود را به مخاطره اندازد... این مردم یعنی دشمنان مردمی خوش‌رفتار و راست‌آیین‌اند.»[16] "امیرمحمود غزنوی" به بهانه تنبیه سرداران متعرض "منصور سامانی" به خراسان وارد شد و آنرا متصرف شد "عبدالملک ‌بن ‌نوح" نیز بعد از شکست از محمود در شرایطی که حمایت مردم را از دست داده بود باز می‌گردد و شهر و مملکت خود را غارت می‌کنند.[17]

‌بعد به دست ایلک‌خان پادشاه ترکان قراختایی زندانی و کشته شد و سلسله سامانیان منقرض شد.[18] وقتی سران سپاه اعم از ایرانی و ترک به نزاع با یکدیگر پرداختند؛ یعنی "ابوعلی" با "بکتوزون" و "فائق" با حکومت در نزاع بودند و هر کدام به دنبال متحدی از ممالک همجوار می‌گشتند "نوح" نیز از "سبکتگین" کمک گرفت و فائق امیر قراخانی را به جنگ نوح و سبکتگین آورد؛ اما صلح واقع شد و فائق هم مورد عفو واقع شد. بعد از نوح فرزندش "ابوالحارث‌ منصور" به امارت نشست در کشمکش میان ابوالحارث منصور و فائق، فائق زمامدار واقعی بود.[19]

محمود که بعد از مرگ پدر به جانشینی او رسیده بود بعد از پیروزی بر برادر و مسلم شدن مالکیت غزنه به خراسان بازگشت تا فرمانروایی آنرا نیز برای خود ثابت کنند. فائق و بکتوزون نیز منصور را خلع و کور کرد و عبدالملک برادرش را به جایش نشاند. محمود نیز وفاداری خود به خاندان سامانی را کنار گذاشت و به جای آن نام قادر عباسی را در خطبه خواند. بعد از آن فائق و بکتوزون را در مرو شکست داد سپس چغانیان را از صحنه قدرت خارج کرد و برادر خود نصر را به خراسان فرستاد. بدین ترتیب مرکز قدرت از بخارا به غزنه انتقال یافت.[20]

مقاله

نویسنده حمیده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS