دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4 : ارزيابى دنيا و آخرت

خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "ارزيابى دنيا و آخرت" را مطرح می کند.
No image
خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4 : ارزيابى دنيا و آخرت

موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4

متن خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4

ارزيابى دنيا و آخرت

متن خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخِلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

ترجمه مرحوم فیض

نيست چيزى پليدتر از بدى (در دنيا) مگر عذابى كه بر آن مترتّب مى گردد، و نيست چيزى خوبتر از نيكوئى (در دنيا) مگر پاداشى كه (در آخرت) براى آن مقرّر شده، و شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگيش بيشتر است از ديدن آن، و ديدن هر چيزى از آخرت مهمّتر است از شنيدنش، پس شنيدن (احوال آخرت) و از غيب و پنهانى (بوسيله پيغمبر و امام) خبر گرفتن شما را كفايت ميكند از ديدن، و بدانيد آنچه از دنيا كم برسد و در آخرت زياد باشد بهتر است از آنچه در آخرت كم باشد و در دنيا زياد (چشم پوشى از درهم و دينار حرام كه پاداش آن بهشت جاودان است بهتر است از جمع آورى با كيفر عذاب ابدىّ) پس بسا كم شده اى كه سودمند است و بساز ياد شده اى كه زيان آور است، آنچه كه مأمور شده ايد بآن فراختر و آسانتر است از آنچه نهى و باز داشته شده ايد از آن، و آنچه كه براى شما حلال گشته بيشتر است از آنچه كه حرام گرديده، پس رها كنيد اندك را براى بسيار، و واگذاريد تنگ و دشوار را براى فراخ و آسان (براى بدست آوردن متاع دنيا اين همه كوشش نكنيد، زيرا) روزى شما ضمانت شده (حتما بشما خواهد رسيد) و بعمل صالح (عبادت خالق و خدمت بخلق) مأمور گشته ايد، پس طلب روزى ضمانت شده نبايد اولى باشد از بجا آوردن عمل صالح كه بر شما واجب گرديده، با اينكه سوگند بخدا شكّ و ترديد (در دين و عقايدتان) وارد شده و يقين و باور (تان) متزلزل گشته بطوريكه گويا آنچه (طلب روزى) كه براى شما ضمانت شده واجب گرديده، و آنچه (بجا آوردن عمل صالح) كه بشما واجب بوده ساقط گشته، پس بعمل (عبادت و خدمت) بشتابيد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست چنانكه به بازگشت روزى اميد هست (پس تقصير در عمل و صرف عمر در طلب روزى خطاء است) آنچه از روزى امروز فوت شود اميد به افزونى فردا هست، و آنچه ديروز از عمر فوت گرديد اميد به بازگشت امروز نبوده است، اميدوارى با آينده (روزى) است، و نوميدى با گذشته (عمر) است، پس (در قرآن كريم س 3 ى 102 مى فرمايد:) اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ يعنى از عذاب الهىّ بترسيد و پرهيزكار باشيد پرهيزكارى كه سزاوار او است، و نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (بدستور خدا و رسول رفتار نمائيد تا مسلمان بميريد).

ترجمه مرحوم شهیدی

هيچ چيز از بدى، بدتر نيست جز عقاب آن، و هيچ چيزى از خوبى، خوبتر نيست جز ثواب آن، و هر چيز از دنيا، شنيدن آن بزرگتر از ديدن آن است، و هر چيز از آخرت، ديدن آن بزرگتر از شنيدن آن است. پس بسنده باشد شما را شنيدن، از آنچه عيان است، و خبر يافتن، از آنچه در غيب نهان است. و بدانيد آنچه از دنيا بكاهد و بر آخرت بيفزايد، بهتر است از آنچه از آخرت بكاهد، و در دنيا زيادت آيد. چه بسيار نقصان يافته اى كه سود برده، و زيادت برده اى كه زيان كرده. آنچه بر شما رواست و بدان مأموريد، وسيعتر از چيزى است كه شما را از آن بازداشته اند، و آنچه بر شما حلال است، بيش از چيزى است كه بر شما حرام كرده اند. پس آنچه را اندك است، به خاطر آنچه بسيار است واگذاريد، و آنچه را بر شما تنگ گرفته اند، به خاطر آنچه بر شما فراخ كرده اند به جا مياريد. روزى شما را ضمانت كرده است و شما مأمور به كرداريد. پس مبادا خواستن آنچه برايتان ضمانت شده، مهمّتر از كارى باشد كه بر عهده داريد. با اين كه به خدا سوگند، شك بر يقين روى آورده و آن را از ميان برده، چنانكه گويى به دست آوردن روزى ضمانت شده بر شما واجب است، و به جاى آوردن آنچه واجب است، از گردنتان فتاده. پس به كار پيشدستى كنيد و از ناگهان رسيدن اجل بترسيد، كه اميد بازگشت عمر رفته چون روزى از دست شده نيست. آنچه از روزى از دست رفته، اميد افزودن آن در فردا رود، و آنچه ديروز از عمر رفته، اميد نيست كه امروز بازگردد. كه اميد به آينده است و نوميدى با گذشته، «پس چنانكه بايد ترس از خدا را پيشه گيريد و جز بر مسلمانى مميريد.»

ترجمه مرحوم خویی

بدرستى كه نيست بدتر از بد مگر عقاب آن، و نيست بهتر از خوب مگر ثواب آن، و هر چيز از دنيا شنيدن آن بزرگتر است از ديدن آن، و هر چيزى از آخرت ديدن او بزرگتر است از شنيدن آن، پس بايد كه كفايت نمايد شما را از ديدن امور اخروى شنيدن آن، و از غيبها خبر او، و بدانيد آن چيزى كه ناقص شود از دنيا و زياده شود بر آخرت بهتر است از چيزى كه ناقص شود از آخرت و زايد شود بر دنيا، پس بسا كم شده ايست كه باعث ربح و منفعت است، و بسا زياده ايست كه باعث ضرر و خسارت.

بدرستى كه آن چيزى كه خداوند شما را أمر فرموده بآن فراخ تر است از چيزى كه نهى فرموده خدا شما را از آن، و چيزى كه حلال شده از براى شما أكثر است از چيزى كه حرام شده بر شما، پس ترك نمائيد چيزى كه اندك است از براى چيزى كه بسيار است، و چيزى كه تنگ است از براى چيزى كه وسعت دارد، بتحقيق كه كفالت شده است از براى شما بروزى، و مأمور شده ايد بعمل، پس بايد نباشد چيزى كه ضمانت شده است از براى شما طلب كردن آن اولى بشما از چيزى كه فرض و واجب شده است بر شما عمل آن.

با وجود اين بحق خدا پيش آمده است شما را شك در ضمان روزى و مدخول و متزلزل شده است يقين در فرض ربّ العالمين حتى اين كه گويا آنچه كه ضمانت شده براى شما واجب كرده شده است بر شما و چيزى كه فرض كرده بر شما انداخته شده است از گردن شما، پس بشتابيد بسوى عمل، و بترسيد از ناگهان رسيدن أجل، پس بدرستى كه اميد گرفته نمى شود از باز گشتن عمر آنچه كه اميد گرفته مى شود از باز گشتن روزى، آنچه كه فوت شده است امروز از روزى اميد گرفته مى شود فردا افزونى آن، و آنچه كه فوت شده است ديروز از عمر اميد گرفته نمى شود امروز بازگشتن آن، اميد با آينده است كه روزى فردا است، و نوميدى با گذشته است كه عمر ديروزى است بس، و بترسيد از خدا حق تقوى و ترسكارى، و مميريد مگر در حالتى كه شما هستيد مسلمان و تسليم داريد حكم ملك منّان.

شرح ابن میثم

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخَلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

المعنی

الثانية عشر: قوله: أنّه ليس شي ء بشرّ من الشرّ إلّا عقابه. إلى قوله: سماعه.

يحتمل أن يريد الشرّ و الخير المطلقين، و يكون ذلك للمبالغة. إذ يقال للأمر الشريف و الشديد: هذا أشدّ من الشديد و أجود من الجيّد، و يحتمل أن يريد شرّ الدنيا و خيرها فإنّ أعظم شرّ في الدنيا مستحقر في عقاب اللّه، و أعظم خير فيها مستحقر بالنسبة إلى ثواب اللّه. ثمّ أكّد ذلك بأعظميّة أحوال الآخرة بالنسبة إلى أحوال الدنيا. و مصداق كلامه عليه السّلام أنّ أعظم شرّ يتصوّر الإنسان بالسماع و يستهوله و يستنكره ممّن يفعله صورة القتل و الجراح فإذا وقع في مثل تلك الأحوال و شاهدها و اضطرّ إلى المخاصمة و المحاربة سهل عليه ما كان يستصعبه منها و هان في عينه ذلك الوقع و الخوف، و كذلك لا يزال الإنسان يتخوّف المثول بين يدي الملوك و يتصوّر عظمتهم و بطشهم إلى أن يصل إلى مجالسهم فإنّه يجد من نفسه زوال ذلك الخوف. فكانت مشاهدة ما كان يتصوّره شرّا عظيما أهون عنده من وصفه و السماع له، و كذلك حال الخير فإنّ الإنسان لا يزال يحرص على تحصيل الدرهم و الدينار و غيرهما من سائر مطالب الدنيا، و يكون قلبه مشغولا بتحصيله فرحا بانتظار وصوله فإذا وصل إليه هان عليه. و هو أمر وجدانىّ، و أمّا أحوال الآخرة فالّذي يسمعه من شرورها و خيراتها إنّما يلاحظها بالنسبة إلى خيرات الدنيا و شرورها، و ربّما كانت في اعتبار أكثر الخلق أهون من خيرات الدنيا و شرورها لقرب الخلق من المحسوس و قرب الدنيا منهم و ذوقهم لها دون الآخرة مع قيام البرهان العقلىّ على ضعف الأحوال الحاضرة من خير و شرّ بالقياس إلى أحوال الآخرة فلذلك كان عيان أحوالها أعظم من سماعها. و إذا كانت الحال كذلك فينبغى أن يكتفى من العيان بالسماع، و من الغيب بالخبر حيث لا يمكن الاطّلاع على الغيب و مشاهدة العيان لتلك الأحوال في هذه العالم. ثمّ نبّه على أفضليّة الآخرة بأنّ ما زاد فيها ممّا يقرّب إلى اللّه تعالى فإن استلزم نقصان الدنيا من بذل مال أو جاه خير من العكس. و بيان هذه الخيريّة كون خيرات الدنيا في معرض الزوال مشوبة بالأوجاع و الأوجال (الأوحال خ) و كون تلك باقية على كلّ حال مع كونها في نهاية الكمال، و ضرب المثل بأكثريّة المنقوص من الدنيا الرابح في الآخرة، و هم أولياء اللّه و أحبّائه الّذين اشترى منهم أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة، و بأكثريّة المزيد الخاسر الّذين يكنزون الذهب و الفضّة و لا ينفقونها في سبيل اللّه فبشّرهم بعذاب أليم. ثمّ أكّد الحثّ على سلوك طريق الآخرة ببيان اتّساعها بالنسبة إلى طريق الدنيا. فقال: إنّ الّذي امرتم به أوسع من الّذي نهيتم عنه، و ذلك ظاهر فإنّ كبائر ما نهينا عنه خمس: القتل. و في الحلم و العفو و الصبر الّتى هى من أشرف الأخلاق المحمودة سعة عنه. ثمّ الظلم. و في العدل و الاقتصار على تناول الامور المباحة الّتى هى أكثر و أوسع سعة عنه. ثمّ الكذب الّذي هو رأس النفاق و عليه يبتنى خراب العالم. و في المعاريض و الصدق الّذي هو بضدّه في عمارة العالم مندوحة عنه. ثمّ الزنا. و لا شكّ أنّ في سائر وجوه النكاحات مع كثرتها و سلامتها عن المفاسد اللازمة عن الزنا سعة عنه. ثمّ شرب الخمر الّتى هى امّ الخبائث و منشأ كثير من الفساد. و في تركها إلى ما أفعالها الّتى تدّعى كونها محمودة من سائر الأشربة و غيرها معدل عنها و سعة. و كذلك قوله: و ما أحلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم فانّ الواجب و المندوب و المباح و المكروه يصدق على جميعها اسم الحلال، و هى أكثر من الحرام الّذي هو قسم واحد من الأحكام ثمّ لمّا نبّه على وجه المصلحة في ترك المنهىّ و المحرّم أردف ذلك بالأمر بتركهما لأنّ العقل إذا لاحظ طريقا مخوفا واحدا بين طرق كثيرة آمنة اقتضى العدول عن المخوفة لضرورته.

الثالثة عشر: نبّه بالنهى عن ترجيح طلب الرزق على الاشتغال بفرائض اللّه، و على أنّ الاشتغال بها أولى بكون الرزق مضمونا. فالسعى في تحصيله يجرى مجرى تحصيل الحاصل. ثمّ أردف ذلك بما يجرى مجرى التوبيخ للسامعين على ترجيحهم طلب الرزق على الاشتغال بالفرائض فأقسم أنّ ذلك منهم عن اعتراض الشكّ لهم فيما تيقّنوه من تكفّل اللّه سبحانه بأرزاقهم و وعده و ضمانه لهم بقوله «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ» أى في سماء جوده، و قد علمت أنّ الجدّ في طلب الرزق يستند إلى ضعف التوكّل على اللّه و هو مستند إلى ضعف اليقين فيه و سوء الظنّ به، و ذلك يستلزم استناد العبد إلى نفسه و توكّله عليها. و جعلهم في طلب الرزق كمن تيقّن المضمون له مفروضا طلبه عليه، و المفروض عليه طلبه موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4ا عنه. مبالغة في قلّة احتفالهم بفرائض اللّه عليهم و اشتغالهم عنها بطلب الدنيا.

الرابعة عشر: نبّه على وجوب المحافظة على العمر بالعمل فيه للآخرة

و على أولويّة مراعاته بالنسبة إلى مراعاة طلب الرزق بكون العمر لا يرجى من رجعته ما يرجى من رجعة الرزق فإنّ العمر في تقضّ و نقصان، و ما فات منه غير عائد بخلاف الرزق فإنّه يرجى زيادته و جبران ما نقص منه في الماضى، و لمّا كان العمر الّذي من شأنه أن لا يعود ما فات منه طرفا للعمل و يفوت بفواته وجب تدارك العمل بتداركه، و قوله: الرجاء مع الجائى. يريد الرزق، و اليأس مع الماضى. يريد العمر.

و هو مؤكّد لما قبله.

الخامسة عشر: أنّه ختم بالآية اقتباسا من نور القرآن

و وجه هذه الاقتباس أنّه لمّا كان الكلام في معرض جذب السامعين إلى العمل الّذي هو سبب تطويع النفس الأمّارة بالسوء للنفس المطمئنّة الّذي هو جزء من الرياضة، و كان التقوى عبارة عن الزهد في الدنيا الّذي حقيقته حذف الموانع الداخليّة و الخارجيّة عن القلب الّذي هو الجزء الثاني من الرياضة، و كان الإسلام هو الدين الحقّ المركّب من ذينك الجزئين لا جرم حسن إيراد الآية المشتملة على الأمر بالتقوى و الموت على الإسلام بعد الأمر بالعمل ليكون ذلك أمرا بإكمال الدين و إتمامه. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخَلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

ترجمه

بى گمان هيچ چيزى بدتر از بدى نيست مگر كيفر آن، و هيچ چيزى خوبتر از خوبى نيست جز پاداش آن، شنيدن همه چيز دنيا بزرگتر از ديدن آن است، و ديدن همه چيز آخرت بزرگتر از شنيدن آن است، پس بايد شنيدن (احوال آخرت) شما را از ديدن كفايت كند، و خبر آنچه از ديده ها پنهان است شما را بس باشد، بدانيد اگر بهره شما از دنيا كم و از آخرت بسيار باشد، بهتر است از اين كه از دنيا بيشتر و از آخرت كمتر بهره مند باشيد، زيرا بسا مايه اندك كه سودآور است، و چه بسيارى كه زيانبار است، كارهايى كه مأمور هستيد انجام دهيد بيشتر از كارهايى است كه مى بايد ترك كنيد، و آنچه براى شما حلال شده زيادتر است از آنچه بر شما حرام گرديده است، پس كم را به خاطر بسيار، و محدودتر را به خاطر گسترده تر رها كنيد، بى شكّ خداوند روزى شما را ضمانت كرده و به كار آخرت مأمور شده ايد، نبايد طلب آنچه را براى شما تضمين شده، از آنچه بر شما واجب گشته سزاوارتر بشماريد، با اين كه سوگند به خدا، شكّ و ريب به شما رو آورده، و يقين شما متزلزل گشته بطورى كه گويا طلب آنچه برايتان ضمانت شده بر شما واجب گرديده، و آنچه بر شما فرض شده از عهده تان برداشته شده است.

اينك در عمل شتاب كنيد، و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا به بازگشت عمر اميدى نيست آن چنان كه به بازگشت رزق اميد هست، آنچه از روزى امروز از دست رفته اميد است فردا زيادتر از آن به دست آيد، ليكن آنچه ديروز از عمر گذشته اميدى نيست كه در امروز بازگشت كند، اميد به آينده، و نوميدى با گذشته است.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ»«».

شرح

12 منظور امام (ع) از اين كه فرموده است: أنّه ليس شي ء من الشّر إلّا عقابه تا واژه سماعه

ممكن است شرّ و خير بطور مطلق باشد كه در اين صورت مبالغه را مى رساند، چنان كه در باره كار مهمّ و دشوار گفته مى شود: «هذا أشدّ من الشّديد و أجود من الجيّد» يعنى: اين كار از دشوار دشوارتر و يا از خوب خوبتر است و ممكن است منظور آن بزرگوار خوب و بد دنيا باشد زيرا بزرگترين بدى و سختى دنيا نسبت به عذاب و عقاب خداوند اندك، و برترين خير و خوبى آن در برابر پاداش و ثواب إلهى حقير و ناچيز است. سپس براى تأكيد اين مطلب به عظمت و اهميّت احوال آخرت در مقايسه با احوال دنيا پرداخته است. مصداق آنچه امام (ع) در اين باره فرموده اين است كه در دنيا بزرگترين بدى و شرّى را كه انسان مى تواند تصوّر كند قتل و جرح است، كه هنگامى كه انسان آن را مى شنود به هراس مى افتد، و ارتكاب آن را زشت مى شمارد، ليكن زمانى كه شاهد و درگير چنين وقايعى شود، و ناگزير از جنگ و جدال گردد، آنچه از نظر او دشوار بوده است آسان مى شود، و اين گونه اتّفاقات و هول و هراسها برايش سهل و ناچيز مى گردد، همچنين انسان پيوسته از حضور در برابر پادشاهان و هيبت و خشم آنان بيمناك است، تا آن گاه كه به مجالس آنان راه يابد، در اين موقع ديگر ترس و بيمى در خود نمى بيند، بنا بر اين آنچه را كه بر اثر تعريف و شنيدن، بزرگ و هراس انگيز مى پنداشته، با ديدنش آن را خرد و آسان و بى بيم و ترس يافته است، در مسائلى كه مربوط به جلب منفعت است نيز حال به همين منوال است، چون انسان پيوسته براى به دست آوردن مال و ثروت و درهم و دينار و ديگر خواسته هاى دنيوى خود، آزمندانه مى كوشد، و فكرش پيوسته براى دسترسى به اين اهداف مشغول، و دلش از رؤياى وصول به آنها شادمان است ليكن هنگامى كه به اين مقاصد دست مى يابد، آنها را آسان و خوار و حقير مى بيند و اين امرى وجدانى است كه هر كسى مى تواند به نفس خود رجوع و آن را درك كند.

امّا در مورد احوال آخرت، همه مى دانيم كه آنچه را از خوشيها و سختيهاى آن مى شنويم آنها را با معيار خوشيها و سختيهاى دنيا مى سنجيم، و با اين ديد به آنها مى نگريم، و بسا در نظر بيشترى از مردم لذّتها و عذابهاى آخرت، ناچيزتر از خوشيها و سختيهاى دنيا باشد، زيرا اينها محسوس آدمى، و بر خلاف آخرت كه از دسترس او به دور است، دنيا نقد و در كنار اوست، با اين كه به دلايل عقلى محقّق است كه خير و شرّ دنيا در برابر امور آخرت بسيار حقير و ناچيز است، بنا بر اين آنچه انسان از احوال آخرت خواهد ديد بسى بزرگتر از آن چيزهايى است كه در باره آن شنيده است، و چون وضع چنين است سزاوار است كه از آنچه در پشت پرده غيب است به اخبار آن و از ديدن اوضاع و احوال آخرت به شنيدن اوصاف آن بسنده شود، زيرا بر آنچه از ديده ها پنهان است نمى توان آگاه شد و چگونگى عالم آخرت را در اين جهان نمى توان مشاهده كرد.

سپس امام (ع) مردم را به فضيلت و برترى آخرت بر دنيا متذكّر مى سازد و مى فرمايد اگر عملى موجب افزايش ثواب آخرت و مزيد تقرّب به خداوند متعال گردد، هر چند انجام آن مستلزم بذل مال و نقصان جاه و ضرر به امر دنيا باشد بهتر است تا اين كه عكس آن وقوع يابد و دليل رجحان اين است كه داراييها و فوايد دنيوى همه در معرض زوال و نابودى و مشوب به ناراحتى و دردمندى و ترس و بيم است، در حالى كه خيرات اخروى در همه احوال باقى و در حدّ كمال خود مى باشد، براى اثبات اين كه هر كس كمتر از دنيا بهره مند شود در آخرت سود بيشترى مى برد، اوليا و دوستان خدا استدلال كرده اند به اين كه خداوند به نصّ قرآن شريف جان و مال آنها را در برابر بهشت خريدارى مى كند، و براى كسى كه از دنيا فراوان بهره مند شود در آخرت ضررش بيشتر است، اين آيه را دليل آورده اند كه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ«»» مى باشد. يعنى آنانى را كه زر و سيم انباشته كرده و آنها را در راه خدا انفاق نمى كنند، به عذابى دردناك مژده ده.

امام (ع) پس از بيان اين مطلب مردم را با ذكر اين كه راه آخرت نسبت به راه دنيا فراخ تر و گسترده تر است آنان را به حركت در طريق آخرت تشويق كرده و فرموده است دامنه آنچه شما بدان امر شده ايد نسبت به آنچه از آن نهى و ممنوع گشته ايد فراخ تر است، اين مطلب روشن است كه گناهان كبيره اى كه از ارتكاب آنها نهى شده ايم پنج است بدين قرار: 1 قتل يا كشتار: در برابر اين كبيره، بردبارى، گذشت و شكيبايى كه از شريفترين خويهاى پسنديده اند قرار دارد، و اينها راههاى وسيعى است كه انسان مى تواند از حركت در تنگ راه قتل و كشتار باز ايستد، و در اين راهها گام بردارد.

2 ظلم و ستمكارى: در برابر اين كبيره، عدالت و بسنده كردن به كارهايى كه مباح بوده و اقسام و انواع آنها زياد و دامه امكان انسان نسبت به آنها وسيعتر است، وجود دارد.

3 دروغ: اين گناه كبيره كه رأس نفاق و مايه ويرانى جهان است، در مقابل آن كنايات و راستگويى كه بر خلاف دروغ، باعث آبادانى جهان است وجود دارد و مجال وسيعى براى فرار از ارتكاب اين گناه است.

4 زنا: ترديدى نيست كه با وجود نكاح و كثرت و ايمنى آن از مفاسدى كه زنا به همراه دارد، براى رهايى از ابتلاى به اين گناه، سعه و امكان فراوانى موجود است.

5 ميخوارگى: شرابخوارى كه امّ الخبائث «مادر پليديها» و منشأ. بسيارى از مفاسد است، يكى ديگر از گناهان كبيره مى باشد و با استفاده از انواع نوشيدنيهايى كه مى تواند جانشين آن باشد، مجال گسترده اى براى خوددارى از اقدام به اين گناه در اختيار است.

عبارت «و ما احلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم» يعنى: آنچه براى شما حلال شده بيشتر است از آنچه بر شما حرام گرديده نيز به همين معناست، و چون به هر چه واجب يا مستحبّ يا مباح يا مكروه است مى توان حلال گفت لذا آنچه براى انسان حلال و روا گرديده، از حرام كه يكى از اقسام تكاليف است بيشتر و مجال آن وسيعتر مى باشد.

پس از آن كه امام (ع) مصلحت انسان را در ترك آنچه از آن نهى شده، و بر او حرام گرديده بيان كرده امر به ترك آنها فرموده است، زيرا اگر انسان خود را بر سر يك راه خطرناكى ببيند كه در كنار آن راههاى امن بسيارى وجود دارد، عقل بالضّروره حكم مى كند كه انسان راه خطرناك را پيش نگيرد و طريق امن را اختيار كند.

13 امام (ع) هشدار مى دهد كه مردم رفتن به دنبال كسب روزى را بر اشتغال به اداى واجبات الهى ترجيح ندهند

زيرا گذشته از اين كه پرداختن به اداى واجبات سزاوارتر است، خداوند روزى را براى انسان تضمين كرده، و كوشش در راه آن در واقع نوعى تحصيل حاصل است، سپس امام (ع) از اين كه مردم طلب روزى را بر اداى واجبات رجحان مى دهند، به گونه اى كه شنوندگان را ملامت آميز است به سخنان خود ادامه داده سوگند ياد مى كند، كه اين عمل نشانه اين است كه يقين آنها در باره اين كه خداوند روزى مردم را تعهّد و تضمين كرده متزلزل شده و دچار شكّ گشته اند، چنان كه در قرآن فرموده است: «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ«»» و مراد، آسمان جود و سخاى بارى تعالى است، و مى دانيم كه تلاش زياد براى تحصيل روزى به سبب كمى توكّل بر خداست و اين نيز بر اثر ضعف يقين و ناشى از بد گمانى نسبت به اوست، و نتيجه اين است كه عبد به خود تكيه مى كند و به جاى توكّل بر خدا به خودش توكل دارد، و به آن جا مى رسد كه گويا تأمين روزى را كه از جانب خدا تضمين شده بر او واجب، و آنچه بر او واجب است، از عهده او ساقط شده است، اين سخن امام (ع) براى نماياندن كمى اعتناى آنان به واجبات الهى است كه از آنها روگردانيده و خود را در طلب دنيا مشغول و سرگرم ساخته اند.

14 امام (ع) تذكّر مى دهد كه لازم است بر ايّام عمر محافظت، و آن را صرف كار آخرت كنند،

و اين را سزاوارتر و لازمتر از اين بدانند كه عمر در راه تحصيل رزق و روزى مصروف گردد، زيرا اگر اميد هست كه رزق از دست رفته، باز گردد، اميدى به بازگشت عمر گذشته نيست، براى اين كه عمر پيوسته در حال انقضا و نقصان است و آنچه از آن سپرى شده برگشتنى نيست، بر خلاف رزق و روزى كه ممكن است زياده و افزون گردد، و آنچه در گذشته از آن كم شده تلافى و جبران گردد، بنا بر اين عمرى كه از ويژگيهايش اين است كه حتّى يك لحظه آن بازگشت نمى كند تا انسان بتواند كارى براى آخرت خود انجام دهد، و با سپرى شدن آن همه چيز سپرى مى شود، لازم است اين فرصت را براى تدارك كار آخرت در نظر گرفته و از آن استفاده شود، اين كه فرموده است: الرّجاء مع الجائي (اميد با آينده است) مراد رزق و روزى است، و اليأس مع الماضي (نوميدى با گذشته است) منظور عمرى است كه سپرى شده است، و اين جمله در تأكيد سخنان پيش است.

15 امام (ع) سخنان خود را به منظور استفاده از انوار تابان قرآن با ذكر آيه اى از آن پايان داده است.

علّت استشهاد به آيه و استفاده از فروغ روشنى بخش آن در اين جا اين است كه چون گفتار امام (ع) در اين زمينه است كه شنوندگان را وادار كند، به كار و كوششهايى پردازند كه بتوانند نفس سركش امّاره را رام و در خدمت نفس مطمئنّه قرار دهند، و اين عمل، بخشى از رياضت تهذيب نفس است، و نيز چون تقوا كه بخش ديگر اين رياضت است عبارت از زهدى است كه زنگار موانع داخلى و خارجى را از صفحه دل بزدايد لذا به آيه شريفه استشهاد فرموده است، و چون اسلام همان دين حقّى است كه اين دو بخش رياضت تهذيب نفس را در بر دارد، و آيه شريفه نيز مشتمل بر امر به تقوا و مردن به دين اسلام پس از دستور كار و كوشش در جهت آخرت است، ايراد آيه شريفه در ختام كلام نيكو، و متضمّن دستور به كمال رساندن دين و تمام گردانيدن آن است، در پايان توفيق از خداست.

شرح مرحوم مغنیه

إنّه ليس شي ء بشرّ من الشّرّ إلّا عقابه، و ليس شي ء بخير من الخير إلّا ثوابه. و كلّ شي ء من الدّنيا سماعه أعظم من عيانه. و كل شي ء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه. فليكفكم من العيان السّماع، و من الغيب الخبر. و اعلموا أنّ ما نقص من الدّنيا و زاد في الآخرة خير ممّا نقص من الآخرة و زاد في الدّنيا. فكم من منقوص رابح و مزيد خاسر. إنّ الّذي أمرتم به أوسع من الّذي نهيتم عنه. و ما أحلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم. فذروا ما قلّ لما كثر، و ما ضاق لما اتّسع. قد تكفّل لكم بالرزق و أمرتم بالعمل، فلا يكوننّ المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله، مع أنّه و اللّه لقد اعترض الشّكّ و دخل اليقين، حتّى كأنّ الّذي ضمن لكم قد فرض عليكم، و كأنّ الّذي قد فرض عليكم قد وضع عنكم. فبادروا العمل و خافوا بغتة الأجل، فإنّه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرّزق. ما فات من الرّزق رجي غدا زيادته. و ما فات أمس من العمر لم يرج اليوم رجعته. الرّجاء مع الجائي، و اليأس مع الماضي. فاتّقوا اللّه حقّ تقاته و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون.

اللغة:

اعترض الشك: صار الشك عارضا و مانعا. و دخل- بكسر الخاء- داخله الوهم.

الإعراب:

الضمير في انه للشأن، و كل شي ء مبتدأ أول، و عيانه مبتدأ ثان، و أعظم خبر الثاني، و الجملة خبر الأول، فكم خبرية، و محلها الرفع بالابتداء، و رابح خبر مبتدأ محذوف أي هو رابح، و الجملة خبر «كم» و مثله خاسر، و جاء رابح و خاسر في المتن مجرورين خطأ و اشتباها، و طلبه مبتدأ و أولى خبر، و الجملة خبر يكون، و لا يجوز أن يكون طلبه نائب فاعل لمضمون لأن المضمون نفس الرزق لا طلبه، و عمله نائب فاعل لمفروض لأن الفرض واقع على العمل.

المعنى:

(انه ليس شي ء بشر من الشر إلا عقابه، و ليس شي ء بخير من الخير إلا ثوابه).

كل ما دلت التجربة على انه يعود على الحياة بالتخلف و الضرر فهو شر، و كل ما دلت التجربة على انه يعود بالخير و النفع فهو خير، و قد يكون الشي ء الواحد ضررا في حال دون حال، فيكون شرا في الأولى دون الثانية، و لذا نقول: هذا واجب لأنه نافع، و ذاك حرام لأنه ضار، و لا نقول: هذا نافع لأنه واجب، و ذاك ضار لأنه حرام.

و كلام الإمام يومئ الى ان الشر على نوعين، منه دنيوي، و منه أخروي، و كذلك الخير، و ان أقل القليل من شر الآخرة أعظم بكثير من شرور الدنيا مجتمعة و ان أقل خير في الآخرة أعظم من خيرات الدنيا بكاملها، و من حكم الإمام: «ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة، و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار فهو عافية». ثم أوضح الإمام هذا المعنى و أكده بقوله: (و كل شي ء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه) لأن القول قد يغش و يخدع دون العيان، و لذا قيل: اقرأ تفرح جرب تحزن (و كل شي ء في الآخرة عيانه أعظم من سماعه). كل ما في الآخرة من نعيم و جحيم يفوق التصور، و تضيق عنه الكلمات للتفاوت الهائل بين أشياء الدنيا و أشياء الآخرة هنا كانت أم شقاء، و لذا ورد في وصف الجنة: «ما لا عين رأت، و لا أذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر».

(فليكفكم من العيان السماع، و من الغيب الخبر). عيان الآخرة ممتنع الآن، و هي أعظم من سماعها بكثير، و معنى هذا ان سماعها حق و صدق، بل و دون الحقيقة، و هو كاف واف في التحذير و التبشير، و إقامة الحجة للّه على الناس، و ما دام الأمر كذلك فعلينا أن نستجيب الى هذا السماع، و نتقي عذاب جهنم، و نعمل للجنة عملها.

(و اعلموا إنما نقص من الدنيا إلخ).. إذا كان للفعل جهتان: جهة نفع، و جهة ضرر فالعبرة دائما بالأكثر، فما كان نفعه أكبر من ضرره فهو مرغوب فيه، و ما كان ضرره أكبر من نفعه فهو مرغوب عنه، و من البديهة ان منافع الدنيا بكاملها لا تعادل أدنى ضرر في الآخرة، و معنى هذا ان أي عمل يجر شيئا من ضرر الدنيا يجب تركه و الإعراض عنه (فكم من منقوص) في الدنيا هو (رابح) في الآخرة (و مزيد) في الدنيا هو (خاسر) في الآخرة.

للمنبر- حول الدين و الحياة:

(إن الذي أمرتم به أوسع من الذي نهيتم عنه، و ما أحل لكم أكثر مما حرم عليكم، فذروا ما قلّ لما كثر، و ما ضاق لما اتسع). إن الشريعة بطبيعتها- إلهية كانت، أم وضعية- لا بد أن تجاري الحياة، و تلبي الحاجات، لأن هذا هو القصد و الهدف الأول منها و إلا انتفى عنها هذا الوصف.. اللهم الا أن نضيفها الى الفوضى و حياة الغاب. و لكي تحقق الشريعة الاسلامية هذه الغاية بالذات على أتمها شرعت أحكامها على أسس حياتية انسانية، و أخضعت لها جميع النصوص، و من هذه الأسس التكليف بالمقدور: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ- 286 البقرة». و التيسير على الناس: يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ- 185 البقرة». و هدايتهم و رعاية مصالحهم: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ- 9 الإسراء»: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ- 104 آل عمران»: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها- 106 البقرة»: وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ- 220 البقرة». الى غير ذلك من الآيات التي اعتمد عليها الفقهاء حين أجمعوا قولا واحدا على انه حيث تكون المصلحة يكون شرع اللّه.

هذا الى قوله تعالى: يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ- 4 المائدة».

و من الأسس الهامة لشريعة الاسلام ان الضرورات تبيح المحظورات، حتى التلفظ بالكفر شريطة أن يكون القلب مطمئنا بالايمان: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ- 173 البقرة».. مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ- 106 النحل».

و بهذا يتبين معنا ان في حلال اللّه غنى عن حرامه، لأن الحلال أوسع و أكثر من الحرام، و ان الله تعالى ما حرم شيئا على الانسان إلا و عوضه خيرا منه.

(و قد تكفل لكم بالرزق و أمرتم بالعمل). أمرنا بالعمل لأن الأجر على قدر المشقة، و لأن ما من شي ء يوجد إلا بعرق يصب، و مجهود يبذل، فالأرض لا تعطي إلا بعد الحرث و البذر و الري، و المصنع لا يوجد و لا يدور تلقائيا، أما الذين لا يعملون و يعيشون على حساب الغير فأولئك هم المعتدون على سنن اللّه و شريعته (فلا يكونن المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله) عليكم العمل، و عليه سبحانه الرزق، و من الجهل و الحماقة أن يطالب المرء بما هو له،، و لا يؤدي ما عليه.. و هنا يكمن السر في ذل العرب و هوانهم.. يطالبون اسرائيل بالانسحاب من أرضهم، ثم يغفلون ما عليهم من واجب الجهاد.. (مع انه و اللّه لقد اعترض الشك و دخل اليقين). أقسم الإمام (ع) ان حال أصحابه أو الكثير منهم تماما كحال من لا يثق باللّه و لا يؤمن بعدله، و انه تعالى مع من صدق و جاهد و لم يستسلم للهوان و المذلة.

(حتى كأن الذي ضمن لكم إلخ).. أي بلغ منكم الشك و عدم الثقة باللّه حدا، أصبحتم معه تعتقدون بأن الرزق في يد غيره من أرباب الجاه و السلطان، لا في يده تعالى و أمره (و كأن الذي قد فرض عليكم) و هو العمل مع التوكل على اللّه و الثقة به، و الايمان بأن مقاليد الأمور كلها بيده (قد وضع عنكم) و لا ريب في ان الشك و عدم الثقة قرين الشرك و الإلحاد.. و قال البعض في شرح هذا الكلام: «إن الجد في طلب الرزق يستند الى ضعف التوكل على اللّه». و هو اشتباه لأن التوكل مفتاح العمل و بذل الجهد الى أقصاه مع التفويض الى مشيئة اللّه، و قد تواتر عن الرسول الأعظم (ص): اعقل و توكل. و قال الإمام: الداعي بلا عمل كالرامي بلا وتر.

و قال: (فبادروا العمل، و خافوا بغتة الأجل). و لم يقل: بادروا الى الاتكال فإنه كاف و مغن عن الكد و الجد، و صدق اللّه العظيم: هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ- 15 الملك»: فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ- 10 الجمعة».

(فإنه لا يرجى من رجعة إلخ).. اذا فات الرزق يمكن تعويضه بالجد و العمل، أما الأعمار فهي مقدّرة، و الماضي منها ميئوس منه. و هذا يؤيد ما قلناه في تفسير ما تقدم و لا داعي للتأويل كما فعل بعض الشارحين (و اتقوا اللّه) في جميع أعمالكم، و اطلبوا منه وحده النجاح و التوفيق، و لا تغتروا بذكائكم و مقدرتكم فإنكم و ما تفعلون في يد اللّه و قبضته.

