نویسنده: محمدحسین کیانی
چکیده
از ویژگیهای دوران معاصر، فقدان آرامش و افزایش روزافزون اضطراب است و بههمین دلیل است که تلاشهای بسیاری در حوزههای مختلف علم پیرامون مبانی آرامش و نحوه تحقق آن انجام میگیرد. انواع معنویتگرایی جدید نیز مبتنی بر اندیشهها و افکار خود به ارائه راهکارهایی برای تحصیل آرامش پرداختهاند.
این مقاله کوششی برای تبیین عوامل ایجاد آرامش در معنویتگرایی جدید است. بر این اساس شش معنویت مورد پژوهش قرارگرفت: معنویت اکنکار (پال توئیچل)، معنویت اوشو، معنویت سایبابا، معنویت یوگاناندا، معنویت کریشنامورتی و معنویت کارلوس کاستاندا. سپس به بررسی و نقد دیدگاههای هرکدام درباره آرامش پرداخته شد.
واژگان کلیدی: آرمش اکنکار(پال توئیچل)، آرمش اوشو، آرمش سایبابا، آرمش یوگاناندا، آرمش کریشنامورتی و آرمش کارلوس کاستاندا
مقدمه
جنبشهاي نوپديد ديني[1]، نشان از واقعيتي دارد که در حال پيشرفت، تحول و زايشي نوين درعرصه معنويتگرايي در دوران معاصر است. منش اينگونه جريانات باطني بر مبناي مخالفت يا بياعتنايي به اديان بزرگ است، نگاه اين جريانات هيچگاه از تحصيل تعاليم اديان بزرگ پوشيده نيست. زيرا هر جا ضرورت و نيازي احساس شده تعاليم اديان بزرگ در مسير پيشرفت و جذابيت عرفانهاي سکولار به يغمي رفته است. از اينرو پرداختن به اين مهم، همواره بزرگترين نقد به اين جريانات عرفاني خواهد بود.
وجه تسميه ـ عرفان سکولار ـ بر اينگونه تعاليم ريشه در تاريخ قبل و بعد از رنسانس، بهویژه دوران اصلاحگراي ديني تا دوران معاصر دارد. مدرنيته با رشد روزافزون خود و تغيير در نگاه اخلاقي و فطري به الگوهاي رفاهزدگي و آسانگيري و ترويج غريزهگرايي و مصرفطلبي و تنوعطلبي با سرعت به پيش رفت. و با محوريت يافتن نيازهاي ظاهري، نيازهاي فطري و قدسي كمرنگ شد. ضمن اينكه به جامعه زنان به ديد ابزاري نگريسته شد (Eileen Barker, 1983: 77). چنانچه خواننده در مسير تاريخي غرب غرق شود و پله پله در مسير افکار متأثر از دوران رنسانس حرکت کند و به بلوغ کامل رسد تا هنگامي که به عصر حاضر وصل شود، گواهي ميدهد که نياز به مکتبي دارد تا بتواند به کمک آن آلام روحي خويش و هم سفران خود را تسکين دهد. دنياي غرب راه رهايي از مصائب و تأمين آرامش روان را در پرتو معنويت يافت. جامعه غرب دريافت که فقدان معنويت موجب بروز شديدترين گرفتاريهاي روحي و رواني است؛ بنابراين بهدنبال معنويتي رفت که بر خلاف جريان مدرنيته نباشد، بلکه قابليت هماهنگي با فرآيند مدرنيته را داشته باشد.
اينکه چرا غرب براي تسکين آلام روحي متوجه معنويت شد، عوامل گوناگوني دارد که يکي از آن وجود آرامشي نيرومند در پيروان اديان آسماني است. از اينرو در عرفانهاي سکولار، راهکارهاي فراواني براي کسب آرامش رواني بيان شده است.
عرفان اکنکار
آزادي، کمال، خردمندي، آگاهي، امنيت، رهايي از قانون عليت، تناسخ[2] و ... همگی کلماتي است که درعرفان اکنکار[3] به فراواني از آن ياد ميشود. در ميان بسياري از سر فصلهاي کتب اکنکار با مطالبي همچون «کاربرد اکنکار در حل مشکلات زندگي» مواجه ميشويم.
در اين مکتب مهمترين و شايد تنهاترين روش براي حل مشکلات زندگي، فراگيري و تمرين عملياي نيست جز «سفر روح».
در اين عرفان ميخوانيم: تمامي نوع بشر به دو گروه تقسيم ميشوند. مانوموخها[4] و گوروموخها[5]. معناي اين دو کلمه يکي مانوموخ يعني کسي است که از اوامر ذهنش پيروي ميکند و ديگري گوروموخ به معناي شخصي است که از ماهانتا[6]، استاد حق در قيد حيات (مکتب اکنکار) تبعيت ميکند. مانوموخها تابع ذهن هستند و هوسهاي او را اطاعت و به ميلش حرکت ميکنند. چنين شخصي برده ذهن و نفسانيت آن است وليکن شخصي که همواره روي به استاد حق دارد انساني آزاده است ... استاد[7] حق راه را به او نشان ميدهد و هيچکس تا بهحال نتوانسته که آن را بدون کمک وي و به تنهايي بيابد. سفر روح و بهکار گرفتن روشي که اک نام دارد گريز ناپذير است (توئیچل، 1379: 374).
ارزش سفر روح در اکنکار بسيار پيچيدهتر و با اهميّتتر تبليغ ميشود. زيرا اساس تعليمات اکنکار نهفته در سفر روح است. در برخي از کتب اکنکار، تنها لفظ اکنکار به معناي سفر روح يا عبارات و کلماتي با همين مضمون تعريف شده است.
