27 شهریور 1396, 3:12
نویسنده: سید احمد بطحائی
«دست بالای دست» روایت نخ نما و کلیشهای از عشق پسری فقیر به دختری ثروتمند است که سعی شده بود با خلاقیت های سطحی و جزئی داستان و روایتی جدید از این موقعیت نشان داده شود. سیر روایی سریال مملو از حلقههای مفقودهای است که روند منطقی و باورپذیری مخاطب از مهمترین حلقههای آن میباشد. این اشکالات در کنار نکاتی که در ادامه بیان میشود؛ باعث شده این سریال با وجود داشتن بازیگرانی توانمند به سریالی ضعیف و نازل تبدیل گردد.
جدا از تمام مشکلات فنی و ساختاری، این مجموعه دارای اشکالات محتوایی به غایت مخرب و ویرانگر است. و آن سیر داستانی مجموعه و هدفگذاریهایی است که خواسته یا ناخواسته برای شخصیتهای فیلم گذاشته شده است. در «دست بالای دست» جوانی (یوسف تیموری) از طبقه کم درآمد است که در یک اتفاق ساده دلباخته دختری(بهاره افشاری) از خانواده مرفه میشود. او خود را فردی ثروتمند جا زده و با دروغهای مداوم و سلسلهوار سعی در به دستآوردن او دارد و کار تا جایی پیش میرود که او هم دختر و هم خانواده او را با دروغهای خود میفریبد و هر چه برادر او در مذمت این کار توبیخش میکند؛ برادرش را به هدفش حواله میدهد. بدیهی است که در تمام فرهنگها و جوامع دروغ امری مذموم است و شاید هیچ فیلمی در ستایش دروغ ساخته نشده باشد. حال چگونه میشود این سیر دروغها - هر چند با کمی دست انداز - در آخر منتج به ازدواج او با دختر مورد علاقهاش میشود. گویی نویسنده میخواهد القاء کند برای دستیابی به هر آنچه میخواهی میتوانی دروغ هم بگویی. چنین برداشت پوزیتیویستی و ماتریالیستی را چگونه میتوان توجیه کرد؟!
«دست بالای دست» بنا بر روال چند ساله شبکه سه در نوروز، ساختاری کمیک و طنز دارد؛ ولی مع الأسف نویسنده و کارگردان به جای خلق موقعیتهای کمیک و دیالوگهای طنازانه سعی داشتند با هجو و تمسخر این فقدان را جبران کند و به جز تلاش نصف و نیمه یوسف تیموری که در همان کلیشه خود باقی مانده بود و جواد عزتی، هیچ موقعیت کمدی خلق نشد. قسمت اعظمی از این هجو و تمسخر هم با تمسخر شخصیتها نسبت به یکدیگر تأمین میشود. تمسخر و استهزاء پدر و پسر(فیض نوروزی و تیموری) نسبت به پسر دیگر(عزتی)، رئیس کلینیک(فتحعلی اویسی) نسبت به کارمندانش عمده اینها را تشکیل میدهد. از سوی دیگر نویسنده به جای دیالوگهای طنازانه سعی کرده بار کمیک روایتش را با هجو و ناسزا پر کند. در قسمت دوم فتحعلی اویسی کارمندش را با لفظ کوچه بازاری «اوشکول» صدا میکند[1]. امثال این اصطلاحات نامتعارف و زشت همچون: «خوردی؟!»، «دهنتو ببند!»، «خفه اش کن!» و «ور نزن!»[2] در این سریال زیاد است.
نکته تأسفبار و در عین حال عجیبی که در این سریال مشاهده شد مناسبات و نحوه روابط شخصیتهای داستان با یکدیگر بود. از میان این ها میتوان به رابطه پسر با پدر اشاره کرد. در همان چند دقیقه ابتدایی قسمت اول سریال اولین دیالوگهای یوسف تیموری با دروغ و بلوف برای شخصی است که زنگ زده و اولین گفتههای رضا فیض نوروزی تأیید دروغگویی یوسف تیموری و بدگویی از زن مرحومه اش است که از او در حضور فرزندانش با لفظ «حسود»یاد میکند.[3] جای جای رابطه این دو پسر(یوسف تیموری) پدرش(رضا فیض نوروزی) را با لفظ «تو» خطاب میکند و مدام با او مجادله کرده و او را به خاطر رفتارهای زنندهاش توبیخ میکند. از طرف مقابل هم پدر چندین بار پسرش را با اصطلاح سخیف «خفه شو!» خطاب میکند. این رابطه بین دو برادر(تیموری و عزتی) هم با شدت بیشتری ادامه پیدا میکند. از سوی دیگر پدر خانواده(رضا فیض نوروزی) مدام در پی رابطه با عمه دختر است و سعی میکند به هر بهانهای خود را به سمت او کشانده و با او خلوت کند. شدت این بیحرمتی زمانی مشخص میشود که او این کار را با اطلاع و در حضور دو پسر خود انجام میدهد و حتی از آنها برای برقراری این رابطه کمک میطلبد. رضا فیض نوروزی برای ارتباط با عمه دختر مدام پسرش را به ادامه رابطه با بهاره افشاری ترغیب میکند و حتی از او در مقابل سرزنش فرزند دیگرش جواد عزتی دفاع میکند. از آن طرف عمه دختر با بیپروایی از این ارتباط استقبال میکند. در انتهای قسمت اول سریال رضا فیض نوروزی هنگام شام به دو پسرش میگوید:
همین جمله ایدئولوژی و بنیان کنش و واکنشهای این دو پسر و غالب روابط و رفتارهای اخلاقی بین شخصیتهای سریال میشود و باعث رفتارهای هنجارشکن و بنیان براندازی بین مرد زن میشود که چند نمونه از آنها عبارتند از:
در سرتاسر داستان روابط بین شخصیتها بیش از اندازه جسورانه و بیپروا پرداخت شده و دوستی و رفاقتها هم بوی نیرنگ و فریب میدهد. به حدی که اکثر قریب به اتفاق این روابط، خارج از عرف ایرانی و اسلامی جامعه میباشد و طبیعی و عادی جلوه دادن این رابطه در خط سیر داستان باعث از بین رفتن قبح و زشتی این نوع روابط در جامعه میشود و جایگاه خانواده به عنوان محملی برای از بین رفتن مشکلات و بهبود تنشهای اجتماعی را از بین میبرد. رفتار پسر(تیموری) با دختر(قریشی) و پدر(فیض نوروزی) با عمه دختر از فجایع اخلاقی این سریال است.
در انتها هم سازندگان سریال سعی میکنند سریال را به شیوهای غیر منطقی و هندیوار به پایانی هپی إند ختم کنند که روشن است عقیم مانده و استفاده از خانه قدیمی با آن وروی و هشتی سنتی نتوانسته تأثیری در بهبود روند سریال داشته باشد.
در کل به هیچ وجه نمیتوان آثار ناخودآگاه محتوایی این سیر را بر روی مخاطب انکار کرد. آنهم در ایام نوروز که مردم بیشترین پیک استراحت و تفریحشان را به دیدن فیلمها و سریالهای تلویزیون میپردازند. آثاری همچون تحسین و تأیید ایدئولوژی ماکیاولیستی، توجیه شدن وسیله به خاطر هدف، از بین رفتن زشتی و قبح تمسخر و استهزاء، بیپروایی در روابط زن و مرد، بیتفاوتی نسبت به هجو و ناسزا و امثال این پدیدهها که در بلندمدت باعث پدید آمدن سبک زندگی و استایل لایفی مغایر با اصول ایرانی اسلامی در زندگی مخاطبین مهمترین و مؤثرترین رسانه، یعنی تلویزیون میگردد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان