دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خانواده ابد و یک روز و مشکلاتش | توان یک خانواده تا کجاست؟

فیلم ابد و یک روز نه تنها نحوه‌ی زیست یک خانواده‌ی گرفتار اعتیاد را با دقت توصیف می‌کند بلکه پا را از آن فراتر می‌گذارد و به ذکر دلایل به وجود امدن این خانواده می‌پردازد.
خانواده ابد و یک روز و مشکلاتش | توان یک خانواده تا کجاست؟
خانواده ابد و یک روز و مشکلاتش | توان یک خانواده تا کجاست؟

فیلم ابد و یک روز نه تنها  نحوه‌ی زیست یک خانواده‌ی گرفتار اعتیاد را با دقت توصیف می‌کند بلکه پا را از آن فراتر می‌گذارد و به ذکر دلایل به وجود امدن این خانواده می‌پردازد. این فیلم به جهت پشتوانه‌ی گسترده تحقیقاتی کارگردان مقوله اعتیاد را از زوایای متعدد بررسی می‌کند به گونه‌ای که مخاطب بعد از پایان فیلم به درکی عمیق‌‍تر از زندگی یک خانواده ‌آسیب دیده و همچنین زمینه‌های شکل‌گیری این آسیب‌ها دست می‌یابد. از سوی دیگر فیلم با طرح یک خانواده آسیب دیده، خواسته یا ناخواسته مکانیزم درونی خانواده را نیز بررسی می‌کند. مکانیزمی ‌که در یک موقعیت خارج از تعادل بهتر می‌تواند خود را آشکار کند. به این سان این فیلم کنکاشی است در مفهوم و معنای خانواده به مثابه‌ی کوچکترین و مهمترین نهاد جامعه.

از همین رو تحریریه‌ی فیلم نوشت تصمیم گرفت تا  این فیلم را از منظری جامعه شناسانه به گفتگو بگذارد. متن زیر حاصل گفتگوی فیلم نوشت با دکتر شرف الدین است. جناب دکتر شرف الدین دکتری فرهنگ و ارتباطات و  عضو هیأت علمی موسسه‌ی پژوهشی امام خمینی است.

نکته‌ی برجسته ‌این است که در جامعه ما هنوز خانواده حاکم است، خانواده مهم است، سرنوشت افراد به هم گره خورده است، و لذا اعتیاد یک نفر می‌تواند تمام خانواده را مسأله‌دار کند.

فیلم نوشت:چنانچه پیداست، موضع اصلی و محوری فیلم بحث اعتیاد و آسیب‌های آن است. کارگردان در بستر روابط خانوادگی طرح بحث کرده و بیشترین لوکیشنی که تماشاگر با آن مواجه است، خانه و خانواده و افراد آن هستند. به تبع، مؤلفه‌ی محوری دوم پیوند خانواده با مؤلفه‌ی اصلی فیلم یعنی اعتیاد است. می‌توانیم وضعیت و موقعیت جامعه را از دل این خانواده و روابطش بفهمیم و به نوعی این تلقی شکل می‌گیرد که گویا جامعه‌ای که ‌این خانواده در آن زندگی می‌کند، درگیر مسائل و مشکلاتی است که این خانواده معلول آن است. سوال اصلی ما  این است که موضوع فیلم یعنی اعتیاد و نحوه‌ی توصیف جامعه تا چه حد می‌تواند مستعد یک تحلیل جامعه شناسی باشد.

تم اصلی و محوری همانطور که ذکر شد اعتیاد است، و نکته‌ی برجسته ‌این است که در جامعه ما هنوز خانواده حاکم است، خانواده مهم است، سرنوشت افراد به هم گره خورده است، و لذا اعتیاد یک نفر می‌تواند تمام خانواده را مسأله‌دار کند. ما مثل جامعه غربی نیستیم که به دلیل غلبه‌ی فردگرایی اگر کسی معتاد شد، تنها خودش آسیب ببیند، چه بسا یک فرد معتاد تمام خانواده را مسأله‌دار و محیط را فلج سازد. دیالوگی که پلیس دارد که "تو را باید خانواده‌هایی ببخشند که بچه‌هایشان را به انحراف کشاندی." گویای این مسأله است.

به نظر من کارگردان می‌خواست بگوید، در ایران هنوز خانواده وجود دارد و خانواده یک ظرفیتهای بالایی دارد. همانطور که مرتضی وقتی از دام اعتیاد نجات پیدا کرده خواهرانش پروانه وار گرد او می‌چرخند، خیلی به او اعتقاد دارند، چون او از این وضعیت در آمده است، خود مرتضی هم وقتی برادرش را معرفی می‌کند، به شدت ناراحت می‌شود او  دوست ندارد حتی در این شرایط برادرش را ببیند.