پال پوئيچل[8] ميگويد:
مقصود اصلي از سفر روح يافتن اقليم بهشتي خداست. سفر روح کليد اصلي براي گشودن اسرار جهان معنوي است. اين، وسيلهاي است براي رسيدن به اقليم روح که بهعنوان سرزمين بهشت شناخته شده است. جاييکه خدا سرچشمه خود را در مرکز تمامي هستيها تأسيس کرده است. جداي از اين حقيقت، ما مقصودي ديگر براي اکنکار در جهاني که در آن زندگي ميکنيم مييابيم و آن حل مسائل زندگيمان از طريق سفر روح است (توئیچل، 1379: 235).
از علل آشفتگي امروزي و رنجش انسان در طي ساليان، ناديده گرفتن مطالعه روشهاي جدايي روح از بدن توسط رهبران سياسي و روحاني است. اهميّت چنين مطالعهاي واضح است، زيرا تنها راه رسيدن و دستيابي به علم نايتناهي، رها ساختن روح است از زندان تن قبل از مرگ.
روش ارادي خارج ساختن روح از کالبد، مستلزم استفاده از عاليترين متون است و مهمترين مشغله پويندگان حقيقت را تشکيل ميدهد (همان: 23).
هرگز کسي که در وضعيت آگاهي انساني به سر ميبرد، درباره برطرف کردن مشکلات موفقيتي حاصل نکرده است. حتي ناجيان و پيشوايان مشهور تاريخ هم که در ميان آدميان به سر ميبردهاند بر اين اعتراف بودهاند که استفاده از قدرتهاي رواني طريق نهايي نيست. آنها ميدانند که در وضعيت آگاهي انسان ميشود روند مشکلات را تحت کنترل گرفت و ليکن حل اين مشکلات از ديدگاه جهان مادي و در اين دنيا ممکن نيست. امّا اگر در وضعيت آگاهي معنوي ـ سفر روح ـ به سر بريم موفقيت حقيقي نصيبمان خواهد شد (توئیچل، 1380: 250).
مزاياي سفر روح در مکتب اکنکار بسيار پرجلوه تبليغ شده است؛ زيرا منافع سفر روح در عين ظرافت، متضمن دستيابي به افقهاي دور دست است. ـ اکنکار معتقد است که ـ هنگامي با تجربه شخصي در مييابيم که فراسوي کالبد مادي داراي حيات هستيم از وحشت مرگ رها ميشويم و نگراني کمتري را بهخود راه ميدهيم.
پال توئيچل ميگويد: وقتي در طي تجربيات درک کنيم که خود جزئي از خدايي هستيم که به ما عشق ميورزد، عشق بيشتري را در زندگي خود جاري و نگراني يا بيگانگي را کمتر احساس ميکنيم. وقتي به تجربه در مييابيم که هدفي معنوي در پس زندگي وجود دارد احساس توانايي ميکنيم (توئیچل، 1380: 21).
هنگاميکه شخصي قادر به انجام سفر روح در هر حدي باشد، ميتواند از بالا به مشکلات دنيايياش نگاه کند و به همان شکلی که يک پازل را حل ميکند کنترل آن مشکلات را بهدست گيرد. اين بدان معني است که بهجاي آنکه مسائل را از سطح افقي ببينيم بايد از بالا به آنها نگاه کنيم. اين نگاه ماورايي فرصت آن را فراهم ميآورد که بالاتر از آنچه متبحرين علوم ماوراءالطبيعه کمربند نگرانيها ميخوانند قرار بگيريم و با مستقر شدن در چنين موقعيتي، قادر به يافتن هرآنچه احتياج به تنظيم دارد خواهيم بود. از چنين موقعيتي همچنين ميتوان دريافت که کدام قسمت از بدن انسان احتياج به درمان دارد و يا اينکه چگونه ميتوان موقعيت مالي را تنظيم کرد و نيز از پس ساير مسائل پر اهميّت در اين دنيا بر آمد (توئیچل، 1379: 236).
در مورد اين نظريه ايرادهاي متفاوتي عنوان ميشود که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- در مکتب اکنکار سفر روح براي رسيدن به اقاليم معنوي و در نتيجه رهايي از دردها و رنجها، عامل اساسي پيروزي بر اضطراب، ترس و نارامي است. از اينرو، در تحقق اين ايده، تمرينهای فراوان معنوي ارائه ميشود که بیشتر در جهت رها ساختن روح از جسم است. حال آنکه در ادوار گوناگون استادان و کتابهاي گوناگوني وجود داشته است که همگي راههاي خارج ساختن روح از بدن را تعليم ميدادند و هيچگاه محاسن و منافع سفر روح را بزرگتر و يا پرارزشتر از تعاليم گوناگون اديان بزرگ معرفي نکردهاند. ضمن اينکه برخي از استادان عرفاني به داشتن سفر روح، مکاشفات عرفاني و تجربيات ديني مشهور بودند و چنين ادعايي را نکردهاند.
- چنانچه اکنکار معتقد است اگر تنها راه دستيابي به هدف معنوي که در پس زندگي وجود دارد، انجام سفر روح باشد. بیشک نقش صدها، بلکه هزاران پيامبر الهي و مبلغ معنوي را ناديده گرفته است، کسانيکه همواره در مورد هدفهاي معنوي سخن گفتهاند و برخي از شاگردان ايشان بارها به انجام سفرهاي روحي و مکاشفات گوناگون اذعان کردهاند. بدين معنا كه بايد سفر روح در خدمت آموزههاي ديني باشد نه برعکس.
- در عرفان اکنکار، آرامش حاصل از سفر روح به اين معناست که سالک اقاليم بهشتي يا اقاليم خدا را مييابد. بنابراين وارد بهشت و از اوصاف آن مطلع ميشود. ضمن اينکه در آنجا جواب تمام مشکلات دنيوي خود را مييابد، حتي قادر ميشود اوضاع اقتصادي خويش را سر و سامان دهد. اين ادعاي بزرگي است که اگر اثبات ميشد وضعيت زندگي و کميت سالکان اکنکار چنين نبود. اين نظريه تنها ادعايي تبليغاتي است.
