از خطبه هاى آن حضرت (ع) است
فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَحَرِيٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا كَآبَةٌ
لغات
مبادرة: شتاب.
سدى: مهمل، بيهوده.
جدير بكذا: سزاوار به آن است.
حرّى: سزاوار.
تسويف: امروز و فردا كردن، كنايه از سستى در كار است.
بطر: زياده روى كردن در شادى.
كآبة: حزن و اندوه.
ترجمه
«بندگان خدا از خدا بپرهيزيد (گناه نكنيد) به واسطه اعمال نيك خود بر مرگ هاتان پيش دستى كنيد (پيش از مرگ اسباب آسودگى بعد از مردن را فراهم آوريد) آنچه برايتان باقى مى ماند با آنچه از دستتان مى رود خريدارى كنيد. از جهان كوچ كنيد زيرا براى كوچ دادن شما كوشش فراوانى به خرج داده مى شود، پس براى مرگ مهيا شويد كه بر سرتان سايه افكنده است. همچون گروهى باشيد كه بر آنان بانگ زده شده و از خواب غفلت بيدار گشته و دانستند جهان فانى اقامتگاه آنان نيست پس آن را به بهشت جاودانى، تبديل كردند. (مردم آگاه باشيد) خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده، و مهمل نخواهد گذاشت. پس هر كس فرمان خدا را ببرد به بهشت و هر كس نافرمانى كرد جايش جهنّم است. ميان هر يك از شما با بهشت و دوزخ، جز مرگى كه ناگاه فرود آيد نيست. دوران زندگانيى كه به يك چشم بهمزدن گم گشته، و ساعتى (بناى) آن را منهدم سازد به كوتاهى سزاوارتر است و غايبى كه جايگاه اصلى خود را گم كرده و دو عامل شب و روز او را «به سوى آن جايگاه» ميرانند به شتاب كردن، سزاوارتر است. انسانى كه سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى به سوى او مى آيد (و در حقيقت نمى داند به كدام يك از اين دو مى رسد) البتّه سزاوار بهترين ساز و برگها مى باشد، بنا بر اين (بندگان خدا) در دنيا براى بيرون شدن از آن به اندازه اى كه فرداى (قيامت) جانهاى خود را با آن بتوانيد حفظ و نگهدارى كنيد توشه برداريد. از عذاب خدا بنده اى پرهيز كرد كه خويشتن را پند داد، بر توبه سبقت گرفت و بر خواهشهاى نفسانى چيره شد زيرا مرگ پوشيده از اوست و حرص و آز فريبنده او و شيطان گماشته بر اوست، و گناه را در نظر او آرايش مى دهد، تا بر آن سوار شود (آن را مرتكب شود) (شيطان) انسان را به آرزوى توبه مى نشاند، تا آنرا به تأخير افكند تا مرگ ناگاه بر او هجوم آورد، در حالى كه به كلّى از آن بى خبر بوده است. پس آه از حسرت آن صاحب غفلتى كه (فرداى قيامت) عمرش بر او حجّت و دليل بوده، و روزگار او را به بدبختى كشانده باشد. (يعنى عمرى كه وسيله سعادت او بوده آن را در راه شقاوت خود صرف كرده باشد). از خداوند سبحان مى خواهم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى او را به طغيان و نافرمانى نيفكنده و هيچ فايده و نفعى او را از طاعت پروردگار، باز نداشته و پشيمانى و اندوهى او را بعد از مرگ در نيابد».
شرح
خلاصه موعظه حضرت در اين خطبه ايجاد نفرت نسبت به دنيا و ترغيب و تشويق نسبت به آخرت است همچنين تشويق به امورى كه سبب رسيدن به نعمتهاى آخرت مى شود و برحذر داشتن از انجام اعمالى كه موجب بدبختى انسان در آخرت مى شوند.
سخن حضرت كه «فاتقو اللّه...»
تذكّر بر وجوب انجام اعمالى صالح (كه بايد به كار گرفته شود) و تشويق و تحريص بر كارهاى نيك است با اين بيان كه مرگ بر انسان سبقت گرفته، و انتظار بسرعت رسيدن اجل نيز هست. پس همواره بايد مرگ را به خاطر داشت، و همين به خاطر داشتن مرگ از امورى است كه انسان را قويا به سوى خداوند جذب مى كند.
نسبت دادن مسابقه را به مرگ و پايان زندگى به لحاظ تشبيه كردن آن است به شخصى كه قرار مسابقه مى گذارد. زيرا فرا رسيدن مرگ كه ميان انسانها و انجام دادن كارهاى نيكشان فاصله ايجاد مى كند به مالى شباهت دارد كه قرار مسابقه بر سر آن بسته مى شود
حضرت فرموده است: و ابتاعوا ما بقى الى قوله عنكم،
«خريدارى كنيد براى دنياى باقى خود...» كه اشاره به لزوم زهد در دنيا، و دورى جستن از كالاهاى غير ماندگار آن دارد در نتيجه خريد متاعهاى آخرت ضرورى مى نمايد. تاكنون بارها به اين حقيقت توجّه داشته اى كه لفظ بيع در امورى كه پايدار نيست به كار مى رود و به معناى فروختن و از دست دادن است، و لفظ اشترى براى امور پايدار. پس مشترى خريدارى مى كند چيزهايى را كه بماند، و پولى را كه مى دهد از دستش خارج مى شود، در اين مورد خاصّ كه حفظ نفس در دنياى آخرت مطرح است، خريدار، نفوس را بيشتر دوست مى دارد زيرا نفوس در دنياى آخرت ماندنى هستند، ولى خوشيهاى دنيوى زودگذر و ناپايدارند، لذا حضرت عبارت «و ابتاعوا» را براى متاع دنيا به كار برده است.
حضرت فرموده: «فترحلّوا فقد جدّ بكم»
براى كوچ كردن به آخرت آماده شويد.
زيرا براى كوچ دادن شما كوشش فراوانى صورت مى گيرد، فرمانى است بر كوچ كردن از دنيا، يعنى بايد منازل سفر به سوى خداوند متعال را كه همان سلوك و پيمودن راه حق است، منزل به منزل طى كرده پشت سر گذاشت و به تدريج از دنياى فانى رخت بربست.
حضرت وجوب كوچ كردن از دنيا را با عبارت: «فقدّ جدّبكم» بيان كرده اند، يعنى: با زور و اجبار شما را به سوى مرگ مى برند و لفظ «جدّبكم» بر سريع تحقق يافتن اسبابى كه مزاج انسانى را به فساد و تباهى مى كشاند، و او را به دنياى آخرت، نزديك مى كند اشاره دارد چنان كه راننده شتر قافله را آهسته آهسته به مقصد نزديك مى كند.
سپس مى فرمايند: و استعدوا للموت فقد اظلّكم
«براى مرگ آماده شويد كه بر شما سايه افكنده است.» آماده شدن براى مرگ به معناى كمال بخشيدن به نفوس است چنان كمالى كه نفوس سزاوار و شايسته آن هستند. تا بدان پايه و مقام كه مرگ برايشان اهميّتى نداشته، بلكه دوست داشتنى مى شود، زيرا مرگ وسيله رسيدن به محبوب و ملاقات خداوند و موجب سعادت پايدار در پيشگاه قدس ربوبى است. سايه افكندن مرگ، كنايه از نزديك بودن آن است. در اين عبارت مرگ به ابر و يا پرنده اى تشبيه شده و صفت «سايه افكندن» را به عنوان خطبه 64 نهج البلاغه استعاره به كار گرفته اند.
آن گاه فرموده اند: كونوا قوما صيح بهم فانتبهوا،
«شما از كسانى باشيد كه به نداى ندا دهنده دقّت كرده بيدار شويد» اين بيان امام (ع) براى توجّه دادن انسانها به منادى حق تعالى است، يعنى زبان شريعت و ندايى كه از دل طبيعت برخاسته و گوش جان، آن را مى شنود.
فرموده است: و علموا الى قوله سدى،
براى آگاهاندن انسانها به اين حقيقت است كه دنيا خانه پايدارى براى آنها نيست، تا اعتمادى بدان پيدا نكرده، آماده بيرون رفتن از دنيا شوند، سپس دستور تبديل دنيا به آخرت را مى دهند، تا يادآور شوند، در صورتى كه آخرت مى تواند عوض از دنيا باشد، واجب است كه به آخرت توجّه شود. و با اين بيان كه خداوند شما را بيهوده نيافريده. وجوب عمل براى آخرت را ثابت مى كند، زيرا انسانها براى جايگاهى فراتر از دنيا خلق شده اند.
و سپس حضرت به آنچه كه ميان هر يك از انسان با بهشت يا دوزخ فاصله است اشاره كرده مى فرمايد: ما بين احدكم... اين عبارت امام (ع) براى تعيين آن حقيقتى است كه مردم براى آن آفريده شده اند و وعده رسيدن به آن را دريافت داشته اند. و تنها حايل ميان انسانها و آن وعده گاه، مرگ است.
برخى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: اين كلام امير المؤمنين (ع)، آنچه را حكما در باره بهشت و جهنّم تفسير كرده اند. تأييد و اصلاح مى كند حكما معتقدند كه بهشت به معارف الهى و لوازم آن و دوزخ به محبّت دنيا و نيل به لذّات آن باز مى گردد. قرارگيرى خصلتهاى پست در جوهر و حقيقت نفس و علاقه شديد به آنها سبب مى شود كه پس از جدا شدن جان از تن، نفس با همان صفات مكتسبه باقى مانده، و قدرت برگشت و تدارك روشنايى را نداشته باشد.
چنان كه شخص از همسايگى معشوق و لذّت بردن از آن، به جايگاهى سياه و تاريك منتقل گشته، و امكان بازگشت به جايگاه اوّل را نداشته باشد.
خداوند متعال تقاضاى پشيمان شده ها را چنين بيان مى فرمايد: قالَ رَبِ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ .
با اين توضيح، كه درك لذّت. معرفت كامل «خداوندى» و درك درد و رنج، دوزخ و آتش است اين دو معنا به هنگام جدا شدن جان از بدن تحقّق مى پذيرد زيرا ادراكات حقيقى در اين هنگام بطور شهود براى نفس انسانى حاصل مى شود، و خصلتهاى درون ذاتى آشكار مى گردند، چنان كه اگر درد عضو مجروح را با داروى مخدّر از ميان ببرند، بيمار احساس درد نمى كند، ولى وقتى كه خاصيّت داروى مخدّر از ميان برود، درد بازگشته و مريض احساس درد مى كند.
نفس انسانى، پس از فرا رسيدن مرگ، درك لذّت و درد را مى كند، زيرا سرگرميهاى دنيوى از ميان رفته اند.
مى گويم: (شارح) اين تفسير و توضيح به روش متكلّمين نيز روشن است، زيرا در حديث آمده است: مرگ شايستگى بهشت يا دوزخ داشتن را براى بنده خدا، آشكار مى كند. و او بر اين حالت تا برپايى محشر كبرى باقى خواهد ماند.
امام (ع) به كنايه مدّت معلوم زندگى انسان را «غايت» تعبير فرموده و سپس كوتاهى و ناچيزى آن را با دو بيان شرح داده است.
1 گذشت هر لحظه عمر را كوتاه مى كند. يعنى تا بنگرى عمر گذشته است. اين كه گذر زمان، عمر را كوتاه مى كند، امر واضحى است، زيرا هر جزئى از زمان، كه مى گذرد، مجالى است كه مدّت بقاى انسان را در اين دنيا كم مى كند.
2 ساعتها مدّت عمر را از بين مى برند. در اين بيان، حضرت ساعت را كنايه از هنگام مرگ آورده اند. شك نيست كه لحظه قطع علاقه نفس از بدن، پايان مدّت بقاى انسان در اين دنياست. پايان هر چيز آن امرى است، كه شي ء بدان بستگى داشته باشد امام (ع) انهدام و خرابى را كنايه از پايان يافتن و قطع شدن دانسته اند. بديهى است زمانى كه حالش اين باشد، در نهايت كوتاهى است.
قوله عليه السّلام: و انّ غائبا الى قوله، الأوبة
به اين حقيقت اشاره دارد، كه دنيا جايگاه غربت و محلّ سفر و كوچ كردن انسان است و مكان حقيقى او جائى است كه از آنجا سرچشمه گرفته و بدان باز مى گردد. امام (ع) بدين سبب به شب و روز جديدان اطلاق كرده كه هر كدام در تعاقب يكديگر پديد مى آيند، و هيچ كدام با ديگرى اختلاف ندارند. و لفظ «حدو» را براى آنچه لازمه نو شدن باشد يعنى آماده شدن انسان را براى فرا رسيدن اجل استعاره آورده اند، كه شبيه آواز خواندن ساربان براى سرعت گرفتن شتران، در پيمودن راه و رسيدن به منزل مقصود مى باشد.
به خوبى روشن است، آن كس را كه شب و روز برايش آواز بخوانند، شتابان به مبدأ و موطن اصلى اش باز مى گردد.
برخى از شارحان نهج البلاغه، منظور از «غائبا» را در كلام حضرت مرگ دانسته اند. ما مى گوييم (شارحين)، هر چند اين نظر محتمل است، امّا با عبارت «اوبه» كه به معناى بازگشت است سازگار نيست، زيرا بر مرگ صفت آينده، و رونده اطلاق نمى شود، تا اوبه كه به معناى بازگشت كننده است در باره آن گفته شود.
حضرت با عبارت «قادم» به سعادت و شقاوت انسان هنگام ورود به پيشگاه خداوند اشاره فرموده اند، كه پس از جدا شدن از اين دنيا محقّق مى گردد.
زيرا سرانجام كار انسان يا رسيدن به سعادت هميشگى، و يا به بدبختى و خسران دائمى است واژه «تدوم» بيان گر اين واقعيّت است، دنيايى كه پايانش اين باشد، ايجاب مى كند كه انسان بهترين توشه را برگيرد، تا به محبوبترين صورت دست يافته، و از زشت ترين و ناپسندترين حالت بدور ماند.
در تكميل همين موضوع خطبه 64 نهج البلاغه امام (ع) فرموده اند: فتزوّدوا...:
«از دنيا زاد و توشه برگيريد» چگونگى بهتر توشه برگرفتن از دنيا را توضيح داده اند، توشه اى كه انسان مى تواند با آن، در قيامت نفس خود را از در افتادن به آتش جهنّم، و شدّت گرماى آن نجات دهد. زاد و توشه نيكو را امام (ع) تقواى الهى و ترس و خشيت خداوندى معرّفى كرده اند.
چنان كه دانستى خشيت و ترس از خداوند، در همين دنيا حاصل مى شود.
كلام حضرت گوياى اين حقيقت است كه خشيت و خوف از دنيا و در دنيا به دست مى آيد. معناى كسب خشيت در دنيا روشن است، امّا به دست آوردن مقام خوف و خشيت از دنيا يعنى چه كسب خشيت الهى از دنيا بدين معناست، كه آثار و نتايجى كه براى نفس حاصل مى شوند عبارتند از: حالات و ملكاتى، مانند، خوف و خشيت و جز اين دو از امورى كه مى توانند زاد و توشه آخرت قرار گيرند و پس از جدا شدن جان از بدن همراه انسان باشند.
اين خصلتهاى نفسانى از رياضت همين بدن كه عناصر تشكيل دهنده آن، دنيوى و خاكى است حاصل مى شود. پس مى توان گفت، كه توشه آخرت از دنيا و در دنيا كسب مى شود.
در عرف جامعه، كلمه زاد و توشه براى سفر و بر امور مادّى اطلاق مى شود، در اين خطبه امام (ع) واژه «زاد» را براى كارهاى شايسته به كار برده اند، زيرا ميان توشه محسوس كه در سفر برداشته مى شود و تقوايى كه در سفر آخرت مفيد واقع شود، از اين جهت كه مسافر سلامت خود را، در هر دو نوع توشه تأمين مى كند شباهت است.
آرى در منازل محسوس، با داشتن توشه محسوس از گرسنگى و تشنگى در امان است و در منازل معقول و مراتب سير و سلوك و پيمودن راه به سوى خداوند متعال، با توشه تقوى از عذاب گرسنگى معقول در امان خواهد بود.
قوله عليه السلام: فاتّقى عبد ربّه... شهوته
در محتوا دستور العمل و اوامرى الزامى است، هر چند اين عبارت امام (ع) به صورت فعل ماضى و بدون حرف عطف آمده است ولى افعال ماضى به كار رفته در آن به معناى اوامرى الزامى هستند، و سخنوران معتقدند كه سخن را بدين سان بيان كردن، توضيح معنى، در بهترين صورت كلام است.
بنا بر اين، امر به تقوى تفسيرى براى امر به زاد و توشه برگرفتن است، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ .
همچنين فرمان دادن به نصيحت نفس در معناى امر، بدقت و تفكّر در مصالح نفس و توجّه به اين است كه چه كارهايى براى اصلاح نفس مفيد مى باشد.
كارهايى كه براى وارستگى نفس داراى فائده اند عبارتند از: 1 رعايت كردن حدود الهى. 2 به هنگام برخورد با محرمات، توقف كردن و مرتكب حرام نشدن. 3 بديها را رها كردن و بدنبال زشتيها نرفتن، بدين شرح كه بايد واجبات را بجاى آورد، و محرّمات را ترك كرد و خود را از بديهاى اخلاقى وارسته ساخت. اينها چيزهايى هستند كه در اصلاح و منزّه ساختن نفس تأثير بسزايى دارند.
امام (ع) امر به انجام توبه، و مغلوب ساختن شهوات داده اند. امر به توبه و بازگشت به سوى خدا و مبارزه با شهوات به منزله تفسير اصلاح نفس بشمار مى آيد و از لوازم پرهيزگارى است، كه در بيان حضرت به دنبال امر به تقوى آمده است. امر به توبه قبل از فرا رسيدن مرگ و با هر لحظه اى كه بر انجام آن توفيق حاصل شود لازم است.
سپس مى فرمايد: فأنّ اجله... شقوة
«فرا رسيدن مرگ بر انسان پوشيده است».
اين عبارات امام (ع) تهييج بر انجام اوامر گذشته، و تأكيدى بر انجام دادن توبه و... است. انسانها را برحذر مى دارد كه مورد هجوم آرزوهاى دور و درازشان قرار نگيرند كه موجب غفلت مى شود. غفلت و بى خبرى سبب اندوه فراوان شده، پشيمانى زيادى را به دليل غفلتى كه داشته اند به دنبال دارد.
توضيح بيشتر اين موضوع خطبه 64 نهج البلاغه آن است كه پوشيده بودن مرگ از انسان، موجب بى خبرى از آن مى شود و هرگاه بر اين غفلت و بى توجّهى، فريب آرزوهاى طولانى، كه از وسوسه هاى شيطانى است اضافه شود بى خبرى محض تحقّق مى يابد. و شيطان گناه را در نظر انسان، زيبا جلوه مى دهد، و انجام توبه را به تأخير مى اندازد. ابليس مدام مواظب و موكّل بر انسان و همراه اوست. چنان كه سيّد انبياء پيامبر مصطفى (ص) فرموده اند: «هيچ مولودى بدنيا نمى آيد، جز اين كه شيطانى با او تولّد مى يابد و همراه اوست .» امام (ع) فريب دادن را به آرزو نسبت داده است، بدين معنا كه آرزوها انسان را فريب مى دهند، براى روشن ساختن سخن حضرت «أمل» را تعريف مى كنيم.
أمل يا آرزو عبارت است از: اراده نفس بر انجام كارهاى دنيوى و بهره بردن از خوشيهاى زندگى در آينده حيات، به خيال طولانى بودن عمر، و فرصت داشتن، براى انجام گناه، و در پايان توبه كردن و بازگشتن به سوى خداوند، در صورتى كه اين اراده نفسانى بر معاصى و سپس توبه، از دستاويزهاى فريب شيطانى و گول زدن اوست.
از توضيح فوق روشن شد كه نسبت دادن فريب به آرزو نسبتى مجازى است. امام (ع) نتيجه چنين فريب خوردگى را، هجوم ناگهانى مرگ بر شخص فريب خورده. در حالى كه وى در نهايت بى خبرى و سرگرم آرزوهاى دور و دراز است، دانسته اند. آرى بدين دليل است كه بى خبرى موجب بزرگترين اندوه و بيشترين پشيمانى است، زيرا خود عمر، به زبان حال گواه و دليل است. و در انجام گناه بر عليه انسان شهادت مى دهد. با وجودى كه عمر مى توانست وسيله اى براى نيك بختى او باشد، حال سببى براى شقاوت و بدبختى و تيره روزى او شده است.
در باره حرف لام در «لها» چند قول است: 1 لام به معناى استغاثه باشد، در اين صورت معنى سخن چنين است: واى بر اندوه فراوان بى خبران.
2 لام، حرف جر باشد و چون بر ضمير داخل شده است به فتح خوانده مى شود، و مناداى از كلام افتاده است. تقدير كلام از نظر معنا چنين خواهد بود: اى مردم شما را فرا مى خوانم كه اندوه و حسرت بى خبران را ببينيد. با در نظر گرفتن معناى دوّم، جمله «ان يكون» به دليل حذف حرف جر، در محلّ نصب است. گويا چنين گفته شده است. چرا بى خبران در اندوه قرار مى گيرند پاسخ شان اين است، كه چون عمرشان، دليلى بر عليه آنها در روز قيامت خواهد بود.
كلام امام (ع): «نسئل اللّه تعالى... كأبة»
پايان خطبه است و در اين فراز از گفتار، از خداوند استدعا مى كنند كه از سه چيز آن حضرت را خلاصى بخشد.
(شارح «ابن ميثم» در باره اعراب كلمات عبارت حضرت چنين توضيح مى دهند) كلمه «اغفل» به عنوان خطبه 64 نهج البلاغه حال منصوب است و «حسرة» به عنوان خطبه 64 نهج البلاغه تميز، چنان كه مى دانيم تميز براى ابهام از جمله است. ابهام معناى جمله بدين سان كه شخص دعوت شده براى درك اين حقيقت، شگفت زده شود، و نداند كه از چه نظر مرگ براى شخص غافل ناراحت كننده است براى رفع ابهام مى گوييم. از جهت اندوه و حسرتى كه دارد مرگ برايش ناگوار است.
1 شادى فراوان به نعمتهاى دنيا و توسعه بيش از حد آن، زيرا داشتن مال دنيا و شاد بودن از آن، موجب دوست داشتن است و لازمه آن هلاكت هميشگى است.
2 خداوند، اجازه ندهد كه به يك فايده از فوايد طاعت و بندگى بسنده كنم . فعل «لا يقصر» به معناى كوتاه آمدن و بسنده كردن، به كار رفته است، به مثل گفته مى شود «قصرت هذه الغاية بفلان» اين نتيجه در فلان شخص محدود شد، وقتى كه آن شخص به مقصود دست نيابد.
3 پس از مرگ پشيمانى و اندوهى بر من نباشد. اين تقاضا به منظور از بين رفتن اسباب پشيمانى و ندامت است، پيروى هواى نفس و عدول از فرمانبردارى خداوند، در قيامت وسيله پشيمانى و اندوه مى شود حفظ و حراست فقط از جانب خداوند ممكن است.
|