اثر اعتیاد در فیلم خوب منعکس شده بود. بحث فقر خانواده که یکی از آثارش بود، بحث از میان رفتن آرامش، فضای عصبی خانواده نیز موضوع فیلم بود. آدمها اصلا نمی‌توانستند با هم درست و منطقی تعامل کنند. خانه خیلی به هم ریخته بود. این بهم ریختگی خانواده به نظرم بهم ریختگی ذهن و روان آدم‌هاست. ... خانه به همه چیز شبیه بود جز خانه، خانه‌ای که وقتی اراده می‌کنند آشغال‌های یک اتاقش را بیرون بریزند، می‌بینیم چقدر فضولات در این خانواده هست که نشان می‌دهد مدتهاست اصلاً به‌اینها توجه نشده. به نظرم فضای تاریک خانه خیلی معنی‌دار بود، اینکه هیچ نقبی به بیرون نیست، گویا روشنایی و نوری به خانه نمی‌تابد، ... شبکه ارتباطی تقریبا بر محور اعتیاد می‌چرخید، همه آدم‌هایی که در لیست مخاطبین گوشی بودند و تماس می‌گرفتند و یا به درِ خانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند، طرح بحث اعتیاد بود، بحث راندن مشتریان از در مغازه به خاطرِ اعتیاد، بحث دستبرد به دخل مغازه برادر، بحث کتک بی‌‌دلیل آن برادر کوچک (نوید)، بحث عدم رغبت دیگران در ازدواج با دختران این خانواده، چرا که خانواده‌ای که در آن معتاد باشد، دخترانش هم از حیّز اعتبار می‌افتند، پسران هم شانس ازدواج ندارند، یکی از دلایل مجرد بودن مرتضی این بود که خودش می‌گفت کی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید با این خانواده که "من و توی آش و لاش داداشاشیم، وصلت کند؟"

نکته‌ای که تقریبا هیچ اثر محسوسی از آن در فیلم دیده نشد، نقش مذهب بود، معلوم نبود تدیّن مذهبی این خانواده چقدر بود. فقط در قالب یک سری قسم و تکه کلام‌های مذهبی خاصی بود که غالباً هم دروغ بودند، و یکی هم قرآنی بود که برای بدرقه از آن استفاده کردند.

به نظرم افغانی بودن خواستگار هم خیلی معنی‌دار بود، یکی اینکه اولا این ازدواج نبود، بلکه صیغه بود، ازدواج با یک افغانستانی که در نگاه جامعه‌ی ما جایگاه اجتماعی خیلی پایینی دارند هم به لحاظ شخصی هم به لحاظ میهنی شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که چون خاستگاه مواد مخدر افغانستان است اینجا هم انتخاب آن افغانستانی شاید به این معنا دلالت یابد که مثلا ما از طریق موادی که از افغانستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید وضع خانواده‌هایمان به تباهی کشیده شده اما خود افغانی ببینید در ایران با چه وضعیتی با ماشین مدل بالا و وضعیت آنجوری آمده در کشور ما فرهنگش ارتقاء پیدا کرده و شرایط معیشتی‌اش ارتقاء پیدا کرده است.

یکی دو جا هم تعبیر فروش به کار می‌رود، محسن خطاب به مرتضی می‌گوید "خواهر من را فروختی" ، تلقی‌اش از صیغه فروش است. پول این فروش هم به آن خانم تعلق نگرفته است، پول را برداشته صرف مغازه یا چیزهای دیگر کرده است. اینها همه آثار آن نکتب اعتیاد است و اینکه همه دوست دارند از این خانه فرار کنند، این خانه گویا زندانی است که همه دوست دارند از این زندان فرار کنند اما عملاً توفیقی ندارند، به دلیل آن بسته بودن محیط و شرایط ساختاری و اینکه جامعه اصلاً این امکان را برای این آدم‌ها فراهم نمی‌کند که ‌این آدمها به آغوش جامعه برگردند، یعنی سعی می‌کند در محیط آنها را زنده نگه دارد، در چنین خانواده‌ای شادی‌ها هم مصنوعی بود، آنجایی که مثلا طرف می‌خواهد برای اینکه آن دانش آموز در مدرسه برادر کوچکشان در مدرسه موفق شده ابراز شادی کنند از طریق توسل به نوار و رقصی ساختگی، نشان می‌دهد که شادی هم در این خانواده جایگاهی ندارد، شادی‌ها هم بیشتر مصنوعی و تصنعی هستند، البته نمی‌توان بین اعتیاد و سواد و تدین یا اموری از این قبیل رابطه علّی و معلولی مشخصی  برقرار کرد، از جنس همان نسبت بین مرغ و تخم مرغ است؛ واقعا بی سوادی هست که باعث اعتیاد می‌شود، یا اعتیاد است که آدمها را به بی‌سوادی یا عدم تدین یا سایر موقعیت‌های اجتماعی می‌کشاند؟ باز از جمله چیزهایی که در فیلم خیلی محسوس بود بحث علقه و دلبستگی آدمها به همدیگر بود، آدمها معمولا چون در چنین خانواده‌ای مأمن دیگری ندارند یعنی به کس دیگری نمی‌توانند امید ببندند، امیدشان بیش از هر کسی به خودشان است، یعنی شاید یکی از دلایلی که ‌این افراد خیلی هوای همدیگر را هم دارند فراتر از جنبه‌های عاطفی که در خانواده‌ی ‌ایرانی وجود دارد بیشتر به خاطر این است که آدم اگر این علقه‌ها را هم نداشته باشد پس می‌تواند به کی پناه ببرد؟ یعنی اینکه هم مأمن هستند، هم نیازهای عاطفی را فراهم می‌کنند، هم اینکه اگر کسی فکر می‌کند می‌تواند با تکیه بر دیگری به برخی از  آن چیزهایی که مورد نظرش است برسد، این علقه را با نمادهای مختلفی ابراز کرده بود، اولاً همه نگران بودند از اینکه‌ این برادرشان به دام پلیس بیفتد، با اینکه خیلی او را نمی‌خواستند و فکر می‌کردند همه عامل بدبختی شان همین ایشان است، ولی در عین حال نگران بودند که در دام پلیس اسیر شود، نگران بودند از اینکه اگر زندان افتاد جزء آنهایی باشد که حکم ابد به او می‌خورد یا ابد و یک روز که دیگر اصلا راه نجات ندارد. آنجایی که برادرشان دست پلیس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد تلاش می‌کنند مواد مخدر را از بین ببرند و همه آثار را در خانه محو کنند که مبادا به دست پلیس بیفتد که جرم محسن سنگین نشود، یا مثلاَ خود مرتضی در یک جایی می‌گوید من بعد از مرگ پدرم پاسوز خانواده شدم و نقش سرپرستی خانواده را عهده‌دار می‌شود این به نظرم یکی از ویژگی‌های بارز این نوع خانواده‌هاست که ما فکر می‌کنیم افراد وقتی معتاد می‌شوند از چشم خانواده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند اما علائق خانواده نشان می‌دهد که آن پیوندهای عاطفی آنقدر عمیق و شدید است که افراد حتی در چنین شرایطی هم دوست ندارند از بچه شان دل بکنند. آنچه که در این وسط خیلی محسوس است نقش عاطفی خانم‌هاست، اولاً چقدر خواهری نسبت به برادرها احساس مسئولیت می‌کنند، دعوای بین برادرها را معمولا اینها رفع و رجوع می‌کردند که ماجراشان خیلی حاد نشود.

