كلمات كليدي : تاريخ، مدارا، آزادي عقيده و مذهب، كرامت انساني
نویسنده : زينب ابراهيمي
اسلام دینی جهان شمول است و مخاطبان «قرآن کریم» نه تنها مسلمانان، بلکه تمامی انسانهایی هستند که رسیدن به اوج کمالات انسانی و رستگاری، مقصود نهایی آنان است.
در قرآن و سیره نبوی، «اصل رفق و مدارا» به عنوان مهمترین اصل در ارشاد و هدایت انسانها مورد تأکید بسیار قرار گرفته است که در این مجال صرفاً به بررسی رفق و مدارا در سیره نبوی پرداخته خواهد شد.
واژه مدارا مشتق از ماده «دری» به معنای نرمی و ملاطفت کردن، به حسن خلق رفتار کردن،[1] مجادله و مؤدبانه و یا چاپلوسانه برخورد داشتن، تملق گفتن، ریشخند و گمراه کردن،[2] پنهان کردن و معادل واژه taleration از ریشه لاتینی talero به معنای تحمل کردن و اجازه دادن به کار میرود.[3] مفهوم مدارا در زمینههای دینی، سیاسی و اجتماعی از مباحث جدید در فرهنگ اسلامی است و به معنای خویشتنداری نسبت به عقاید مخالف یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی به اعمال یا عقایدی است که مورد پذیرش شخص نباشد؛ اما علیرغم توان مقاومت و یا اعتراض به آن، به دلیل احترام به افکار و عقاید دیگر انسانها از انجام آن سرباز زند.[4]
مبانی مدارا در سیره نبوی
1ـ رفق و مدارا، اساس دعوت به حق و حقیقتجویی
از آنجا که تحولات عقیدتی با درونیترین لایههای شخصیتی مرتبط است، افراد را به مقاومت در برابر پذیرش آنها وا میدارد؛ به ویژه اعتقاداتی که منافع و اختیارات افراد را محدود میسازد.
از اینرو پیامبر(ص) که جلوه تام رحمت الهی است، با رحمت و شفقت انسانها را به سوی دریافت حقایق میخواندند و پیش از آن که اندیشهها را هدف قرار دهند، در قلبها رسوخ میکردند.
در جریان فتح مکه پیامبر(ص) نسبت به کسانی که حدود بیست سال از هیچ شکنجه و آزار و قتلی علیه او و پیروانش کوتاهی نکردند، عمق رحمت و شفقت خویش را بر آنان فرو ریخت و خطاب به آنان فرمود: من امروز به شما همان را میگویم که یوسف به برادرانش گفت: «بر شما ملامتی نیست، بروید که آزاد شدگانید.»[5]
2ـ اصل آزادی عقیده در اسلام
از دیگر دلایل مدارای پیامبر(ص) با غیر مسلمانان، پایبندی به اصل آزادی عقیده در اسلام است. اسلام دینی عدالت طلب و حقیقت جوست و ریشهایترین نیازهای انسان از جمله آزادی اراده در انتخاب کیش و آیین را محترم شمرده و هر نوع عقیده اجباری را نفی میکند. اسلام راه حق و حقیقت را بیان میدارد تا افراد بر اساس عقل و ادراک خویش آیین کامل را برگزینند.
آیاتی از قبیل؛ غاشیه/21 و 22، یونس/99، بقره/256 نمونههای آشکار این اصل است.
مفاد معاهده پیامبر(ص) با اقلیتهای مذهبی در مدینه[6] گواه این واقعیت است که اسلام حضور اقلیتهای مذهبی را مادام که به توطئه و اعلان جنگ علیه مسلمانان اقدام نکردهاند، به رسمیت شناخته و مسلمانان را به رعایت حقوق آنان و رفتاری بر اساس عدالت و نیکی سفارش نموده است.[7]
3ـ اصل کرامت انسانی
از دیگر مبانی مدارا در سیره نبوی وجود اصل عزت و کرامت انسان به عنوان برترین پدیده هستی است. زحمات طاقت فرسای پیامبر(ص) برای هدایت انسانها و اندوه فراوان[8] از جهل و گمراهی آنان نمونه بارزی از اصالت این اصل در شخصیت و سیره عملی پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) در مناظراتش با اهل کتاب برای دعوت آنان به اسلام، نهایت احترام را برای آنان قائل بودند.[9] همچنین در جنگ بدر وقتی برخی از مسلمانان خواستند کفار را مثله کنند، پیامبر(ص) آنان را منع کرد[10] و همواره بزرگی و عظمت انسان را در پیشگاه خداوند به پیروان خویش متذکر میشدند.
