دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1 : فلسفه بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1 به تشریح موضوع "فلسفه بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم" می پردازد.
No image
خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1 : فلسفه بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

موضوع خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1

فلسفه بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

متن خطبه 147 نهج البلاغه بخش 1

و من خطبة له ( عليه السلام)

الغاية من البعثة

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله)بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ

ترجمه مرحوم فیض

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در باره بعثت پيغمبر اكرم و خبر از آنچه بعد واقع ميشود و پند و اندرز بمردم و ترغيب آنان به اطاعت و فرمانبردارى):

قسمت أول خطبه

پس (از حمد و ثناى الهىّ) خداوند محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- را بحقّ و راستى بر انگيخت تا بندگانش را از پرستش بتها باز داشته به عبادت و بندگى او وا دارد، و از پيروى شيطان منع كرده به فرمانبردارى او سوق دهد، با قرآنى كه آنرا (در همه آفاق) آشكار و محكم و استوار فرمود تا بندگان به پروردگارشان دانا شوند در حاليكه نادان بودند، و باو اعتراف كنند پس از آنكه انكار داشتند، و هستى او را اثبات نمايند بعد از آنكه باور نداشتند، پس خود را در كتابش بايشان هويدا ساخت بآنچه از قدرت و توانائيش بآنها نشان داد بى آنكه او را به بينند (چنانكه در س 2 ى 164 مى فرمايد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ يعنى در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز و سير كشتى در دريا براى آنچه كه بمردم سود مى رساند و در آبى كه خداوند از ابر فرو مى فرستد پس زمين بسبب آن بعد از مردن و پژمردگى زنده و سبز و خرّم مى گردد، و در پراكنده كردن هر جنبنده اى در آن و در گردش بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين نگاه داشته شده است هر آينه نشانه هايى است براى خردمندان و كسانيكه در آثار او تفكّر و انديشه مى نمايند) و (نيز در كتاب خود) آنان را از سطوت و شوكتش بيم داده، و آنها را آگاه ساخت كه چگونه به انواع عذاب تباه گردانيد قومى را كه نابود نمود، و درو كرد بسختيها (از بين برد) گروهى را كه داس خشم ميان آنان انداخت (چنانكه در س 29 ى 34 مى فرمايد: إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ ى 35 وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ يعنى ما بر اهل اين شهر «قوم حضرت لوط على نبيّنا و اله و عليه السّلام» از آسمان عذاب فرستاديم بسبب اينكه فاسق بوده و نافرمانى كردند، و نشانه آشكار از عذاب در آن شهر را باقى گذاشتيم براى گروهى كه در آن تدبّر و تأمّل نمايند).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از خطبه هاى آن حضرت است پس خدا، محمّد (ص) را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پيروى شيطان برهاند، و به اطاعت خدا كشاند، با قرآنى كه معنى آن را آشكار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند- بزرگى- پروردگار خود را كه داناى آن نبودند، و بدو اقرار كنند، از پس آنكه بر انكار مى فزودند، و او را نيك بشناسند، از آن پس كه خود را ناآشنا بدو مى نمودند. پس خداى سبحان، در كتاب خويش- قرآن- ، بى آنكه او را ببينند خود را به ايشان آشكار گردانيد، بدانچه از قدرتش به آنان نماياند، و از قهر خود ترساند. و اين كه چگونه با كيفرها، آن را كه بايد نابود گردانيد، و با داس انتقام خرمن هستى شان را درويد.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن امام مبين و وليّ ربّ العالمين است در بيان بعثت حضرت خاتم الأنبياء صلوات اللَّه و سلامه عليه و آله و إشاره بفوائد بعثت مى فرمايد: پس مبعوث فرمود خداوند تبارك و تعالى محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله را براستى و درستى تا اين كه خارج نمايد بندگان را از عبادت بتان بسوى عبادت پروردگار، و از طاعت شيطان بسوى طاعت حضرت كردگار، با قرآنى كه بيان فرمود آنرا و محكم ساخت آنرا تا اين كه بدانند بندگان پروردگار خودشان را وقتى كه جاهل بودند بأو، و تا اقرار كنند بآفريدگار بعد از اين كه منكر بودند بوحدانيّت او، و تا اثبات كنند وجود او را بعد از اين كه نمى شناختند او را پس ظاهر گرديد حق سبحانه و تعالى از براى ايشان در كتاب عزيز خود بدون اين كه ديده باشند او را به آن چه نمود بايشان از قدرت خود، و ترسانيد ايشان را از غضب و سطوت خود، و چه گونه محو و نابود كرد آن كسى را كه نابود كرد از قرون ماضيه با عقوبات نازله، و درويد و مستأصل ساخت كسى را كه مستأصل نمود با عذابهاى هائله.

