دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روز عاشورا

روز عاشورا
روز عاشورا

کلمات کلیدی :

نویسنده :

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

اصل واقعه عاشورا
مردم سست پیمان و عهد شکن کوفه که حسین (علیه‌السّلام) را برای پذیرش امامت و رهبری خویش دعوت کرده بودند در روز عاشورا با شمشیرها و نیزه ها از آنحضرت استقبال کردند، آن هم در بیابانی که با کوفه فرسنگ‌ها فاصله دارد این میزبانان بی حمیت در کربلا آمدند تا میهمان عزیز خود را بین دو کار مخیر سازند، یا در برابر یزید تسلیم گردد و یا او را بقتل برسانند. امام حسین (علیه‌السّلام) که از ابتدا تصمیم مقدس خویش را گرفته بود و شهادت را بر ذلت و ننگ بیعت با یزید ترجیح داد با صراحت می فرمود:
بخدا قسم من دست ذلت به این ناپاکان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسلیم نمی‌گردم با این کلام امام (علیه‌السّلام) تبهکاران بد نهاد تنها یک راه در پیش دارند و آنهم کشتن فرزند پیغمبر (صلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله)‌ و اسارت خاندان وحی نبوت است، یزید می خواهد اکنون که حسین (علیه‌السّلام) در برابر وی سر سختی نشان داد از او انتقام بگیرد و آتش خشم و کینۀ خویش را از این راه خاموش سازد غافل از آنکه حسین (علیه‌السّلام) اگر کشته گردد قطرات خون پاکش آنچنان طوفانی خشمگین در افکار جامعه و امت علیه دودمان ننگین آل امیه بوجود آورد و آنگونه اساس بیدادگری و ستم را بر سوائی بکشد که گذشت زمان نتواند آنرا کهنه کند تا از خاطره‌ها محو سازد.

ورود امام به کربلا

امام (علیه‌السّلام) پنجشنبه دوم محرم 61ه.ق در نینوا که به آن کربلا هم می‌گفتند فرود آمد، فردای آن روز عمر بن سعد با چها هزار نفر از کوفه رسید و در مقابل امام جای گرفت، عمر بن سعد کسی نزد امام فرستاد که چرا به عراق آمده‌اید؟ امام در جواب فرمود: عراقیان خود، مرا با نوشتن نامه خوانده اند، اکنون اگر از آمدن من کراهت دارند به همان حجاز باز می‌گردم. ابن سعد نامه ای به ابن زیاد نوشت و آنچه را امام فرموده بود گزارش داد، ابن زیاد گفت اکنون که چنگال‌های ما بسوی او بند شده است امید نجات دارد و سپس به ابن سعد نوشت: نامه‌ات راخواندم و آنچه را نوشته بودی فهمیدم از حسین بخواه که خود و همه همراهانش برای یزید بیعت کنند و آنگاه که بیعت به انجام رسد ما هم هر چه خواستیم نظر خواهیم داد، پشت سر آن، نامه دیگر از ابن زیاد رسید که آب را به روی حسین و یاران وی ببند، عمر سعد هم این کار را انجام داد چندین نامه بین عمر بن سعد و ابن زیاد مبادله شد تا آنکه در روز نهم محرم عمر سعد فرمان حمله را صادر کرد و لشکر به سوی خیمه گاه امام حسین (علیه‌السّلام) حرکت کرد، در این موقع امام (علیه‌السّلام) در جلو خیمه خود دست به شمشیر گرفته و سر بزانو گذاشته بخواب رفته بود که ناگاه هیاهوی سپاه نزدیک شد زینب کبری سرا سیمه نزد برادر دوید و جریان را بسمع برادر رساند امام (علیه‌السّلام) سر از زانو برداشت و فرمود هم اکنون رسول خدا را بخواب دیدم که به من گفت تو نزد من میائی زینب با شنیدن این سخن لطمه بر صورت زد و گفت ای وای، امام (علیه‌السّلام) فرمود: وای بر تو نیست آرام باش. امام (علیه‌السّلام) به برادرش عباس فرمود: خودت سوار شو و نزد این لشکر برو و بپرس که چرا در این موقع حمله کرده اند و چه پیشامد تازه‌ای روی داده است؟ حضرت عباس طبق دستور با لشکریان صحبت کرده و مراجعت نمود و عرض کرد این‌ها میگویند دستور از ابن زیاد رسیده که هم اکنون یا بیعت کنید یا آماده جنگ باشید.
امام (علیه‌السّلام) فرمود: برگرد و اگر توانستی تا فردا مهلت بگیر تا امشب را با نماز و دعا بگذرانیم این در خواست، بعد ازمذاکراتش تصویب شد.

