أَيُّهَا النَّاسُ أَلْقُوا هَذِهِ الْأَزِمَّةَ- الَّتِي تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَيْدِيكُمْ- وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ- وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ- وَ أَمِيطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِيلِ لَهَا- فَقَدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِهَا الْمُؤْمِنُ- وَ يَسْلَمُ فِيهَا غَيْرُ الْمُسْلِمِ إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ- يَسْتَضِي ءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا- فَاسْمَعُوا أَيُّهَا النَّاسُ- وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا
لغات
تصدّعوا: پراكنده شدند. غبّ كلّ شيئى: عاقبت و سرانجام كار. فور النار: زبانه كشيدن آتش و قوت گرمايش. امطت عن كذا و مطت: از آن دورى كردم.اقتحام: با شدت و بى باكى در جايى داخل شدن. سنن: قصد
ترجمه
مردم، اين بندها را كه حكايت از سنگينى باد مى كند از دستهايتان بيافكنيد و از پيرامون پيشواى خود پراكنده نشويد كه سرانجام خويشتن را نكوهش خواهيد كرد، و خود را در آتش فتنه اى كه بر افروخته ايد مى اندازيد از قصد كردن آن دورى كنيد و راه آن را رها كنيد، كه به جان خودم سوگند مؤمن در شعله سوزان آن به هلاكت مى رسد اما نامسلمان از آن سالم مى ماند.
همانا من در ميان شما مانند چراغى در تاريكى هستم كه هر كس بخواهد از روشناييش بهره ور شود، پس بشنويد و سخنانم را بپذيريد و گوشهاى دلتان را بگشاييد تا حرفهايم را درك كنيد.»
شرح
ايها الناس ألقوا هذه الازمّه،
امام (ع) پس از بيان وضع اسفبار آينده جامعه خود، اكون به راهنمايى آنها پرداخته و مى فرمايد: اى مردم، اين بندها كه باعث سنگينى بار شما شده است از دستهاى خود باز كرده و بر زمين افكنيد.
لغت ازمّه كه جمع زمام و به معناى بند و افسار مى باشد، استعاره از انديشه هاى فاسدى بود كه پيروى مى كردند و خواهشهاى نفسانى كه آنها را به گناه و معصيت مى كشاند، در واقع حضرت آن مردم را به شترانى تشبيه فرموده است كه با افسارهايى به اين طرف و آن طرف كشيده مى شوند. و فعل ألقوا استعاره از عمل نكردن به افكار باطل و دورى كردن از آنهاست و مراد به كلمه ظهور، نفسهاى آنان و به اثقال، سنگينى بار گناه مى باشد چنان كه در قرآن نيز به اين تشبيه تعبير شده است: «وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ»«»، و جاى ديگر مى فرمايد «وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ«»» و در حقيقت خصلتهاى ناپسندى كه بر اثر گناه در نفوس اين گونه انسانها جايگزين شده پشت او را سنگين كرده و، وى را از بالا رفتن به سوى مقام قدس و جايگاه ابرار ونيكوكاران باز مى دارد، همچنان كه سنگينى محموله هاى بزرگ حيوان را از سرعت در راه رفتن باز مى دارد كلمات القوا و اذمّه، را به اين سبب استعاره آورده كه بيشتر كار دست مى باشد لذا از كلمه دست براى ترشيح آن استفاده كرده و عبارت: من ايديكم را بيان فرموده است حاصل معنا آن است كه امام (ع) مردم زمان خود را امر فرموده است كه انديشه هاى تباهى آور را ترك كنند و دنبال هواهاى نفسانى نروند و براى اين كه آنان را بيشتر از اين كارها باز دارد، سرانجام شوم آن را كه تحمّل بارهاى سنگين و طاقت فرساى گناهان است به آنان خاطر نشان ساخته و سپس به منظور اين كه متفرق شدن و جدايى از مقام رهبرى نيز از جمله انديشه هاى ناروا مى باشد به آنان گوشزد مى فرمايد كه وى را رها نكنند و از پيرامونش پراكنده نشوند.
فتذمّوا غبّ فعالكم،
اين جمله عاقبت نامطلوب جدايى از رهبر را مى فهماند كه در نتيجه دشمن بر آنان مسلط مى شود، عزّتشان مبدل به ذلّت و آسايش و نعمتشان به رنج و فقر تبديل خواهد شد و آن موقع است كه به زشتى انديشه هاى خود پى برده و به نكوهش كارهاى گذشته خود خواهند پرداخت و به دنبال نهى آنان از انديشه هاى زشت و منع آنها از پراكندگى و دور شدن از امام خود و بيان قسمتى از نتيجه هاى سوء آن ايشان را از فرو رفتن در فتنه اى كه به اين علت در انتظار آنهاست بر حذر داشته و مى فرمايد: خودتان را بى باكانه در آتش آشوب و فتنه اى كه در اثر جدايى از رهبر، جلو رويتان قرار گرفته است نياندازيد.
نكته هاى بلاغى كه در اين قسمت از سخنان حضرت مى باشد از اين قرار است: واژه نار استعاره از جنگها، كشتارها و ستمگريهايى مى باشد كه از خواص فتنه و آشوب است و مانند آتش باعث آزار و اذيت است، صفت اقتحام كه به معناى يورش بردن است براى مخالفت با آن حضرت و جدايى از وى ذكرشده تا نشان دهد كه اين امر، به سرعت آنان را به آشوب مى كشاند، همچنان كه شخص مقتحم، خود را سريع و بى باكانه در مكانى جايگزين مى سازد، واژه فور، كه به معناى شعله ور شدن آتش است و نيز لهب به عنوان خطبه 187 نهج البلاغه بخش 2 ترشيح براى نار ذكر شده، تا بيشتر آنان را به ترك اين عمل وادار سازد، و سپس ياران خويش را نصيحت مى فرمايد كه خود را از آشوبى كه در آينده پيش خواهد آمد كه كنار بگيرند، راهش را باز گذارند تا بگذرد و خود را آلوده به آن نسازند و سر راهش قرار نگيرند كه مبادا در آتش آن بسوزند و سپس دلسوزانه به جان خود سوگند ياد مى كند كه دخول در آن فتنه باعث هلاكت مؤمن و سلامت و رفاه كافر مى باشد، صدق اين گفتار، امرى روشن، خبر از آينده و از كرامتهاى آن حضرت است زيرا آنچه كه خبر داده واقع شد و در حكومت ظالمانه بنى اميّه كسانى از مسلمانان توانستند سالم بمانند كه گوشه نشين بوده و به عبادت خود مشغول و عقيده خود را حفظ كردند، و در امور اجتماعى دخالت نداشتند، اما هر مؤمنى كه خواست عليه آنان در آيد سلامتش به خطر افتاد و سرانجام به شهادت رسيد ولى نامسلمانان و منافقانى كه با فسادهاى آنان موافق بودند، و با ستمگرى نسبت به بندگان خدا و دروغ بستن به پيامبر او توانستند براى خود در دل حكومتها جايى باز كنند به موقعيتهاى اساسى دست يافتند و عهده دار كارهاى مهمّ شدند و از تمام امور رفاهى برخوردار شدند، در خطبه هاى بعد خواهيم گفت كه چه بسيار اولياى خدا و ذرارى پيامبر (ص) و صحابه او را كه اين ستمكاران شهيد ساختند.
بايد توجه كرد كه هلاكت مؤمن و سالم ماندن غير او در فتنه زمانهاى بعد كليّت ندارد بلكه به عنوان خطبه 187 نهج البلاغه بخش 2 قضيّه مهمله صادق است يعنى بيشترين قربانيان آن از مؤمنانند و اكثر كسانى كه جان سالم بدر بردند، منافقان و اشخاصى مى باشند كه اسلامشان محكم نيست.
پس از بيان مطالب فوق به منظور روشن شدن راه سعادت، موقعيت خود را در ميان جامعه زمانش به چراغى در تاريكى تشبيه فرموده و جمله ليستضي ء به من ولجها، اشاره به وجه شبه مى باشد، به اين بيان كه طالبان هدايت از او و پيروان واقعيش، از روشنايى علم و راهنمايى آن حضرت كسب نور مى كنند، و به راه رشد و حقيقت واصل مى شوند، همان طور كه رونده در تاريكى به وسيله چراغ راه خود را مى بيند، و لازمه اين همانندى، آن است كه امام (ع) وضع مردم زمان خود را به تاريكى تشبيه فرموده، و چنان وانمود ساخته است كه اگر او، در ميان آنان نباشد تمامشان مقهور و شكست خورده خواهند بود.
بعد از آن كه با تشبيه وجود خود به چراغ نورانى، فضيلت خويش را روشن فرمود، از آنان مى خواهد كه به سخنانش گوش فرا دهند، و دلها را براى فهميدن نصايح و اندرزهايش آماده سازند، چنان كه هر گوينده اى، از مخاطبهاى خود چنين انتظارى دارد.
اثبات گوش براى دلها، از باب استعاره است به اين بيان: علم و آگاهى را كه دل نسبت به گفته ها دارد تشبيه به گوش فرموده كه آن نيز سخنان را مى شنود، و سپس از آنان خواسته است كه دلها را آماده سازند، نه گوشهاى جسمانى را چرا كه حرفها بر دل مى نشيند نه بر گوشهاى مادّى و محسوس، آرى دل است كه آمادگى و توجهش به انديشيدن در گفته هاى مسموع، سبب حصول درك، علم و فهم مى باشد. توفيق از خداوند است.
|