كلمات كليدي : خمريه، شراب، مي، عرفان، نظم، ادبيات فارسي.
نویسنده : طاهره سیدرضایی
"خمریه"(.ye Xamri) به اشعاری گفته میشود که در وصف "می و میگساری" و لوازمات آن از قبیل: ساقی، ساغر، مینا، جام، خم، سبو، میکده، پیر میفروش، دختر زر، تاک، محتسب، صبوحی، توبه از می، فصل گل، شکستن توبه، حریفان مخمور، نعره مستانه و... سروده شده باشد.[1]
به ظن قوی سرمشق شاعران فارسی زبان در توصیف و ستایش شراب، خمریههای بسیار زیبایی است که در شعر عرب به وسیله شاعران ایرانی مانند: "ابونواس"، "حسنبن هانی" و شاعران عرب پدید آمده است. در زبان فارسی ظاهرا "رودکی" نخستین کسی است که "خمریه" سرود. این خمریه، قصیده معروف اوست با مطلع :[2]
مادر می را بکرد باید قربان
بچه او را گرفت و کرد به زندان
بعد از او "بشار مرغزی" قصیدهای سی و یک بیتی در وصف "رز(تاک) و می"، سرود و برای نخستین بار در شعر فارسی "چیدن انگور و شراب انداختن" را وصف کرد.(از زندگی "بشار مرغزی" اطلاعی در دست نیست و اثری جز همین خمریه از او به جا نمانده است. شادروان "رشید یاسمی" آن را از جنگی خطی استخراج کرده، در سال دهم "مجله ارمغان" به چاپ رسانده است) هر چند شیوه "رودکی" را شاعران بعد تقلید کردند؛ اما از آن میان تنها "منوچهری" بسیار موفق عمل کرد و خمریه را در ادب فارسی به کمال رساند.[3]
تا اواخر سده پنجم هجری در شعر فارسی هر جا سخن از می و میگساری به میان آمده، همان عصاره و مفهوم واقعی آن مورد نظر بوده است.[4] زندگی مرفه شاعران قرنهای چهارم و پنجم بیشتر آنها را به سوی بیان چنین مضمونهایی میکشید. بیدردی شاعر و وابستگی او به دربار که چنین مراسمهایی جزء لاینفک زندگی درباری و اشرافی محسوب میشد، باعث شدهبود آنچه از شراب و شرابخواری توصیف میکردند بسیار صریح و در معنی واقعی و حقیقی آن بوده باشد.[5]
اما از سدهی ششم و با گسترش عرفان وتصوف و آمیختن "شعر با عرفان" بسیاری از اصطلاحات ادبی به "معنای مجازی" به کار رفته و بخش مهمی از معانی و مفاهیم عرفان در قالب اصطلاحاتی چون شراب و می و میپرستی و... به صورت خمریات بیان شده است و گاه این آمیختگی به قدری است که نمیتوان "می" "مجازی" را از "می" "حقیقی" جدا کرد.[6] از آنجا که کلمات، گنجایش مفاهیم عمیق عرفانی را نداشتند نیاز به یک "زبان رمزی و استعاری" بود که تاب این معانی را داشته باشد. "عرفا" این ظرفیت را در "می" و متعلقاتش یافتند، پس از آن، این کلمات ظرفی شدند برای بیان مفاهیم "عرفانی". هر چند این شیوهی بیان مورد اعتراض و انتقاد قرار گرفت اما به عنوان "زبان عرفان" پذیرفته شد. بعدها کتابهایی پدید آمدند که به شرح و تفسیر عرفانی این کلمات میپرداختند از قبیل: "گلشن راز" "شیخ محمود شبستری".
در "سبک هندی" موضوع "می" مانند سایر موضوعات وسیلهای برای مضمونیابی و باریک اندیشی قرار گرفت. از شاعران مشهور این دوره که خمریه سروده "ملا فرج الله شوشتری" است که شعری بامطلع:
مغان که دانه انگور آب میسازند
ستاره میشکنند آفتاب میسازند
سروده و سخت مورد توجه واقع شده است.
بعدها به دلیل تغییرات و تحولات اجتماعی که نه دیگر، شاعران از آن رفاه شاعران "سبک خراسانی" برخوردار بودند و نه، از عرفان حقیقی خبری بود؛ "خمریه سرایی" به فراموشی سپرده شد. تنها اصطلاحات می و مستی و خرابات و ساقی و... به صورت کلیشه در "غزلیات" به کار میرفت. در سده سیزدهم به دلیل بازگشت به شیوه گذشتگان دوباره خمریه سرایی احیاء شد و شاعرانی چون "قاآنی" به آن پرداختند. از معاصران "ملک الشعرای بهار" به "نظیره گویی" با "بشار مرغزی" برآمده و قصیدهی استادانهای در وصف "شب و شراب" به وزن و قافیه "بشار" سرود و نخستین مصراع او را تضمین کرد،[7]
مطلع خمریه "بشار" چنین است:
رز (تاک) را خدای از قبل شادی آفرید
شادی و خرمی همه از رز شود پدید
و "بهار" گفته است:
باشد بهار بندهی آن شاعری که گفت
رز را خدای از قبل شادی آفرید
نمونههایی از خمریه
وصف می:
زان می که گر سرشکی از آن در چکد به نیل
صد سال مست باشد از بوی او نهنگ
آهو به دشت اگر بخورد قطرهای از او
غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ[8]
و نیز:
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
ز کوی میکده برگشتهام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
بیار زان می گلرنگ مشکبو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز
به نیم شب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز[9]