هیچ پیامبر و امامی مصیبتی مانند مصیبت اباعبدالله را نداشته است. مصیبت های امام حسین(ع) اعظم مصائب است؛ گریه بر مصیبت او هم اعظم گریه ها است.

پیامبر(ص) روز بیست و هشتم صفر، چشمش را باز کرد و فرمود: هر کسی کنار بستر من است، غیر از آنهایی که اسم می برم، بیرون برود. علی(ع) و زهرا(س) و حسن(ع) و حسین(ع) وزینب(س) و ام کلثوم(س) بمانند ودیگران اتاق را ترک کنند. بعد از این که بیرون رفتند، فرمود: در را ببندید؛در حالیکه هوا بسیار گرم بود.

کسی که در حال احتضار است باید سینه اش را سبک کنند و حتی دکمه پیراهنشرا باز نمایند؛ ولی پیامبر(ص) این دستور را رعایت نکرد. زمانی که آثار مرگ برایشان ظاهر شد، فرمود: علی جان!حسین(ع) را بیاور و روی سینه من بگذار. زینب(س)هم این منظره را می بیند. «یسیل عرقه علی وجهه» عرق پیشانی اباعبدالله(ع) رویصورت پیامبر می ریخت. آرام دستش را بلند کرد و حسین(ع) را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او؛تمام صورت، زیر گلو، لب ها و حتی دندان های اباعبدالله(ع) را می بوسد. یک مرتبه پیامبر به شدت گریه کرد و فریاد زد: خدایا! مگر من با یزید چه کردم؟ مگر من با بنی امیه چه کردم؟

پنجاه سال از این جریان گذشت.زینب(س) از کنار خیمه های نیمه سوخته حسین(ع) یازده یا دوازده بار به میدان حرب آمد؛ دید، آن کسی که روزی روی سینه پیامبر بود، با بدن قطعه قطعه، با بدن بی سر، به پشت روی خاک کربلا افتاده است. اول کاری که کرد، بدن را بر گرداند. شاید گمان کردکه سینه و شکم و شانه سالم است؛ اما وقتی بدن را بر گرداند، صدا زد: عزیز دلم! حتی یک جای بوسهدر بدنت برای من باقی نمانده است.

حجة الاسلام و المسلمین انصاریان