سخن امام سجاد (علیه‌السّلام)

امام چهارم زین العابدین (علیه‌السّلام) که در این سفر همراه پدر بود می گوید: هنگامیکه پدرم شب عاشورا یاران خویش را جمع کرد تا برایشان سخن بگوید من با آنکه مریض بودم نزدیک رفتم تا گفتار وی را بشنوم، پدرم فرمود: خدا را به نیکو ترین و جهی سپاسگذارم، در عافیت و گرفتاری او را ستایش می‌کنم، خدا یا تو راسپاس می‌گذارم که ما را به پیامبری سر افراز کردی و قرآن را به ماآموختی و ما را در دین و احکام آن فقیه و دانا ساختی و برای ما گوش‌ها و دیده‌ها و دل‌ها قرار دادی، و ما را از آلودگی شرک بر کنار داشتی، پس ما را شکر گذار نعمتهایت قرار داده، راستی که من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و خویشانی نیکوکار‌تر و مهربانتر از خویشان خود نمی‌شناسم، خدا همه تان را جزای خیر دهد، گمان می‌کنم که روز نبرد ما با این سپاه رسیده من همه را اذن رفتن دادم و آزاد گذاشتم، همگی راه خود ار در پیش گیرید و از این تاریکی شب استفاده کنید.

کسی حاضر نشد از امام جدا شود
مورخان بزرگ مثل شیخ مفید و طبری و ابن اثیر که آن خطبه را نقل کرده‌اند هیچ ننوشته‌اند که در آن موقع کسی از اصحاب رفته باشد بلکه همه آنها نوشته‌اند که چون خطبه امام به پایان رسید پیش از همه یاران وی، برادران و فرزندان و برادر زادگان امام و پسران عبدالله جعفر و حضرت عباس همصدا گفتند: چرا برویم؟ برای آنکه بعد از تو زنده بمانیم، خدا چنان روزی را پیش نیاورد که تو کشته شوی و ما زنده باشیم. بامداد عاشورا سواران دشمن بسوی امام حمله بردند، امام دست به دعا برداشتند و گفتند: پروردگارا در هر گرفتاری، محل وثوق و اعتماد من تویی و در هر سختی به تو امید دارم، در هر مشکلی که برای من پیش آید تنها وسیله و چاره من توئی، چه بسیار گرفتاری، و پریشانی که دل را ناتوان می‌ساخت و چاره‌ای برای آن در دست نبود، دوستان یاری نمی‌کردند و دشمنان زبان به شماتت می‌گشودند، اما چون امید خود را از غیر تو بریدم تنها چاره آن را از تو خواستم به من فرج و گشایش دادی و آن مشکل از من دور ساختی، هر نعمت و نیکی از تو به ما میرسد، و همه چیز را باید از تو خواست. سپس امام (علیه‌السّلام) بر شتر خود سوار شد و با صدائی هر چه رساتر که لشکریان می شنیدند فریاد کرد: ای مردم عراق گفتارم را بشنوید و در کشتنم شتاب نکنید تا شما را به آنچه بر من واجب است موعظه کنم و عذر خود را در آمدن به عراق بازگویم آنگاه اگر عذر مرا پذیرفتید و سخنم را باور کردید و از در عدل وانصاف با من رفتار نمودید، راه خوشبختی خود را هموار ساخته‌اید و شما را بر من راهی نباشد، و اگر هم عذر مرا نپذیرفتید و از راه عدل و انصاف منحرف شدید، کشتن من پس از این باشد که پشت و روی آن کار را با دیده تأمل بنگرید و از روی شتابزدگی و بی‌فکری به چنین کاری بزرگ دست نبرید، پشتیبان من خدائی است که قرآن را فرستاده .....