- اينکه عارف چگونه بر مشکلات دنيوي پيروز ميشود و به آرامش دست مييابد، همان بود که در بحث «آرامش به تعبير عارف» بيان شد. در عرفان اسلامي عارف حالات گوناگوني را تجربه ميکند. سفر روح و مکاشفات عرفاني و ... همه جزئي از حالات سالک در عرفان اسلامي است. از اينرو، سزاوار نيست اکنکار تمام اديان بزرگ ـ ازجمله اسلام ـ را فاقد هرگونه راه و روش در جهت کسب آرامش و رستگاري بداند.
- بهنظر ميرسد در دنياي مدرن که انسانها دچار بزرگترين رنجهاي روحي و آزارهاي رواني شدهاند، ترويج «سفر روح» نه تنها موجب آرامش روح نشود، بلکه بهعلت ايجاد نوعي توهمات يا برداشتهاي نامناسب از تجربيات سفر روحي، دچار آزارهاي روحي نيز شوند.
عرفان اوشو
در عرفان باگوان شري راجنيش[9] ـ اوشو ـ سکون و آرامش از معيارهاي رسيدن به حقيقت، دانايي و روشنبيني است. آرام بودن علت بسياري از منافع ارزشمند عرفان است و اوشو رسيدن به آرامش روحي را منوط به اعمال و کرداري ميداند که در نگاه نخست سرشار از درنگ و تعجب است.
اوشو ميگويد: بسياري از آموزگاران دروغين روش وانهادگي، پيوسته به شاگردان خود ميگويند «تنها آرام شو، کار نکن، تنها آرام شو» در اينگونه موارد شما بايد چه کنيد؟ ميتوانيد تنها دراز بکشيد. امّا چنين کاري وانهادگي نيست. همه آشوب درونتان سر جاي خودش است و اينک نقش ديگري به آنها افزود ... بنابراين کسي که ميکوشد زندگي آسودهاي را بگذراند. پرتنشترين فرد ممکن ميشود. او ناگزير است چنين شود زيرا مفهوم جريان کشمکشي زندگي را در نيافته است. او ميپندارد که زندگي جريان مستقيم است و شما ميتوانيد تنها به خودتان بگويد آرام شو و سپس آرام خواهيد شد. چنين چيزي شدني نيست. اگر نزد من آييد، هرگز به شما نخواهم گفت: که تنها، آرام شو.
نخست پُرتنش باش. تا آنجا که ميتواني، از همه رو، پُرتنش، از همه رو پُرتنش باش! آنگاه ناگهان احساس خواهي کرد که درونت وانهاده خواهد شد. هر کاري را که ميتواني، کردهاي. اينک نيروي زندگي، ضد خودش را پديد خواهد آورد (اشو، 1380: 44).
در عرفان اوشو سالک همواره تشويق به اعمال و کرداري ميشود. رسيدن به حالاتي که در سراسر کتابهاي اوشو نمايان است. گويي اساس عرفان وي رسيدن به اين مقامات است؛ رسيدن به وجد و نشاط، شادي و لذت بردن، رقص و پايکوبي و سماع، شعر و آواز و دستافشاني، جشن و سرور، عشق و سکوت و موسيقي، خنده، سکس و مراقبه. اوشو معتقد است اگر مردم بتوانند کمي بيشتر به جشن و پايکوبي بپردازند و کمي بيشتر آواز بخوانند، انرژي آنها بيش از پيش به جريان افتاده، مشکلات به تدريج ناپديد خواهد شد.
بههمين دليل من اينقدر به شاد زيستن اصرار دارم. شادماني تا حد بيخود شدن. بگذار تمام انرژي به شور و شيدايي مبدل شود و ناگهان خواهي ديد که ديگر سرنداري، انرژي گير کرده در سرت سراسر به جنبش در آمده، الگوها، تصاوير و حرکتي زيبا ميآفريند. در اين حال لحظهاي فرا ميرسد که بدنت ديگر جسم و سفت و سخت نيست. انعطافپذير و جاري ميشود به هنگام شعف و شادي لحظهاي فرا ميرسد که مرز تو و ديگران آنقدر واضح نيست. تو ذوب ميشوي. با کائنات در هم ميآميزي. مرزها در يکديگر ادغام ميشوند (اوشو، 1382: 47).
اوشو ميگويد: من به تو، لبيک تمام و کمال به زندگي را ميآموزم. به تو نه زهد و نه ترک دنيا که شعف و شادماني را آموزم، شادي کن! شادي کن! بارها و بارها ميگويم شادي کن! زيرا در شادماني است که از هر چيز بهخدا نزديکتر خواهي شد (همان: 216).
در عرفان اوشو به دو توصيه آخر يعني سکس و مراقبه اهميّت بسيار داده شده است. در توضيح آن همين بس که اگر تمام عبارات، سخنرانيها و کتابهاي اوشو با موضوعيت سکس را جمع آوري کنيم و بدون در نظر گرفتن نام اوشو و موقعيت به ظاهر عرفاني او، قضاوت کنيم. قضاوت خواهيم كرد که اين بيانات متعلق به يک شهوتران افراطي است. و اگر مهمترين هدف راهاندازي مدرسه خويش را سکس قرار نداده، دستکم يکي از اهداف اساسي وي پرداختن به سکس بدون هيچ مانعي است.
اوشو در مورد کسب آرامش فراهم شده بنا بر روش فوق، ميگويد: شما تنش خود را به اوج رسانيدهايد. اکنون چيز بيشتري يافت نميشود و نميتوانيد جلوتر رويد. همه توان شما درگير تنشتان شده است. اکنون به نظاره آن نشينيد. شما از راه پرتنش بودن خود، به آستانه نقطه پرش رسيدهايد. از اينروست که نميتوانيد پيشتر رويد. چنانچه جلوتر رويد امکانش است که منفجر شويد و بميرد. اکنون نيروي زندگي خودبهخود آرام خواهد گرفت. آرام خواهد شد. اکنون هشيار باشيد. ببينيد که اين وانهادگي چگونه جا ميافتد. هر اندام بدن، هر ماهيچه آن، هر عصباش ميرود تا معصومانه و بيآنکه از سوي شما کوششي انجام گيرد به آرامش ميرسد. در ساختار جسماني خود آرام شدن نقاط بسياري را احساس کنيد. همه تنتان مجموعهاي از نقاط آرام شدند (اشو، 1380: 45).
در مورد اين نظريه ايرادهاي متفاوتي عنوان ميشود که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- اسلام هيچگاه براي تأمين آرامش فردي، معتقد بهکار نکردن، در جاي خود نشستن و بيحرکت ماندن نيست.
- اسلام هيچگاه براي تأمين آرامش فردي مخالف شادي کردن، سرور، نشاط، لذت بردن و جشن و ... نيست؛ زيرا شادي مطلوب فطري است. بنابراين شادي دنيوي و شادي اخروي همواره مورد تأييد اسلام بوده است. نکته اين است که اسلام با هر فرآيندي که افراط در آن موجب بيتوجهي به ديگر امور شود مخالف است. شادي بيش از حد معمول، مطلوب اسلام نيست چنانچه عبادت بهشکل افراطي مورد سرزنش قرارگرفته است.
- اگر صرف لذت بردن و شادي مادي، ملاک رسيدن به آرامش رواني است ميبايست انسان غربي که بيش از هر شخص ديگر در اقيانوس امکانات مادي و شاديهاي دنيوي غرق است سرشار از آرامش باشد. حال آنکه جريان چيز ديگري است.
- شادماني، جشن و سروري که اوشو در مورد آن صحبت ميکند با توجه به اوصاف آن و اينکه در مرحلهاي «اگر همچنان ادامه دهي ممکن است بميري!» بيشتر به مراسم جشن و پارتيهاي شبانهاي ميماند که به همراه انواع مواد مخدر برپا ميشود و بیشتر موجب فسادهاي اجتماعي و حتی گاهی منجر به بيماري و مرگ اشخاص ميشود. پرتنش بودن تنها ميتواند انسان را به بيهوشي و سرخوشي محدود راهنمايي کند که در آخر فاقد هرگونه احساس آرامش است، بلکه ممکن است منجر بهوجود بيماريهاي رواني شود.
- سکس مردابي فراگير است. اوشو معتقد است، نوآموز به مرحلهاي ميرسد که چيز جديدي براي تجربه کردن يافتن نميکند، از اينرو انرژي او رو به افول ميرود و احساس آرامش به وي دست ميدهد. حال آنکه اين مطلب در مورد سکس و بسياري از اعمال ديگر صادق نيست. زيرا نوآموز درآخر به مرحله آزمايش هرکدام از مصاديق جنس مخالف تمايل پيدا ميکند و اين سرآغاز فصل نويني است.
بیشک در آخر نيز، نه تنها به آرامش نميرسد، بلکه به شديدترين بيماري رواني مبتلا ميشود.
- برخي از توصيههاي اوشو بيشتر به تخليهی رواني شبيه است بدينصورت که فرد بهواسطه تخليه انرژي از اضطراب نجات يافته به آرامش برسد. هرچند اين آرامش جزئي و موقتي است. لكن اسلام به اين مسئله معترف است، تمام سخن بافيهاي اوشو در مورد تخليه رواني را در حديثي از امام صادق 7 ميتوان يافت كه ايشان سخن گفتن و حرف زدن را موجب آرامش روح، امّا سکوت را موجب آرامش عقل ميدانند ـ النطق راحه للروح و السکوت راحه العقل ـ (مجلسی، 1403، ج 6: 274).
سخن گفتن موجب بيرون ريختن دورنيات خويش ميشود و اگر انسان درون خود را از عقدهها، کينهها، محبتها و سختيها خالي کند به آرامش روحي ميرسد.
عرفان ساتيا سايبابا
عرفان سايبابا[10] حامل دو نکته پراهميت و اساسي است. اول اينکه عرفان سايبابا به لحاظ تئوريك عرفاني متأثر از اديان عظيم الهي است. چنانچه برخي از فرامين و دستورات اين عرفان برگفته از اسلام و مسيحيت است. در بسياري از کتب سايبابا، توصيههاي حضرت مسيح 7 و پيامبر اکرم اسلام 6 بهطور مستقيم و غيرمستقيم بيان شده است؛ از اينرو اگر اين نکات اساسي از عرفان سايبابا حذف شود باقيمانده اين عرفان، دستورات و بيانات ابتر و ناقص است، فاقد هرگونه کشش و جذابيتي براي سالک. ضمن اينکه عرفان سايبابا نسبت به ديگر عرفانهاي نوظهور هندو، بهشدت تحتتأثير مکاتب باستاني بهویژه هندوئيسم و کتب مقدس هندوستان است.
سايبابا ميگويد: تکليف من باز کردن چشمهاي شما بهسوي شکوه و داها[11] و دعوت شما به مرحله به اجرا در آوردن دستورات آن و بهدست آوردن نتايج پيمانهاي آن است. (پريما) عشق من بهطرف وداها ... تنها با عشق من بهسوي انسانيت جور است (سیما، 1377: 169).