علی رغم همه‌ چیز، هنوز عاطفه، درد مشترکی است که بین اعضاءِ خانه در تبادل است.

تقریباً در هزینه‌های خانواده مشارکت می‌کردند، مثلاً خواهر حاضر است گربه‌های افراد متمکن را سرپرستی کند برای اینکه پول بگیرد و در معیشت خانواده مشارکت کند، احساس مسئولیتی که نسبت به مادر داشتند باز به نظر خیلی معنی دار بود. چون خانواده‌ی ایرانی یک نمونه و الگویی از خانواده نمونه و اصیل را به نمایش گذاشته که شاید همین‌هاست که قدرت مقاومت این خانواده را در مقابل اعتیاد افزایش داده و به رغم اینکه‌ اینها گرفتار یک بحران شدند ولی این بحران نتوانسته روابط عاطفی اینها را مخدوش کند. درست است که جاهایی به خاطر سنگینی بحران آنها را گرفتار روابط غیر منطقی می‌بینیم، ولی روابط عاطفی را از اینها نتوانسته بگیرد، به هر حال اینها جزء مؤلفه‌های مثبت هستند.

ما اغلب گرفتار خطای برداشت هستیم، دلیلش هم این است که معمولا وضعیت و تجربیات زیستی خودمان را مبنا قرار می‌دهیم. به نظرم از حیث معرفت شناختی بسیاری از ما، صلاحیت نداریم که درباره ‌این وضعیت قضاوت کنیم،

 نکته‌ای که تقریبا هیچ اثر محسوسی از آن در فیلم دیده نشد، نقش مذهب بود، معلوم نبود تدیّن مذهبی این خانواده چقدر بود. فقط در قالب یک سری قسم و تکه کلام‌های مذهبی خاصی بود که غالباً هم دروغ بودند، و یکی هم قرآنی بود که برای بدرقه از آن استفاده کردند، به نظرم باز این پیام دارد، طبق مطالعاتی هم که شده معمولا خانواده‌های مذهبی کمتر به دام این نوع انحرافات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند یا اگر بیفتند شاید محمل و مستمسک قوی تری دارند که از این دام بیرون بیایند، و این نشان می‌دهد  چون مذهب و تربیت مذهبی ضعیف بوده زمینه برای تربیت این نوع بچه‌ها و بچه‌هایی که استعداد در غلطیدن به انحراف دارند، بیشتر وجود دارد.


بحث سواد نیز در این خانواده هیچ جایگاهی ندارد، فقط یکی از خواهرها درس خوانده که آن هم یک دوره کارآموزی موق در هنرستان بوده است. از میان اعضای خانواده فقط این نوید است که به رغم فقر و  مشکلات  در مدرسه تیزهوشان قبول می‌شود و شانس قبولی دارد، اسمش هم به نظرم حساب شده انتخاب شده، یعنی تنها کسی که در این خانواده می‌شود به او امیدی بست و نویدی به برون رفت از این بحران می‌دهد همین بچه است که تیپش هم با بقیه فرق می‌کند. سواد و تحصیلات می‌تواند یک عامل هشدار دهنده باشد، می‌تواند بصیرت فرد را نسبت به محیط افزایش دهد، می‌تواند قدرت درک معادلات محیط را بالا ببرد، می‌تواند در شناخت و تشخیص وضعیتهای مختلف محیطی به فرد کمک کند، این هم به نظرم نشان می‌دهد از نظر کارگردان ضعف سواد و فقدان بصیرت ناشی از معرفت جویی آموزشی و آکادمیک در اعتیاد و درغلطیدن به اعتیاد مؤثر بوده است.

در درون همین خانواده‌ی به ظاهر از هم پاشیده، روابط عاطفی خیلی محکم و عمیقی هست. اینکه برادری مثل مرتضی احساس مسئولیت می‌کند، خودش را به هر آب و آتشی می‌زند که مثلا معیشت خانواده تأمین شود، اینکه دوست ندارد این وضعیت اعتیاد روی خانواده اثر بگذارد، مثلا نوید مبتلا شود که مادرشان در چنین شرایطی قرار بگیرد، به نظرم ظرفیت خانواده ای را نشان می‌دهد که  تلاش می‌کند از این وضعیت خارج شود.

مسأله بعد تربیت بود. فیلم اشاراتی دارد که مادر اساساً در تربیت بچه‌ها قصور داشته، آنجایی که به مادر می‌گوید "آنوقتی که می‌زاییدی چند تا چند تا به فکر تربیتشان هم باید می بودی"، "یا اصلا تو مگر تربیت کردی؟ تو فقط زاییدی". فقدان پدر نیز معنی دار بود ، اینکه پدر و سرپرست بالای خانواده نیست، بچه‌ها گرفتار مسائلی می‌شوند، مادر هم که می‌خواهد مشارکت کند به دلیل اینکه سواد ندارد تربیت دینی ندارد، سنتی است، جامعه را نمی‌شناسد. فقط عاطفه می ورزد و این هم کافی نیست، بنابراین فقدان تربیت خانوادگی هم جزء عواملی بود که شاید زمینه تسهیل کننده‌ای نسبت به درغلطیدن اعضای خانواده به اعتیاد داشته است.

نقش پلیس در این فیلم خیلی نقش متعارضی بود. در مرحله‌ی اول که پلیس اقدام به دستگیری محسن می‌کند می‌گوید تو خانواده‌های زیادی را متلاشی کردی، بعد چون چیزی پیدا نمی‌کنند ولش می‌کنند... چرا پلیس نباید احساس مسئولیت کند و این آدمی‌که عنصر مضر و مفسد اجتماعی است با او در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند می برند و فوری هم رهایش می‌کنند، همان بار دوم هم که پلیس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید این بچه را دستگیر کند باز می‌بینیم به شدت به خشونت متوسل می‌شود و مسائل دیگر که شاید اقتضای کار است.

- البته آنهایی که محسن را از پله‌ها پایین می‌کشند، مأمورین کمپ هستند.

می‌خواهم بگویم این دو صحنه در فیلم به عنوان مأموران رسمی جامعه در مبارزه با مواد مخدر، رفتارهایشان خیلی متناسب با آنچه که فیلم ترسیم کرده بود، نبود. ولی البته‌ این نکته را هم به ما گفت که پلیس و قانون نقش بازدارندگی جدی دارد، یعنی این خانواده همین که احتمال می‌دادند پلیس بیاید مواد را محو کردند، همینکه می‌گفتند اگر فرد دستگیر بشود زندان ابد یا ابد و یک روز خواهد داشت، نفس این احتمال هم بازدارنده بود. عدم همکاری مردم یا ترس مردم از همکاری با پلیس هم جای تامل داشت. مردم حاضر نبودند خیلی راحت خانه ‌این فرد را به پلیس نشان بدهند. یک تفسیرش این است که مردم از آن آدم می‌ترسیدند، که برگردد و برایشان مزاحمت ایجاد کند، یا اینکه واقعا این همکاری و همراهی مردم اهل محل است، که خیلی راحت حاضر نیستند با پلیس همکاری کنند.

- نحوه ارتباط این افراد با جامعه  چگونه بود؟

ارتباط خانه با بیرون ارتباط ضعیفی بود. خانه بیشتر محیط بسته‌ای بود که شاید به مثابه‌ی یک جامعه‌ی بسته تصور شده بود. اعضای خانواده گرفتار یک سیکل معیوب زندگی بودند، گرفتار باتلاقی که هر چه دست و پا می‌زدند از این باتلاق عملاً رهایی نداشتند. بی سوادی، ضعف تربیت دینی، تربیت مذهبی، زندگی در یک جغرافیایی معیوب، در شکل گیری این خانواده‌ها و داستان‌هایشان نقش داشته. وقتی عضوی از خانواده گرفتار اعتیاد شد به طور طبیعی این جنبه‌های کج کارکردی در آن به زبانهای مختلف تکرار می‌شود.

اثر همنشینی نیز از جمله نظریه‌هایی است که ما در آسیب شناسی داریم، آثار همنشینی و مجاورت، حالا چه همنشینی با دوستان چه همنشینی در یک محیط مسکونی خاص، اگر چه در این فیلم هیچ جا اشاره نشده به ‌اینکه ‌این آدم اعتیادش به خاطر دوستان بوده است،  ولی خودش فراوان آدم‌هایی داشت که تحت تأثیر حضور او معتاد شده بودند، یا با آنها ارتباط داشت. می‌خواهم بگویم غیاباً می‌شود این نتیجه را گرفت که ‌این آدم هم گرفتار قربانی جریان اعتیادی است که در آن محله یا در کشور یا شبکه‌ی دوستان او نفوذ داشته است.

مسأله‌ی بعد توارث فرهنگی است؛ مشکل انحراف در این خانواده به همه اعضا تسری پیدا کرده بود. مثلا آن خواهرزاده آنها که در یک منطقه‌ای زندگی می‌کرد، شاید بیست سی کیلومتر هم از تهران فاصله داشت، حتی آثار به هم ریختگی خانواده به آنها هم تسری پیدا کرد. این نشان می‌دهد که چقدر این شبکه‌ها می‌توانند روی پیرامون هم اثر بگذارند، یعنی هر جا این ارتباط داشته باشند این انحراف و آلودگی تسرّی پیدا می‌کند. مثل غده چرکینی است که هر کسی به هر میزانی نسبتی با این خانواده داشته باشد متأثر است، اینها به نظرم نکات عمده‌ای بود که در فیلم می‌شد به دست بیاوریم و از این حیث جزء فیلمهای موفق بود، یعنی یک نظام معنایی جامعی در فیلم دیده شده است.

- که ‌این نظام معنایی با خودش  در تعارض نیست.

بله، تناقضی ندارد، گر چه دیالوگ در این فیلم خیلی زیاد و سنگین بود اما معرّف گویایی است از محیط. مؤلفه‌های فیلم باهم همسو می‌شوند، همدیگر را تکمیل کرده و توضیح می‌دهند.

با اینکه اعتیاد جدی در محسن بازیگر فیلم کارگر واقع شده بود، اما هنوز نسبت به اخلاق حریم داشت، هنوز هوای مادر و خواهر را داشت، در جایی می‌گوید اگر به خاطر حضور من شما می‌خواهید بروید، حاضرم از این خانه بروم. یعنی هنوز روحیه‌ی ایثار برای این آدم هست.

- با توجه به ‌اینکه با یک فضای شهری مواجه هستیم، شاید بتوانیم بحث‌هایی چون نقش پایین شهر در ایجاد این انحرافات و استمرار آنها، تحلیل ارتباط پایین شهر با خود شهر  و جامعه را بیشتر تشریح کنیم.

... در واقع خود کالبدشناسی شهر به لحاظ استعدادهای مختلف جرم و انحراف خیلی تأثیرگذار است، معمولا افراد مهاجر، افراد بی‌بضاعت از مناطق اطراف به شهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند. چون نمی‌توانند در مرکز شهر یا در نقاط استراتژیک شهر مستقر شوند به طور طبیعی به حاشیه شهر رانده می‌شوند. بنابراین حاشیه شهر محیطی است که شاید گرفتار درجاتی از فقر فرهنگی و فقر اقتصادی هم هست چون افراد و طبقات خاصی در آنجا حضور پیدا می‌کنند، بعد به دلیل اینکه در آنجا دولت خیلی حضور ندارد، پلیس خیلی حضور و حاکمیت ندارد، پاتوقی می‌شوند برای انحرافات، افرادی که می‌خواهند دست به انحراف بزنند در اینجا خیلی راحت نفوذ می‌کنند، فقط حاشیه شهر هم نیست، حتی شهرهای اطراف هم همینجوری است، مثلا سفید دشت در اطراف تهران نمونه روشنی است از تهران، یا بخش‌هایی از کرج. در این جغرافیا حریم‌های اخلاقی در سطح بسیار پایینی است،... آدم‌های مسأله دار در اینجا زیاد هستند که هیچکدام نمی‌توانند حریم اخلاقی برای دیگری ایجاد کنند. شما هر چه می‌بینی از جنس همین آدم‌هایی هستند که مثل خودت هستند،.... می‌خواهم بگویم این استعدادهای محیطی است، معمولا هم این آدمها وقتی وارد شهری مثل تهران می‌شوند می‌گردند و این مناطق را انتخاب می‌کنند. محیط خودش را دائماً تولید و بازتولید می‌کند، یعنی اگر آدمهای دیگری هم در این محیط باشند و سالم باشند در معرض لغزش هستند، و آدمهایی هم که در این محیط آلوده شدند امید اینکه از این وضعیت کنده شوند و تغییر مسیر بدهند خیلی به سختی ممکن است. بله نقش محیط، بسیار بسیار مهم است.

- آدم احساس می‌کند گویی در این محیط فروش مواد مخدر یک ناهنجاری نیست، معتاد بودن هم ناهنجاری نیست، در فیلم کد هم می‌دهد، اینجا پاسگاه نعمت آباد است، این بافتی که شما می فرمایید اینجوری شکل می‌گیرد که‌این آدمها اصلا نسبتهای خانوادگی دارند با هم، یا همه شان از یک روستا هستند، یک دنیای مشترک دارند، شما مثلا می‌بینید بحث ارزشها و اعتقادات و نظام هنجارها با یک جغرافیای مکانی پیوند می‌خورد، انگار که  کارکرد اصلی کمپ این است که  به فرد  این فرصت را بدهد که از این جغرافیا بیرون برود و  فرصت فکر کردن به محیطی را که در اآم بود ه به دست بیاورد. همچنین اشاره کردید که‌این جامعه هم جامعه بسته است، همه همین احساس را داشتیم که مشکل این خانواده، یا مشکل این جامعه‌این است که اجازه می‌دهد این جوامع بسته در درون خودشان شکل بگیرند، یعنی آدمها بدون اینکه با کس دیگری کار داشته باشند در یک سیکلی  بیایند و بروند ، دیالوگ فیلم هم به همین نکته اشاره دارد که  هفت نسل  ما اینجوری بودیم، و با ان رفتاری که ما از خوهرزاده می بینیم  احتمالا هفت نسل دیگر هم اینگونه  خواهند بود. اما درست است که‌این آدمها در این جامعه مشکل هنجاری دارند با همدیگر، ...اما همین آدمها در یک دنیای درونی تری انگار با هم مشترک هستند که همان ارزشهای انسانی است و آن تلاش برای حفظ خانواده است .حالا درست است که داریم چوب حراج به آن می‌زنیم، ...از این که بگذریم، در لایه عمیق تر هنوز آن عطوفت و محبت انسانی و عاطفه انسانی وجود دارد.  یعنی می‌شود گفت که فیلم توجه به‌این نکته کرده که احتمالا می‌شود با نگاه به‌این توانایی ها و لایه زیرساختی جلوی این فاجعه را گرفت.

در این جغرافیا حریم‌های اخلاقی در سطح بسیار پایینی است،... آدم‌های مسأله دار در اینجا زیاد هستند که هیچکدام نمی‌توانند حریم اخلاقی برای دیگری ایجاد کنند.

