26- از خطبه هاى آن حضرت است
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ- فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى- وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ- فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ- وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ- وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ- وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ- وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ-
لغات
جنة: وسيله اى كه، جنگجو به هنگام كارزار، خود را در پناه آن مخفى مى كند خواه از وسايل جنگى باشد يا نه، اين وسيله را به فارسى سپر مى گويند.
ديّث: به معناى خوار شده، واژه ديّوث به معناى بى غيرت از همين ريشه است.
صغار: خوارى، بيچارگى، حقارت قمّآء: با الف مدّ دار مصدر است از فعل قمأ و مصدر ديگر آن قمأة آمده است، و صفت مشبهه آن قمئ به معنى خوارى، كوچكى به كار رفته، راوندى بر خلاف مشهور اين لغت را با الف كوتاه روايت كرده است.
اسدل الرّجل«»: اسدل فعل مجهول است، و به شخصى گفته مى شود، كه بر اثر ناراحتى و رنجى عقلش را از دست داده باشد.
اديل الحق من فلان: دشمن بر او پيروز گرديد.
سامه خسفا: كلمه خسف يا خسف به فتح و ضمّ (خ) ضبط شده، و به معناى: خوارى را نصيب او كرد، يا او را به كارى دشوار وادار كرد آمده است.
نصف: به فتح (ن) و سكون (ص) اغلب و بضمّ (ن) هم گاهى آمده، اسم مصدر از انصاف به معنى عدالت است.
ترجمه
«پس از حمد خدا، محققا، جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند براى دوستان مخصوص خود آن را گشوده است.
جهاد، لباس پرهيزكارى، و زره محكم و استوار خداوندى و سپر مطمئن اوست. آن كه جهاد را از روى بى ميلى، ترك كند، خداوند لباس خوارى و ذلّت بر وى مى پوشاند، و به بلاها، گرفتاريها و بى اعتبارى و سرافكندگى دچارش مى سازد و به دليل ضايع ساختن جهاد و پذيرش سختى و عدم رعايت عدالت درك و فهم از دل و انديشه اش رخت بر مى بندد و حق و حقيقت از وى دور مى گردد.
شرح
خطبه بيست و ششم از خطبه هاى معروفى است كه ابو العبّاس مبرّد و ديگران آن را نقل كرده اند. دليل مشهور ايراد اين خطبه اين است كه، مردى به نام علج از مردم شهر انبار، بر آن حضرت وارد شد و خبر داد كه سفيان بن عوفّ غامدى به فرماندهى سپاه معاويه به شهر انبار وارد شده و كارگزار آن حضرت حسّان بن حسّان بكرى را به شهادت رسانده است.
حضرت با شنيدن اين خبر ناگوار به منبر رفت و خطاب به مردم فرمود: «برادر شما حسّان بكرى در شهر انبار دچار مصيبت و گرفتارى شد. او با وجود اين كه سخت درمانده شده بود، از حادثه نهراسيد، نعمتهاى آماده نزد خداوند را، بر زندگى دنيا ترجيح داد و آخرت را برگزيد.
پس به سوى دشمن بشتابيد، آنان را تعقيب كنيد، و اگر بر آنها دست يافتيد، چنان گوشمالى شان دهيد كه براى هميشه از زندگى، در عراق قطع اميد كنند.» پس از اداى اين جملات، به اميد شنيدن پاسخ مناسب ماند، اما مردم خاموش ماندند سكوتى مرگبار همگان را فرا گرفت هيچ كس، حتى يك كلمه بر زبان نراند.
حضرت كه با سكوت آنان روبرو شد، از منبر پايين آمد، پياده به سوى اردوگاه نخيله به راه افتاد مردم پشت سر آن حضرت آمدند و در محلّ اردوگاه سپاه، برخى از بزرگان كوفه، اطرافش را گرفتند و از آن حضرت درخواست كردند به منزل بازگردد و سپس معروض داشتند كه امر جنگ را به عهده خواهند گرفت.
حضرت با ناراحتى فرمود: «شما نه به درد خود مى خوريد و نه مرا به كار مى آييد» ولى آنان همچنان بر تقاضاى بازگشت آن حضرت اصرار ورزيدند، تا سرانجام به منزل بازگشت، و يكى از فرماندهان خود به نام سعيد بن قيس همدانى را با هشت هزار نفر، به تعقيب، سفيان بن عوف غامدى فرستاد.
سعيد بن قيس آنها را تا محلّى به نام ادانى در سرزمين قنّسرين تعقيب كرد اما بر آنان دست نيافته، بازگشت.
به هنگام بازگشت سعيد بن قيس، حضرت كسالت داشت، و بر ايراد سخنرانى در ميان مردم قادر نبود، جلو باب السدّة«» در حالى كه حسن و حسين عليهم السلام و عبد اللّه جعفر او را همراهى مى كردند، نشست. و خدمت گزارش «سعد» را فرا خواند، و كاغذى را كه بر آن همين خطبه را نوشته بود به وى داد و فرمود، براى مردم چنان با صداى بلند بخواند، كه همگان و خود آن حضرت بشنوند.
در روايت ديگرى، مبرّد علّت ايراد اين خطبه را چنين نقل مى كند: هنگامى كه، خبر ورود لشكر معاويه به شهر انبار، و كشته شدن حسّان بن حسّان بكرى، به آن حضرت رسيد، خشمگين از منزل بيرون شد، در حالى كه از فرط ناراحتى عباى مباركش را بر زمين مى كشيد، به اردوگاه نخيله آمد، و مردم آن بزرگوار را همراهى مى كردند، بر بالاى بلنديى قرار گرفت، خداى را ستايش كرد و بر پيامبر (ص) رحمت و درود فرستاد، سپس اين خطبه را ايراد فرمود.
به عقيده شارح روايت دوّم مبرّد، در جهت ايراد خطبه با مقتضاى حال مناسبتر و روشنتر به نظر مى رسد.
نقل شده است، هنگامى كه حضرت سخنان خود را به پايان رساندند، مردى از جاى برخاست، در حالى كه به برادرزاده اش اشاره مى كرد، عرضه داشت، يا على (ع) من و همين پسر برادرم، مصداق اين آيه كريمه قرآنيم كه حق تعالى فرموده است: قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ«».
بنا بر اين فرمان مبارك را صادر فرما، به خدا سوگند به سوى دشمن خواهيم رفت هر چند ميان ما و دشمن سنگهاى سخت، و خارهاى تيز قرار داشته باشد حضرت براى آنان دعاى خير كرد و فرمود: شما دو نفر كجا و خواست من كه گوشمالى دشمن و تنبيه دايمى آنهاست كجا«» (حال كه معناى واژه هاى بكار رفته، روشن شد، شرح خطبه را آغاز مى كنيم) گفتار حضرت از: جمله «امّا بعد»... تا «منع النصف» كه، اول خطبه مباركه است، بيان مقصود آن بزرگوار، از انگيزش اصحاب خود بر پيكار در راه خدا مى باشد، كه توضيح و تذكرى است بر امر جهاد، و بزرگداشت آن، و بيان اشتباه آنان كه از رفتن به جهاد كوتاهى مى كنند.
لحن كلام حضرت چنان است كه گويا قصد دارد شنوندگان را بر پيكار دشمنانشان بسيج كند، بنا بر اين پيكار در راه خدا را به اوصافى مى ستايد، از آن جمله: اين كه- درى از درهاى بهشت به نام جهاد است.
در توضيح و تشريح فرموده حضرت بايد گفت: گاهى مقصود از جهاد، پيكار با دشمن ظاهرى است، چنان كه از ظاهر عبارت همين معنى استفاده مى شود. و گاه جهاد با دشمن نهانى، يعنى نفس امّاره مورد نظر مى باشد، هر كدام از اين دو نوع جهاد، درى از درهاى بهشت است زيرا جهاد با نفس، از جهاد با دشمن ظاهرى حاصل مى شود، چه اين كه، لازمه جهاد با دشمن ظاهرى، آمادگى نفسانى است. بيان مطلب اين كه: شما بخوبى مى دانيد، كه ملاقات خداوند سبحان، و باريابى به مشاهده حضرت حق، نتيجه آفرينش و ثمره كوشش بندگان نيك خداوند است.
و از طرفى، به ضرورت ثابت شده، كه پيكار در راه خدا، يكى از عبادتهاى پنجگانه آيين حضرت محمّد (ص) است، و در علم طريقت و سلوك به سوى خداوند (عرفان) نيز مسلّم شده است كه انجام عبادات شرعى، جلوگيرى از سركشى نفس امّاره نفس مطمأنّه را موجب مى شود و يا آن را تهسيل مى كند. رامسازى و فرمانبردارى نفس، بهر طريق حاصل شود، موجب ورود، به بهشتى مى شود كه پرهيزكاران بدان وعده داده شده اند.
از مجموع اين مقدمات روشن شد، كه جهاد مشروع، درى از درهاى بهشت، همان در با عظمتى است كه پيكارگران سالك الى اللّه، به بهشت رياضت نفسانى و مغلوب كردن شيطان، ورود مى يابند.
با توجّه و دقّت در مطالب فوق، بر اين راز آگاهى يافتيم و دانستيم كه نماز، روزه، و امور عبادى ديگر هر يك، درى از درهاى بهشت مى باشند زيرا انجام فرايض دينى، بدان سان كه، خداوند مقرر فرموده، موجب ورود به بهشت مى شود.
چرا كه باب دخول و ورود، در هر چيزى آن است كه انسان، از آن طريق وارد آن عمل مى شود. معناى فرموده رسول خدا (ص) در باره نماز: إنّها مفتاح الجنة «نماز كليد بهشت است»، نيز، همين است. و مضمون عبارت ديگر آن حضرت در باره فضيلت روزه: إنّ للجنّة بابا يقال له الريّان لا يدخله الّا الصّائمون، «براى بهشت درى است به نام «ريّان» كه جز روزه داران، از آن در وارد نمى شوند»، نيز بيان همين حقيقت است. دومين صفتى كه حضرت براى جهاد آورده اند، اين است كه، جهاد درى است، كه خداوند براى دوستان مخصوصش گشوده است. منظور از دوستان مخصوص آنهايى هستند، كه در محبّت و پرستش به خلوص رسيده باشند.
با اين توضيح روشن شد، كه جهاد، تنها براى رضاى خدا، بى هيچ هدف ديگرى، از ويژگيهاى دوستان خداست، دليل درستى اين ادّعا، اين است كه مرد مسلمان هنگامى كه به قصد جهاد ترك خانواده، فرزند، مال و منال مى كند و به ستيز با دشمنى كه مى داند به يقين نيرومندتر از اوست، اقدام مى نمايد،- وظيفه ايستادگى يك نفر در برابر ده نفر مشرك- و با علم به اين كه اگر مغلوب دشمن كافر شود، زن و فرزندش را به اسيرى مى برند، و امثال اين پيشامدها و در هر حال، شكيبا، شكرگزار، معترف به بندگى خدا و تسليم فرمان حق باشد، در حقيقت چنين كسى دوست خداست، و از غير خدا، هر كه و هر چه باشد دورى جسته، و شيطانش را مغلوب و ابليس را نااميد ساخته است.