شرح ابن میثم

و من خطبة له عليه السّلام

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ

وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ

اللغة

أقول: الأوثان: الأصنام.

المعنی

و الاسم المثلة بضمّ الميم و سكون الثاء. و القارعة: الشديدة من شدائد الدهر.

و مدار هذا الفصل على بيان بعثة الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بيان غاية البعثة

و السبب المعدّ للوصول إلى تلك الغاية، ثمّ بيان غاية تلك الغاية. و الإشارة إلى البعثة بقوله: فبعث. إلى قوله: بالحقّ، و أشار إلى غايتها بقوله: ليخرج إلى قوله: طاعته. و قد علمت أنّ طاعته بسلوك الصراط المستقيم في الدنيا و هو اتّباع الدين القيّم، و العدول عن طاعة الشيطان الّتي هي بالخروج إلى أحد طرفي الإفراط و التفريط. فأشار إلى سبب تلك الغاية بقوله: بقرآن قد بيّنه و أحكمه. و قد علمت اشتمال القرآن الكريم على الجواذب الإلهيّة إلى طاعة اللّه، و سلوك صراطه المستقيم، و أشار إلى غاية تلك الغاية أعنى غاية طاعة اللّه بقوله: ليعلم العباد. إلى قوله: أنكروه. و هي مسئلتان من امّهات العلم الإلهىّ: الُاولى: معرفتهم له بعد جهلهم به. و الثانية: الإقرار به بعد جحدهم له و إثباتهم له بعد إنكارهم إيّاه. و المعنى واحد و إن اختلفت العبارتان و هو التصديق بودّه إلّا أن يحمل الإقرار على الإقرار باللسان و الجحد به، و يحمل الإثبات و الإنكار على إثباته بالقلب بعد الإنكار به و حينئذ يتغاير المعنيان، و أشار بتجلّيه سبحانه في كتابه إلى ظهوره لهم في تذكيرهم فيه بما أراهم من عجائب مصنوعاته، و بما خوّفهم به من وعيده، و بتذكيرهم أنّه كيف محق من محق من القرون الماضية بالعقوبات و احتصد من احتصد منهم بالنقمات. كلّ ذلك الظهور و الجلاء من غير رؤية له. إذ تعالى عن إدراك الحواسّ. و قال بعض الفضلاء: يحتمل أن يريد بتجلّيه في كتابه ظهوره في عجائب مصنوعاته و مكنوناته، و يكون لفظ الكتاب استعارة في العلم، و وجه المشابهة كونه محلّا قابلا لآثار الصنع المختلفة و عجائب الصور المنقوشة فيه كما أنّ الكتاب محلّ لنقش الحروف كلّ ذلك من غير رؤية بحاسّة البصر له لتعاليه و تقدّسه عن ذلك.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است:

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ

لغات

اوثان: بتها مثّلوا: شكنجه كردند، مثلة: به ضمّ ميم و سكون ثاى سه نقطه است.

ترجمه

«خداوند محمّد را كه درود خداوند بر او و خاندانش باد به حقّ برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان به پرستش خود در آورد، و از فرمانبردارى شيطان آزاد، و به اطاعت خود وادار كند، به وسيله قرآنى كه آياتش روشن و احكامش استوار است، تا در آن هنگام كه بندگان پروردگارشان را نمى شناختند بشناسند، و از آن پس كه او را انكار مى كردند به او اقرار كنند، و در زمانى كه او را باور نداشتند به اثبات وجود او بپردازند، از اين رو خداوند سبحان بى آن كه با چشم ديده شود در خلال آيات كتابش بر آنان جلوه كرد، و بى آن كه او را ببينند از خلال مظاهر قدرتش خود را به آنان نماياند، و آنها را از قدرت و سطوت خويش بيم داد و آگاه ساخت كه چگونه كيفرهاى گوناگون، اقوامى را از صفحه زمين محو و نابود ساخته، و با عذابهاى سخت هستى، آنان را درو كرده است.

شرح

اساس اين خطبه بر بيان بعثت پيامبر گرامى (ص) و هدف آن، و شرح اسبابى كه موجب وصول به اين مقصود است مبتنى مى باشد، و پس از آن توضيح هدفى كه در اين منظور وجود دارد. چنان كه در عبارت: فبعث... تا بالحقّ اشاره به بعثت پيامبر (ص) كرده، و در جملات ليخرج... تا طاعته مقصود از اين بعثت را بيان فرموده است، و مى دانيم كه طاعت و فرمانبردارى خداوند عبارت از اين است كه در دنيا در صراط مستقيم گام برداريم يعنى از دين خدا پيروى كنيم، و از فرمانبردارى شيطان باز ايستيم، و اطاعت شيطان همان خروج از حدّ اعتدال و گرايش به جانب افراط يا تفريط است، همچنين امام (علیه السلام) با گفتار خود كه: بقرآن قد بيّنه و أحكمه اشاره به آنچه موجب حصول اين مقصود مى باشد فرموده است، و مى دانيم كه قرآن كريم مشتمل بر جاذبه هايى است الهى كه انسان را به فرمانبردارى خداوند سوق مى دهد، و به پيروى از راه راست و صراط حق مى كشاند، امام (علیه السلام) در گفتار خود كه فرموده است: ليعلم العباد... تا أنكروه به نهايت اين مقصد، و هدف غايى كه اطاعت و فرمانبردارى از خداوند است اشاره كرده، و بيان آن حضرت مشتمل بر دو مسأله از مهمترين مسائل علوم الهى است:

1 (ليعلم العباد ربّهم إذ جهلوه)

اين كه معرفت خداوند پس از جهل به او براى بندگان حاصل گردد.

2 (و ليقرّوا به إذ جحدوه، و ليثبتوه بعد إذ أنكروه)

اين كه بندگان پس از تكذيب وجود خداوند به هستى او اقرار، و پس از انكار، وجود او را اثبات كنند.

در اين دو جمله هر چند الفاظ مختلف است ليكن معنا يكى است و آن عبارت از تصديق به وجود خداوند است مگر اين كه اقرار و تكذيب را در جمله اوّل زبانى، و اثبات و انكار را در جمله دوّم قلبى بدانيم كه در اين صورت دو معناى جداگانه خواهند داشت.

امام (علیه السلام) به تجلّى حقّ جلّ و علا در كتابش، اشاره كرده، و اين كه خداوند با يادآورى و توجّه دادن بندگانش به شگفتيهاى آفرينش خويش، و ترسانيدن آنان از عذاب و كيفر خود، و همچنين با بيان احوال امّتهاى گذشته كه بر اثر عقوبتهاى خداوند، محو و نابود شده، و وجود آنها يكباره درو گرديده و از ميان رفته اند خود را به آنان نمايانده است و همه اينها ظهور و تجلّى اوست، بى آن كه رؤيت و مشاهده اى در كار باشد، زيرا خداوند متعال برتر است از اين كه با حواسّ ظاهر ادراك شود، يكى از دانشمندان گفته است: احتمال دارد مراد از تجلّى خداوند در كتاب خويش، پيدايى او در مصنوعات بهت انگيز و مكنونات شگفت آميز عالم آفرينش بوده، و واژه كتاب براى علم استعاره شده باشد، وجه مشابهت اين است كه همان گونه كه كتاب محلّ نقش حروف و كلمات است، علم نيز محلّى است كه پذيراى آثار گوناگون خلقت، و عجايب صورى است كه در آن نقش بسته مى شود، بديهى است اين تجلّى و ظهور و پيدايى از طريق مشاهده حسّ باصره نيست، زيرا خداوند جلّ و علا برتر و منزّه تر از اينهاست.