امام خود را معرفی می‌کند

ای مردم مرا بشناسید ببینید من کیستم؟ آنگاه به خود آئید و خود را ملامت کنید و نیک بیندیشید که آیا کشتن و پایمال کردن حرمت من برای شما جائز است؟ مگر من دختر زاده پیامبر شما نیستم ؟ مگر وصی پیغمبر شما و عموزاده‌اش و نخستین کسی که به خدا ایمان آورده و رسول او را از آنچه خدا آورده بود تصدیق کرد، پدر من نیست ؟ مگر حمزه سید الشهدا عموی پدرم نیست؟ .... مگر نشنیده‌اید که رسول خدا در باره من و برادرم گفته است که این دو پسرم دو آقای جوانان بهشتند؟
اگر مرا در نقل این حدیث راستگو می‌دانید چه بهتر، به خدا قسم از روزی که دانسته‌ام ‌خدا دروغگو را دشمن میدارد دروغ نگفته‌ام، و اگر هم گفتار مرا باور ندارید و ما را تکذیب می‌کنید هنوز کسانی از اصحاب رسول خدا در میان شما هستند که اگر از آنان بپرسید به شما خواهند گفت .... به خدا قسم در میان مشرق و مغرب از شما و غیر از شما پسر پیغمبری جز من نیست.
راستی بگوئید که آیا کسی از شما را کشته‌ام که خون او را می‌خواهید؟ مالی از شما برده‌ام که آن را مطالبه می‌کنید ؟ .... مگر شما خود به من نامه ننوشته‌اید که میوه ها رسیده است و زمین‌ها سبز و خرم شده، و سپاهیان عراق برای جان نثاری تو آماده اند، پس هر چه زودتر رهسپار شو؟ لشکریان جواب دادند: ما نامه‌ای ننوشته‌ایم و از آنچه می‌گویی بی‌خبریم!
پستی و ناجوانمردی بشر به کجا می‌رسد که همان مردمی که امامِ خود را با نامه‌های فراوان فرا خوانده‌اند و آن نامه‌ها را امضاء کرده‌اند با کمال بیشرمی در پاسخ وی بگویند که ما نامه ننوشته‌ایم و دعوتی نکرده‌ایم تدریجاً مقدمات شروع جنگ فراهم شد و عمر بن سعد تیری به کمان گذاشت و به سوی سپاه امام حسین (علیه‌السّلام) رها کرد و گفت نزد امیر ابن زیاد شاهد باشید که من پیش از همه جنگ را شروع کردم. جنگ تا حدود ظهر به شدت ادامه داشت و بیشتر اصحاب امام به شهادت رسیدند و امام نماز ظهر را با بقیه اصحاب خود به صورت نماز خوف بجا آورد و بعد از نماز جنگ همچنان ادامه یافت.