با توضيحى كه در باره جهاد در راه خدا داده شد كه داراى دو ويژگى عمده پيكار با شيطان و خالص شدن براى خداست، جاى يك اشكال در مطلب باقى مى ماند، و آن اين كه: منظور از انجام امور عبادى، جهاد با شيطان و خالص شدن براى خدا خوانده شد، اما جهاد هم به همين دو صفت متصف شد كه موجب مبارزه با شيطان و خالص شدن براى خدا مى شود به اين ترتيب مزيّت و برتريى براى ديگر امور عبادى نسبت به جهاد باقى نمى ماند. بنا بر اين معناى سخن صحابه رسول خدا (ص) كه از پيكار سخت مشركين برگشته بودند، و حضرت به آنها فرمود: «ما از جهاد كوچك بازگشته ايم و به سوى جهاد اكبر مى رويم» چيست در پاسخ اين اشكال، احتمال دو معنى را مى توان، داد به عبارت ديگر اين اشكال مفروض را به دو طريق زير جواب مى دهيم: 1- تمام فايده ذاتى جنگ با مشركين، جهاد با نفس نيست، بلكه از نتايج بزرگ پيكار با دشمن آشكار، پيروزى بر دشمن كافر، گرايش مردم به دين حق و بسامان كردن كارشان، بر مبناى ديانت است. براى همين است كه افراد متمايل به اسلام مى توانند، مسلمانان را در جهاد يارى دهند، هر چند هنوز كافر باشند.
بر خلاف ديگر امور عبادى، كه، اهدافشان، جز پيكار با نفس نيست، بى شك پيكار بزرگ به دو اعتبار زير همين است و بس.
الف: اعتبار نخست اين كه، زيان و ضرر، در دشمن فرق مى كند، ضرر دشمن آشكار (كفّار) زيان دنيايى و ناپايدار است، امّا زيان شيطان نفس، اخروى و پاينده است. بديهى است آن كه زيانش بزرگتر باشد، پيكار با او بزرگتر و مهمتر است.
ب: اعتبار دوّم پيكار با شيطان نفس، مبارزه با دشمنى دايمى و هميشگى است پيوسته، نيرنگ و فريب را به كار مى گيرد، چه بسا كه براى رسيدن به مقصودش، به لباس دوست نصيحتگير دلسوز در آيد. بى ترديد رهايى يافتن از چنين خصم فريبكارى، دشوارتر، و پيكار با او بزرگتر از دشمنى است كه خصومت خود را آشكارا بيان مى دارد، و در تمامى عمرش، يك يا دو بار، با انسان درگير مى شود. بدين دليل است كه جهاد با دشمن ظاهرى را جهاد كوچك و پيكار با نفس را جهاد اكبر ناميده اند.
2- در پاسخ اشكال بايد گفت، هر چند بپذيريم، كه مقصود از جهاد اصغر جهاد با نفس باشد، ولى بايد دانست كه، جهاد با نفس در حين كارزار با دشمن آشكار، آسانتر انجام مى گيرد، زيرا خصلتهاى نفسانى مانند، خشم و شهوت، به هنگام مقابله با دشمن، در جهت هيجان تعقيب خصم قرار دارند و فرمانبر عواطف اخلاقى و عقلانى انسانند، تا چه صلاح بداند، و به كدام سمت فرمان دهد. در اين حال نفس انسانى، در رامسازى جنبه هاى شهوانى، چندان زحمتى ندارد.
بر خلاف ديگر عبادات، كه طبعا، خواهشهاى نفسانى، در برابر عواطف اخلاقى و عبادى واكنش نشان مى دهند براى اين است، كه جهاد با خواهشهاى نفسانى، در مورد ديگر عبادات، دشوارتر و بزرگتر از جهاد با نفس در حال جنگ است.
اين توضيح ما بود، حقيقت امر را خداوند داناست.
سوّمين توصيفى كه براى جهاد ذكر فرموده اند، اين است كه جهاد پوشش پرهيزكارى، زره محكم خداوندى، و سپر مطمئن است امام (ع) به عنوان خطبه 27 نهج البلاغه بخش 1 استعاره، لفظ لباس، زره، و سپر را براى جهاد بكار گرفته و سپس زره و سپر را، به دو صفت محكم و مورد اعتماد ستوده است.
جهت مشابهت جهاد به اوصاف مذكور، اين است: همچنان كه انسان با پوشيدن لباس، از رنج گرما و سرما رها مى شود، با جهاد، از شرّ دشمن و يا عذاب آخرت، در امان مى ماند، و با زره سپر حمله دشمن را دفع مى كند.
حضرت به دنبال توصيف جهاد و ويژگيهاى آن، ترك كنندگان جهاد را توبيخ مى كند و مى فرمايد: بر حذر باد كه جهاد را از روى بى ميلى و بدون عذر رها كند، كه ترك جهاد، پيامدهاى نفرتبار خواهد داشت، از آن جمله: 1- رها كننده جهاد، آماده مى شود كه خداوند لباس ذلّت و خوارى را بر- وى بپوشاند.
حضرت عبارت «ثوب» يعنى جامه را براى ذلّت و خوارى استعاره آورده، و لباس را به لحاظ شمول و فراگيرى خوارى به عاريه و استعاره بيان داشته است.
جهت تشبيه، فراگيرى همه جانبه خوارى و ذلت است بدان سان كه جامه بدن را از همه سو مى پوشاند، بلاى دشمن از همه سو ترك كنندگان جهاد را فرا مى گيرد و ذليل و خوارشان مى گرداند، و خرد آنان را در مصلحت انديشى كارشان زايل مى سازد.
توضيح مطلب اين كه: خوارى و ذلت به سراغ آنها مى آيد، به دليل يورش مكرر دشمن و غارت مال و منال، كه اين خود سبب ايجاد اين گمان مى شود، كه دشمن بسيار قوى و نيرومند است. و از اين رو، در دلها ترس شكست و خوارى پديد مى آيد.
بدين هنگام، فراگيرى بلاى دشمن امرى يقين مى گردد و تفكّر باطنى انسان را در به دست آوردن راههاى درست مقابله با خصم، در عقب راندن دشمن و مقاومت در برابر او، از ميان مى برد. دليل درماندگى در برابر دشمن: يا اميدوار نبودن به مقاومت، كم همتى را در آنان به وجود مى آورد، و يا نگرانى به دليل ترس از نيافتن جنبه مصلحتى، درماندگى را سبب مى گردد.
عبارت امام: و ان يضرب على قلبه بالأشهاب،
بر دل رها كنندگان جهاد، خوارى و ذلّت از دست دادن عقل و آگاهى مهر خورده و تثبيت شده است. جمله استعاره اى است، بمانند سخن حق تعالى: وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ«».
با اين توضيح كلمه «اسهاب» به معناى از دست دادن خرد است.
وجه مشابهت در استعاره فراگيرى و فروپوشى، خوارى است، چنان كه ساختمان و بارگاه برافراشته، افراد داخل خود را مى پوشاند. و يا لازمه خوارى و بيچارگى، كم خردى است. چنان كه فلسفه وجودى گل اين است كه ديوار را مى پوشاند: احتمال ديگر در مفهوم كلمه «اسهاب» پر حرفى بدون فايده است، زيرا انسان به هنگام وحشت و ترس بسيار، سخنان نابجا بر زبان جارى مى كند، ولى از گفتار زيادش نتيجه اى نمى گيرد و ساير امور مانند: پيروى نكردن از حق عدم پيروزى بر دشمن، انصاف و عدالت نديدن از خصم و مشكلات فراوان ديگر ناشى از ترك جهاد در راه خدا با كفّار است در حالى كه امكان پيكار با دشمن را داشته است. به نحوى روشن است كه همه اين امور مورد تنفّر است و براى افراد زيان دنيا و آخرت را به دنبال دارد.
در قرآن مجيد، آيات فراوانى در ترغيب به جهاد و فضيلت آن نازل شده است از جمله: لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً... لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ«» در جايى ديگر مى فرمايد: وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَ جِهادِهِ«» و در مقامى ديگر مى فرمايد: وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ«».
و جز اين موارد... كه در قرآن در باره جهاد فراوان ياد شده است.
|