شرح مرحوم مغنیه

فبعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلى عبادته، و من طاعة الشّيطان إلى طاعته، بقرآن قد بيّنه و أحكمه، ليعلم العباد ربّهم إذ جهلوه، و ليقرّوا به بعد إذ جحدوه، و ليثبتوه بعد إذ أنكروه. فتجلّى سبحانه لهم في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته، و خوّفهم من سطوته. و كيف محق من محق بالمثلات، و احتصد من احتصد بالنّقمات.

اللغة:

محق: أهلك. و المثلات: جمع المثلة، و هي التنكيل و العقوبة، و الأمثولة: ما يتمثل به

الإعراب:

ليخرج مضارع منصوب بأن مضمرة بعد اللام، و المصدر المنسبك متعلق ببعث، و مثله ما بعده، و كيف محق «كيف» حال، و ضمير انه للشأن

المعنى:

(فبعث محمدا (ص) ليخرج عباده من عبادة الأوثان). حطّم رسول اللّه (ص) الأصنام و الزعامات الجائرة أيضا، و دعا إلى الإيمان بإله واحد و (بقرآن قد بيّنه و أحكمه ليعلم العباد ربهم إلخ).. و العلم باللّه يدخل في مفهومه العلم بعدله و رحمته و حكمته، أما علم الانسان بالقرآن فمعناه أن يعلم ما له، و ما عليه، فلا يهمل و يفرط في شي ء من واجباته، أو في حق من حقوقه، و من هنا كان القرآن نهج الحياة السليم، و صراطها المستقيم.

و حسب القرآن عظمة أن يتخصص بمعرفته غير المسلمين من علماء الغرب، فيكتبوا عن تاريخه، و مذاهب تفسيره، و يستلهموا منه العلم بما وراء الطبيعة، و صلة الانسان باللّه، و معرفة الخير و الشر، و الجبر و الاختيار، و الكثير عن الأرض و السماء، و بعض أخبار الأمم الماضية و دياناتهم و عاداتهم، الى غير ذلك. و أعظم صفة للقرآن عند الغربيين تميزه عن كتب الأديان الأخرى- انه لا يتعارض مع العقل و العلم، و لا يدعو الى الجمود، و أن تعاليمه تعكس ارادة الملايين.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام و هى الماة و السابعة و الاربعون من المختار في باب الخطب

فبعث محمّدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلى عبادته، و من طاعة الشّيطان إلى طاعته، بقرآن قد بيّنه و أحكمه ليعلم العباد ربّهم إذ جهلوه، و ليقرّوا به بعد إذ جحدوه، و ليثبّتوه بعد إذ أنكروه، فتجلّى سبحانه لهم في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أريهم من قدرته، و خوّفهم من سطوته، و كيف محق من محق بالمثلات، و احتصد من احتصد بالنّقمات.

اللغة

(تجلّى) الشي ء انكشف و ظهر و (محق) الشي ء محقا من باب منع أبطله و محاه و محق اللَّه الشي ء أذهب منه البركة و قيل هو ذهاب الشّي ء كلّه حتّى لا يرى له أثر و (المثلات) جمع المثلة بفتح الميم و ضمّ الثاء المثلّثة فيهما و هي العقوبة كذا في الاقيانوس و في القاموس، مثل بفلان نكل كمثل تمثيلا و هى المثلة بضمّ الثاء و سكونها و الجمع مثولات و مثلات و قال الفيومى: و مثلت بالقتيل مثلا من باب قتل و ضرب اذا جدعته و ظهرت آثار فعلك عليه تنكيلا و التشديد مبالغة و الاسم المثلة وزان غرفة و المثلة بفتح الميم و ضمّ الثاء العقوبة.

و (حصد) الزرع و النبات و احتصده قطعه بالمنجل و حصدهم بالسّيف و احتصدهم استأصلهم و (النّقمة) بالكسر و بالفتح و كفرحة المكافاة بالعقوبة جمعه نقم ككلم و عنب و نقمات ككلمات

الاعراب

قوله: ليعلم العباد، متعلّق بقوله: بيّنه أو أحكمه أو كليهما على سبيل التنازع و قوله: و كيف، عطف على قوله: من سطوته، و من الموصولة في قوله: من محق و من احتصد في محلّ النّصب مفعول به، و فاعل الأفعال الأربعة راجع إلى اللَّه سبحانه

المعنى

اعلم أنّ مدار هذه الخطبة على فصول أربعة:

الفصل الاول في الاشارة إلى بعثة الرّسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و الغرض من بعثته

و هو قوله (فبعث اللَّه محمّدا بالحقّ) و انّما بعثه (ليخرج عباده من عبادة الأوثان) و الأصنام (إلى عبادته و من طاعة الشيطان إلى طاعته) و لتخليص الخلق من عشق الدّنيا ورّق الطّبيعة و عبوديّة الهوى، و تشويقهم إلى حظائر القدس و مجالس الانس، و إيقاظهم عن مراقد الأبدان و نوم الغافلين، و ايصالهم إلى منازل الأبرار و المقرّبين و لم يقتصر سبحانه على مجرّد بعثه و إرساله، بل بعثه صلّى اللَّه عليه و آله (ب) ما يدلّ على صدق دعواه و مقاله من البراهين و الدلائل الباهرات و المعجزات الخارقة للعادات و أعظمها (قرآن قد بيّنه و أحكمه) أى كشفه و أوضحه و جعله متقنا مضبوطا مستقيما نظمه خاليا عن الخلل و الاختلاف كما قال عزّ من قائل: «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» و قال «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» و في موضع آخر «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً».

و تخصيص القرآن بالذّكر من بين سائر المعجزات لما أشرنا إليه من أنّه أعظم معجزاته و أقويها و آكدها في باب التّحدى، و ذلك لأنّ الغالب على العرب حين بعثه صلوات اللَّه عليه و آله إنشاء الخطب و الرّسائل و المبالغة في فصاحة الكلام و بلاغته و حسن البيان و سلاسته، و مراعات المطابقة لمقتضى الحال و المحافظة على محاسن اللّفظ و بدائع النكت الغريبة، و لطائف المناسبات العجيبة و وجوه الاستعارات و التخيلات، و أنحاء المجاز و الكنايات، و سائر ما يزيد في الكلام رونقا و تاثيرا في القلوب.

فبعث اللَّه النّبيّ متحدّيا بالقرآن كتابا ساطعا تبيانه قاطعا برهانه بحجج و بيّنات و رسوم و آيات عجز عن الاتيان بما يماثلها أو يدانيها مصاقع الخطباء مشتملا على رموز و أسرار و علوم و أنوار تحيّرت في إدراكها عقول الأدباء، و مواعظ و حكم تبلّدت عن فهمها أذهان الحكماء، و لم يتصدّ لمعارضة أقصر سورة من سوره واحد من الفصحاء، و لم ينهض للقدح في كلمة من كلماته ناهض من أزكياء البلغاء، مع طول المدّة و كثرة العدّة، و شدّة الحرص و قوة الكدّ و غاية العصبيّة و نهاية الانانية و الافراط في المضادّة و المضارّة، و الرّسوخ في المنافرة و المفاخرة فاختاروا المقاتلة بالسّيف و السّنان على المعارضة بالكلام و البيان و الحجّة و البرهان، بعد ما خيّروا بين الأمرين.

فعلم أنّ المأتىّ به خارج عن مقدرة البشر، و إنّما هو أمر من عند خالق القوى و القدر، و به يهتدى إلى الرّشاد، و يحصل المعرفة بالمبدإ و المعاد كما قال عليه السّلام (ليعلم العباد ربهم إذ جهلوه) يعني ببيان القرآن و أحكامه يحصل العلم بالربّ تعالى و ذلك لما اشتمل عليه من الآيات الدّالة على نعوت الجلال و صفات الجمال، و أدلّة التوحيد و براهين التّفريد مضافا إلى أنّه بنفسه مع قطع النّظر عن تلك الآيات كاف في الهداية إلى الحقّ الأوّل سبحانه بما فيه من وصف الاعجاز حسب ما اشرنا إليه، هذا.

و العجب من الشارح البحراني أنّه قال في شرح هذا المقام: و مدار هذا الفصل على بيان بعثة الرّسول، و بيان غاية البعثة، و السّبب المعدّ للوصول إلى تلك الغاية ثمّ بيان غاية تلك الغاية، و الاشارة إلى البعثة بقوله: فبعث إلى قوله: بالحقّ، و أشار إلى غايتها بقوله: ليخرج إلى طاعته، و أشار إلى سبب تلك الغاية بقوله: بقرآن قد بيّنه، و أشار إلى غاية تلك الغاية أعني غاية طاعة اللَّه بقوله: ليعلم العباد إلى قوله: أنكروه، انتهى.

و أنت خبير بأنّ طاعة اللَّه سبحانه و عبادته إنّما تحصل بعد حصول العلم بالرّب، لأنّها فرع الدّين و هذا أصله و الأصل مقدّم على الفرع فكيف يمكن جعله غاية لها و ما هو إلّا من مفاسد قلّة التدبّر.

(و ليقرّوا به بعد إذ جحدوه و ليثبتوه بعد إذ أنكروه) إن كان المراد بالاقرار الاقرار باللّسان وحده و بالاثبات الاثبات بالجنان يكون عطف الجملة الثّانية على الاولى من باب التأسيس، و إن اريد بكلّ منهما الأعمّ فالمعنى بالجملتين واحد و الاختلاف في العبارة، و الاتيان بهما للتفنّن و على أيّ تقدير فالاثبات و الاقرار من جنود العقل، و الجحود و الانكار من جنود الجهل كما يفيده الحديث المرويّ في الكافي في باب العقل و الجهل عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام هذا.

و لما ذكر أنّ بالقرآن يحصل العلم بالرّب سبحانه و الاقرار به و إثباته أشار إلى كيفيّة حصول هذا العلم بقوله: (فتجلّى لهم سبحانه) أى ظهر ظهورا بيّنا (في كتابه) ربما يفسّر الكتاب هنا بعالم الايجاد و لما كان لفظ التجلّى موهما للظّهور برؤية البصر اتبعه بقوله (من غير أن يكونوا رأوه) من باب الاحتراس الذي عرفته في المحاسن البديعيّة من ديباجة الشّرح يعني أنّه سبحانه تجلّى لعباده و ظهر لهم لا برؤية البصر بل برؤية البصيرة (بما أراهم من قدرته) و ذكّرهم من بدائع مصنوعاته و حكمته و عجائب مبدعاته و صنعته كما قال عزّ من قائل: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» و قال «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ» و قال «وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» إلى غير ذلك ممّا لا نطيل بذكرها و قد مضى في شرح الخطبة التّسعين لا سيّما شرح الفصل السّادس منها ما فيه غنية للطالب و كفاية للمهتدى فليراجع ثمّة.

(و خوّفهم من سطوته) و حذرهم من نقمته كما قال عز و جلّ: «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» و قال «إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ، وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» و غير ذلك من الآيات المشتملة على التّحذير بقصص الأوّلين، و التخويف بما جرى على السّلف الماضين.

(و) أنّه (كيف محق من محق بالمثلات) أي أهلك من أهلكه منهم و أذهب آثارهم عن وجه الأرض بالعقوبات النّازلة عليهم (و احتصد من احتصد بالنّقمات) أى استأصل من استأصله بما عذّبهم به مكافاة لسوء أعمالهم

الفصل الثاني في الاخبار عن زمان يأتي بعده بالأوصاف المذكورة

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است فبعث محمّدا بالحقّ ليخرج عبادة من عباده الاوثان الى عبادته و من طاعة الشّيطان الى طاعته بقران قد بيّنه و احكمه ليعلم العباد ربّهم اذ جهلوه و ليقرّوا به بعد اذ جحدوه و ليثبتوه بعد اذا انكروه يعنى پس برانگيخت خداى (- تعالى- ) محمّد صلّى اللّه عليه و آله را براستى تا اين كه بيرون ببرد بندگان خود را از پرستش بتها بسوى پرستيدن خود و از پيروى شيطان بسوى پيروى خود بمصاحبت قرآنى كه ظاهر ساخت اعجاز او را و استوار گردانيد حقّيت او را تا اين كه بشناسند بندگان پروردگار خود را بصفات الوهيّت در وقتى كه نمى شناختند او را باوصاف لايقه باو و تا اين كه بزبان اقرار بوجود او بكنند بعد از آن كه منكر وجود او بودند و اعتقاد بهستى او كنند بعد از آن كه اعتقاد بهستى او نداشتند فتجلّى سبحانه لهم فى كتابه من غير ان يكونوا راوه بما اريهم من قدرته و خوّفهم من سطوته و كيف محق من محق بالمثلات و احتصد من احتصد بالنّقمات يعنى پس ظاهر و آشكار شد خدا منزّه از هر نقص از براى بندگان بسبب كتاب خود كه قران باشد بدون اين كه ببينند او را بچشم و ان تجلّى بكتاب بسبب نمودن بايشان بود در قران توانائى خود را بذكر عجائب خلقت باسمان و زمين و ما بينهما و ترساندن ايشان بود بسلطنت خود بذكر قصص قرون ماضيه و ذكر اين كه چگونه محو كرد اثار كسانى را كه محو كرد بعقوبات وچگونه درويد و بقتل رسانيد كسانى را كه بقتل رسانيد بشدائد و صدقات

شرح ابن ابی الحدید

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ

الأوثان جمع وثن و هو الصنم و يجمع أيضا على وثن مثل أسد و آساد و أسد و سمي وثنا لانتصابه و بقائه على حال واحدة من قولك وثن فلان بالمكان فهو واثن و هو الثابت الدائم قوله فتجلى سبحانه لهم أي ظهر من غير أن يرى بالبصر بل بما نبههم عليه في القرآن من قصص الأولين و ما حل بهم من النقمة عند مخالفة الرسل و المثلات بضم الثاء العقوبات فإن قلت ظاهر هذا الكلام أن الرسول ع بعث إلى الناس ليقروا بالصانع و يثبتوه و هذا خلاف قول المعتزلة لأن فائدة الرسالة عندهم هي إلطاف المكلفين بالأحكام الشرعية المقربة إلى الواجبات العقلية و المبعدة من المقبحات العقلية و لا مدخل للرسول في معرفة البارئ سبحانه لأن العقل يوجبها و إن لم يبعث الرسل قلت إن كثيرا من شيوخنا أوجبوا بعثة الرسل إذا كان في حثهم المكلفين على ما في العقول فائدة و هو مذهب شيخنا أبي علي رحمه الله فلا يمتنع أن يكون إرسال محمد ص إلى العرب و غيرهم لأن الله تعالى علم أنهم مع تنبيهه إياهم على ما هو واجب في عقولهم من المعرفة أقرب إلى حصول المعرفة فحينئذ يكون بعثه لطفا و يستقيم كلام أمير المؤمنين

شرح نهج البلاغه منظوم

و من خطبة لّه عليه السّلام

القسم الأول

فبعث اللّه محمّدا- صلّى اللّه عليه و آله- بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلى عبادته، و من طاعة الشّيطان إلى طاعته، بقرآن قد بيّنه و أحكمه ليعلم العباد ربّهم إذ جهلوه و ليقرّوا به بعد إذ جحدوه، و ليثبتوه بعد إذا أنكروه، فتجلّى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يّكونوا رأوه بما أراهم مّن قدرته، و خوّفهم من سطوته، و كيف محق من مّحق بالمثلات، و احتصد من احتصد بالنّقمات.

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن حالات مردم آخر الزّمان را تشريح فرموده اند: (در دوران جاهليّت كليّه بشر به پرستش اوثان و ستايش نيران سرگرم بودند) پس خداوند تعالى محمّد صلّى اللّه عليه و آله را براستى و پيامبرى بر انگيخت، تا اين كه بندگانش را از پرستش بتها، و اطاعت (از دستورات) شيطان بسوى پرستش، و پيروى (از اوامر و نواهى) خودش بكشاند (و اين كار را انجام داد) به وسيله قرآنى كه او را آشكار و استوار گردانيده، تا اين كه بندگانش او را پس از وقتى كه نشناختند بشناسند و اقرار به (يگانگى) او كنند، پس از آنكه او را انكار مى كردند و (وجود) او را ثابت دانند، پس از آنكه منكرش بودند (و بهشت و بود او اعتقاد نداشتند) پس خداوند پاك خود را در كتابش به بندگانش نشان داد، (و قدرت و سطوت خويش را در آن آيات با هرات بيان ساخت) بدون اين كه آنچه را كه از قدرتش به آنان نشان داده بود ديدن توانند، و آنان را از سطوت و جلالت خود ترسانده (و به آنان گوشزد كرد) كه چگونه نابود كرد كسانى را كه بعقوبات نابودشان كرد، و چسان درويد و هلاك كرد كسانى را كه به صدمات درويد و هلاكشان ساخت (مانند قوم عاد و ثمود و لوط و سبا، به باد و آتش و آب و زلزله و غير اينها).

نظم

  • چو اندر جاهليّت بت پرستىبشر را بد شعار و شرك و مستى
  • محمّد (صلی الله علیه وآله) را خدا بر حقّ بر انگيختسرشتش را بنور لطف آميخت
  • كه خلق از بت پرستى وا رهاندز شيطان سوى يزدانشان كشاند
  • وسيلت را بدستش داد قرآن كز آن بد محكم و ستوار بنيان
  • خدا را تا كند بر خلق ظاهربدان آيات نورانىّ و با هر
  • كه مردم از پس حق ناشناسى شناسند و گذارندش سپاسى
  • بشر از بعد چندين قرن انكاربهوش آيد گرايد سوى اقرار
  • كسى كه بوده منكر بر وجودش شود خود معتقد بر هست و بودش
  • بدين منظور ذات حىّ والاز قدرت كرد در قرآن تجلّى
  • نقاب عزّت از صورت فروهشت در آن شرحى ز سطوتهاش بنوشت
  • رخ زيباى خود را داشت منظورولى بينندگان را چشم از او دور
  • دهد تا خلق را از خويش تخويف نمود از سخت گيريهاش تعريف
  • ز اقوام گذشته داد توضيحبليّتهاى آنان كرد تشريح
  • كه آنان چون ز حكمم سر كشيدندز خشمم چون سزاى خويش ديدند
  • چسان آثارشان رفت از ميانهچسان گمگشتشان نام و نشانه
  • درو چون كرد آنان را مصيبات چسان گشتند نابود از بليّات
  • بشر شايد كه آن آيات خواندوظيفه خويشتن را نيك داند
  • ز آثار گذشته پند گيردوز آن آئينه ها عكسى پذيرد

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS