كلمات كليدي : مناظره، پرسش و پاسخ، گفتگو، سوال و جواب، مراجعه، ادبيات فارسي
نویسنده : الهه سادات برقعي
سوال و جواب آن است که متکلم آنچه را که بین دو کس واقع شده، در شعر بهصورت پرسش و پاسخ یا پیغام و جواب به لفظی بلیغ و با اسلوبی لطیف بیان کند،[1] و تمام شعر مبتنی بر پرسش و پاسخ یا گفتگو باشد.[2] در این نوع شعر معمولا، در مصرع یا بیت اول سوال به میان میآید و در مصرع یا بیت دوم جواب آن داده میشود. این صنعت بهگونهای است که زمینههای ذهنی مخاطب را برمیانگیزد و شکلی از گفتگو را ایجاد میکند و مخاطب را در جواب شعری و لذت هنری شعر بهرهمند میکند. نمونههای این صنعت از نخستین برهههای پیدایش ادبیات فارسی وجود دارد. مانند: "گفتگوی زاغ سیاه و باز سفید" در دیوان عنصری و سوال و جوابهای عاشقان و معشوقان، اشیاء و آدمها، آدمها با آفریدههای ذهنی؛ نمونههای موفق سوال و جواب را در شعر حافظ، مولانا، نظامی و دیگر شاعران و نویسندگان بزرگ میتوان دید.[3]
مثالی از حافظ:
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
نمونهای از امیر معزی:
پیام دادم نزدیک آن بت کشمیر
که زیر حلقهی زلفت دلم چراست اسیر
جواب داد که دیوانه شد دل تو ز عشق
به ره نیارد دیوانه را مگر زنجیر
پیام دادم کز بهر چیست گرد رخت
ز مشک و غالیه خطی کشیده حلقهپذیر
جواب داد که خط من آیتی عجب است
که هیچ کس به جهان در، ندانش تفسیر[4]
در سخن کلماتی که بیانگر سوال و جواب هستند بهکار میرود مثل: گفتم، گفتا.[5] "مناظرهی خسرو با فرهاد" در مثنوی خسرو و شیرین نظامیگنجوی، نمونهای از این آرایه است:
نخستین بار گفتمش کز کجایی
بگفت از دار ملک آشنایی
نمونهای از پروین اعتصامی:
محتسب مستی به ره دیده و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست[6]
شاهدی از شیخ ابوسعید ابوالخیر:
گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت چه داری در دل؟
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار؟
این آرایه که از آرایههای زیبای ادب فارسی است، اگر با لطافت و باریکبینی توام باشد مایهی انبساط خاطر و التذاذ روح شنونده میشود.
مثالی از گلستان سعدی:
شبانی با پدر گفت ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا نیک مردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیز دندان[7]
سوال و جواب مرهون عوامل دیگری هم است؛ از جمله: اسلوب حکیم (به این معنا که گوینده، سخن یا پاسخ شنونده را بر معنی دیگر حمل کند این تبدیل و تغییر را در اصطلاح اسلوب حکیم میگویند)، حسن تعلیل، تشبیه و جناس.[8] در همهی این موارد پاسخ باید بدیع، غیر منتظره و معمولا رندانه باشد. پس سوال و جواب با زیبایی ترفندهای دیگر دلنشین میشود، از طرفی چون بهصورت پرسش و پاسخ است زیبایش افزون میشود. سوال و جواب، معمولا در قالب قصیده، غزل و رباعی است. نمونهای از سوال و جواب از قصیدهی معزی که با التزام (تکرار) کلمهی «ماه» است در آرایهی اسلوب حکیم به عنوان مثال ذکر میشود:
گفتم: مرا سه بوسه ده ای ماه دلستان
گفتا که: ماه بوسه کرا داد در جهان؟
گفتم: فروغ روی تو، افزون بود به شب
گفتا: به شب فروغ دهد ماه آسمان
گفتم: به یک مکانت نبینم به یک قرار
گفتا: که مه قرار نگیرد به یک مکان
گفتم: که از خط تو فغان است خلق را
گفتا: خسوف ماه بود خلق را فغان[9]
در بیت اول مقصود گوینده از ماه، محبوب زیبارویی است اما محبوب در پاسخ برخلاف نظر گوینده ماه آسمان را مطرح ساخته است.
در رباعی زیر از مولوی زیبایی در حسن تعلیل است:
گفتم سخنت شکستهوش چون آید
با آنکه همه چو در مکنون آید
گفتا که به این دهان تنگی که مراست
گر نشکنمش چگونه بیرون آید
****
گفتند که از برگ گلش خار دمید
وان حسن که دیدهای به انجام رسید
گفتم که رخش چو نوبهارست به حسن
کس نزهت نوبهار بی سبزه ندید
زیبایی سوال و جواب در این ابیات به دلیل حسن تعلیل و تشبیه تمثیل است. در بیت زیر از مولوی جناس تام است که سوال و جواب را زیباتر کرده است:[10]
گر عاشق زار روی تو نیستمی
چندان به در سرای تو نیستمی
گفتی که مایست بر درم، خیز و برو
ای دوست اگر نیستمی، نیستمی[11]