سخنان یاران امام حسین (علیه‌السّلام)
اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) با کلمات خود در مقابل امام حسین (علیه‌السّلام) عظمت و اخلاص و شهامت بی‌نظیر خود را در تاریخ ثبت کردند که نمونه‌هائی از آن سخنان را نقل می‌کنیم:
مسلم بن عوسجه: ما اگر از یاری تو دست برداریم و در ادای این وظیفه کوتاهی کنیم، نزد خدا چه عذری خواهیم داشت، به خدا قسم که تا زنده‌ام دست از یاری تو بر نمی‌دارم تا در راه تو جان دهم و پیش از همه یارانت کشته شوم.
سعید بن عبد الله حنفی: به خدا قسم اگر کشته شوم سپس زنده شوم باز مرا با آتش بسوزانند آنگاه خاکسترم را به باد دهند و هفتاد بار آن کار به سرم آید از تو جدا نخواهم شد تا در این راه به شهادت رسم.
بشربن عمرو: ای حسین بن علی در ندگان بیابان مرا زنده پاره پاره کنند اگر از تو جدا شوم و حالِ تو را از دیگران پرسنده باشم، چرا در حال تنهائی و بی کسی دست از یاری تو بردارم ؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد.
عمرو بن قرظه در حال جان دادن: ای پسر پیغمبر آیا وفا کردم و وظیفه خود را انجام دادم ؟
حبیب بن مظاهر بر سر بالین مسلم بن عوسجه: مسلم خوشا به حالت که پیش از ما بهشت می روی.
مسلم عوسجه روی خاک: حبیب، من که رفتم اما تو دست از یاری امام برندار.
ابو ثمامه ساعدی هنگام نماز : ای حسین بن علی چه خوب بود که ما نماز ظهر را با تو می خواندیم آنگاه به شهادت می رسیدیم.
یاران امام حسین از هاشمی و غیر هاشمی همگی کشته شدند و دیگر یار و یاوری نماند، امام آماده جهاد گردید، نخست از علی (علیه‌السّلام) جوان بیمارش دیدار کرد پدر بایستی برود و پسر بایستی بماند تا شهادت نور افشانی کند، و نور خدا خاموش نگردد، تا جهان بشری بدون رهبر نماند.
میان پدر و پسر چه گذشت خدا می داند، امام و دائع امامت و ذخائر قدس را به علی سپرد، این جوان بیمار چه روح عظیمی داشت که توانست در برابر این همه مصیبت مقاومت کند در ساعتی چند، پدر و برادرها و عموها و همه عزیزانش را از دست داد و خود در بستر بیماری افتاده بود یارای حرکت نداشت. چه نیروی شگرف در پیکر ناتوان علی بود؟ و چه استقامتی در آن نهفته؟! خدا داناست که رهبری را به که بدهد چه کسی را برای راهنمائی بشر بگزیند.

اتمام حجت امام حسین (علیه‌السّلام)

حسین به میدان آمد و ایستاد و دستی بر محاسن کشید و چنین گفت: آتش خشم الهی بر یهود افروخته گردید، چون عزیر را پسر خدا گفتند و آتش خشم بر مسیحیان افروخته گردید، چون مسیح را پسر خدا دانستند و آتش خشمش بر مردمی افروخته شود که می‌خواهند پس پیغمبر شان را بکشند!! سپس فرمود: آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟! آیا یکتا پرستی هست که از خدا بترسد؟! آیا یار و یاوری برای ما یافت می‌شود؟ آیا امیدواری برحمت خدا هست که به ما یاری دهد؟ ندای حسین (علیه‌السّلام) در آن بیابان طنین انداز بوده و هست.
پس به خواهرش زینب فرمود: شیرخوار از هوش را رفته بیاور تا با وی وداع کنم، خواهر، کودک شیر خوار را بیاورد و بدست پدر داد . شیر خوار از هوش رفته بود دیدگانش در اثر تشنگی بگودی نشسته بود لب‌های کودک پژمرده شده بود. حسین خواست فرزند را ببوسد که حرمله از سپاه دشمن نشانه گیری کرد و تیری به سوی او پرتاب کرد! تیر بر گلوی کودک نشست و گردنش را از گوش تا گوش برید و بوسه در میان لب حسین خون گردید. فرزند خون آلود بر روی دست پدر جان داد، امام (علیه‌السّلام) دست‌ها را زیر گلوی او گرفت تا از خون پر شد و به سوی آسمان پاشید و گفت بر من این مصیبت آسان است، چون در برابر خشم خدا قرار دارد، آنگاه کشته کودک را در کنار پیکرهای شهیدان نهاد.