ببینید خیلی روشن بود که ‌این خانواده روابط عاطفی باهم دارند، به هم تعلق خاطر دارند، عرض کردم یک تحلیلش این است که چون اینها بیشتر خواستگاه روستایی دارند، تربیت یافته محیط سنتی هستند، در محیطهای سنتی معمولاً روابط عاطفی محکم است. نکته بعد اینکه ‌اینها چون خودشان آسیب دیده اند و در شهرهای بزرگی مثل تهران کسی از اینها دستگیری نمی‌کند، به شکلی ناخودآگاه به هم گره خورده اند، مخصوصا خواهرها که دیگر مأمنی ندارند جز برادرها، برادر ها همین فکر می‌کنند. به لحاظ عاطفی در این دنیا کس دیگری نیست، به هر حال این سرپناهی است که ما داریم همه‌ به شکلی در آن هستیم. به نظر من کارگردان می‌خواست بگوید، در ایران هنوز خانواده وجود دارد و خانواده یک ظرفیتهای بالایی دارد. همانطور که مرتضی وقتی از دام اعتیاد نجات پیدا کرده خواهرانش پروانه وار گرد او می‌چرخند، خیلی به او اعتقاد دارند، چون او از این وضعیت در آمده است، خود مرتضی هم وقتی برادرش را معرفی می‌کند، به شدت ناراحت می‌شود او  دوست ندارد حتی در این شرایط برادرش را ببیند.

- مادرش می‌گوید تو زبانت می‌گوید و الا ته دلت یک چیز دیگر است،...

این نشان می‌دهد که ‌اینها به لحاظ عاطفی عمیقا به هم گره خوردند، در این جامعه به خود آن فرد امیدی ندارند، این خواست خانواده است که ترک اعتیاد را مطالبه می‌کند، و اگر این شرایط را جامعه مساعدت کند یعنی دستهای خیّر و نامرئی از جامعه بیاید به سمت این آدمها ،خانواده به سرعت می‌تواند وضعیت خودش را تصحیح کند و برگردد.

می‌خواهم بگویم این موضوعات بخشی از مشکلات ساختاری جامعه هستند که شما چوب یک خانواده را می‌خورید. ممکن است دختری در خانواده‌ای اینچنین، درست و سالم بزرگ شده ولی به لحاظ انگاره‌های تربیتی نگاه جامعه بعید می‌داند که در دل این خانواده آدم صاف و سالمی ‌بیرون آمده باشد، یعنی او هم که می‌خواهد ازدواج کند با یک ریسک بزرگی مواجه است.

-  مانند نیلوفر در مرداب و این همان وضعیتی است که سمیه نیز با آن مواجه است

 کسی حاضر نیست در مسأله ازدواج ریسک کند، چون ازدواج از یک مقوله دیگری است. اینکه من ازدواج کنم با یک دختری که در یک خانواده معتاد بوده ، ممکن است همین را در خانواده من بازتولید کند، اصلا از کجا که خودش گوشت و پوستش با اعتیاد انس نگرفته باشد. وقتی آن مادر هم بیمار می‌شود و حالش بد است وقتی صحبت تریاک می‌شود می‌گوید به پهلوی من بمالید، یعنی گویا اصلا در این خانواده تعامل با مواد خیلی عادی است.

ما اگر احساس وابستگی به یک خانواده داشته باشیم، امتیازات خانواده هم به ما می‌رسید، بی اعتباری خانواده هم به ما می‌رسد، بنابراین اگر یک دختری خیلی هم خوب باشد ولی وابسته به یک خانواده بدی باشد تأثیرات جمعی خانواده روی آن هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، ... این نشان می‌دهد که ما در جوامع جهان سوم یا کشورهایی مثل ایران یک هویت جمعی داریم، فقط خودمان نیستیم، بنابراین به اعتبار جمع ما معنی پیدا خواهیم کرد، جامعه هم با ما به عنوان یک جمع معامله می‌کند نه به عنوان یک فرد، آن جمع ما در نظام شهری خانواده است، در نظام قومی قومیت است، قبیله است، ایل است، تبار است، در جامعه شهری چون جامعه تجزیه شده ما فعلا به خانواده و شبکه خویشاوندانمان وابسته هستیم، هر چقدر این خانواده و خویشاوندان اعتبار و امتیاز داشته باشند بخشی اش به ما هم می‌رسد،

هر فرد در اجتماع ایرانی، مجموعه‌ای از مناسبات پیچیده است که سهم خانواده بیشترین آنهاست.

... وقتی می‌گویند پنج میلیون معتاد داریم در حقیقت باید گفت، بیست و پنج میلیون معتاد داریم، نه پنج میلیون، چون هر معتادی حداقل یک خانواده پنج نفره را مسأله‌دار می‌کند....

- به نظر شما این توصیفی که فیلم  از واقعیت ارائه می‌داد مبتنی بر یک درک از واقعیت بود یا داشت تحمیل می‌کرد به واقعیت نظر خودش را؟

ما چون دنیای معتادان را دقیق نمی‌دانیم، با آنها زندگی نکردیم به ناگزیر شناخت کاملی از واقعیت زندگی این آدم ها نداریم. بنابراین ما اغلب گرفتار خطای برداشت هستیم، دلیلش هم این است که معمولا وضعیت و تجربیات زیستی خودمان را مبنا قرار می‌دهیم. به نظرم از حیث معرفت شناختی بسیاری از ما، صلاحیت نداریم که درباره ‌این وضعیت قضاوت کنیم، مگر اینکه آدمی برود در میان اینها زندگی کند، حشر و نشر کند. من فکر می‌کنم با توجه به تصویری که ما از اعتیاد داریم و اقتضائات اعتیاد، اگر بخواهیم حضور و غیاب ذهنی بکنیم این تصویر تصویر واقع بینانه‌ای بود.

- آیا تعمیمی‌در فیلم احساس نمی‌کنید که به نوعی سیاه نمایی جامعه تلقی شود؟

معمولا در فیلم به تعبیر وبر یک تیپ ایده آل ساخته می‌شود، و گرنه فیلم نمی‌خواهد خانواده‌ای را به تصویر بکشد که بدترین خانواده از نوع معتاد باشد، یا برعکس مناسب‌ترین خانواده معتاد باشد، باید حد میانه‌ای باشد... وضعیتی با این پیشینه از اعتیاد حتما چنین تبعاتی را در پی دارد. به نظرم فیلم در پی  سیاه نمایی نبود... در درون همین خانواده‌ی به ظاهر از هم پاشیده، روابط عاطفی خیلی محکم و عمیقی هست. اینکه برادری مثل مرتضی احساس مسئولیت می‌کند، خودش را به هر آب و آتشی می‌زند که مثلا معیشت خانواده تأمین شود، اینکه دوست ندارد این وضعیت اعتیاد روی خانواده اثر بگذارد، مثلا نوید مبتلا شود که مادرشان در چنین شرایطی قرار بگیرد، به نظرم ظرفیت خانواده ای را نشان می‌دهد که  تلاش می‌کند از این وضعیت خارج شود. منتهی اگر موفق نمی‌شود به دلیل این است که جامعه مساعدت نمی‌کند. دختری که در این خانه است دوست دارد ازدواج متناسب با انتظار خودش را داشته باشد، چون ندارد تسلیم حداقل ها می‌شود، ولی گاهی هم همان حداقل هم گیرش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، یعنی وقتی بحث افغانی پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید یعنی در جامعه ‌ایران این خانواده، ‌اینقدر در معرض آسیب هستند که دیگر کسی از میان ایرانی ها اگر وضع این خانه را بداند معمولا رغبتی به ازدواج ندارد، این خانم پس چکار کند؟ بالاخره در نهایت یا باید خویشتن داری کند، یا خودفروشی کند، یا باید ایشان هم بیفتد در چرخه توزیع مواد و از کارهای غیر قانونی و ناهنجاری دست بزند، من فکر می‌کنم یک مقداری بیشتر جامعه را توجه داد که‌این خانواده‌ها را دریابند، شرایط این خانواده‌ها را دریابند، این خانواده الان گرفتار یک سیکل بسته‌ای است، حتما باید یک دستهایی از بیرون بیاید و در این خانواده دخالت کند. از این حیث من فکر می‌کنم یک مقداری وجدان عمومی جامعه را مخاطب قرار داد.

- احتمالا اگر این دختر به جای مادرش مدیریت خانه را به عهده داشت اصلا وضعیت خانواده‌ این نبود. ... ما در آن رابطه پسر کوچک با این خواهر کاملا این رابطه مادرانه را می‌بینیم.

به نظر من اتفاقا اینکه برگشت خیلی برگشتش معنی دار است.

- ظاهرا در فیلمنامه‌ی کارگردان برگشتی در کار نبوده و بعدا این بازگشت ضمیمه‌ی فیلم شده.

اتفاقا این برگشت فیلم را معنی دار کرده است، حتی اگر کار ارشاد هم بوده باشد. این خانم خودش خیلی دغدغه داشت، موقعی که داشت می‌رفت اولا از پشت سر داشت نگاه می‌کرد که نوید از آرایشگاه آمد بیرون با  چه حسرتی داشت نگاهش می‌کرد، که با او خداحافظی هم نکرد، بعد وقتی که در ماشین داشتند حرف می‌زدند، نتوانست ارتباط کلامی برقرار کند، حتی با آن همسر خودش هم چند کلمه صحبت نکرد.  

- از دید فیلم، اگر این دختر می‌رفت، اشتباه کرده بود، خودش هم متوجه اشتباهش خواهد شد، و تا آخر عمر هم  خودش را سرزنش خواهد کرد، این خانواده هم از بین  خواهند رفت، به همین خاطر درست تر آن بود که برگردد.  از طرف دیگر ما در فیلم می‌بینیم که سلطه نگاه امنیتی پلیس به قضیه اعتیاد موج می‌زند. اگرچه  بازدارنده است، اما مشکل را حل نمی‌کند. از طرفی نهاد فرهنگی مثل مدرسه را داریم که اصلا خبر ندارد دانش‌آموزش چه شرایطی دارد. نمی‌داند دو برادرش معتادند آن هم در چه وضعیتی. برعکس، متوقع هم هست، می‌گوید 50 هزار تومان بیاورید. گویی  به  نهادهای فرهنگی رسمی جامعه امیدی نیست، امید به چیست؟ امید به خود این خانواده است و اینکه یک نفری پیامبرگونه، مادر گونه وضعیت را بفهمد، ایثار کند از خودش بگذرد و با ایستادگی، فشارها و هزینه‌ها را تحمل کند...

قوّتی که رفتار سمیه در ذهن ما پدید آورد این بود هر کاری که توانست انجام داد، نه مثل مرتضی که همه کار را کاملا بی‌تدبیر و غیر اخلاقی انجام داد، همه کار عقلانی که یک نفر تنها می‌تواند بدون جامعه، بدون افراد خانواده انجام بدهد سمیه  انجام می‌دهد. هویت من این نیست که دیگران کمک کنند من خوب درس بخوانم، دیگران کمک کنند من خوب زندگی کنم، هویت من در این است همانجایی که هستم بهترین کار را انجام دهم.

 نوع تعامل این خانم غیر از آدمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آست که تربیت یافته ‌این محیط است، آدمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آست که گویا فرهنگ متعالی‌تری از سطح خانواده را نمایندگی می‌کند.

- سمیه دنبال این است از این جامعه بسته بیرون بیاید، آموزشگاه می‌رود، دیپلم می‌گیرد... در فیلم نسبت به تصمیم این یک نقطه ثقلی بود، وقتی که شبانگاه گریه می‌کرد، نمایی را نشان داد از این نگاه که به چرخ خیاطی دوخته شده بود. به لحاظ جنسیتی زن معتاد در فیلم نیست. مردهای فیلم  زیاد قابل اعتماد نیستند. غیر از نویدی که هنوز به بلوغ هم نرسیده.  اما با این حال  فیلم نمی خواهد  وارد نکاه فمینیتی شود. چون سمیه عنصر مثبت این خانواده شأن همه را می‌داند، شأن مادر را می‌داند، شأن برادرها را می‌داند، شأن برادر کوچک را که مثل فرزندش است، می‌داند.

به عبارتی، در فقدان نهادهای حمایتی، هنوز خانواده ای هست و در دل این خانواده  زنی هست که با تلاش و ایثار  به این خانواده توان می دهد و چقدر این زن برای ما آشناست، انگار همه ما در خانواده‌هایمان یکی مثل او را دیده‌ایم که خواهری یا مادری یا خاله‌ای در حال فداکاری و ایثار است. و گویی این سنت هنوز ادامه دارد، یعنی بن مایه فرهنگ جامعه را نشان می‌دهد. جامعه ای که اگرچه اسیب دیده است اما  هنوز زنده است. تصور بکنید در خانواده هایی که فیلم های امریکایی به ما نشان می دهند ، چنین مشکلی چه تبعاتی می‌توانست داشته باشد.

بله نکته‌ی خوبی است. متشکرم.









منبع:فیلم نوشتار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

امت ناهمخوان: چالش مفهوم امت و ملت

امت ناهمخوان: چالش مفهوم امت و ملت

فیلم ایستاده در غبار به یک آرزوی دیرینه در نهاد انقلاب اشاره می کند: پیوند و یگانگی ملت های مسلمان. یعنی همان راهی که بسیاری از مصلحان اجتماعی مسلمان در طی قرن نوزدهم و بیستم آن را تنها راه رهایی از یوغ سلطه اجانب و دسایس بریتانیا می دانستند. اعزام احمد متوسلیان در سال ۶۱ به لبنان بر بستر چنین ارزویی شکل گرفته بود.
شهرزاد در کشاکش سنت و مدرنیسم

شهرزاد در کشاکش سنت و مدرنیسم

این سریال ساخته فیلمساز موفق ایرانی حسن فتحی است که سریال های جذاب وموفقی چون پهلوانان نمی میرند، شب دهم، مدار صفر درجه و میوه ممنوعه را در کارنامۀ خود دارد. همگی این سریال های تلویزیونی مخاطبان بیشماری را به خود اختصاص دادند و این همه ناشی از توانایی او در نوشتن فیلمنامه و کارگردانی است.
از مذهب تا تشکیلات ; بازخوانی یک نامه قدیمی | قسمت اول

از مذهب تا تشکیلات ; بازخوانی یک نامه قدیمی | قسمت اول

دعوای مجید شریف واقفی و محمد تقی شهرام بر سر چه بود؟ آیا انگونه که فیلم سیانور یا باورهای معمول تاریخی در باب این ماجرا مدعی است، مجادله بر سر دین بود؟ بر سر خدا، معاد و قیامت؟ این کدام خدا، کدام معاد و کدام قیامت بود؟ نمی دانم تعریفی که او از معاد و قیامت داشت با تعریف امروز چقدر تناسب و یگانگی دارد.
سینمای پناهنده ; به بهانه اکران فیلم سینمایی تگزاس

سینمای پناهنده ; به بهانه اکران فیلم سینمایی تگزاس

نمایش فیلم تگزاس در روزهای اخیر نشان می دهد که مسعود اطیابی تغییر بزرگی در رویه فیلمسازی خود داده است. او که پیش از این با فیلمی درباره حوادث هشتاد و هشت نشان داده بود که در فکر پرداختن به مسائل جدی و حرکت در راستای سینمای اجتماعی است، حالا با تگزاس به جریان فیلم های پرفروشی پیوسته که اتفاقا بر خلاف فیلم قبلی اش دچار موانع ممیزی و عدم مجوز اکران نشده و با توجه به فضای سینمای ایران، سود قابل توجه‌ی را به جیب تهیه کننده واریز می کند.
خوک های آوازه خوان ; نگاهی به فیلم خوک

خوک های آوازه خوان ; نگاهی به فیلم خوک

اگر تلاش فیلم خوک در این است که یک کمدی متفاوت در سینمای ایران باشد، باید گفت که در این کار موفق شده است. این فیلم توجهی به شوخی ها کلامی و متدوال در سینمای طنز ندارد. تا حد زیادی می کوشد که از مزیت های واقعیت استفاده کند و در مناسبات انسانی و روابط فردی آدم ها دخل و تصرفی نکند و همزمان از سوی دیگر پیروزمندانه از میدان واقعیت بیرون بیاید بدون آنکه هیچ باج و امتیازی به آنچه که ما واقعیت صدایش می کنیم داده باشد؛ خوک خود را در واقعیت محدود نمی کند.
Powered by TayaCMS