از خطبه هاى امام (ع) است در مذمت مردم عراق.
أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَالْمَرْأَةِ الْحَامِلِ حَمَلَتْ فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ وَ مَاتَ قَيِّمُهَا وَ طَالَ تَأَيُّمُهَا وَ وَرِثَهَا أَبْعَدُهَا . أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَتَيْتُكُمُ اخْتِيَاراً وَ لَكِنْ جِئْتُ إِلَيْكُمْ سَوْقاً وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّكُمْ تَقُولُونَ عَلِيٌّ يَكْذِبُ قَاتَلَكُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَعَلَى مَنْ أَكْذِبُ أَ عَلَى اللَّهِ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ أَمْ عَلَى نَبِيِّهِ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ كَلَّا وَ اللَّهِ لَكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا وَ لَمْ تَكُونُوا مِنْ أَهْلِهَا وَيْلُ أُمِّهِ كَيْلًا بِغَيْرِ ثَمَنٍ لَوْ كَانَ لَهُ وِعَاءٌ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ
لغات
املصت: بچه سقط كرد.
ايّم: زنى كه شوهر ندارد.
لهجة: گفتار سخن فصيح و روشن.
ترجمه
«پس از ستايش خداوند متعال و درود بر پيامبر اكرم (ص) اى مردم عراق شما همچون زن آبستنى هستيد كه بار سنگين حمل خود را تا هنگام زايمان بكشد ولى بچه را مرده به دنيا آورد و در همين حال شوهرش بميرد و بيوگى اش به طول انجامد پس از سالها مشقّت و رنج بميرد و ميراثش را دورترين وارث ببرد (شما تا هنگام پيروزى بار سنگين جنگ را به دوش كشيديد و در لحظه پيروزى گول قرآن بر نيزه كردن را خورديد و گوش به نصايح من نكرديد، پيش آمد آنچه نبايد پيش مى آمد).
اى مردم عراق به خدا سوگند به سوى شما از روى اختيار نيامدم، بلكه به اجبار و براى فرونشاندن فتنه جنگ جمل بدين سامان آمدم (و سپس براى مقابله و فيصله دادن جنگ صفين ماندن من در كوفه طولانى شد) به من خبر رسيده است كه در رابطه با اخبار غيبى شما گفته ايد: على دروغ مى گويد. خدا شما را بكشد من به چه هدف و بر چه كسى دروغ مى بندم آيا بر خدا دروغ مى بندم من اولين ايمان آورنده به او هستم. آيا به پيامبرش دروغ مى بندم من كه اولين تصديق كننده او هستم نه هيچ كدام از اين امور نيست، اخبارى كه من از حقايق آينده به شما مى دهم، از رسول خدا دريافته ام. آن زمان كه شما نبوديد، و يا اهليّت فراگيرى آنها را نداشتيد. پشيمان بنشينيد اگر براى فراگيرى علوم ظرفيّت مى داشتيد هرآيند بدون بها پيمانه ادراكتان را از دانش لبريز مى كردم، ولى خبر اين بدسكاليها بزودى در قيامت به شما داده خواهد شد.»
شرح
اين خطبه پس از جنگ صفّين و بدو منظور از حضرت صدور يافته است: 1 توبيخ كوفيان بدليل ترك جنگ و تن دادن به ذلّت حكميّت با وجودى كه پيروزى، نزديك بود. امام (ع) با تشبيه كردن آنها به زن آبستن، اين مقصود را به بهترين وجهى بيان داشته اند. و با ذكر پنج ويژگى توبيخ و سرزنش آن ها را كامل كرده اند.
الف: آمادگى ابتدايى كوفيان را براى جنگ با دشمن، به استعداد و آمادگى آن زن براى زاد و ولد كردن تشبيه كرده اند جهت تشبيه در هر دو مورد آمادگى است.
ب: نزديك بودن پيروزى را، به نزديكى وضع حمل، و به پايان رساندن مشقت باردارى مانند كرده است.
ج: خوددارى اصحابش را از جنگ با دشمن، با توجّه به نزديكى پيروزى،به سقط جنين كه خلاف انتظار است تشبيه كرده است. خوددارى از جنگ، با روشن شدن علايم پيروزى، امرى بر خلاف عادت و عرف عقلاست، چنان كه پس از نه ماه انتظار تولّد، سقط جنين بر خلاف عادت و عرف زنان است.
د: عدم اطاعت از رهبر و نافرمانى و بدين سبب دچار ذلّت و خوارى شدن و به رنج، تفرقه و سركوب گرفتار آمدن آنان را به زنى كه سرپرستش را از دست بدهد و دچار غربت و تنهايى شود تشبيه كرده است زيرا جمعيّت بى پيشوا گرفتار ضعف و زبونى مى شود، چنان كه زن بى قيّم و سرپرست گرفتار همه نوع رنج و زحمت مى شود.
ه: تسلّط دشمن بر كوفيان و ربودن مال و منالشان را به دليل كوتاهى در امر مقاومت و دفاع از حق، به زنى كه فرزند و شوهرش قبل از او مرده اند، و ميراث بر، نزديكى ندارد تشبيه كرده است. بدين شرح كه ارث چنان زنى را ميراث بران دور مى برند. و با عدم مقاومت صحيح كوفيان، حيثيّت، مال و منالشان به دست دشمنان خواهد افتاد.
امام (ع) ياران بيوفايش را در ويژگيهاى ياد شده، به چنان زنى تشبيه كرده و توبيخ آن را با اين صفات به كمال رسانده است و سپس آنان را به ناراحتيى كه از دست آنها مى كشد آگاه مى سازد، بدين شرح كه براى رسيدن به مقام يا جاه و جلالى به سوى كوفيان نيامده است، بلكه ضرورت اجتماعى و پيشامدهاى ناگوار او را به عراق كشانده است. حقيقت نيز همين بود كه آن بزرگوار شهر مدينه كه محلّ هجرت و منزلگاه رسول و خوابگاه ابديش بود، جز بضرورت پيكار با مردم بصره رها نكرد. و در اين رابطه به همراهى مردم كوفه نيازمند بود. چه سپاهيان حجاز در برابر شورشيان بصره اندك بودند آشوب طلبى مردم شام «قاسطين» به فتنه و آشوب بصره پيوسته شد، و حضرت را ناگزير بماندن در كوفه كرد.
بعضى از راويان «سوقا» در كلام حضرت را «شوقا» با شين قرائت كرده اند. در اين صورت معناى جمله چنين خواهد شد: «از روى شوق و علاقه به سوى شما نيامده ام.» 2 سرزنش مردم كوفه، به لحاظ اين كه شنيده بود، آنها توهّمات فاسدى داشته، از روى جهل و نادانى و كوتاه انديشى و صدور حكمتهاى مفيد از جانب آن بزرگوار وى را به دروغ گوئى متّهم كرده اند. با اين عبارت كوفيان را مورد توبيخ شديد قرار داده است: «به من خبر رسيده است كه شما مى گوييد على دروغ مى گويد» شرح ما وقع از اين قرار بود كه عدّه اى منافق صحابه نما در كوفه وجود داشتند كه در كارهاى حضرت اخلال مى كردند. آنها هنگامى كه شنيدند امام (ع) از يك سرى وقايع و اتفاقات آينده مانند جنگ با ناكثين، قاسطين و مارقين خبر مى دهد، و سرنوشت خوارج نهروان بخصوص از ذو الثديه، يعنى شخصى از خوارج كه يك دستش بمانند پستان زنى بود، اطّلاع داده و اين اخبار غيبى را به رسول خدا (ص) نسبت مى دهد، در بين مردم شايع كردند كه على (ع) در بيان اين امور و نسبت آنها به رسول خدا (ص) دروغ مى گويد زيرا اخبار غيبى، چيزى است كه عوام مردم آن را درك نمى كنند و جز علماء و دانشمندان اين اسرار را نمى فهمند.
منافقين نه تنها پشت سر امام (ع) اهانت و وى را به دروغگويى متّهم مى كردند، بلكه گاهى روياروى آن بزرگوار نشسته، نسبت به آن حضرت جسارت روا مى داشتند.
روايت شده است آن روزى كه حضرت فرمود: «اگر جايگاه قضاوتى براى من ترتيب دهند، ميان اهل تورات به توراتشان و ميان پيروان انجيل به انجيلشان و ميان مسلمين به قرآنشان داورى مى كنم، به خدا سوگند هيچ آيه اى نيست كه: در صحراء، دريا، كوه و دشت و زمين و آسمان، نزول يافته باشد، جز اين كه من مى دانم در باره چه كسى و يا چه چيزى نزول يافته است» مرد منافقى از پاى منبر گفت: سر و كار على با خدا چه ادّعاى دروغى نقل شده است هنگامى كه فرمود: «قبل از فقدان من از حوادث آينده سؤال كنيد.
آگاه باشيد به خدا سوگند، فتنه فراگير، پياده نظام خود را بر منطقه زندگى شما بسيج، و همه سركشان را در زير گامهاى خود مهار خواهد كرد. چه فتنه عظيمى كه آتشش با هيزم خشك و فراوانى شعله ور مى شود و از سمت شرق هجوم خود را آغاز و تا اطراف دجله و فرات كشيده خواهد شد، و در آن بلاى سخت زمين بر شما تنگ مى شود، و راهى براى فرار به آسمان نداريد. سرگشته و حيران، ورد زبانتان در باره گمشده ها اين خواهد بود: آيا مرد كشته شد و يا آواره گرديد.» سخن حضرت كه بدينجا رسيد گروهى از پاى منبر گفتند: شگفتا سر و كار پدرش با خدا. اين دروغگو چه فصيح و روشن صحبت مى كند.
ممكن است اين خبر غيبى حضرت اشاره به هجوم مغول و قتل و غارت آنها داشته باشد.
امام (ع) با اتّهام منافقين بدو طريق مقابله مى كند به شرح زير: 1 آنها را نفرين مى كند، كه خداوند به كيفر قتل سزايشان دهد، بخوبى روشن است، هر كس را خدا بكشد، از رحمت حق به دور و دچار عذابى سخت خواهد شد.
2 ادّعاى منافقين و تهمت زنان را با تجزيه و تحليل، منطقى و برهان پاسخ داده مى فرمايند. «در آنچه به شما خبر مى دهم، از جانب خدا و رسول است. اگر گفته من دروغ باشد، لزوما يا بايد به خدا دروغ بسته باشم و يا به رسول خدا به خدا دروغ نمى بندم. چون اول مؤمن به او بوده ام پس نمى توانم اوّل دروغزن بر او باشم. به رسول خدا هم دروغ نمى بندم، چون اوّل تصديق كننده و پيرو او بوده ام.» با اين توضيح روشن مى شود كه منافقين دروغ مى گويند.
قوله عليه السلام: كلّا و اللّه.
اين جمله حضرت نتيجه همان برهان فوق است كه توضيح داده شد. يعنى پس از ردّ ادّعاى منافقين ثابت مى شود كه اتّهام آنها وارد نبوده و ادّعايشان باطل محض است.
قوله عليه السلام: و لكنّها لهجة رغبتم عنها و لم تكونوا من اهلها
در عبارت فوق حضرت علّت ادّعاى باطل و فاسدشان را توضيح مى دهند و آن اين كه، آنچه امام (ع) راجع به حوادث آينده گفته و به آنها خبر مى دادند. بالاتر از ادراك ضعيف و ناتوان آنها بود چه درك منافقين جاهل، به مثابه درك حيوانات بود، و براى فهم اسرار و رموز جهان آمادگى نداشتند.
منظور از «لهجة» در عبارت امام (ع) همين اقوال و اسرار و رموز و مقصود از غيبت آنها ناتوانى درك و انديشه آنان از دريافت مطلب و يا حضور نداشتن منافقين در نزد رسول خدا (ص)، به هنگام بيان حقايق مى باشد.
با توضيح مطلب به خوبى روشن گرديد كه خرد منافقين و امثال آنها، تحت سلطه پندارهاى واهى قرار داشت و خيالات واهى و نادرست آنان را، به تكذيب حق و انكار آن وا مى داشت بديهى است كه در چنين صورتى امام را تصديق نكرده، و از توهّمات و پندارهاى غلط و نارساى خود تبعيت كنند و امام (ع) را بدروغگوئى متّهم كنند.
درگيرى امير مؤمنان (ع) با منافقين كوفه، شبيه و نمودى از رفتار منافقين مدينه با پيامبر (ص) بود. منافقين مدينه رسول خدا (ص) را بسختى آزرده خاطر داشتند، چنان كه كوفيان با على (ع) چنين رفتارى مى كردند.
قوله عليه السلام: ويل امّه
كلمه «ويل» در لغت عرب به معناى دعاى به شرّ و يا خبر دادن از امر شرّ است و چون «ويل» به كلمه «امّ» اضافه گردد، نفرين مادر براى از دست دادن فرزندانش مى باشد.
برخى گفته اند كلمه «ويل» براى خواست آمرزش به كار مى رود، بعضى ديگر آن را در تعجّب و بزرگ شمردن امور، استعمال كرده اند. مناسب مقام معناى اول است.
و قوله عليه السلام: كيلا بغير ثمن
اين فرموده حضرت اشاره دارد به اخلاق پسنديده و دستور العمل هاى مفيدى كه بدون چشمه است و تقاضاى اجر و مزدى، امام (ع) در اختيار آنها قرار مى داد. ولى آن مردم حقايق را نمى فهميدند و جانهاى خود را به دليل نداشتن آمادگى لازم براى پذيرفتن، پاك و منزّه نمى ساختند. بنا بر اين نفسشان قابليّت فراگيرى آن حقايق را نداشت.
امام (ع) لفظ «كيل» را به عنوان خطبه 71 نهج البلاغه استعاره به كار برده، كنايه از فراوانى و كثرت پند و اندرز و ارشاد است بدين معنى كه پيمانه تبليغ و ارشاد را پر و لبريز كردم، امّا مفيد نيفتاد. لفظ «كيلا» به عنوان خطبه 71 نهج البلاغه مفعول مطلق تاكيدى كه فعلش حذف مى شود به كار رفته است.
با تشريح و در نظر گرفتن اين معنى براى اين قسمت از كلام امام (ع) محتمل است كه معناى ويل امّه براى كسانى كه حرف آن بزرگوار را نمى شنيدند، و از دستور العمل هايش بهره مند نمى شدند نفرين باشد.
ضمير در «امّه» به تمام افرادى كه همزمان با حضرت بوده و از دستورات امام تبعيّت نداشته اند بر مى گردد. گويا چنين فرموده است: ويل لأمهم، «مادر مباد آنان را»، اى كاش چنين فرزندانى را آن مادران نمى داشتند.
احتمال ديگر آن كه به عنوان خطبه 71 نهج البلاغه ترحّم فرموده باشد، چه شخص جاهل و نادان قابل ترحّم است. احتمال دوّم اين كه معناى تعجّب داشته باشد. بدين توضيح كه امام (ع) از كثرت جهل و نادانى تعجب كرده باشد، با وجودى كه آن بزرگوار هرگز در نصيحت و اندرز كوتاهى نداشته است امّا آنها نتوانسته اند استفاده لازم را از بيانات امام داشته باشند. بلكه همواره از آن حضرت دورى جسته و اعتراض كرده اند.
قوله عليه السلام: و لتعلمنّ نبأه بعد حين
حضرت به منظور اداى مقصودش جمله فوق را از قرآن كريم اقتباس كرده است. يعنى بزودى خبر نادانى و كناره گيرى خود را از آنچه شما را بدان امر كردم، و دستورات حكيمانه اى كه به شما دادم، و تخلّف ورزيديد خواهيد دانست. و نتيجه آن همه كجروى و كج انديشى برايتان آشكار خواهد شد.
مقصود امام (ع) از كلمه «حين» يا زندگى اخروى است. كه در اين صورت نتيجه كردار زشتشان پشيمانى و اندوه خواهد بود، زيرا در انجام كارها افراط و تفريط ورزيدند، مى دانيم كه در پيشگاه حق تعالى جز كارهاى شايسته چيزى مفيد نيست، بنا بر اين، منظور از «حين» هنگامى است كه پرده هاى ضخيم بدن به كنارى رود، و جانها لباس جسمانى را به وسيله مرگ به سويى نهند.
يا مقصود از «حين» همين زندگى دنيايى است. يعنى بزودى پس از من در همين دنيا نتيجه كارهاى بدتان را خواهيد دانست: عاقبت كارهاى بدشان موجب گرفتارى آنها به دست بنى اميّه و خلفاى جور پس از بنى اميّه بود كه به انواع آزارها دست زدند و متخلّفين از فرمان اطاعت را كشتند، همگان را مورد اهانت قرار داده خوار و ذليل كوچك و حقيرشان شمردند.
|