امام وارد میدان نبرد می‌شود
حسین (علیه‌السّلام) سپس به میدان آمد و رجز خواند امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌گوید: در آنروز هر چه موقعیت سخت‌تر و شدیدتر می‌شد چهره پدر درخشان‌تر می‌گردید و آرامش بیشتری در وی مشاهده می‌شد.
حسین (علیه‌السّلام) مبارزه می‌طلبید و جنگ می‌کرد، سپاه دشمن بر وی حمله کرد، همه را با شمشیر پراکنده گردانید، و گروهشان را تار و مار کرد و به جای خود بازگشت و گفت لا حول و لا قوه الا بالله العظیم فرمانده سپاه یزید که پیش بینی آن گونه رشادت و شجاعت را نکرده بود به سپاه خود نهیب زد و گفت وای بر شما می‌دانید که با که می‌جنگید این پسر کشتار گر عرب است از هر سوی بوی بتازید یزیدیان نیز چنین کردند و میان او و خیمه گاه حائل شدند و بعضی آهنگ حرم کردند.
حسین (علیه‌السّلام) فریاد کشید ای طرفداران یزید و معاویه اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‌ترسید در دنیای خود آزاده باشید.
بعد از گفتگو و دستور حمله سراسری از هر طرف به سوی امام تیر اندازی می شود و پیکر شریفش همچون خارپشت گردید تیری بر دهان مبارکش اصابت کرد جائی که رسول خدا همیشه می‌بوسید دست را زیر خون دهان رفت و به آسمان پاشید با خدای خویش گفت پروردگارا این در راه تو کوچک است، پیشانیش هدف تیری قرار گرفت تیر را بیرون کشید خون بر چهره‌اش فرو ریخت، دیگر خسته و ناتوان گردید، و خواست اندکی بیاساید که تیری سه شاخه قلبش را بشکافت، خواست تیر را از جلو بیرون کشد، نتوانست، ناچار از پشت سر بیرون کشید خون سرازیر شد.
پیشوای شهیدان از اسب بر زمین افتاد صورت برخاک نهاد و گفت بسم اله و بالله و علی ملة رسول الله
زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه بیرون آمد و از سوز دل ناله می زد و می گفت: ای کاش آسمان بر زمین فرود می آمد ... سپس به سوی عمر دوید و گفت حسین را می کشند و تو نگاه می‌کنی ؟!
عمر بن سعد به شبث ربعی و خولی دستور داد سر امام را جدا کنند ولی آنها رعشه بر اندامشان افتاد و نتوانستند این کار را بکنند و برگشتند، سنان ابن انس پیش آمد و ضربتی بر دندانهای مبارکش زد!! آنگاه شمر آمد و سر مقدس را از تن جدا کرد!! و جنایت را به پایان رسانید.
گرد و غباری شدید بر خواست! تاریکی سر اسر جهان را فرا گرفت، خورشید از شرم روی بپوشید بادی سرخ وزیدن گرفت کسی کسی را نمی دید ! گمان بردند عذاب نازل می شود
یزیدیان به غارت پیکر مقدس پرداختند شمشیرش، زره و لباس حتی به خاطر انگشترش انگشت او را بریدند، سپس بسوی حرم تاختند و به تاراج پرداختند، بانوان از این خیمه به آن خیمه می‌گریختند، گروهی سر به بیابان نهادند، گروهی به خیمه امام سجاد (علیه‌السّلام) تنها مرد کاروان پناه بردند و پس از غارت، خیمه‌ها را آتش زدند، این غارتگری حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زنی را که شوهرش در سپاه کوفه بود دگرگون ساخت و شمشیری را برداشت و سوی خیمه‌های نیمه سوخته روان گردید و عشیره‌اش بکربن وائل رابه کمک طلبید و فریاد کشید: آیا دختران پیغمبر را غارت می‌کنید ؟! کجایند خونخواهان رسول خدا.
پس از آن عمر سعد دستور داد تا شمر بهمراهی ده نفر بر پیکر امام حسین (علیه‌السّلام) اسب تاختند و بدن را پایمال نمودند.

پیامدها و نتایج قیام عاشورا
1- (تقرب و ارتقاء درجه)
یکی از بزرگترین نتایج قیام سید الشهداء (علیه‌السّلام) قرب و ارتقاء درجه آن حضرت در نزد خداوند متعال است شیخ صدوق از امام باقر (علیه‌السّلام) یا امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده که پیغمبر در خانه‌ام سلمه بود و به او فرمود: کسی بر من وارد نشود در این اثنا حسین (علیه‌السّلام) آمد و ام سلمه نتوانست او را منع کند و در دستش چیزی است که آن را می‌گرداند. پس فرمود: ای ام سلمه این جبرئیل است که به من خبر می‌دهد این حسین مقتول است .... ام سلمه عرض کرد یا رسول الله از خدا بخواه تا کشته شدن را از او دفع کند. فرمود: خواستم، پس خدا وحی کرد که برای او درجه‌ای است که به آن درجه احدی از مخلوق نمی‌رسد، و همانا که برای او شیعه‌ای است که شفاعت می‌کنند و شفاعتشان پذیرفته می‌شود و همانا مهدی (علیه‌السّلام) از فرزندان اوست، پس خوشا بحال کسی که از دوستان حسین (علیه‌السّلام) باشد و شیعیان او به خدا سوگند روز قیامت رستگارند.