مصادیق رفق و مدارا در سیره نبوی
اصل رفق و مدارا در سیره نبوی را حول چهار محور اصلی میتوان بررسی کرد:
1- مدارا با دشمنان حربی و با کفار و مشرکان
الف: غزوه بدر بزرگ
قریش طی سیزده سال رسالت پیامبر(ص) در مکه، از هیچ تلاشی برای تحقیر و تهمت[11]، جنون و عذاب و شکنجه او و پیروانش فروگذار نکردند تا آن حد که عدهای در اثر شکنجه از دین برگشتند و عدهای جان سپردند.[12] با این وجود خداوند، پیامبر(ص) را به شکیبایی در برابر مشرکان فرا میخواند.
با افزایش فشارها و به بن بست رسیدن کار دعوت در مکه و هجرت مسلمانان به حبشه[13] و سپس مدینه[14]، بلافاصله اقدامات جدی نظامی از سوی قریش به منظور کسب اطلاعات از مدینه، تحریک بدویان به دلیل نفوذ سیاسی و نظامی قریش بر آنان و میل به غارت در میان بدویان، اقدامات ایذایی و افزایش ناامنی و تهدید در مرزهای مدینه، آغاز شد.[15]
تمامی سریهها و غزوات پیش از بدر بزرگ؛ نظیر (ابواء یا ودان، بواط، ذی العشیره و بدر اول) در مقابله با تحرکات قریش و دفاع از موجودیت مسلمانان و شناساندن قدرت نظامی مدینه صورت گرفت و طی آنها تنها به تهدید کردن کاروانهای تجاری قریش بسنده شد.[16]
در «غزوه بدر» مسلمانان آماده شدند تا به کاروان تجاری قریش که سرمایه آن از فروش اموال مهاجرین در مکه تهیه شده بود، در راه بازگشت حمله کنند.[17] "ابوسفیان" با آگاهی از این حمله[18] و هدایت کاروان از مسیری دیگر به سوی مکه توسط "ضمضم بن عمرو غفاری" قریش را آگاه کرد.[19] "ابوجهل" و دیگر سران قریش نهصد تن از جنگاوران مسلح را برای خاتمه دادن به حیات مدینه جمعآوری کردند. مسلمانان ناگزیر به نبردی تن به تن روی آوردند و به یاری خداوند پیروز شدند.
ب: غزوه احد
آغازگر نبرد، قریش بودند که پس از یک سال تلاش با سود کالاهای تجاری، سپاهی سه هزار نفری را به سوی مدینه حرکت دادند و با رها کردن اسبان و شتران کشتزارهای اطراف مدینه را از میان برد.[20] پیامبر(ص) و مسلمانان در ماه شوال سال سوم هجری در نبردی نابرابر آماده دفاع شدند و علیرغم عدم موفقیت مسلمانان در این جنگ با مشرکان به نیکی رفتار کرد و در سال چهارم هجری که مکیان تحت فشار خشکسالی و قحطی ناشی از آن بودند، پیامبر(ص) با فرستادن خرما[21] در صدد کاهش تنشها و مخاصمات و نمایاندن روحیه صلحطلبی اسلام برآمد.
ج: غزوه خندق
علیرغم تلاشهای گسترده پیامبر(ص) در سال چهارم هجری[22] برای کاهش نزاع میان قریش و مسلمانان، بزرگان یهود در مکه با وعده همکاری «یهود خیبر»[23] و «بنیقریظه» و «بنینظیرن و «وائل»[24]، «قریش» و قبایل بدوی همچون «بنیغطفان» را در سال پنجم هجری[25] و با سپاهی 10 هزار نفری[26] به هجومی یکپارچه بر مدینه متحد ساختند و مسلمانان چارهای جز دفاع نداشتند. با این وجود پیامبر(ص) پس از پیروزی در صدد نابود ساختن قبایل مشرک به دلیل اختلاف عقیدتی بر نیامد و تنها یهودیان را به دلیل خیانت و نقض پیمان با مسلمانان، مجازات کرد.[27]
د: غزوه حنین
پس از فتح مکه قبیله «بنیهوازن» با تمامی اموال و زنان هر عشیره بر ضد مسلمانان متحد شدند تا کار مدینه را یکسره کنند. سپاه 12 هزار نفری مسلمانان در دهم شوال سال هشتم[28] به رویارویی با آنان پرداختند و 6 هزار تن را اسیر کردند. پیامبر(ص) تمام اسرا و حتی "مالک بن عوف" فرمانده و رئیس قبیله را بخشید و آزاد کرد[29] و زن و فرزند او را به همراه صد شتر به او بازگرداند.[30]
در این غزوه پیامبر(ص) با وجود اختلافات شدید عقیدتی با مشرکان، تنها به دفع تهاجمات آنان اکتفا کرد و در کنار قاطعیت در مبانی عقیدتی اسلام، در کمال نرمش و مدارا با دشمنان حربی رفتار کرد.
ه: غزوه تبوک
در سال نهم هجری بازرگانان نبطی، تحرکات سیاسی[31] قبایل مرزی حجاز شامل «غسانیان»، «عامله» و «رومیان» را به پیامبر(ص) گزارش دادند.[32] سپاه اسلام حدود 20 روز در «تبوک» توقف کرد[33] و هنگامی که یقین کردند گزارش بیاساس بوده، بدون هیچ حرکت تهاجمی به مدینه بازگشتند؛ زیرا در اسلام هر تهاجمی به دلیل اختلافات عقیدتی مطرود است.
2ـ مدارا با اقلیتهای مذهبی و برخورداری آنان از حقوق اجتماعی
همزیستی اقلیتهای مذهبی با مسلمانان مدینه و تعیین حقوق اجتماعی آنان هم طراز با مسلمانان، هنگام تدوین قانون اساسی، جلوه بارز مدارای پیامبر(ص) با آنان است.[34]
پیامبر(ص) با جدیت پیروانش را به رعایت حقوق اجتماعی اقلیتها ملزم ساخته بود. حقوقی همچون حق آزادی عقیده و بیان، حق تعلیم و تعلم، حق روابط اجتماعی با دیگران، محترم شمردن شخصیت اجتماعی آنان، برخورداری از حقوق هم پایه مسلمانان به عنوان شهروند، با نیکی رفتار کردن با آنان بر اساس اصل کرامت انسانی. پیامبر(ص) به مسلمانان میفرمود: «هر کس در حق اهل کتاب ـ که میان او و اسلام پیمان بسته شده ـ ستمی روا دارد، روز قیامت من حامی کتابی و علیه مسلمان ظالم خواهم بود.»[35]
غزوات پیامبر(ص) با یهودیان (غزوات «بنیقینقاع»، «بنینظیر»، «بنیقریظه» و «خیبر») نتیجه پیمان شکنیهای متعدد آنان و تحرکات جدی سیاسی علیه مسلمانان بود.
آنان نه تنها در داخل مدینه به تحقیر و آزار و تبلیغات منفی روانی علیه مسلمانان ـ به ویژه پس از شکست در جنگ احد ـ میپرداختند، بلکه علیرغم پیمان وحدت سیاسی با مسلمانان، اخبار و گزارشهای سیاسی مدینه را به مشرکان اطلاع میدادند و در جنگها با آنان همراه میشدند.[36] در حالی که «مسیحیان نجران» علیرغم نپذیرفتن دعوت پیامبر(ص)، با انعقاد پیمان صلح در پناه خداوند و ذمه پیامبرش آزادانه به فعالیت پرداختند.[37]
3ـ مدارا در روابط خارجی با غیر مسلمانان
پس از فراگیری اسلام در جزیرةالعرب پیامبر(ص) کوشید تا با برقراری روابط مسالمتآمیز در قالب ارسال نامههایی به سران قدرتهای مهم آن زمان، زمینههای گرایش آنان را به اسلام فراهم کند و در محتوای نامهها بر مشترکات عقیدتی خویش با اهل کتاب اشاره نمود. از جمله در نامه به "نجاشی"، از "عیسی بن مریم" و در نامه به "مقوقس" حاکم مسیحی «مصر» با آیه شریفه «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم...» یاد کرد. او همواره با نگاه رحمت و عطوفت بر خلق، میکوشید حتی با مشرکان نیز در عرصه روابط خارجی، رفتاری دوستانه و صمیمانه داشته باشد و همواره یه تمامی عهد و پیمانهایش با آنان پایبند بود و تا زمانی که موجودیت مسلمانان مورد تهدید مسلحانه قرار نمیگرفت، به نبرد با آنان نمیپرداخت حتی آن زمان که مسلمانان از موضع قدرت برخوردار بودند.َ