از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ إِيمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ
ترجمه
«ستايش ويژه خداوندى است كه حمد را به نعمت، و نعمت را به شكر پيوند مى دهد. او را بر نعمتهايش ستايش مى كنيم، همان گونه كه بر بلايش سپاس مى گزاريم، و از خدا كمك مى جوييم بر نفوسى كه در اجراى دستور خدا سستى مى ورزند، و نسبت به آنچه از آن نهى شده اند شتاب مى كنند، و از خدا براى گناهانى كه علمش به آنها احاطه دارد، و كتابش آنها را بر شمرده آمرزش مى طلبيم، همان علمى كه نارسايى ندارد، و همان كتابى كه هيچ چيز را از نظر نينداخته است.
به او ايمان مى آوريم مانند ايمان كسى كه ناديده ها را ديده، و به آنچه به او وعده داده شده آگاه گرديده است، آن چنان ايمانى كه اخلاص آن، شرك را بزدايد، و يقين آن، شكّ را از ميان بردارد، شهادت مى دهيم كه هيچ معبودى جز او نيست، يگانه است و هيچ شريك و انبازى ندارد، و اين كه محمّد (ص) كه درود خداوند بر او و خاندانش باد بنده و فرستاده اوست، دو شهادتى كه گفتار را بالا مى برد، و كردار را بلند مى گرداند، دو شهادتى كه در كفّه هر ميزانى گذاشته شود سبك نمى شود، و از كفّه هر ميزانى برداشته شود سنگين نمى گردد.
شرح
در اين خطبه لطايف و نكاتى است:
امام (ع) به دو اعتبار خطبه را با حمد و سپاس خداوند آغاز فرموده است:
اوّل اين كه حمد و سپاس سپاسگزاران را با افاضه نعمت از جانب پروردگار به آنها، پيوند داده، چنان كه حقّ تعالى فرموده است: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ» ، براى اين كه بندگان خدا با سپاس و شكر نعمتهاى پروردگار، شايستگى مى يابند كه خداوند بخششهاى خود را به آنها افزايش دهد.
دوّم نعمتهايى را كه خداوند به بندگان مى بخشد، به اعتراف بندگان كه آن نيز از جانب حق تعالى به اعماق دلهاى آنان افاضه مى شود ارتباط داده است.
و چون پيش از اين دانسته ايم كه حقيقت شكر همان اعتراف به نعمت است، در اين صورت معناى ارتباط نعمت با شكر براى ما آشكار مى شود، امّا شكر و توفيق اداى آن، خود نعمتهاى ديگرى است، كه ما در شرح خطبه اوّل به آنها اشاره كرده ايم، ضمنا در اين جا احتمال مى رود كه مراد، شكر بارى تعالى نسبت به بندگان شكر گزارش باشد، چنان كه فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ » يعنى: خداوند شكر گزار و آگاه است. در اين صورت پيداست كه اتّصال نعمت به شكر، در چه درجه اى از تفضّل وجود و بخشش قرار دارد، زيرا آنچه ميان مردم، متعارف و معمول مى باشد اين است كه شكر از جانب كسى به عمل مى آيد كه به او احسان شده است، اما شكر از جانب احسان كننده خود احسانى ديگر و بخششى والاتر است.
2 اين كه امام (ع) خداوند را در برابر نعمت و بلا يكسان ستايش مى كند،
براى اين است كه لزوم آن را گوشزد فرمايد، زيرا نعمت گاهى بلاست چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» و نيز گاهى بلا نعمت است، زيرا موجب استحقاق ثواب آخرت مى شود، و آنچه سبب نعمت شود نيز نعمت خواهد بود از اين رو همان گونه كه شكر نعمت واجب است شكر بر بلا نيز واجب مى باشد، و همه نعمتهاى اوست.
3 امام (ع) گوشزد مى فرمايد كه براى تربيت و تهذيب نفس و رام كردن آن،
استعانت و يارى جستن از خداوند ضرورى است، زيرا نفس انسان نسبت به انجام دادن اوامر إلهى در مقايسه با وظايف ديگرى كه دارد، سست و كند و دير كوش است، و لازم است كه انسان در مقابل اين طبيعت، مقاومت و ايستادگى كند، همچنين براى ارتكاب گناه، سريع و شتابكار است، زيرا گناه مقتضاى طبع اوست.
4 امام (ع) تذكار مى دهد، كه درخواست آمرزش از خداوند براى هر گناه كوچك و بزرگ واجب است
همان گناهانى كه علم خداوند به آنها احاطه دارد و بر همه آنها آگاه است، و در كتاب روشن او و لوح محفوظ شمرده و ثبت شده است، علمى كه همه چيز را فرا گرفته، و كتابى كه هيچ چيزى را ترك نكرده است.
5 دليل اين كه امام (ع) ايمان كسى را كه ناديده ها را ديده و به آنچه وعده داده شده آگاه گرديده،
مورد مثال و اختصاص قرار داده، اين است كه آگاهى به آنچه خداوند به پرهيزگاران وعده داده است، با ديده كشف و شهود، قويترين درجات ايمان است، زيرا ايمان برخى از مردم، تقليدى است، و ايمان بعضى متّكى به دليل و برهان است كه اين نوع ايمان را علم اليقين گويند، ليكن نيرومندترين ايمان، آن است كه مستند به مكاشفه و مشاهده باشد، كه عين اليقين گفته مى شود، و اين همان ايمان ناب به خداوند است كه متضمّن اخلاص و نفى شريك از اوست، و چون با يقين همراه است و دارنده اين مرتبه از ايمان معتقد است كه امر اين است و جز اين نيست، مستلزم نفى هر گونه شكّ و ريب نيز مى باشد، و مى دانيم كه على (ع) خود اهل اين مرتبه از ايمان بوده است.
6 اين كه ذكر شهادتين يا اقرار به وحدانيّت خداوند و نبوّت پيامبر (ص) گفتار و عمل را بالا مى برد
به سبب اين است كه اخلاص در شهادتين اصل و پايه قبول كليّه اقوال و اعمال شايسته است و هيچ قول و عملى بدون اين كه متّكى به اين اصل باشد به آسمان بالا نمى رود و نزد خداوند مقبول نيست، و گفتار امام (ع) كه فرموده است: شهادتين در هر ترازويى گذاشته شود، كفّه اش سبك نيست، و از هر ترازويى برداشته شود كفّه آن سنگين نيست، اشاره به همين معنا دارد. ما پيش از اين در باره وزن و سنجش اعمال سخن گفته ايم، و به خواست خداوند پس از اين نيز سخنانى خواهيم داشت.
|