2- (نجات اسلام)

مهمترین نتیجه قیام حسین (علیه‌السّلام) نجات اسلام از چنگال نقشه های بنی امیه است.
سرنوشت اسلام و مسلمین – وقتی که جوان بد نام و فاسقی مانند یزید که صریحا و علنا پیغمبر اسلام را بازیگر می‌خواند، بر مسند خلافت آن حضرت بنشیند – معلوم بود خصوصاً که در اسلام رهبری دینی و سیاسی از هم جدا نیست.
عکس العمل این وضع در خارج و داخل کشور اسلام بسیار ناپسند و موجب سوء تعبیر و اتهام پیامبر و ضعف اعتقاد و ایمان مردم می‌شد، وقتی خلیفه رسماً شراب بنوشد و مجالس لهو و لعب ترتیب دهد و با بوزینه و سگ مأنوس گردد و گناهان کبیره را مرتکب شود دین خدا ضعیف و احکام در انظار، سَبُک و اسلام بی‌اثر می‌شود، لذا امام حسین (علیه‌السّلام) تصمیم گرفت از تمام آن سوء انعکاس‌ها و انحراف‌های فکری و دینی مردم جلوگیری کند و معنای دین و خلافت و حکومت اسلامی و هدف دعوت جدش را به مردم بفهماند. تصمیم گرفت مسلمان‌ها را از اینکه تحت تأثیر اعمال زشت و تلقینات سوء و تبلیغات گمراه کننده یزید و بنی امیه قرار بگیرند مصونیت بخشد، تصمیم گرفت به مسلمان‌ها دینداری استقامت و مقاومت در برابر ظلم و کفر را درس بدهد، تصمیم گرفت اسلام را نجات دهد و احکام قرآن و سنت پیغمبر را زنده سازد.
برای این کار وسیله‌ای از این مؤثرتر نبود که حسین (علیه‌السّلام) قیام کرد و از بیعت یزید امتناع نمود و قبح اعمال و سوء رفتار و گناهان ناپسند او را اعلام کرد و پایداری و ثبات ورزید تا کشته شد و خود را فدای دین خدا و احکام خدا کرد.
حسین (علیه‌السّلام) یزید را در افکار مردم چنان کوبید و رسوا کرد که در انظار حساب او از حساب دین و قرآن جدا شد و او بعنوان عنصر شرارت و خباثت و آلوده به فحشا و غرق در فساد و دشمن دین و خاندان نبوت شناخته و معروف شد .
بنی امیه پس از شهادت حسین (علیه‌السّلام) از اینکه بتواند از پشت به اسلام خنجر بزنند و اسلام را از پا درآورند محروم شدند از این جهت هیچ گزافی نیست که ما او را (امام حسین علیه‌السّلام) احیا کننده اسلام بعد از جدش و مجدد بنای توحید و یکتا پرستی بخوانیم.

3- (بیداری شعور دینی)

در اثر تبلیغات معاویه و روش او و همدستانش و دوری مردم از عهد رسالت و تعطیلی اجرای برنامه‌های اسلام و توسعه ممالک اسلامی و ممنوع شدن تبلیغات صحیح دینی و خانه نشین شدن شایستگان و دانشوران، شعور دین مردم ضعیف گشت اکثریت مردم در برابر وضع موجود، خود باخته و شکسته خاطر و سرد، شده بودند.
شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و اصحاب نامدارش احساسات رابیدار و خصال انسانی را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگی و استقامت داد که هر چه آن‌ها را سرکوب می‌کرده و کشته می‌شدند، روحیه آنان شکست نمی‌خورد و کشته شدن در راه هدف را افتخار می‌شمردند.

4- (محبوبیت اهل بیت و عزت بازماندگان)
محبت و دوستی اهل بیت جزء وجود ایمانی و اسلامی هر مسلمان است، یکی از آثار شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) این بود که این محبت در دل‌ها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم مردم به خاندان نبوت گشت
ایمان، شجاعت، صراحت لحجه، پایداری و مردانگی ، مظلومیت و دشمنی با ظالم صفاتی هستند که هر کس آنها را دارا باشد محبوب می شود.

5- (تاسیس مکتب عالی و همگانی تعلیم و تربیت)
یکی از نتایج شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) که همواره مورد استفاده عموم و وسائل تعلیم و تربیت و هدایت جامعه و اخلاق فاضله است، برنامه هائی است که به عنوان عزاداری و ذکر مصائب آن حضرت در طول سال اجرا می‌شود.
دکتر رینو (جوزف) مستشرق معروف فرانسوی در کتاب اسلام و مسلمانان شرح مبسوطی پیرامون فلسفه عزاداری سید الشهدا (علیه‌السّلام) نگاشته و به فوائد این مراسم از جنبه سیاست و اخلاق و تربیت و کمالات و مرکزیتی که ایران در جامعه شیعه دارد، اشاره کرده و بقای مذهب شیعه را بخصوص در بعضی نقاط مثل هند، مربوط به سوگواری سید الشهداء دانسته و اظهار نظر کرده که با حفظ این مراسم، جمعیت و شوکت و ترقی شیعه در آینده بیشتر خواهد شد. برای راهنمائی و تربیت و ترقی سطح فکر جامعه و اندرز های اخلاقی و اجتماعی چه سازمانی می توانیم تشکیل بدهیم که عموم ازآن آزادانه استقبال کنند بهتر از سازمان عزاداری حسین (علیه‌السّلام)؟!

6- (گرفتاری بنی امیه یا شورش و انقلاب)
یکی از عکس العمل ها و نتایج شهادت و مظلومیت امام حسین (علیه‌السّلام) شورش‌ها و انقلابهائی بود که برای بر انداختن حکومت اموی ها در جهان اسلام بر پا شد. در این شورش‌ها عاملی که بیش از هر چیز مردم را تهییج و تحریک میکرد شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و دعوت به قیام برای خونخواهی آن حضرت و گرفتن انتقام از بنی امیه بود.
این شورش‌ها اگر چه بسیاری با شکست مواجه شد، اما انقلابات پی در پی که حاکی ازتنفر شدید مردم بود یکی پس از دیگری سلطنت آنها را به سقوط و انقراض می‌برد و وضع سیاسی بنی امیه را سست و ضعیف می‌ساخت.

7- (تحول فکری)

یکی از بیماریهای خطرناک فکری که پس از رحلت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود که بسیاری در برابر عمل انجام شده، هر چند موافق با خیر و مصلحت و تعالیم شرعیه نبود تسلیم می شدند و هر حکومتی را که روی کار می آمد واجب الاطاعه و بیعت با آن را لازم الوفا می‌دانستند و از آیات و روایات هم براین عقیده استدلال می‌کردند، ولی مقصود آیات و روایات زمامداران حکومت اسلامی است که اسلام را اجرا کنند و هدف‌های اسلام را تحقق داده و مظهر عدالت اسلامی باشند.
امام حسین (علیه‌السّلام) با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومت‌هایی مانند حکومت بنی امیه و یزید واجب ‌الاطاعه‌اند بیرون آورد و فهماند که نه فقط اطاعت از آن‌ها واجب نیست، بلکه کوشش برای بر انداختن آن‌ها و تأسیس حکومت اسلامی، لازم و واجب است.

8- (عکس العمل جاودان و پایدار)

اثر جهاد امام حسین (علیه‌السّلام) در صحنه تاریخ جاویدان ماند، و همواره نیرو بخش اصلاح طلبان و مجاهدان راه حق و حامیان خیر و عدالت است.
از جمله درس‌های عالی و سودمند که هر شیعه و آزادی خواه حق پرست از واقعه کربلا باید بیاموزد این است که بداند، نبردی که میان امام حسین (علیه‌السّلام) و یزیدیان واقع شد هنوز پایان نیافته و تا هنگامی که از شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد و غضب حقوق انسان‌ها، اثری باقی است، این نبرد با مظاهر و نمایش‌های گوناگون ادامه خواهد داشت.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS