از خطبه هاى آن حضرت (ع) است و داراى چند بخش مى باشد بخش اول در اوصاف پرهيزكاران ايراد شده است و چنين مى فرمايد:
بخش اول خطبه
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً- أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ- وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ- وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ- فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ- نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ- وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ- فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً- قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ- إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى- وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى- وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى- قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ- وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا- وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ- قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ- مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ- مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ- دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ- قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ- فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ- قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ- يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا- وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ- فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ- وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ
لغات
قرى: غذايى كه براى مهمان تهيه مى كنند در اين جا منظور كارهاى شايسته است.
فرات: آب گوارا.
نهل: اولين آشاميدنى هنگام ورود به آبشخور.
جدد: زمين هموار.
سرابيل: پيراهن، زيرپوش.
منار: نشانه ها، علامتها.
غمار: جمع غمره ازدحام مردم و هجوم براى آب و غير آن.
عشوات: جمع عشوه: دست زدن به كارى بدون علم و آگاهى.
غشوه: پرده.
مبهمه: امرى كه مورد اشتباه باشد.
معضلات: سختيها.
ترجمه
«اى بندگان خدا، محققا دوست ترين بنده، در نزد خدا، آن بنده اى است كه پروردگار او را در مبارزه با هواى نفس يارى كرده، پس حزن و اندوه را به دليل دور ماندن از اصل خويش شعار خود كرده است، و رداى ترس از خداوند را بر تن كرده است. بدين سبب چراغ هدايت و رستگارى در قلبش روشن شده است.
جايگاه ضيافت و مهمانى را براى روزى كه بدان جايگاه وارد شود آماده كرده روز قيامت را كه دور پنداشته مى شد، نزديك و سختيهاى دنيا را آسان مى دانست، چون به ديده عبرت در همه چيز مى نگريست بينا شد و بدين سبب كه فراوان به ياد خدا بود، و جز او مؤثرى را در عالم وجود باور نداشت از آب گواراى معرفت سيراب شد و راه رسيدن به سرچشمه فضيلت بر او آسان گرديد از شراب شوق خدا سرمست و از آب شرين و خوشگوار و مناجاتش شاداب گرديد و راه مستقيم هدايت را در پيش گرفت هواهاى نفسانى را كه همچون پيراهن، تن او را فرا گرفته بود، كند و بدور افكند. و بجز اندوه وصال محبوب (خدا) همه غمها را از خود دور كرد. از كورى جهل و نادانى بيرون آمد و از رفاقت اهل هوا و هوس دورى كرد.
بدين سبب راهنما و كليد درهاى هدايت و سدّ كننده درهاى گمراهى شد. راه حقيقت را شناخت و آن را بخوبى پيمود، نشانه هاى حقيقت را بوضوح دريافت، و از بديها و مشكلاتى كه بدانها گرفتار آمده بود بيرون رفت. به استوارترين حلقه ها و محكمترين ريسمانها (قرآن و عترت) چنگ زد. بنا بر اين نور يقين و حقيقت مانند روشنايى خورشيد بر او نمايان و آشكار است. نفس و جان خود را در مهمترين كارها وقف راه خداى سبحان كرده است هر فرعى را به سوى اصلش باز مى گرداند، چراغ تاريكيها، برطرف كننده پردها، كليد و باز كننده شبهه ها رفع كننده مشكلها و راهنماى بيابانهاست.
سخن مى گويد تا بفهماند و سكوت مى كند تا سالم ماند (يعنى گفتار و خاموشى چنين شخصى از روى حكمت است) خود را براى خدا وارسته كرد و خداوند وارستگى وى را مورد قبول قرار داد بنا بر اين او از معادن آيين الهى و پايه هاى استوار زمين اوست. عدل و دادگرى را بر خود لازم مى شمارد و اوّلين نشانه دادگرى وى اين است كه هواى نفس را از خود، دور ساخته است. حق را چنان كه بايسته است توصيف، و بدان عمل مى كند. هيچ خير و نيكيى را تا به نهايت نرساند رها نمى كند، و هر كارى كه گمان خير در آن باشد، بدنبالش مى رود، زمام امور خود را به دست كتاب خدا سپرده است، بنا بر اين قرآن پيشوا و جلودار اوست پس هر كجا كه قرآن باز گشود. فرود مى آيد و هر جا كه قرآن منزل قرار دارد آن را بعنوان خطبه 87 نهج البلاغه بخش 1 قسمت معرّفى بهترين بنده خدا مسكن مى پذيرد.»
شرح
از جمله صفات پرهيز كاران كه موجب دوستى خداوند نسبت به آنها مى شود، امام (ع) چهل صفت را بيان فرموده اند. به يقين دانسته اى، كه محبّت خداوند تعالى، به لحاظ كمالات نفسانيى است كه از جهت نزديكى انسان بخداوند حاصل مى شود، بدين توضيح كه انسان استعداد دريافت فيض وجود خداوند را پيدا كند، بنا بر اين هر كس استعداد بيشترى داشته باشد، در كسب فيض استحقاق بيشترى خواهد داشت و محبّت خداوند هم نسبت به چنان شخصى فزون تر خواهد بود.
اوّلين صفت از اوصاف پرهيزگاران، اين است كه خداوند شخص را در مبارزه بر عليه نفسش يارى كند يعنى پروردگار عالم به انسان نيرويى عنايت فرمايد كه عقلش بتواند نفس امّاره اش را مغلوب كند.
دوّم: حزن و اندوه را به لحاظ گناهانى كه مرتكب شده است شعار خود قرار دهد. يعنى نگران آن معصيتهايى باشد كه نسبت بفرامين خداوند انجام داده است «توجّه داشتن به گناهكارى» از نشانه هاى يارى خداوند و آمادگى لازم براى رسيدن به كمال برتر است.
سوّم: ترس و خوف از خداوند را همچون لباس بر تن داشته باشد. لفظ «جلباب» كه به معنى پوستينى و يا لحاف است، براى ترس و خوف از كيفر خداوند استعاره به كار رفته است. وجه شباهت اين است كه هر دو بدن را كاملا مى پوشانند. خدا ترس بودن هم از جمله كمك و اعانتهاى خداوندى، در رسيدن به سعادت مى باشد.
چهارم: درخشش چراغ هدايت در قلب پرهيزگار است. اين جمله به روشن شدن نور معرفت الهى در آيينه ضمير اشاره دارد، كه البتّه نتيجه پيدا كردن استعداد از جهت اندوه و ترس خداوندى است. به همين دليل امام (ع) جمله: فزهر مصباح الهدى فى قلبه را با حرف «فا» بر جملات قبل عطف گرفته است.
لفظ «مصباح» را براى نور معرفت استعاره آورده است، بدين جهت كه روشنى چراغ و شناخت و معرفت، موجب هدايت و ارشاد مى شوند و در اين فايده مشترك هستند. در اين عبارت لفظ محسوس «چراغ» از امر معقول، يعنى معرفت استعاره آمده است.
پنجم: پرهيزگاردارى چنين خصوصيتى است، كه نيازمنديهاى لازم را براى روز باز پسين و آخرت خود آماده كرده است. لفظ «قرى» استعاره از كارهاى شايسته و «يوم نازل» كنايه از روز قيامت است. لازمه استعاره تشبيه كردن روز قيامت به روز مهمانى است، كه انسان همواره انتظار ورود به آنجا را دارد. وجه شباهت اين است: چنان كه، غذاى كامل و آماده، موجب آبرو و حيثيّت ميزبان در برابر مهمانان مى شود و او را از اتّهام رهايى مى بخشد، و موجب سپاسگزارى و ستايش مى شود، كارهاى شايسته و اعمال نيك هم، سبب رهايى انسان از ترسهاى روز قيامت و كسب رضايت پروردگار و پاداشهاى عظيم خداوند مى گردد.
ششم: شخص پرهيزگار امور بعيد را براى خود نزديك مى كند: اين فراز از كلام امام (ع) ممكن است به يكى از دو معنى باشد بطريق زير: الف: منظور از «بعيد» رحمت خدا باشد كه از افراد ناشايست بدور است، كسى سزاوار قبول رحمت حق و بدان نزديك مى باشد كه اعمالش، پسنديده و به طور كامل قابل قبول باشد. بنا بر اين هر گاه بنده اى نفس خود را به انجام كارهاى شايسته راضى كرد، و نيازمنديهاى روز قيامت را پيشاپيش فراهم آورد، به رحمت خداوند نزديك خواهد بود، چنان كه خداوند متعال فرموده است: وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ«».
ب: مقصود از «بعيد» آرزوهاى دور و دراز دنيوى باشد، و نزديك كردن آنها براى نفس، كوتاه كردن آرزوها پيش از فرا رسيدن مرگ، با يادآورى مرگ و احوال آخرت ميسّر است.
هفتم: تقوا سختى را آسان مى كند: اين فراز از گفته امام (ع) احتمال يكى از دو معناى زير را دارد.
الف- مقصود از سختى، امر آخرت و عذاب دردناك جهنّم باشد، و آسان شدن آن به انجام كارهاى شايسته، و دريافت جلوه حق تعالى، ممكن مى شود. و روشن است كه اعمال شايسته عذاب خداوند را آسان مى كند.
ب- منظور از سختى، سختيهاى دنيايى مانند: فقر، و مصيبتهاى وارده از قبيل مورد ظلم واقع شدن، و يا دوستان و خويشان را از دست دادن و نظير اين امور باشد، و مراد از آسان شدن، اهميّت ندادن و كوچك شمردن تمام آنها، در مقايسه با شادمانى از ملاقات حق و ثوابهائى است كه خداوند، در آخرت وعده بخشش آنها را داده است. چنان كه حق متعال در قرآن مجيد فرموده است: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ«» هشتم: پرهيزگار، اهل بصيرت است و به حقيقت آسمانها و زمين و آنچه خداوند آفريده است. مى انديشد، و بر آنها آگاهى مى يابد. يعنى بديده بصيرت در شگفتيهاى مصنوعات پروردگار مى نگرد و حق سبحانه و تعالى را در آنها مشاهده مى كند.
نهم: شخص متقى فراوان ياد پروردگار مى كند. بدين توضيح كه، پرهيزكار همواره و تا بدان حد ياد خداوند را بر قلب و زبان دارد، كه ملكه نفسانى او مى شود. و خداوند، در ذكر و گفتارش متجلّى گرديده، آينه اسرار خدا مى شود. از درهاى بزرگ بهشت يكى مخصوص كسانى است كه فراوان به ياد خداوند باشند.
دهم: پرهيزگاران از آب گواراى بهشت سيراب مى شوند: در اين فراز امام (ع) دانش و كمالات نفسانيى كه به شخص عارف افاضه مى شود، به آب زلالى تشبيه كرده، و لفظ «عذوبة» را براى آن استعاره آورده، و آن گاه همين، استعاره را با كلمه «ارتواء» به صورت استعاره ترشيحيه در آورده است.
و ما اين نوع استعاره را در خطبه هاى گذشته بارها توضيح داده ايم.
يازدهم: رسيدن به كمال معنوى براى پرهيزگار سهل و آسان است. يعنى آنان كه گوى سبقت را در مسير حركت به سوى اللّه از ديگران ربوده اند، از تاييدات خداوندى جدا نيستند، و به دليل همين شايستگى نفسانى، استعداد پذيرش امور معنوى و رسيدن به كمال نهايى براى اينان، سريعا حاصل مى شود.
با توضيح فراز يازدهم كلام امام (ع) خواهى دانست كه مقصود از جايگاه و كمالات علمى و اخلاقى نفوس كاملى هستند كه گنجينه هاى كامل و خاستگاه فضيلت و معنويت اند و موجب هدايت گرديده و انوار الهى از ناحيه آنها حاصل مى شود، مانند انبيا و اولياى بر حق الهى.
و نيز ممكن است مقصود از «موارد» در عبارت امام (ع) بدايع صنع الهى، باشد كه بر ذهن بنده حق وارد شده و آن را آماده كسب فضايل مى كند. سهل و آسان بودن آن و سرعت در قبول پذيرش كمالات، به دليل روشنى ذهن است كه آماده دريافت عنايت خداوند و مسرور شدن به لحاظ توجّه حق تعالى است.
دوازدهم: آشاميدنى اوّل نصيب شخص پرهيزگار مى شود. يعنى انسان متقى قبل از همه و بيشتر از همنوعان خود به كسب كمال نائل مى گردد. دليل جلو افتادن از ديگران اين است كه تحصيل كمال براى او آسان است.
در كلام امام (ع) عبارت «فشرب نهلا» بعنوان خطبه 87 نهج البلاغه بخش 1 قسمت معرّفى بهترين بنده خدا استعاره براى كسب كمال و مقدّم شدن بر ديگران به كار رفته است و كمال يافتن سريع پرهيزگار به شترى كه زودتر و قبل از ديگر شتران به آب مى رسد تشبيه شده است.
سيزدهم: پرهيزگار راه هموار را مى رود. يعنى راه روشن و راستى كه بدور از افراط و تفريط باشد مى پيمايد.
چهاردهم: شخص متّقى لباس شهوات و خواسته هاى بيجا را از تن در آورده است: امام (ع) اوصافى كه پيش از اين براى پرهيزگار بر شمرد، مربوط به استعداد فراوان او در كسب دانش بود. ليكن اين ويژگى به زهد و وارستگى پرهيزگار اشاره دارد و لفظ «سرابيل» را براى شهوات استعاره آورده است، به لحاظ مشابهتى كه ميان لباس و شهوات در پوشيدن بدن وجود دارد. عبارت «قد خلع» استعاره را ترشيحيّه كرده، و كنايه از اين است كه شخص پرهيزگار، شهوات را بدور انداخته و توجّهى كه او را از حدّ اعتدال خارج كند بدانها ندارد.
پانزدهم: او خود را از تمام غمها جز يكى رها ساخته است. يعنى شخص پرهيزگار خود را از غمهايى كه مربوط به امور دنيا و دلبستگى به آنها باشد، رهانيده و تمام هدفهاى مادّى را به كنارى نهاده است و تمام قصد و همّتش يك چيز است، و آن رسيدن به مراتب عزّت خداوند و توجّه به اسرار حق و مطالعه انوار عظمت الهى و كسب روشنايى كردن از آن مى باشد. البتّه زهد حقيقى، و پارسايى واقعى همين است و بس. از توضيح عبارت فوق معنى يگانه شدن زاهد از ديگر همنوعانش روشن مى شود.
شانزدهم: او از نابينا بودن خارج شده است. مقصود از نابينايى كورى جهل است كه چون شخص پرهيزگار، داراى فضيلت دانش و حكمت است، با مردم هوا پرست در افراط كارى، فسق و فجور شركتى ندارد. درست در راه معتدل كه فضيلت عفت باشد گام بر مى دارد. بنا بر اين در مسير حق بينا و از كورى جهل بدور مى باشد.
هيفدهم: شخص پرهيزگار با ويژگيهايى كه برايش بر شمرديم به منزله كليدى براى گشودن درهاى هدايت است. منظور از درهاى هدايت، طرق و راههاى آن مى باشد، كه پيمودن آنها، انسان را آماده دريافت فيض از بخشنده آن يعنى خداوند مى سازد. درهايى كه عارفان بر آن ايستاده و از آن درها به پيشگاه حضرت حق وارد مى شوند و در مراتب و جايگاه و درجات خوف و ترس از خداوند استقرار مى يابند. و بدين سبب كليدى براى حلّ مشكلات آنان كه نقص ذهنى در هدايت دارند مى شوند، و چراغى فرا راه جاهلان مى باشند.
لفظ: «مفتاح» براى عارفان استعاره و جهت تشبيه در آن روشن است.
هيجدهم: پرهيزگاران سدّى در برابر منكراتند: مقصود از «ابواب الرّدى» دو طرف افراط و تفريط است يعنى راههايى كه شخص از حدود دستورات خداوند خارج مى شود و نهايتا در دوزخ مى افتد، چون انسان عارف از منكراتى كه نادانان مرتكب مى شوند جلوگيرى مى كند تا راه معتدل را بپويند، لزوما بوسيله اى كه با آن راه را مى بندند شباهت پيدا مى كند، و موجب باز دارى جاهلان از پيمودن راه خطاء مى شود، و به همين دليل لفظ «مغلاق» براى عارف استعاره آورده شده است.
در عبارت امام (ع) ميان مغاليق و مفاتيح، ردى و هدى قرينه مطابقه بر قرار است، كه معناى اين لغات به ترتيب چنين است: وسيله بستن، كليد گمراهى، راهنمائى كردن.
نوزدهم: پرهيزگار اهل بصيرت است: يعنى با ديد روشن و آگاهى كامل راه حق را پيموده است. راهى كه دستور به پيمودن آن را داشته، و با توجّهات الهى بدان طريق كه راه مستقيم به سوى حق مى باشد جذب شده است.
بيست: او نه تنها اهل بصيرت است، كه در عمل هم راه حقيقت را رفته است. بدين توضيح كه شخص متّقى، چون راه حق را بخوبى مى شناسد، در آن گام نهاده و آن را مى پيمايد، زيرا هدف اول از شناختن راه، پيمودن آن مى باشد.
بيست و يك: او نشانه هاى راه را مى شناسد.
سالك الى اللّه گاهى حركتش در طريق مستقيم نيست چنان كه به مثل قبل از رسيدن به حدّ كمال قوّه نظرى قدم در راه سلوك مى نهد، و گاهى پس از آن كه در مرحله قوّه نظرى و استدلال بحدّ كمال رسيد، قدم در راه مى گذارد. اين همان سالكى است كه با برهان و دليل نشانه هاى راه را مى شناسد. منظور از كلمه «منار» علائمى است كه در كنار راه براى هدايت و راهنمايى عابران قرار مى دهند. ولى در اينجا مقصود، قوانين كلّى عملى مى باشد. ممكن است منظور از منار هدف سلوك يعنى پيشگاه جلال خداوند و فرشتگان مقرب الهى باشد.
بيست و دو: پرهيزگار از گردابها رهايى يافته و از عهده مشكلات بر آمده است. امام (ع) با كلمه «غمار» اشاره به مشكلاتى كرده اند كه انسانها در آن گرفتار مى شوند، مانند سختيها، غمها، و ناراحتيهايى كه طالبان دنيا به دليل از دست دادن دنيا به آن دچار مى شوند و يا براى تحصيل آن در تلاش و تكاپو غرق مى گردند. امّا شخص عارف به دنيا دل بسته نيست و از آن بابت غمى ندارد.
بيست و سه: او به معتبرترين وسيله و محكم ترين ريسمان چنگ زده است.
در اين عبارت حضرت به طريق استعاره، راه خدا و دستوراتش را اراده فرموده است.
جهت شباهت آن اين است كه وسيله راههاى هدايت همانند دستگيره هاى معتبر و ريسمان محكم موجب آزادى و رهايى مى شود. البتّه هر قدر محكم و معتبرتر كارسازتر و مطمئن ترند، و گسيخته نمى شوند. و بدين سان راهى كه بخداوند منتهى شود و انسان را به حضرت حق برساند، پيمودن آن لازم است و رعايت دستورات و اوامر خداوند موجب نجات از مشكلات آخرت مى شود. بنا بر اين اطاعت اوامر حق تعالى وسيله قطع ناشدنى و ريسمان ناگسستنى است. به همين حقيقت در آيه شريفه اشاره كرده و مى فرمايد: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها«».
بيست و چهار: يقين و باور او به مانند روشنائى خورشيد است: پرهيزگار بدليل رعايت اوامر و نواهى حق تعالى و كوشش در راه خداوند گويا كامل ترين نور يقين را بخود جذب و با چشم بصيرت عالم ملكوت را مشاهده كرده است و بهشت و جهنّم را بديده يقين ديده است به همان وضوح و جلا كه چشم ظاهريش نور خورشيد را مى بيند.
بيست و پنج: پرهيزگار، در برترين امور و ابلاغ كلمه حق كه پاسخ دادن به تمام پرسشها و منطبق كردن فروع بر اصول مى باشد جان خود را وقف راه خداوند سبحانه و تعالى كرده است. بدين شرح كه شخص متّقى، به دليل كمال ذاتيى كه يافته، جان خود را براى رونق يافتن برترين امر، كه همانا ارشاد و هدايت مردم است، وقف كرده، تا به آنها كيفيت سلوك الى اللّه را بياموزد. بدين سبب همچون چراغى است كه ديگران از او كسب نور دانش مى كنند، زيرا شخص پرهيزگار، منبع دانش و حكمت است، و از هر چيزى كه سؤال شود، بر پاسخ دادن به آن تواناست مشكلات فكرى را برطرف مى كند و هر شاخه اى از شاخه هاى دانش را به اصلى كه از آن انشعاب يافته است بر مى گرداند.
بيست و شش: او چراغ تاريكيهاست، كه گمشدگان در وادى تاريك جهل را به سوى حق هدايت مى كند. چنان كه قبلا توضيح داده شد لفظ «مصباح» براى هدايت و راهنمايى خلق استعاره آورده شده است.
بيست و هفت: پرهيزگار هر مشكلى كه فرا روى وى باشد دريافته و بر طرف مى كند: يعنى امور پيچيده و مشكل كه در آميخته شدن حقّ و باطل بصورت جهل مركّب در آمده باشد از هم جدا كرده و تميز و تشخيص مى دهد. بعضى از راويان نهج البلاغه لفظ «عشوات» را در عبارت امام (ع) «غشوات» روايت كرده اند. در اين صورت معنى جمله اين خواهد بود كه شخص متّقى پرده هاى جهل و نادانى را از پيش ناآگاهان دور مى كند.
بيست و هشت: او كليدى است كه امور گنگ و مبهم را مى گشايد: آنچه در ذهن و فكر مردم بصورت مشكل لا ينحلّى در آمده، حل مى كند و احكام حق را از باطل و نادرست جدا مى سازد.
بيست و نه: شخص پرهيزگار رافع دشواريهاست: يعنى هر نوع حيرت و سرگردانيى كه در مشكلى از مشكلات شريعت پيش آيد و هر دشواريى كه براى شريعت خواهان، در تشخيص حق از باطل حاصل شود، رفع مى كند، و آنها را از اين كه در هلاكت جهل قرار گيرند، با بيان و ارشاد خود حفظ مى كند.
سى: شخص متّقى راهنماى انسانها در بيابانهاى وسيع و پهناور است.
امام (ع) لفظ «فلوات» را كه به معنى بيابان وسيع است براى مراحل سلوك كه امرى است معقول استعاره آورده است. وجه شباهت اين است كه در صحراهاى پهناور، وسيع مسافر بدون راهنمايى كه آشنايى كامل به تمام مراحل و منازل داشته باشد، گم گشته و بهلاكت مى رسد. اين سرگشتگى و هلاكت در امور معقول نيز قابل تصور است زيرا براه حق و طريق نجات هدايت نمى شود، مگر كسى كه عنايت الهى دستش را گرفته و زمام اختيار و عقلش را به راهنمايى آگاه بسپارد تا او را براه حق هدايت كند و اگر كسى چنين نباشد، از راه حق دور شده و منحرف مى شود و در ظلمت جهل فراگير واقع مى گردد، شياطين او را تا دخول در دوزخ پيش مى برند. آرى عارفان راهنمايان طريق حق، و آگاهان بر منازل خطر و امن هستند و با بصيرتى كه دارند گمراهان را ارشاد مى كنند.
سى و يك: شخص پرهيزگار سخنى كه مى گويد قابل درك و فهم است چه او عين حقيقت را بى آن كه دچار شبهه شود، مشاهده مى كند، بنا بر اين در آنچه مى گويد اختلافى كه برخاسته از جهل باشد وجود ندارد.
سى و دو: متّقى بدليل سكوتش سالم مى ماند: يعنى از آفت زبان در امان است، زيرا وقتى كه بدانيم فايده گفتار فهماندن و سود رساندن و فايده سكوت و خاموشى در امان ماندن از آفت و بلاى زبان است، ستوده بودن پرهيزگار به اين خواهد بود، كه هم گفتارش ارشاد، و هم سكوتش مصلحت باشد. بدين توضيح كه سخن گفتن و خاموش ماندن او هر كدام بجا و بموقع انجام مى پذيرد.
سى و سه: شخص پرهيزگار خود را براى خدا خالص مى گرداند و خداوند او را از ميان بندگان بر مى گزيند. با توجّه به توضيحى كه پيش از اين داده شد، دانستى كه خالص شدن براى خدا عبارت بود از: توجّه انديشه به سوى خداوند، و وارستگى ذهن و خاطر از هر آنچه غير خداست، بدان حد كه جز حق تعالى هر چه هست از درجه اعتبار ساقط باشد و مقصود از «استخلاص حقّ» اين است كه خداوند از ميان همه بندگان چنين بنده اى را به رضايت و خوشنودى خود اختصاص مى دهد و انواع و اقسام كمالات را به وى افاضه، و او را به محضر قدس خود نزديك، و به يگانگى مناجات و راز و نياز انتخاب مى كند. روشن است كه اخلاص و وارستگى پرهيزگار موجب چنين افتخار، گزينش و تقرّبى مى شود، چنان كه حق تعالى مى فرمايد: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا«».
سى و چهار: شخص متّقى از معادن دين مى باشد. امام (ع) لفظ «معدن» را براى پرهيزگار استعاره آورده است. وجه شباهت ميان معدن و پرهيزگار اين است كه هر دو منبع دانه هاى گرانبهاى گوهرند. از معادن گوهرهاى محسوس و از نفس شخص پرهيزگار و عارف گوهرهاى علوم و اخلاق و ديگر احكام الهى استخراج مى شود.
سى و پنج: او از استوانه هاى زمين است. لفظ «وتد» كه بمعنى ميخ است براى شخص متّقى و پرهيزگار استعاره به كار رفته است. وجه شباهت اين است.
كه هر كدام موجب ثبات و قوام امورى مى شود، ميخ براى قوام و استوارى چيزى است كه در آن ميخ را به كار مى برند و شخص عارف و آگاه نظام زمين و امور اين جهان را قوام مى بخشد.
شبيه اين عبارت و معنى در خطبه اوّل نهج البلاغه به كار رفته است، آنجا كه مى فرمايد: «وَ وَتّدَ بِالصُخّورِ مَيَدان ارْضِهِ.
سى و شش: او نفس خويش را ملزم به رعايت عدل و اعتدال كرده، و دليل بارز اين حقيقت دورى از هواى نفسش مى باشد، چون ملكه عدالت از سه خصلت نفسانى: حكمت، عفت و شجاعت سرچشمه مى گيرد. عرفا نفس خود را بوسيله عبادت و ديگر امور شرعى رياضت مى دهند، تا اين ملكات و صفات اخلاقى در نفس آنها حاصل شود، ناگزير براى رسيدن به اين مقصود نفس خويش را ملزم به اجراى عدل و اعتدال مى كنند.
چون عدالت در قوّه شهوانى اين است كه انسان عفيف باشد، بدين توضيح كه نه، در كل قوّه شهوانى را از بين ببرد و نه، زيادروى داشته باشد. تا به فسق و فجور منتهى شود، رعايت اعتدال در نيروى شهوانى از ديگر قوا دشوارتر است زيرا موارد شهوت زياد، علاقه و دلبستگى انسان را به سمت افراط مى كشاند. به همين دليل است كه بيشتر موارد نهى در شريعت، شهوات مى باشند، بنا بر اين سزاوار بودن پرهيزگار به ستايش و مدح، وقتى است كه نفس خود را از خواسته هاى شهوانى دور بدارد. بعلاوه اوّل چيزى كه سالك لازم است، در به كمال رساندن قوّه علمى آغاز كند، اصلاح قوّه شهويّه مى باشد. و پرهيزگار بايد حدود خداوند را رعايت كند، در خوردنيها، ازدواج، كسب كار و ديگر امور تجاوز ننمايد.
سى و هفت: شخص پرهيزگار، حق را توصيف و بدان عمل مى كند: يعنى سخن حق را در عمل پيروى مى كند. با توجّه به اين كه خلاف قول در نزد خلق، قبيح و زشت است، در نزد خداوند و در برابر فرامين الهى زشت تر مى باشد. به همين دليل است كه خداوند مؤمنان را نكوهش كرده و مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ«».
ادّعاى مسلمانها در مدينه اين بود، كه چنان در راه خداوند بكوشند كه مورد رضاى الهى واقع شود، امّا چون روز احد فرا رسيد، پايدارى نكردند. آيه شريفه، سرزنش خود را بشدّت خشم خدا، تأكيد مى كند و اين بدليل مخالفت و عدم مطابقت گفتار با كردارشان مى باشد.
سى و هشت: پرهيزگار، هيچ كار خيرى را فرو گذار نمى كند و بر نهايت انجام آن همت مى گمارد. پس از توضيح جزئيات اوصاف عارفان، امام (ع) به بيان مختصر آنها را توصيف كرده مى فرمايد: شخص متّقى، خواهان به نهايت رساندن كارهاى خير مى باشد. يعنى به انجام بعضى از كارهاى حق قانع نيست و كوشش خود را متوقف نمى كند. بلكه تلاشش اين است كه امور خير را به نهايت رسانده، بطور كامل و بدون كم و كاست آن را انجام دهد.
سى و نه: شخص متّقى و عارف هر كارى كه گمان صواب در آن باشد، قصد انجام دادن آن را نيز دارد. يعنى در هر محلّ و مكانى كه گمان فايده و استفاده را بدهد، مانند محفل اوليا و نيكان و يا مجلس ذكر و وعظ و نظير اينها حاضر مى شود.
چهل: پرهيزگار و عارف در برابر دستورات كتاب الهى تسليم است و آن را پيشواى خود قرار مى دهد. تمكين كتاب بودن، كنايه از فرمانبردارى او در برابر اوامر و نواهى حق تعالى است، حضرت كلمه «زمام» را براى عقل و خرد استعاره به كار برده است. وجه شباهت اين است كه زمام و عقل ابزار رام كننده اند، و در اين جهت مشاركت دارند. زمام استعاره محسوس است براى معقول. و لفظ «قائد» استعاره براى كتاب آورده شده است، زيرا كتاب، زمام خرد انسان را مى گيرد و به سوى هدف حقيقى برده، و مانع انحراف وى مى شود. همچنين اطلاق لفظ «امام» بر كتاب به معنى پيشواى قابل اقتدا نيز استعاره مى باشد.
قوله عليه السلام: يحلّ حيث حلّ ثقله و ينزل:
لفظ «حلول و نزول» كه از صفات مسافر مى باشند در كلام امام (ع) استعاره به كار رفته اند. اين كه هر جا كتاب فرود آيد، پرهيزكار فرود مى آيد، كنايه از پيروى آن و عمل كردن به مقتضاى كتاب مى باشد. بدين توضيح كه شخص متّقى و عارف در سفرى كه به سوى خدا انجام مى دهد، پيرو كتاب خداست و در هيچ حالت از آن جدا نمى شود.
|