ديگر آنکه عرفان سايبابا در تقابل با عرفانهاي نوظهور ديگر به مناسک، عبادات و رياضتها بسيار اهميت ميدهد و آن را سرسختانه دنبال ميكند؛ به ديگر عبارت عرفان وي يك مسلک تعصبي و افراطي است. جلوگاه اساسي اين ادعا نقيض دانستن معنويت و عرفان در برابر دنيا و اموري مادي است. در عرفان سايبابا دنيا هيچ ارزي ندارد.
آنچه بيان شد تلفيقي از نکات اساسي در عرفان سايبابا است. سايبابا براي تحصيل آرامش رواني عوامل گوناگوني را مؤثر ميداند. هرچند مواردي خاص در نظر او اهميّت بيشتري دارند. بههمين دلیل در برخي از کتب سايبابا، در مورد رابطه آن عوامل با کسب آرامش روحي بيشتر سخن ميگويد. برخي از عبارات سايبابا در موارد کسب آرامش روحي عبارتند از:
- اگر خودمان را از آرزو و نفرت رها کنيم، تجسم صلح و آرامش خواهيم شد (همان: 118).
- تنها با ترس از گناه است که ميتوان صلح و آرامش را تجربه کرد (همان: 179).
- ايثار بالاترين گام است. تنها از اين طريق به آرامش ميتوان دست يافت. ايثار نمک زندگي است. يتاگا[12] ـ کنارهگيري ـ رمز صلح و آرامش است (همان: 195).
- آموزش و تمرين معنوي (مراقبه) تنها راه بهدست آوردن راحتي و آرامش است (همان: 205).
- سه رکن صلح و آرامش عبارتند از: رهايي از وابستگيها، دين و ايمان و عشق (سایبابا، 1382: 4).
- نيايش الهي، همنشيني با افراد شايسته و مديتيشن[13] که با ذهني غرق در عشق باشد ميتواند آرامش، لذت و درايت عطا کند (سايبابا، 1380: 42).
- معنويت در غالب آيينها، مناسک مذهبي و ... جوامع متعددي را آرمش ميبخشد (همان: 93).
- زمانيکه انسان ميانديشد، سخن ميگويد و در مسير فضيلت و پرهيزکاري قدم برميدارد، ضميرش پاک ميشود. به آرامش دروني ميرسد و اذعان ميدارد که دانش، قدرت پرهيزگاري و آرامش را داراست (همان: 99).
- آرامش بايد با کشت بذر عشق، فروتني و احترام حاصل شود.
- آرامش هرگز با خويشاوندان، ثروت، شهرت و مهارت حاصل نميشود (همان: 100).
- با ياد خدا زندگي ما از آرامش و سعادت آکنده خواهد شد (سایبابا، 1385: 69).
(اين ادعا بهطور کاملتر در بهاگاهوادگيتا[14] آمده است).
- آرامش تنها از راه خدمت به مردم بهدست ميآيد (سایبابا، بیتا: 69).
در مورد اين نظريه نكات قابل توجهاي وجود دارد که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- چنانچه بيان شد بسياري از تعاليم اين مکتب، برگرفته از اديان الهي بهویژه اسلام است. خواننده محترم به راحتي ميتواند در بخش «عوامل و موانع آرامش در آيات و روايت» به اين مهم دست يابد. ضمن اينکه خويشاوندان، ثروت و حتي شهرت و مهارت به نحوي در ايجاد آرامش مؤثراند.
- در بسياري از عرفانهاي نوظهور با کلماتي همچون معنا درماني، ريلکسيشن، ماساژ، مديتيشن، مراقبه، موسيقي درماني و آرامش درماني و ... آشنا ميشويم. عرفانهاي سکولار براي جذب بيشتر افراد همواره از اين اسامي بهرههاي وافري بردهاند و بیشتر چنين بيان ميشود که اين امور از دستاوردهاي انحصاري آن عرفان است. حال آنکه آنها ريشه در تاريخ دارند و عرفانهاي سکولار با اندکي تغيير، اصل موضوع را بهسود خود تبليغ ميکنند.
- در آيين اسلام بر خلاف بسياري از آيينهاي ديگر، ازجمله عرفان سايبابا بدن آدمي براي رساندن به مدارج عرفاني مورد تحقير قرار نميگيرد. اسلام بدن انسان را شئي بيارزش نميشمارد. زيرا بدن جايگاه روح، بلکه بهعنوان ابرازي براي بهتعالي رساندن روح است.
جاي شک و ترديد نيست که تعليمات اسلام بر اساس حفظ، رشد و سلامت جسم است. علت حرام بودن بسياري از اعمال و كردارها در فقه اسلامي ريشه در ضرر رسيدن به جسم انساني است.
چنانچه اصلي کلي براي فقههاي اسلام همواره مطرح است که هر چيزي که محرز و مبين شود که براي جسم انسان مضر است اگر هيچ دليلي از قرآن و سنت نداشته باشد، بهیقین حرام است. (مطهری، بیتا: 267).
عرفان پراماهانسا يوگاناندا
عرفان پراماهانسا يوگاناندا[15] از جهت عوامل و موانع کسب آرامش، شباهتهاي بسياري با عرفان ساتيا سايبابا دارد. يوگاناندا در عرفان خويش از گزارههاي حضرت مسيح، کتب مقدس و عرفان هندو به طرز جدي پيروي و استفاده ميکند. از اينرو، بهتر است در مواردي، آموزههاي عرفاني يوگاناندا و سايبابا را بهعنوان مروجين و مفسرين آموزشهاي پيامبر و عارفان گذشته بهویژه هندوئيسم[16] معرفي کنيم و همچنين پایهگذاران عرفانهاي نوظهور که تحتتأثير فرآيندهاي مدرنيته بهویژه سکولاريسم[17] پديد آمدهاند.
يوگاناند براي شادي ارزش فرواني قائل شده است. گويي مقصد سالک را رسيدن به شادي بيان ميکند. وي در مورد آرامش و راههاي رسيدن به آرامش عبارات گوناگوني دارد.
يوگاناندا معتقد است زمان سکون و آرامش ذهن را ميتوان به زماني تشبيه کرد که آب، آرام و ساکن و انعکاس ماده، واضح و روشن است. به هنگام آرامش کامل ذهن، همه امواج مربوط به حواس ظاهري و فکري ناپديد ميشوند. در مرحله عميقتر سکون ذهن، فرد در عمق آن با بيحرکتي ذهن و انعکاس انوار مهتابي، حق را مشاهده ميکند. آرامش مرتبه منفي است؛ چون تنها در غيبت امواج شادي، رنج و بيتفاوتي پديد ميآيد و بنابراين پس از مدتي فردي که مشغول تفکر و تعمق است، دوباره اشتياق دارد امواج حرکت را تجربه کند، امّا چون آرامش حاصل از تمرکز ذهن به سکون و در آخر سرور رباني منتهي ميشود، فرد متفکر نشاطي را تجربه ميکند که همواره تازه، پايدار و ارضا کننده است[18]. يوگاناندا براي رسيدن به آرامش رواني، کموبیش همان روشهاي ساتيا سايبابا را اظهار ميکند؛ بنابراين از بيان دوباره آنها صرفنظر ميکنيم.
عرفان کريشنامورتي
کريشنا مورتي[19] معتقد است که فرآيند توليد آرامش با خاموش نشستن و يا با کنترل و نظارت بر ذهن و فکر بهدست نميآيد. وي ذهن و فکر را دخيل در توليد آرامش رواني نميداند. كريشنا مورتي ميگويد: «ما خيال ميکنيم با توسل به حلقهاي عقايد، با ساختن ديواري امنيتي و حفاظتي در درون خود، ديواري از عادات، باورها، ميتوانيم آرامش را بهدست آوريم. ما تصور ميکنيم که صلح يعني دنبال کردن مشتي اصول، در پيش گرفتن گرايشهاي خاص، تخيلاتي ويژه و آرزوهاي منحصر ... ذهن دنباله غرور و خود پسنديهاي عادت و باورهاي خود را ميگيرد و چنين ذهني هرگز نميتواند آرامش داشته باشد. امّا خود را فريبکارانه در حالتي قرار ميدهد که آن را آرامش مينامد. امّا اين وضعيت صلح و آرامش نيست. ذهن با تکرار کلمات و عبارات، با دنباله روي از کسي و يا ذخيره و انبار کردن دانش، خود را کرخت ميکند و چنين ذهني را آرامش نيست. زيرا خودش در مرکز مزاحمتهاست ... آرامش نتيجه و حاصل عقل هم نيست. همانطور که ميبينيد و چنانچه خوب نگاه کنيد، کليهی مذاهب سازمان يافته که در تعقيقب و جستوجوي آرامش هستند، براي اين منظور به ذهن متوسل ميشوند. آرامشي واقعي همانقدر خلاق و خالص است که جنگ همانقدر مخرب و ويرانگر» (مورتی، 1376: 172). كريشنا مورتي، معتقد است:
«اگر تنها از طريق کسب امنيت مادي و چه غيرمادي، يا رعايت جزم، مناسک و مراسم و يا تکرار الفاظ خاص ميخواهيد به صلح و آرامش برسيد، بايد دست از خلاقيت و نوآوري در زندگي برداريد» (همان: 174). زيرا پيروي از اينگونه مسالک ملزم به گوشهگيري و انزواگرايي است.
م کريشنا مورتي معتقد است، راه کسب آرامش نهفته در شناخت انسان از زيبايي است. وي ميگويد:ب
براي تحقق آرامش و صلح دروني، انسان بايد زيباي را بشناسد. بههمين دلیل است که ما ميگوييم وقتي جوان هستيد بايد در اطراف خود تنها زيبايي داشته باشيد. زيبايي ساختمانها، تجهيزات مورد استفاده، زيبايي بر اثر تميزي و نظامت، زيبايي سکوت، بهویژه در ارتباط کلامي بين بزرگترها، با شناخت زيبايي است که ما ميتوانيم عشق را درک کنيم زيرا درک زيبايي به معناي آرامش و سکون قلبي است (همان: 173).
كريشنا مورتي بهطور جدي، معتقد است تا زماني که جوان و حساس هستيد همواره ميبايست در محيطهاي قشنگ و زيبا باشيد. چنين فضاهايي را پرورش دهيد. روش لباس پوشيدن، روش قدمزدن، روش نشستن و برخاستن، روش غذاخوردن شما و همه اينها و هر چيز مربوط به شما مهم است.
همينطور که بزرگ ميشويد، چيزهاي زشتي هم در زندگي ميبينيد. ساختمانهاي زشت، مردم زشتي که از نفرت، خشونت، خودپسندي، جاهطلبي، حرص و آزمندي سرشارند و چنانچه در قلب شما درک مفاهيم زيبايي نشسته باشد و تثبيت نشده باشد، به آساني اين موج زشتي در جهان، شما را با خود به هرجا که بخواهد ميبرد. در نتيجه شما درگير مبارزه دائمي براي پيدا کردن صلح و آرامش بهوسيله ذهن خود خواهيد بود (همان: 174).
در مورد اين نظريه، ايرادهاي متفاوتي عنوان ميشود که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- بسياري مسالک ـ بهویژه اسلام ـ سرشار از مناسک، مراسم و آيينهاي گوناگوناند ضمن اين که با انزواطلبي و گوشهنشيني مخالفاند. البته نبايد فراموش شود که پذيرفتن هر قانوني و مکتبي در کنار محاسن آن، موجب برخي از محدوديتهاي اجتماعي ميشود. حال آنکه معيار و مناط ارزش هر مکتب ثقل محاسن اوست که موجب توجيه محدوديتهاي آن ميشود.
- پيروي از اديان و عرفانها ـ بهویژه اسلام ـ مانع خلاقيت و نوآوري نيست. بسياري از دانشمندان شرق و غرب بهشدت مذهبي بودهاند و در عينحال صاحب خلاقيتهاي بزرگي شدهاند. اهتمام اسلام به تعليم، تربيت و کسب علم و دانش در ميان آموزههاي ديني آن بسيار روشن و مشهود است.
- از اکتشافات اوليه صحيح، رايج و دقيق اين است که زيبايي موجب آرامش رواني است. شايد قدمت اين اکتشاف مقارن با کشف و فهم زيبايي باشد. امّا اگر کسب آرامش رواني معلول درک زيبايي نهفته در ساختمانها، تجهيزات مورد استفاده و يا زيبايي اثرات تميزي و نظافت بدانيم چنين زيبايياي در دوران مدرنيته و عصر حاضر در بالاترين مرتبه موجودي است. به ديگر عبارت، غرب هرچه در مسير فناوري مادي، تجهيزات و ساختمانها و ... پيشرفت کرده به هماناندازه از آرامش رواني فاصله گرفته است.
پر واضح است، پرداختن بيش از حد به زيباييهاي مادي باعث بروز مشکلات رواني شده است. حال آن که زيبايي معنوي که تبلور آن در اسلام و عرفان اسلامي نهفته است ـ که گوشهاي از آموزههاي اسلام در جهت کسب آرامش رواني بيان شد ـ مقارن با درک ذاتي زيبايي است.
عرفان کارلوس کاستاندا
عرفان کارلوس کاستاندا[20]، مسلکي برگرفته از آداب و رسوم قبايل سرخپوستي است. در منش عرفاني کاستاندا، با مصداق بارز و عصارهاي از عقايد سرخپوستي آشنا ميشويم. ساحري، مبارزه، جنگجويي، خاموشي درون، سکوت دروني، نيروي دروني، رويا و هر آنچه در کتب کاستاندا يافت ميشود همگي در ادبيات عرفاني سرخپوستان بهوفور وجود دارد. در عرفان کاستاندا، سالک شخصي است جنگجو و مبارز که با تحمل رياضات گوناگون اراده خويش را قوت ميبخشد و تحمل خود را در برابر مصائب و گرفتاريها بالا ميبرد، گويي آرامشي که بهدنبال آن هستيم در تحمل هر آنچه یافت میشود که تحمل ناپذيرتر، سختتر، ترسناکتر و اضطرابزاتر است.
دون خوان[21] ـ استاد معنوي كارلوس كاستاندا ـ ميگويد:
«هيچ چيز نميتواند روح سالک مبارز را با اندازه مبارزهجويي و سروکار داشتن با مردم تحملناپذیر آبديده کند که در مواضع قدرتمنداند تنها تحت اين شرايط سالک مبارز، هوشياري و آرامشي را کسب میکند که براي تحمل بار سنگين سختيهاي ناشناخته لازم دارد (کاستاندا، 1365: 29).
کارلوس کاستاندا در تأييد ادعاي بالا، يکي از تجربيات خويش را اينگونه مطرح ميکند:
«حرفهايش مرا در پريشاني شديد فرو برد. وي گويي اهميتي به پريشاني من نميداد. با ادامه مطالبش درباره آنچه گناه نابخشودني بينندگان تصادفي ميناميد که ما را وادار ميکند تا انرژي بلاعوض خود را به چيزي که به هيچ وجه قدرت انجام دادن هيچ کاري را ندارد متمرکز کنيم. همچنان مرا آزاد ميداد. هرچه بيشتر حرف ميزد، آزردگي افزونتر ميشد. وقتيکه آنقدر رنجيده خاطر شدم که ممکن بود بر سرش فرياد بزنم، مرا به حالت ابر آگاهي عميقتري فرستاد. به پهلوي راستم بين استخوان لگن خاصره و قفسه سينهام ضربهاي زد. اين ضربه مرا به پرواز در آورد و به ميان نوري تابناک فرستاد. به ميان سرچشمه درخشان آرامترين و دلپسندترين سعادت جاوداني. آن نور، پناهگاه و واحهاي در تاريکي اطرافم بود. با وجود اين نميتوانستم بفهمم چه عاملي آن را آنقدر زيبا کرده است ... دم و بازدم خود را احساس ميکردم که در آرامش و راحتي انجام ميگرفت. چه احساس، کمال با شکوهي. ميدانستم که خداوند مرا دوست دارد. خداوند عشق و بخشش بود در آن نور غوطهور شدم و احساس کردم طاهر و آزادم، پيوسته ميگريستم» (همان: 272).
«رويا ديدن» راه ديگر کسب آرامش رواني در عرفان کاستاندا است. فرآيند رؤيا ديدن شامل چندين مرحله است که مرحله نخست آن به «بيداري پر آسايش» معروف است. رؤيا ديدن نوعي مکاشفه عرفاني يا خارج ساختن روح از بدن است.
كارلوس کاستاندا ميگويد: «در روز براي اينکه مدتي اضطراب و پريشاني خود را کاهش دهم، پيشنهاد کردم غرق در (رويا) شويم. به محض اينکه پيشنهادم را مطرح کردم. آگاه شدم غم و رنجي که روزها به سراغم آمده بود به خواست من ميتواند یکسره عوض شود. بعد بهوضوح مشکل خود و لاگوردا[22] را دريافتم. ما بياراده به ترس و سوء خود تمرکز کرده بوديم. گويي اين تنها راه و چاره در دسترس بود. در حاليکه در تمام مدت بدون اين که آگاهانه بدانيم اين امکان را هم داشتيم که برعکس اين حالت، دقت خود را به قصد به راز و رمز اين شگفتي (رؤيا ديدن) متمرکز کنيم» (کاستاندا، 1365: 149).
در مورد اين نظريه ايرادهاي متفاوتي عنوان ميشود که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- اينکه انسان امروزي که رنجيده از اضطراب و ناآرامي است ميبايست براي رسيدن به آرامش به سراغ دردها، رنجها و انسانهايي که تحملناپذیراند برود، بهنظر ميرسد نه تنها آرامش را بهدنبال ندارد، بلکه موجب بروز اختلالات رواني ميشود، از اينرو باعث بيشتر شدن اضطراب او ميشود.
- اين نظريه ممکن است در ابتداي امر با تازيانههاي سلوک در عرفان اسلامي شباهت داشته باشد. حال آنکه در عرفان اسلامي عارف به سراغ رنج کشيدن نميرود، بلکه در مسير مشخص سلوک رنجها و سختيهاي طبيعي و گاه از پيش تعيين شده بر سر راه وي حادث ميشود، همانطوريکه هر انسان، در مسير رسيدن به اهداف مادي و معنوي خويش ميبايست از موانع کار بگذرد و بر آنان پيروز شود. تازيانه سلوک عرفان اسلامي پرمعناتر است تا نظريه کاستاندا که تنها براي رسيدن به آرامش بايد رنج ديده شوي ـ با در نظر گرفتن تمام ادعاهاي وي در مورد اين مرحله از کسب آرامش ـ .
- اگر مراد از «رؤيا ديدن» براي رسيدن به آرامش همان سفر روح باشد که در عرفان اکنکار چنين ادعايي شده كه جواب آن نيز آمد. در غير اين صورت اگر مراد خواب ديدن و خوابيدن باشد که در عرفان اسلامي با عباراتي پر معنا، به آرامشدهي خواب توجه شد. امّا اين که عارف بهواسطه خواب ديدن به آرامش ميرسد، همواره چنين نيست، زيرا بسياري رؤياها، اضطرابزا و دلخراش است. بنابراين رؤيا ديدن به معناي خواب ديدن، نخست: همواره آرامش بخش نيست و دیگر اینکه: اگر هم آرامش بخش باشد، آرامشي جزئي و موقتي را بهدنبال خواهد داشت و چنين آرامشي هيچگاه مطلوب انسان واقع نميشود و اگر مراد از رويا ديدن ورود به خلسهها و يا نوعي هيپنوتيزم باشد، ادعاي علم متافيزيک است که آن نيز بيان شد.
نتیجهگیری
- پشتوانه فلسفي ـ منطقي هر دين و عرفاني، نقش ارزنده در تأمين آرامش رواني سالک دارد. از اينرو، معتقديم اسلام سرشارترين منبع توليد آرامش براي انسان است؛
- اگر تمام آموزههاي عرفانهاي سکولار، با موضوعيت «طرق کسب آرامش» جمعآوري شود، اين آموزهها از سه حالت خارج نيست. الف. تأييدي ضعيف و خفيف به راههاي کسب آرامش اسلامي است؛ ب. مجموعهاي از ادعاهاي پوچ و خالي است. نظرياتي که نه تنها موجب آرامش و آرامي نميشود، بلکه موجب بروز اختلالات شديد رواني ميشود؛ ج. برخي دستورات متافيزيکي که بحث در مورد آنها بهجاي ديگر موکول ميشود هرچند به اختصار در مورد آن مطالبي بيان شد؛
- کشش و پذيرش عرفانهاي سکولار علتهاي گوناگوني دارد که معتقديم بارزترين اين علتها نهفته در نوظهور بودن، نوپديد بودن و تأثير از ادبيات دوران جديد است. حال آنکه انسانها ذاتاً نوگرا و نودوست است. بنابراين در عصر حاضر و در جامعه ايران، بهترين راه جذب جوانان بهسوي اسلام بيان دوباره اسلام به زبان امروزي، برگرفته از امکانات جديد دوران معاصر است.
فهرست منابع
- اوشو (1380) مراقبه هنر وجد و سرور، فرامرز جواهرينيا، فردوسي.
- اوشو (1382) الماسهاي اوشو، مرجان فرجي، فردوسي.
- توئيچل، پال (1379) اکنکار کليد جهانهاي اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
- ـــــــــــ (1379) سرزمينهاي دور، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
- سايبابا، ساتيا (بیتا) تعليمات ساتيا سايبابا، ترمه رويا مصاحبي محمدي، تعاليم حق.
- ـــــــــــــ (بیتا) يوگاي عاشقانه، آزاده مصاحبي، غزل.
- کاستاندا، کارلوس (1365) آتش درون، مهران کندري و مسعود کاظمي، فردوس.
- ــــــــــــــــ (1365) هديه عقاب، مهران کندري و مسعود کاظمي، فردوس.
- کرامر تادومنسوت داکلاس (1380) اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، مهيار جلالياني، ايساتيس.
- کوندرا، سيما (1377) تراشهاي الماس خداوند، طاهره آشنا، تعاليم مقدس.
- مورتي، کريشنا (1376) زندگي پيش رو، پيمان آزاد، صداي معاصر.
- يوگاناندا، پاراماهانسا (1380) انسان در جستوجوي جاودانگي، توران دخت تمدن (مالکي)، تعاليم حق.
- Barker Eileen (1983) Of god and men: Religioun movements in the west, Mercer university press.
- Robrt wuthnow (2003) the new spiritual feerdom, in: Lorne Dawson (ed), Cults and new religious movements, a Reader, Blackwell Publishing.