شرح منهاج البراعة خویی

إنّه ليس شي ء بشرّ من الشرّ إلّا عقابه، و ليس شي ء بخير من الخير إلا ثوابه، و كلّ شي ء من الدّنيا سماعه أعظم من عيانه، و كلّ شي ء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه، فليكفكم من العيان السّماع، و من الغيب الخبر. و اعلموا أنّ ما نقص من الدّنيا و زاد في الآخرة خير ممّا نقص من الآخرة و زاد في الدّنيا، فكم من منقوص رابح، و مزيد خاسر، إنّ الّذي أمرتم به أوسع من الذي نهيتم عنه، و ما أحلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم، فذروا ما قلّ لما كثر، و ما ضاق لما اتّسع، قد تكفّل لكم بالرّزق، و أمرتم بالعمل، فلا يكوننّ المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله، مع أنّه و اللَّه لقد اعترض الشّكّ و دخل اليقين حتّى كأنّ الّذي ضمن لكم قد فرض عليكم، و كأنّ الّذي فرض عليكم قد وضع عنكم، فبادروا العمل، و خافوا بغتة الأجل، فإنّه لا يرجا من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرّزق، ما فات اليوم من الرّزق رجي غدا زيادته، و ما فات أمس من العمر لم يرج رجعته، الرّجاء مع الجائي، و اليأس مع الماضي، « اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».

اللغة

(العيان) بالكسر المعاينة يقال لقيه عيانا أى معاينة لم يشكّ في رؤيته إيّاه و (دخل اليقين) أى تزلزل كما في قوله: كنت أرى اسلامه مدخولا، أى متزلزلا و (الرجعة) الرّجوع و (التقاة) الخوف و أصله تقية و زان تهمة.

الاعراب

طلبه بالرفع بدل اشتمال من المضمون و ليس فاعلا له على حدّ قولهم: جاءني المضروب أخوه، و ذلك لأنّ الرزق حصوله مضمون لا طلبه كما هو ظاهر، و يحتمل أن يكون رفعه بالابتداء و أولى بكم خبره، و جملة المبتدأ و الخبر في محلّ النصب خبرا ليكون، و الأول أحسن و أنسب.

المعنى

ثمّ نبّه على شدّة عقاب الآخرة و عظم ثوابها بقوله (إنّه ليس شي ء بشرّ من الشرّ إلّا عقابه و ليس شي ء بخير من الخير إلّا ثوابه) قال الشارح البحراني: يحتمل أن يريد الشرّ و الخير المطلقين و يكون ذلك للمبالغة إذ يقال للأمر الشريف: هذا أشدّ من الشديد و أجود من الجيد، و يحتمل أن يريد شرّ الدّنيا و خيرها، فانّ أعظم شرّ في الدّنيا مستحقر في عقاب اللَّه، و أعظم خير فيها مستحقر بالنسبة إلى ثواب اللَّه، انتهى.

و الاحتمال الأوّل أظهر، و عليه فالمراد انه ليس شي ء يكون أشرّ الأشياء، إلّا عقاب ذلك الشّي ء، و لا شي ء يكون أعظم الأشياء خيرا إلّا ثواب ذلك الشي ء.

إلّا أنّ الاحتمال الثاني يؤيّده قوله (و كلّ شي ء من الدّنيا) خيرا كان أو شرّا (سماعه أعظم من عيانه) أما خيرها فلأنّ الانسان لا يزال يحرص على تحصيل الدّرهم و الدّينار و ساير القنيات الدّنيويّة، و يكون قلبه مشغولا بتحصيلها مسرورا بانتظار وصولها، فاذا وصل إليها هانت عليه و ارتفع وقعها لديه كما يشهد به التجربه و الوجدان، و أمّا شرّها فلأنّ أعظم شرّ يتصوّرها الانسان بالسّماع و يستهوله و يستنكره ممّن يفعله هو صورة القتل و الجرح، فاذا وقع في مثل تلك الأحوال و اضطرّ إلى المخاصمة و القتال سهل عليه ما كان يستصعبه منها، و هو معنى قوله في بعض كلماته الآتية: إذا هبت أمرا فقع فيه.

(و كلّ شي ء من الآخرة) ثوابا كان أو عقابا (عيانه أعظم من سماعه) فانّ جلّ الخلق بل كلّهم إلّا الصّدّيقين إذا سمعوا أحوال الآخرة خيرها و شرّها إنما يتصوّرونها كأحوال الدّنيا و يزعمونها مثلها و يقيسونها إليها، بل بعضهم يتوهّمونها أهون منها مع أنّه لا نسبة لها إليها و لذلك قال عزّ من قائل في طرف الثواب: أعددت لعبادي الصّالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر، و في طرف العقاب.

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ.

حيث جعل الرّؤية بالعين أعلى المراتب لأنّه يحصل بها ما لا يحصل بغيرها، و أمّا الصّدّيقون فلا تفاوت لهم بين السّماع و العيان، فقد قال سيّدهم و رئيسهم: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا.

و حيث كانت أهوال الآخرة و شدايدها أعظم من أن تعبّر باللّسان و تدرك بالآذان و يطّلع عليها على ما هى عليها قبل خروج الأرواح من الأبدان (فليكفكم من العيان السّماع و من الغيب الخبر) أى ليكفكم من معاينة تلك الأهوال سماعها و ممّا غاب عنكم منها انبائها، و مما حجب منها أخبار المخبرين الصّادقين باخبارها لتأخذوا لها عدّتها و تهيّئوا لها جنّتها.

(و اعلموا أنّ ما نقص من الدّنيا و زاد في الآخرة خير ممّا نقص من الآخرة و زاد في الدّنيا) لأنّ ما يزاد للآخرة فهو باق دائم و ما يزاد للدّنيا فهو فان زائل و أيضا في زيادة الدّنيا طول الحساب و العقاب، و في زيادة العقبى مزيد الفوز و الثواب (فكم من منقوص رابح) كما قال سبحانه: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ و قال: مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (و) كم من (مزيد خاسر) لقوله سبحانه: وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ و قوله تعالى: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ الآية.

ثمّ قال (إنّ الّذى امرتم به أوسع ممّا نهيتم عنه و ما احلّ لكم أكثر مما حرّم عليكم) الأظهر أنّ الجملة الثانية توكيد للأولى فيكون المراد بالمأمور به في الأولى مطلق ما رخّص في ارتكابه فيعمّ الواجب و المندوب و المكروه و المباح بالمتساوى الطّرفين و بالنّهى عنه فيها ما نهى عنه نهى تحريم، و أوسعيّة الثاني بالنسبة إلى الأوّل على ذلك واضحة لأنّ المنهىّ عنه قسم واحد و المأمور به أقسام أربعة لا يقال: الأمر حقيقة في الوجوب على ما حقّق في الأصول فكيف يعمّ الأقسام لأنّا نقول: سلّمنا إلّا أنّه إذا قامت قرينة على المجاز لا يكون بأس بحمل اللفظ عليه و القرينة في المقام موجودة و هي الأوسعيّة و العلاقة هي اشتراك ساير الأقسام مع الواجب في أنّ كلا منها مأذون فيها مرخّص في فعلها و تناولها، و يدلّ على كثرة الحلال بالنسبة إلى الحرام صريحا قوله سبحانه: خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً. فانّ كلمة ما مفيدة للعموم و لفظ الجميع تأكيد لها، و اللّام للانتفاع فيدلّ على جواز الانتفاع بجميع ما في الأرض.

فان قلت: إنّ الآية لا تفيد العموم لأنّ شرط حمل المطلقات على العموم أن لا يكون المقام مقام الاجمال بل يكون مقام البيان، و ههنا ليس كذلك إذا المقصود بيان أنّ في خلق الأشياء منفعة لكم للايمان «للايماء ظ» أنّ جميع الأشياء مما ينتفع بها.

قلت: فيه بعد ما عرفت أنّ الموصول مفيد للعموم لا سيّما مع التوكيد بلفظ الجميع إنّ الآية واردة في مقام الامتنان المقتضى للتعميم كما لا يخفى، فيدلّ على إباحة الانتفاع و حلّه بجميع ما في الأرض فيكون الأصل الأوّلى في الجميع هو الحلّ و الاباحة إلى أن يقوم دليل على الحظر و الحرمة، فيحتاج إلى تخصيص ما ثبتت حرمته من عموم الآية، و يدلّ عليه أيضا قوله سبحانه: قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

فانّ تخصيص المحرّمات بما بعد إلّا دليل على أنّ غير المستثنى ليس حراما، و عدم وجدان النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دليل على عدم وجود الحرمة واقعا، و يدلّ عليه أيضا قوله سبحانه: أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ، فانّ الطيّب هو ضدّ الخبيث الذي يتنفّر عنه الطّبع فيكون، المراد بالطّيبات ما تستلذّها الطباع فيدلّ على حلّية جميع المستلذّات و يخصّص بما دلّ على حرمة بعضها بالخصوص، و هذه الآيات تدلّ على إباحة جميع ما لم يقم دليل على حرمته، و لذا استدلّ بها الاصوليّون في مسألة الحظر و الاباحة على أنّ الأصل الأوّلى في الأشياء هو الاباحة.

و مثلها في الدّلالة عليها قوله صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: كلّ شي ء مطلق حتّى يرد فيه نهى، إلّا أنّ ذلك يدلّ على الاباحة الظاهريّة فيما شكّ في إباحته و حرمته، و هذه على الاباحة الواقعية، فمعناه أنّ كلّ شي ء مرخّص فيه من قبل الشارع حتّى يرد فيه نهى، فالناس في سعة مما لم يعلم بورود نهى فيه.

ثمّ انّ اصالة الاباحة كما تجرى في الأعيان مثل التفاح و نحوه بقوله: خلق لكم ما في الأرض جميعا، فيباح الأفعال المتعلّقة بها كذلك تجرى في الأفعال كالغنا مثلا ان فرض عدم قيام دليل على حرمته لقوله: احلّ لكم الطيبات، فالأصل المذكور يجرى في القسمين المذكورين من دون تأمّل.

و ربّما يقال: باختصاص اصالة الاباحة بالأعيان و أنّ الأصل الدّال على حلّية الأفعال يسمّى باصالة الحلّ فهما أصلان ناظران إلى موردين و نحن نقول إنّ ذلك لا بأس به إذ لا مشاحة في الاصطلاح لكن لا يختصّ أحدهما بالحجّية دون الآخر ضرورة أنّ الأدلة وافية بحجّيتهما معا و ان كانا مختلفي المورد.

و على ذلك فيمكن أن لا يجعل العطف في كلامه عليه السّلام تفسيريّا بأن يكون المراد بما امرتم به و ما نهيتم عنه الأعيان المباحة و المنهيّة، و بما حلّ و ما حرّم الأفعال المحلّلة و المحرّمة.

و كيف كان فلمّا أفصح عن كون المباح أوسع من المنهىّ و الحلال أكثر من الحرام أمر بترك المحرّمات و المنهيّات فقال (فذروا) أى اتركوا (ما قلّ لما كثر و ما ضاق لما اتّسع) يعني أنّه بعد ما كان الحرام قليلا و الحلال كثيرا فلا حرج عليكم في ترك الأوّل و أخذ الثاني، و لا عسر في ذلك و كذلك المباح و المحظور نعم لو كان الأمر بالعكس لكان التكليف أصعب، و لكنّه سبحانه منّ على عباده بما بين السّماء و الأرض، و جعل الملّة سمحة سهلة، و ما جعل في الدّين من حرج علما منه بضعف النفوس عن القيام بمراسم عبوديّته بمقتضى الجبلّة البشريّة، فسبحان اللَّه ما أعظم مننه و أسبغ نعمه و أوسع كرمه.

ثمّ نهى عن تقديم طلب الرّزق على الاشتغال بالعبادة و ترجيحه عليه فقال (قد تكفّل لكم بالرّزق و أمرتم بالعمل) أما الأمر بالعمل فواضح، و أمّا التكفّل بالرّزق فقد تقدّم الكلام فيه و في معنى الرّزق بما لا مزيد عليه في شرح الفصل الأوّل من فصول الخطبة التسعين (فلا يكون المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله) و هذا يدلّ صريحا على المنع من ترجيح الطّلب على العمل حسب ما اشرنا إليه، و لا دلالة فيه على ترك الطّلب بالكليّة، بل المستفاد من الرّوايات الكثيرة كراهة ذلك مثل الأول.

منها ما رواه في الكافي باسناده عن عمر بن يزيد قال: قلت لأبي عبد اللَّه عليه السّلام رجل قال لأقعدنّ في بيتى و لاصلّينّ و لأصومنّ و لأعبدنّ ربّي فأما رزقي فسيأتيني فقال أبو عبد اللَّه عليه السّلام: هذا أحد الثلاثة الّذين لا يستجاب لهم.

و فيه عن معلّى بن خنيس قال سأل أبو عبد اللَّه عليه السّلام عن رجل و أنا عنده فقيل أصابته الحاجة، فقال: ما يصنع اليوم قيل في البيت يعبد ربّه، قال: فمن أين قوته قال: من عند بعض اخوانه، فقال أبو عبد اللَّه عليه السّلام: و اللَّه للّذي يقوته أشدّ عبادة منه.

ثمّ وبّخهم بقوله (مع أنّه و اللَّه لقد اعترض الشّك و دخل اليقين) أى اعترض الشّك في المضمون و المفروض و تزلزل اليقين بضمان المضمون و بفرض المفروض (حتّى كأنّ الّذي ضمن لكم قد فرض عليكم) فبالغتم في تحصيله و طلبه و الجدّ له (و كأنّ الّذى فرض عليكم قد وضع عنكم) فتوانيتم فيه و لم تبالوا به (فبادروا العمل) المأمور به قبل حلول الموت (و خافوا بغتة الأجل) و فجأة الفوت (فانه لا يرجى من رجعة العمر) و عوده (ما يرجى من رجعة الرّزق) هذا في مقام التعليل للمبادرة إلى العمل و ترجيحه على طلب الرزق بيانه: أنّ العمر ظرف للعمل و ما فات و مضى منه فلا يعود و لا يرجى عوده و يفوت العمل كساير الزّمانيّات المتعلّقة به بفواته لا محالة و لا يمكن استدراكه بعينه فاذا وجب المبادرة إليه و الاتيان به و إليه اشير في قوله عليه السّلام:

  • ما فات مضى و ما سيأتيك فأينقم فاغتنم الفرصة بين العدمين

و قال آخر:

  • إنّما هذه الحياة متاعو السّفيه الغوىّ من يصطفيها
  • ما مضى فات و المؤمّل غيبذلك السّاعة الّتي أنت فيها

و أمّا الرزق فهو مقسوم و ما نقص منه في الماضى أمكن جبرانه في الغابر، و إليه أشار بقوله (ما فات اليوم من الرزق رجى غدا زيادته و ما فات أمس من العمر لم يرج اليوم رجعته) لأنّ العمر عبارة عن زمان الحياة و مدّته و الزّمان كمّ متّصل غير قارّ الذات، و الجزء الثّاني منه عادم للجزء الأوّل، و الجزء الثّالث عادم للجزء الثاني و هكذا فلا يمكن رجوع الجزء الأوّل بعد مضيّه أبدا، و هذا بخلاف الرّزق كالمآكل و المشارب و الأموال، فانّ الانسان إذا فاته شي ء منها قدر على ارتجاعه بعينه إن كان عينه باقية، و ما لا يبقى عينه يقدر على اكتساب مثله، نعم يشكل ذلك لو عممنا الرزق بالنّسبة إلى التّنفس في الهواء، فانه كالعمل أيضا من الزّمانيات لا يمكن استدراكه، اللّهم إلّا أن يقال إنّه فرد نادر، و نظر الامام عليه السّلام في كلامه إلى الأفراد الشائعة و الأعمّ الأغلب، فانّ ساير أفراد الرّزق عموما قابل للاستدراك.

و قوله عليه السّلام (الرّجاء مع الجائي و اليأس مع الماضي) مؤكّد لما سبق و أراد بالجائي الرّزق و بالماضى العمر.

و لما أمرهم بالمبادرة إلى العمل مخافة بغتة الأجل أكّد ذلك بالأمر بملازمة التقوى فقال (فاتّقوا اللَّه حقّ تقاته) أى حقّ تقواه و ما يجب منها و هو استفراغ الوسع في القيام بالواجبات و الاجتناب عن المحرّمات (و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون) و هو اقتباس من الآية في سورة آل عمران قال تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ الآية.

قال في مجمع البيان معناه و اتّقوا عذاب اللَّه أى احترسوا و امتنعوا بالطاعة من عذاب اللَّه كما يحقّ، فكما يجب أن يتّقى ينبغي أن يحترس منه، و ذكر في قوله حقّ تقاته وجوه أحدها أن يطاع فلا يعصى و يشكر فلا يكفر و يذكر فلا ينسى، و هو المرويّ عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام و ثانيها أنه اتّقاء جميع معاصيه و ثالثها أنّه المجاهدة في اللَّه و أن لا تأخذه فيه لومة لائم و أن يقام له بالقسط في الخوف و الأمن و قوله:

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

معناه لا تتركوا الاسلام و كونوا عليه حتّى إذا ورد عليكم الموت صادفكم عليه، و انما قال بلفظة النّهى عن الموت من حيث إنّ الموت لا بدّ منه و إنما النّهي في الحقيقة عن ترك الاسلام لأن لا يهلكوا بالانقطاع عن التّمكّن منه بالموت إلّا أنه وضع كلام موضع كلام على جهة التّصرّف و الابدال بحسن الاستعارة و زوال اللّبس و روى عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام: و أنتم مسلّمون، بالتشديد و معناه مستسلمون لما أتى به النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم منقادون له، و اللَّه الموفّق.

شرح لاهیجی

انّه ليس شي ء بشرّ من الشّرّ الّا عقابه و ليس شي ء بخير من الخير الّا ثوابه يعنى بتحقيق كه نيست چيزى از نوع عذاب عذاب مگر عذاب خدا و نيست چيزى از نوع ثواب ثواب مگر ثواب خدا و كلّ شي ء من الدّنيا سماعه اعظم من عيانه و كلّ شي ء من الاخرة عيانه اعظم من سماعه فليكفكم من العيان السّماع و من الغيب الخبر يعنى و هر چيزى از دنيا شنيدن اوصاف او بزرگتر است از ديدن او و هر چيزى از احوال اخرت ديدنش بزرگتر است از شنيدن اوصاف او پس بايد كفايت كند شما را از ديده شنيدن و از نديده خبر كردن و اعلموا انّ ما نقص من الدّنيا و زاد فى الاخرة خير ممّا نقص من الاخرة و زاد فى الدّنيا فكم من منقوص رابح و مزيد خاسر انّ الّذى امرتم به اوسع من الّذى نهيتم عنه و ما احلّ لكم اكثر ممّا حرّم عليكم فذروا ما قلّ لما كثر و ما ضاق لما اتّسع يعنى بدانيد بتحقيق كه هر چيزى كه كم كننده است از دنيا و زيادكننده است در اخرت بهتر است از چيزى كه كم كننده است از اخرت و زياد كننده است در دنيا پس چه بسيار كم شده كه با سود است و چه بسيار زياد شده كه با زيانست كه بتحقيق آن چه را كه مأمور شده ايد باو وسيع تر است از آن چه بازداشته شده ايد از او و آن چه را كه حلال شده از براى شما بيشتر است از آن چه كه حرام شده است بر شما پس واگذاريد آن چه را كه كم است از جهة آن چه كه بسيار است و آن چه تنگست از براى آن چه كه وسيع است قد تكفّل لكم بالرّزق و امرتم بالعمل فلا يكوننّ المضمون لكم طلبه اولى بكم من المفروض عليكم عمله يعنى بتحقيق كه متكفّل شد خدا از براى شما بروزى و مأمور شديد از جانب او بعبادت كردن پس البتّه نبايد باشد طلب كردن آن روزى كه مضمونست از براى شما سزاوارتر بشما از عبادتى كه واجب گردانيده شده است بجا آوردن او را يعنى طلب روزى مضمونرا نبايد اولى و اليق بدانيد از طلب عبادت واجبه بر شما بلكه سعى شما در طلب عبادت واجبه بايد بيشتر باشد از سعى در طلب روزى كه خدا ضامن ان شده است كه بقدر كفايت البتّه برساند مع انّه و اللّه لقد اعترض الشكّ و دخل اليقين حتّى كانّ الّذى ضمن لكم قد فرض عليكم و كانّ الّذى فرض عليكم قد وضع عنكم يعنى با اين حال سوگند بخدا بتحقيق كه ظاهر گرديد در شما شكّ و مدخول و معيوب گرديد ان چيزى كه يقين بود از براى شما تا اين كه گويا آن چيزى كه ضامن داده شده از براى شما از روزى بتحقيق كه واجب ساخته شده بر شما و گويا آن چيزى كه واجب شده بر شما از عبادت بتحقيق كه برداشته شده از شما فبادروا العمل و خافوا بغتة الاجل فانّه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرّزق و ما فات اليوم من الرّزق رجى غدا زيادته و ما فات امس من العمر لم يرجى اليوم رجعته الرّجاء مع الجائى و اليأس مع الماضى ف يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ يعنى پس پيشى جوئيد بعبادت كردن و بترسيد ناگاه رسيدن مرگ را پس بتحقيق كه نيست اميدى از برگشتن عمر آن قدرى كه اميد است از برگشتن روزى و آن چه كه فوت شده از روزى امروز اميد است در فردا زياد شدن او و آن چه كه فوت شده از عمر در ديروز اميد نيست در امروز برگشتن او اميد با آينده است و نوميدى در گذشته پس بپرهيزيد خدا را حقّ پرهيز او و بايد نميريد مگر اين كه از جمله مسلمانان واقعى باشيد

شرح ابن ابی الحدید

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الآْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الآْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الآْخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخَلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وَضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

المعنی

و قد نظر بعض الشعراء إلى قوله ع ليس شي ء بشر من الشر إلا عقابه و ليس شي ء بخير من الخير إلا ثوابه فقال

  • خير البضائع للإنسان مكرمةتنمي و تزكو إذا بارت بضائعه
  • فالخير خير و خير منه فاعله و الشر شر و شر منه صانعه

إلا أن أمير المؤمنين ع استثنى العقاب و الثواب و الشاعر جعل مكانهما فاعل الخير و الشر ثم ذكر أن كل شي ء من أمور الدنيا المرغبة و المرهبة سماعه أعظم من عيانه و الآخرة بالعكس و هذا حق أما القضية الأولى فظاهرة و قد قال القائل  

  • اهتز عند تمني وصلها طرباو رب أمنية أحلى من الظفر

و لهذا يحرص الواحد منا على الأمر فإذا بلغه برد و فتر و لم يجده كما كان يظن في اللذة و يوصف لنا البلد البعيد عنا بالخصب و الأمن و العدل و سماح أهله و حسن نسائه و ظرف رجاله فإذا سافرنا إليه لم نجده كما وصف بل ربما وجدنا القليل من ذلك و يوصف لنا الإنسان الفاضل بالعلم بفنون من الآداب و الحكم و يبالغ الواصفون في ذلك فإذا اختبرناه وجدناه دون ما وصف و كذلك قد يخاف الإنسان حبسا أو ضربا أو نحوهما فإذا وقع فيهما هان ما كان يتخوفه و وجد الأمر دون ذلك وكذلك القتل و الموت فإن ما يستعظمه الناس منهما دون أمرهما في الحقيقة و قد قال أبو الطيب و هو حكيم الشعراء  

  • كل ما لم يكن من الصعب في الأنفسسهل فيها إذا هو كانا

و يقال في المثل لج الخوف تأمن و أما أحوال الآخرة فلا ريب أن الأمر فيها بالضد من ذلك لأن الذي يتصوره الناس من الجنة أنها أشجار و أنهار و مأكول و مشروب و جماع و أمرها في الحقيقة أعظم من هذا و أشرف لأن ملاذها الروحانية المقارنة لهذه الملاذ المضادة لها أعظم من هذه الملاذ بطبقات عظيمة وكذلك أكثر الناس يتوهمون أن عذاب النار يكون أياما و ينقضي كما يذهب إليه المرجئة أو أنه لا عذاب بالنار لمسلم أصلا كما هو قول الخلص من المرجئة و أن أهل النار يألفون عذابها فلا يستضرون به إذا تطاول الأمد عليهم و أمر العذاب أصعب مما يظنون خصوصا على مذهبنا في الوعيد و لو لم يكن إلا آلام النفوس باستشعارها سخط الله تعالى عليها فإن ذلك أعظم من ملاقاة جرم النار لبدن الحي و في هذا الموضع أبحاث شريفة دقيقة ليس هذا الكتاب موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 4ا لها 

ثم أمرهم بأن يكتفوا من عيان الآخرة و غيبها بالسماع و الخبر لأنه لا سبيل و نحن في هذه الدار إلى أكثر من ذلك و إلى قوله ما نقص من الدنيا و زاد في الآخرة خير مما نقص من الآخرة و زاد في الدنيا نظر أبو الطيب فقال إلا أنه أخرجه في مخرج آخر  

  • بلاد ما اشتهيت رأيت فيهافليس يفوتها إلا كرام
  • فهلا كان نقص الأهل فيهاو كان لأهلها منها التمام

ثم قال فكم من منقوص في دنياه و هو رابح في آخرته و كم من مزيد في دنياه و هو خاسر في آخرته ثم قال إن الذي أمرتم به أوسع من الذي نهيتم عنه و ما أحل لكم أكثر مما حرم عليكم الجملة الأولى هي الجملة الثانية بعينها و إنما أتى بالثانية تأكيدا للأولى و إيضاحا لها و لأن فن الخطابة و الكتابة هكذا هو و ينتظم كلتا الجملتين معنى واحد و هو أن فيما أحل الله غنى عما حرم بل الحلال أوسع أ لا ترى أن المباح من المآكل و المشارب أكثر عددا و أجناسا من المحرمات فإن المحرم ليس إلا الكلب و الخنزير و أشياء قليلة غيرهما و المحرم من المشروب الخمر و نحوها من المسكر و ما عدا ذلك حلال أكله و شربه و كذلك القول في النكاح و التسري فإنهما طريقان مهيعان إلى قضاء الوطر و السفاح طريق واحد و الطريقان أكثر من الطريق الواحد فإن قلت فكيف قال إن الذي أمرتم به فسمى المباح مأمورا به قلت سمى كثير من الأصوليين المباح مأمورا به و ذلك لاشتراكه مع المأمور به في أنه لا حرج في فعله فأطلق عليه اسمه و أيضا فإنه لما كان كثير من الأمور التي عددناها مندوبا أطلق عليه لفظ الأمر لأن المندوب مأمور به و ذلك كالنكاح و التسري و أكل اللحوم التي هي سبب قوة البدن و شرب ما يصلح المزاج من الأشربة التي لا حرج في استعمالها و قال بعض العقلاء لبنيه يا بني إنه ليس كل شي ء من اللذة ناله أهل الخسارة بخسارتهم إلا ناله أهل المروءة و الصيانة بمروءتهم و صيانتهم فاستتروا بستر الله

و دخل إنسان على علي بن موسى الرضا ع و عليه ثياب مرتفعة القيمة فقال يا ابن رسول الله أ تلبس مثل هذا فقال له مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ

ثم أمر بالعمل و العبادة و نهى عن الحرص على طلب الرزق فقال إنكم أمرتم بالأول و ضمن لكم الثاني فلا تجعلوا المضمون حصوله لكم هو المخصوص بالحرص و الاجتهاد بل ينبغي أن يكون الحرص و الاجتهاد فيما أمرتم بعمله و هو العبادة و قد يتوهم قوم أنه ارتفع طلبه بالمضنون كقولك المضروب أخوه و هذا غلط لأنه لم يضمن طلبه  و إنما ضمن حصوله و لكنه ارتفع لأنه مبتدأ و خبره أولى و هذا المبتدأ و الخبر في موضع نصب لأنه خبر يكونن أو ارتفع لأنه بدل من المضنون و هذا أحسن و أولى من الوجه الأول و هو بدل الاشتمال ثم ذكر أن رجعة العمر غير مرجوة و رجعة الرزق مرجوة أوضح ذلك بأن الإنسان قد يذهب منه اليوم درهم فيستعيضه أي يكتسب عوضه في الغد دينارا و أما أمس نفسه فمستحيل أن يعود و لا مثله لأن الغد و بعد الغد محسوب من عمره و ليس عوضا من الأمس الذاهب و هذا الكلام يقتضي أن العمر مقدور و أن المكاسب و الأرزاق إنما هي بالاجتهاد و ليست محصورة مقدرة و هذا يناقض في الظاهر ما تقدم من قوله إن الرزق مضمون فلا تحرصوا عليه فاحتاج الكلام إلى تأويل و هو أن العمر هو الظرف الذي يوقع المكلف فيه الأعمال الموجبة له السعادة العظمى المخلصة له من الشقاوة العظمى و ليس له ظرف يوقعها فيه إلا هو خاصة فكل جزء منه إذا فات من غير عمل لما بعد الموت فقد فات على الإنسان بفواته ما لا سبيل له إلى استدراكه بعينه و لا اغترام مثله لأن المثل الذي له إنما هو زمان آخر و ليس ذلك في مقدور الإنسان و الزمان المستقبل الذي يعيش فيه الإنسان لم يكتسبه هو لينسب إليه فيقال إنه حصله عوضا مما انقضى و ذهب من عمره و إنما هو فعل غيره و مع ذلك فهو معد و مهيأ لأفعال من العبادة توقع فيه كما كان الجزء الماضي معدا لأفعال توقع فيه فليس أحدهما عوضا عن الآخر و لا قائما مقامه و أما المنافع الدنيوية كالمآكل و المشارب و الأموال فإن الإنسان إذا فاته شي ء منها قدر على ارتجاعه بعينه إن كانت عينه باقية و ما لا تبقى عينه يقدر على اكتساب مثله و الرزق و إن كان مضمونا من الله إلا أن للحركة فيه نصيبا إما أن يكون شرطا أو أن يكون هو بذاته من أثر قدرة الإنسان كحركته و اعتماده و سائر أفعاله و يكون الأمر بالتوكل و النهي عن الاجتهاد في طلب الرزق على هذا القول إنما هو نهي عن الحرص و الجشع و التهالك في الطلب فإن ذلك قبيح يدل على دناءة الهمة و سقوطها ثم هذه الأغراض الدنيوية إذا حصلت أمثالها بعد ذهابها قامت مقام الذاهب لأن الأمر الذي يراد الذاهب له يمكن حصوله بهذا المكتسب و ليس كذلك الزمان الذاهب من العمر لأن العبادات و الأعمال التي كان أمس متعينا لها لا يمكن حصولها اليوم على حد حصولها أمس فافترق البابان باب الأعمال و باب الأرزاق و قوله الرجاء مع الجائي و اليأس مع الماضي كلام يجري مجرى المثل و هو تأكيد للمعنى الأول و جعل الجائي مرجوا لأنه لا يعلم غيبه قال الشاعر  

  • ما مضى فات و المقدر غيبو لك الساعة التي أنت فيها

و قوله حق تقاته أي حق تقيته أي خوفه اتقى يتقي تقية و تقاة و وزنها فعلة و أصلها الياء و مثلها اتخم تخمة و اتهم تهمة

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني

إنّه ليس شي ء بشرّ من الشّرّ إلّا عقابه، و ليس شي ء بخير من الخير إلّا ثوابه، و كلّ شي ء من الدّنيا سماعه أعظم من عيانه، و كلّ شي ء مّن الآخرة عيانه و أعظم من سماعه، فليكفكم مّن العيان السّماع، و من الغيب الخبر، و اعلموا أنّ ما نقص من الدّنيا و زاد فى الأخرة خير ممّا نقص من الأخرة و زاد فى الدّنيا، فكم مّن مّنقوص رّابح، وّ مزيد خاسر. إنّ الّذى أمرتم به أوسع من الّذى نهيتم عنه، و ما أحلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم، فذروا ما قلّ لما كثر، و ما ضاق لما اتّسع، قد تكفّل لكم بالرّزق، و أمرتم بالعمل، فلا يكوننّ المضمون لكم طلبه أولى بكم من المفروض عليكم عمله، مع أنّه، و اللّه، لقد اعترض الشّكّ و دخل اليقين حتّى كأنّ الّذى ضمن لكم قد فرض عليكم، و كأنّ الّذى فرض عليكم قد وضع عنكم، فبادروا العمل، و خافوا بغتة الأجل، فإنّه لا يرجى من رّجعة العمر ما يرجى من رّجعة الرّزق، ما فات اليوم من الرّزق رجى غدا زيادته، و ما فات أمس من العمر لم يرج اليوم رجعته، الرّجاء مع الجائى، و البأس مع الماضى (فاتّقوا اللّه حقّ تقاته، و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون)

ترجمه

(دانسته باشيد) براستى كه هيچ چيز (در دنيا) بدتر از شرّ نيست جز عقاب آن (در عقبى) و هيچ چيزى (در دنيا) بهتر از خير نيست مگر ثواب آن (در آخرت) و هر چيزى از چيزهاى دنيا شنيدنش از ديدنش بزرگتر است، و هر چيزى از چيزهاى آخرت ديدنش از شنيدنش مهمتر، پس شنيدن احوال آخرت و خبر گرفتن از غيب (بوسيله پيمبر و ائمه (ع)) كفايت ميكند شما را از ديدن، و بدانيد هر چه از دنيا كه بشما كم برسد، و در آخرت بسيار باشد، بهتر است از چيزى كه در آخرت كم برسد، و در دنيا بسيار باشد، چه بسيار كم (دنيا) كه (در آخرت) سود فراوان دارد، و چه بسيار بسيار (دنيا) كه (در آخرت) زيان فراوان دارد، مردم آنچه را كه شما را بآن امر كرده اند، وسيع تر است از آنچه كه شما را از آن نهى كرده اند (بهشت خدا كه شما بايد بوسيله كردارهاى نيك مستوجب آن گرديد از جهنّم كه از آن نهى شده ايد بزرگتر و وسيعتر است) و آنچه كه بر شما حلال گشته بيشتر است از چيزهائى كه بر شما حرام گشته، پس آنچه كم است براى بسيار، و آنچه تنگ است براى وسيع و آسان وا گذاريد، خدا روزى شما را متكفّل و ضامن شده، و شما را امر بعمل فرموده، پس طلب آن چيزى كه خدا براى شما ضامن شده نبايد اولى باشد از چيزى كه عمل آن بر شما واجب گرديده، با اين وصف بخدا سوگند شكّ و ترديد بر شما عارض شده، و يقينتان زايل گشته، تا جائى كه تو گوئى آنچه براى شما ضمانت شده فرض و واجب، و آنچه بر شما فرض و واجب شده مثل اينست كه از شما برداشته شده، پس بسوى عمل شتاب گيريد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى بباز گشت عمر نيست، همانطورى كه اميدى ببازگشت روزى هست، و هر چه امروز از روزئى كه از دست رفت اميد زيادتى آن در فردا هست، لكن هر چه ديروز از عمر گذشته، امروز اميد بازگشت آن نيست، پس اميدوارى در روزى آينده، و نا اميدى در عمر گذشته است، پس از خدا پرهيز كنيد حق پرهيز كردن و بايد نميريد جز اين كه مسلمان واقعى باشيد.

نظم

  • نباشد گر چه چيزى بدتر از شرّعقاب شرّ ز شر صد بار بدتر
  • و گر خير و نكوئى خير و نيكوبود باشد ثوابش بهتر از او
  • هر آن چيزى كه اندر اين جهان استسماعش اعظم از عين عيان است
  • هر آن چيزى كه از دنياى ديگرعيانش از سماعش هست بهتر
  • ز حال آخرت هر چه شنيديدكفايت تان كند از آنچه ديديد
  • شما را كرده اند از غيب اخبارهمه پيغمبران هم آل اطهار
  • بدنيا آنچه ناقص داده يزدانكند در آخرت آن نقص جبران
  • بسى بهتر ز چيزى كه به عقبى بود ناقص بيفزايد بدنيا
  • ز چيز كم بدنيا نيست پر غمولى در آخرت دردش مسلّم
  • بسا چيزكم اندر آن بود سودبسا بسيار كه سودش زيان بود
  • بدان چيزى كه گرديديد مأمورو ز آن چيزى كه بايد شد از آن دور
  • فضاى آن از اين يك هست اوسع بناى امر از نهى است ارفع
  • شما را هر چه فرض است و حلال استز چيزى كه حرام است و وبال است
  • حلالش از حرامش آمده پيش نبايد دل از آن باشد بتشويش
  • پى بسيار كم را وا گذاريدو ز آن تنگى بوسعت روى آريد
  • خدا رزق شماها را كفيل است سوى اعمالتان امرش دليل است
  • نبايد آنچه طالب گشته يزدانشما گرديد از جان طالب آن
  • ولى پشت سر اندازيد عمل راگزينيد از ميان نفس وائل را
  • بذات حق شما را جاى ايقانشك و ترديد شد وارد بأيمان
  • بدانسانكه تو گوئى كز مواهب بخود رزقى كه يزدان كرده واجب
  • شما تضمين او باور نكرديدبراى رزق هر سو ره نورديد
  • ديگر چيزى كه واجب بر شما شدبكلّى فكرتان از آن رها شد
  • بدانسانكه شما زان فرض موضوع بدانستيد خود را پاك ممنوع
  • شما را رزق ضامن گشت يزدان پس آنگه بر عملتان داد فرمان
  • سوى اعمال اى مردم شتابيدكه تا اجر و ثواب از حق بيابيد
  • بترسيد از اجل كان ناگهانى شود وارد ز امر آسمانى
  • ز عمر رفته بايد بود نوميدكه آن بگذشت و هرگز بر نگرديد
  • خلاف رزق كه اندر كم آن بود امّيد تا گردد فراوان
  • اگر كم گشت روزى رزق و روزىزيادت را اميدى هست روزى
  • ولى عمرى كه شد مصرف به ديروزاميد باز گشتش نيست امروز
  • به مستقبل همه امّيد دارندولى امّيدى از ماضى ندارند
  • چو از يزدان ببايد داشت پرهيزچنان پرهيز كه باشد حقش نيز
  • ببايد كه شما جمله مسلمانبميريد و بريد ايمان فراوان

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS