وَ فَسَحَ بَيْنَ الْجَوِّ وَ بَيْنَهَا وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاكِنِهَا- وَ أَخْرَجَ إِلَيْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِهَا- ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الْأَرْضِ- الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا- وَ لَا تَجِدُ جَدَاوِلُ الْأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلَى بُلُوغِهَا- حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْيِي مَوَاتَهَا- وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا- أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهِ وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ- حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي كُفَفِهِ- وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ فِي كَنَهْوَرِ رَبَابِهِ وَ مُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ- أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِكاً قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ- تَمْرِيهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ- . فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْكَ بِوَانَيْهَا- وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْ ءِ الْمَحْمُولِ عَلَيْهَا- أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ- وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الْأَعْشَابَ
لغات
ارض جرز: زمينى كه بدليل بى آبى، گياه نداشته باشد روابى: بلنديهاى زمين قزع: جمع قزعة: جدا شدن قطعات نازك ابر از يكديگر كفّه: آن بخش از ابرها كه طولانى و دورانى مى باشند. اطراف و جوانب آنها وميض: درخشش و درخشندگى كنهور: توده بزرگى از ابر رباب: ابر سفيد سّح: ريزش: ريختن اسف: بدليل سنگين بودن بزمين نزديك شد و هيدبه: ريزش باران، فرو ريختن آب از دامن ابرها.
تمريّه: بيرون آمدن آنچه كه از آب در داخل ابر قرار دارد.
دزر: جمع درة، فراوانى شير، جريان آن اهاضيب: جمع هضاب و جمع هضب، پياپى آمدن قطرات باران، ريزش مداوم شآبيب جمع شؤبوب: بخش عظيمى از باران برك: سينه بالاى شيئى بوانى: اندام ضلعيى كه در مجاورت سينه قرار دارند بعاع السّحاب: سنگينيى ابر كه از باران حاصل مى شود عبأ: مطلق سنگينى جبلة زعراء: كوهى كه گياه ندارد
ترجمه
سپس خداوند متعال ميان زمين و جوّ را وسيع و فراخ گردانيد، و فضا را داراى نسيم خوش براى ساكنان ساخت و اهل زمين را ايجاد كرد و از تمام نعمتهاى آن برخوردار نمود. و با اين حال (خداى مهربان) زمينهاى بلند و بى گياه را كه آب چشمه ها، جويبار و نهرها از رسيدن و دستيابى به آن بلنديها ناتوان هستند، از ياد نبرد و براى سيراب كردن آنها ابرى كه حيات بخشنده و بيرون آورنده نباتات آن زمين بود، بيافريد و زمينهاى مرده را زنده وگياهان را سر سبز كرد. (اينها همه در نتيجه آن بود كه) تخته ابرهاى جدا و پراكنده را بهم در پيوست، تا اين كه ابر سفيد انبوه پر آب بموج و جنبش آمد و بصورت گرد بادى پر تحرك آماده حركت و باريدن شد، در حالى كه زنجير درخشانى از برق بپايش بسته داشت و پى در پى آن برق در ميان توده هاى ابر سفيد و درخشان نور مى باريد.
خداوند ابرهاى پر باران را در حالى كه بشدّت متراكم و آماده ريزش بودند به كوههاى بلند فرستاد و بر اثر سنگينى فراوان بزمين نزديك شده بودند. باد جنوب آنها را درهم فشرد، باران سيل آسا از ابرها فرو ريخت. باران دانه درشت و پر منفعتى نازل شد (مانند شترى كه از شدّت سنگينى بار سينه بر زمين نهد) ابر به زمين نزديك گرديد و بار سنگينى باران خود را بر زمين نهاد و سرزمين خشك را سيراب و آباد كرد.
14- نسبت دادن، زنده كردن به زمين، و بيرون آوردن گياهان از آن به ابر، نسبت مجازى است، و گرنه فاعل حقيقى در اين امور خداوند متعال مى باشد.
15- خواب نبودن ابر كنايه از پوشيده نبودن درخشش برق در ابرهاست.
استعاره اين جمله استعاره بالكنايه است.
16- لفظ «هدف» كه به معنى پيوسته و متصل است براى قطرات پيوسته باران استعاره به كار رفته است. به اين دليل كه قطرات باران پياپى به زمين مى رسند. در كلام امام (ع) قطرات باران به نخى پيوسته و متّصل تشبيه شده است.
17- لفظ «الدرّر و الأهاضيب» كه به معناى پوششى بر ابرهاست استعاره به كار رفته و كنايه از همانند دانستن ابرها به شتر مى باشد.
18- باران زا كردن و راندن ابرها را مجازا به باد جنوب نسبت داده است، به اين دليل كه باد جنوب موجب نزول باران از ابر مى شود، ذكر جنوب بدين سبب است كه باد جنوبى در بيشتر نقاط هم گرم و هم مرطوب است، گرم است بدين جهت كه در نقاط گرم نزديك به خورشيد حركت مى كند مرطوب است بدين لحاظ كه بخارهاى برخاسته از آب، جنوبى هستند و خورشيد در آبهاى جنوبى تأثير فراوانى مى گذارد و آبها تبديل به بخار آميخته به باد مى شوند وقتى كه شرايط جوّى و اقليمى چنين باشد ذكر «جنوب» بدو دليل اولويّت دارد.
الف: بادهاى جنوب همراهى بيشتر با بخارها دارند به همين دليل ابرهاى بيشترى در نقاط جنوب تشكيل مى شوند و بادها را همراهى مى كنند.
ب: بدليل حرارت بيشتر انبساط ملكولها بيشتر و بدليل رطوبت بيشتر براى ريزش باران آماده تر است و لذا ريزش باران از ابرها در نقاط جنوبى شديدتر مى باشد.
19- لفظ «برك و بوانى» را براى ابرها استعاره به كار گرفته و سپس سينه بر زمين گذاشتن را كنايتا به ابرها نسبت داده است، از باب تشبيه كردن ابر، به شترى كه بر اثر سنگين بار سينه بر زمين مى نهد.
بحث ششم: پيرامون هوايى است كه خداوند متعال براى ساكنان زمين آماده كرده است.
بايد دانست چنان كه خداوند سبحانه و تعالى هوا را عنصر لازمى براى حيات جسمانى حيوانات و نفسانيّت آنها مقرر داشته، سبب عمده اى هم براى مدد رساندن به روح قرار داده است تا روحها را بوسيله هوا اصلاح كرده و بقاى آنها را تعديل كند. تعديل شدن روح بوسيله هوا به دو صورت انجام مى پذيرد.
يكى بصورت «دم» (جذب اكسيژن) و يك به صورت «بازدم» (يا آزاد كردن گاز كربنيك). امّا نفس كشيدن بدين سبب مزاج را تعديل مى كند كه روح حيوانى بلحاظ فشردگى در داخل بدن اكثرا داغ و آتشين است و هواى مجاور اكثرا ازمزاج سردتر مى باشد، هرگاه ريه، هواى مجاور را استنشاق كند، از سوراخهاى پوست و نبض بدن وارد بدن گرديده و آن را از تمايل به سمت مزاج حارّى كه در درون متراكم باشد و منجر به بيمارى شود باز مى دارد و مزاج را براى قبول تأثير نفسانى كه مايه حيات و زندگى است آماده مى كند.
امّا فايده بازدم، و يا نفس بر آوردن و به تعبير شارح «تنقيه» بازپس دادن همان هوايى است كه بر اثر آميزش با بدن حكم فضولات بدن را يافته و لزوما بايد از بدن خارج شود. همان طورى كه استنشاق هوا در بر قرارى تعديل بدن و لطافت روح مؤثّر است، بازدم يا نفس بر آوردن هم، در تعديل مزاج نقش عمده اى دارد.
هواى مورد استنشاق بهنگام ورود بداخل ريه حالت برودت داشته و گرماى مزاج را از بين برده و حرارت مزاج را تعديل مى كند. امّا پس از مكث طولانى و برخورد با روح حيوانى برودت خود را از دست داده حرارت مى يابد و فايده وجودى اش از بين مى رود. ديگر نيازى بدان نيست و بدن هواى تازه اى را مى طلبد تا جايگزين آن هواى كثيف شود، پس ضرورت ايجاب مى كند بخارج فرستاده شود تا جا براى ورود هواى جديد آماده گردد و ضمنا با خروج هواى فاسد بدن فضولات و سموم روح نيز از بدن خارج شود، معناى كلام امام (ع) كه فرمود: و اعدّ الهوا متنسّما لساكنها، اين است كه توضيح داده شد.
توجّه به آماده ساختن هوا، براى منافعى كه نصيب حيوان مى شود، فراتر از آن چيزى است كه تا كنون در مختصّات هوا بيان داشتيم، زيرا هوا ساير مزاجها را مانند: مزاج معدنى، نباتى و حيوانى، كه انسان نيز در بقاى خود بدانها نيازمند است سود مى بخشد. چون هوا در حقيقت عنصرى از عناصر پديده هاى ياد شده است و در بقاى آنها تأثير دارد. با توجّه به اين همه منفعت كه براى هوا بر شمرديم، آثار نعمتهاى الهى آشكار مى شود.
دوّمين ارفاق يا منفعتى كه خداوند متعال بر خلقت زمينى مترتّب كرده است آفرينش كوهها و جريان چشمه سارهاست. بدان سان كه شرح وى گذشت.
سومين ارفاق تكوّن و پديد آمدن معدنها، گياهان و حيوانات است و در هر يك از اين پديده ها و گوناگونى نوع، و رنگ بوى و طعم، نرمى و محكمى، صافى و زبرى آنها منافع بى شمارى است، و از آن جمله منافعى است، كه انسان در بقاء و اصلاح حال خود بدانها نيازمند است.
چهارمين ارفاق، زمين اصل بدن انسان است. بدين دليل كه آب به لحاظ رقيق و مرطوب بودن شكل و تصوير پايدارى ندارد هنگامى كه با خاك آميخته شود بقوام مى آيد و استوارى مى يابد و قبول شكل و خط مى كند، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: من انسان را از گل آفريدم.
پنجمين ارفاق زنده شدن پس از مرگ است، خداوند در اين باره مى فرمايد:«نشانه وجود معاد اين است، كه ما براى آنها زمين را پس از مرگ زنده مى كنيم».
بحث هشتم: در باره ستايش حق تعالى است به اعتبار ايجاد ابرها، رعد و برق و دقّت در جهت حكمت هر يك و در اساس بوجود آمدن آنها و حيات زندگى زمين.
امّا حكمت ايجاد ابرها، رعد و برق و باران اين است كه زمين خشك سرسبز شود و گياه بروياند زيرا بقاى حيوان و قوام وجودى و غذاى حيوانات به نباتات بستگى دارد. چنان كه امام (ع) بدين حقيقت اشاره كرده و مى فرمايد: ثم لم يدع جرز الأرض الّتى تقصر مياه العيون و الأنهار عنها و لا تجد جداول الارض ذريعة الى بلوغها الى قوله و جعل ذلك بلاغا للأنام و رزقا للانعام همه اينها را خداوند براى اين كه انسان بخواسته هايش برسد و روزى چهارپايان باشد خلق كرده است. سخن امام (ع) شبيه كلام خداوند است كه مى فرمايد: أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ«».
بحث نهم: اين بحث در ستايش پروردگار است بلحاظ گشودن راهها در مجراى كوه و اطراف آن.
مقصود از «فجاج» راههاى وسيعى است كه در اطراف كوهها پديد آمده است «مانند دره ها و شكافهاى وسيع كوه» خداوند تعالى در اين باره مى فرمايد: «وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ«».» و همچنين امام (ع) خدا را بلحاظ بر پا داشتن علائمى كه سالكان راه، مقصد حركت را گم نكنند مى ستايد. يا منظور از «منار» ستارگانند، چنان كه خداوند مى فرمايد «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»«» و يا كوهها هستند، چنان كه از عبارت امام عليه السلام استفاده مى شود.
|