سخنران استاد رفیعی
«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ.»
[1]
این روزها و شب ها منسوب به صدیقۀ طاهره، زهرای مرضیه (ع) است. شخصیتی که پیامبر گرامی اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و ائمۀ معصومین زبان به مدح و ثنای او گشوده اند. کلماتی که این بزرگواران دربارۀ زهرای مرضیه به کار برده اند، بسیار قابل تأمّل و پربار است، به گونه ای که پیامبر می فرمایند: «شَجْنَةٌ مِنِّی»[2]؛ «بَهْجَةُ قَلْبِی»[3]؛ «مُضْغَةٌ مِنِّی»[4] و «بَضْعَةٌ مِنِّی»[5]، فاطمه شاخۀ بدن، گوشت تن، پارۀ تن و شادی قلب من است! «أفْضَلُ نِساءِ أهلِ الاَرْضْ»[6]؛ بهترین خانم اهل زمین است. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «لِیَ الفخرُ بفاطمةَ و ابیها» من به فاطمه و پدر بزرگوارش رسول خدا به خودم می بالم.
عزیزان من! نامۀ بیست و هشتم نهج البلاغه را نگاه کنید – آن جایی که امیرالمؤمنین (ع) افتخارات اسلامی را بر می شمارد – در انجا امام می فرماید: «مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِین»؛ برترین زنان عالم (زهرای مرضیه) از ماست. و نیز رسول خدا فرمود: «لو کانَ الحُسْنُ شخصاً لکانت فاطمةَ بل هَی اعْظمُ»؛ اگر تمام خوبی ها را بخواهید به تصویر بکشید، فاطمه خواهد شد؛ عفاف، تقوا، کرامت و تمام واژه های مقدّس عالم را روی یک تابلو ترسیم کنید، «بَلْ هِیَ أَعْظَمُ»[7]؛ فاطمه از آنها بزرگ تر است.
در این مجلس نورانی، در محضر رهبر معظم انقلاب، به سوگ چنین بانوی بزرگواری نشسته ایم. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: روزی رفتم خانه، دیدم پیامبر مهمان ماست و در منزل نشسته، امام حسن (ع) یک طرف و امام حسین (ع) طرف دیگر و زهرا (ع) هم مقابل رسول خدا (ص) نشسته اند؛ «دَخلتُ یومٌ منزلی، فاذا رسول الله جالسٌ، و الحسن عن یَمنِهِ و الحسینُ عن یَسارِهِ، و فاطمةُ بینَ یدیه» پیامبر و این سه مصداق اهل بیت در کنارش و روبه رویش نشسته اند، من هم ایستادم، سپس رسول خدا فرمود: «یا حسن! یا حسین! انتما کَفَّتَا المیزانِ و فاطمةُ لسانهُ»؛ حسن و حسینم! شما نسبت به اسلام مانند دو کفّۀ ترازو هستید، اما مادرتان، فاطمه، شاهین این ترازو است. «ولا تعِدلُ الکَفَّتان الاّ بِاللّسان»[8]؛ شما می دانید کفۀ ترازو با شاهین معنا پیدا می کند، ارتباط نبوّت و ولایت با زهرا معنا می یابد. و در واقع، استمرار نبوّت در نسل ائمه است. زهرای مرضیه چنین شخصیتی است. حالا کسی چون من چه بگوید؟ کسی که مدح او را پیامبر و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) بیان کرده اند.
عزیزان من! برادران و خواهران! جوانان گرامی! عمر فاطمه (ع) کوتاه بود، تراثی که به دلیل قصور تاریخ از فاطمه (ع) به ما رسیده، چیزی در حدود هفتاد دعا، دو خطبه، تعدادی حدیث و نیز تعدادی حکایت است که متخذ از سیرۀ حضرت می باشد، و برخی از این حکایات را فرزندان فاطمه (ع) نقل کرده اند. اما همین مجموعۀ ارزشمند برای ما کافی است، و ما باید آن را کارآمد و راهبردی کنیم و در جامعۀ امروزمان پیاده کنیم.
اگر ما توانستیم ازدواج، همسرداری، دفاع و توحید فاطمه (ع) و...، را برای جامعۀ امروز کاربردی و راهبردی کنیم، کاری بس دینی و هنری کرده ایم. اینکه بگوییم با حفظ وضع موجود، با حفظ تکنولوژی، با حفظ این آثار و پیشرفت هایی که در جهان می بینیم – با این شبکه های گسترده و این ارتباطات جمعی – چگونه می شود مسلمان بود؟ اینکه امروز همان الگو را بومی و در جامعه پیاده کنیم، این مسأله ای است که باید ده ها جلسه به آن پرداخته شود.
اما بحث بنده راجع به دین شناسی حضت زهرا (ع) است. دین شناسی به معنای شناخت باورها، اعتقادات و التزامات عملی است. اما ببینیم دیدگاه مبارک صدیقۀ طاهره (ع) در بحث توحید، معاد، امامت، مباحث مختلف اعتقادی و در یک کلام، دین شناسی چیست؟ کم دیده شده است که نویسندگان، سخنرانان و مقاله نویسان به این بُعد زندگی حضرت بپردازند.
اول، دعایی را برایتان می خوانم، و بعد بحث دین شناسی را با استفاده از الگوی بیانی و رفتاری حضرت زهرا توضیح خواهم داد. یکی از دعاهای زهرای مصیبت دیده، سختی کشیده، فقر دیده و مشکل دیده، این است: «اللَّهُمَّ لاٰ تَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی وَ لاٰ تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هِمَّتِی»[9]؛ خدایا! کاری کم که همۀ همّ و غم من دنیا نشود – الان بعضی ها همۀ همّ و غمشان دنیا شده – خدایا! کاری کن که در اعتقاداتم، خلل وارد نشود، «وَ أَصْلِحْ لِی دِینِی»؛ دینم را اصلاح کن، «الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِی» دینی که پایگاه، اساس و مبناست. آقا! دنیا با همۀ زرق و برقش می گذرد.
شخصی نزد امام صادق (ع) آمد. امام از او پرسید: فلانی چطور است؟ - مدتی بود که او خدمت امام نیامده بود و آقا احوالش را از رفیقش پرسید – فرد مورد سؤال فکر کرد که منظور امام وضع جسمی و مالی آن فرد است. گفت: آقا! اوضاعی ندارد، وضعش خوب نیست. امام پرسید: «کَیْفَ دِینُهُ»؟ می گویم او چه طور است، نمی پرسم پول تو جیبی دارد یا نه؟ وضع مالی اش خوب است یا نه؟ می گویم دینش چه طور است؟ مرد گفت: اَلحمدُلله، دینش محفوظ و همان گونه است که شما می خواهید. اما مشکلات اقتصادی و مسایل مالی برایش پیش آمده است. امام فرمود: «هوَ وَ اللهُ الْغَنِیُ»؛ - پول ندارد، مهم نیست! – به خدا قسم که او بی نیاز است.[10]
شخصی خدمت امام صادق (ع) نشسته بود. گفت: کی به بهشت می رویم و بهشت کجاست؟ آقا فرمود: «انتم الْیَوْمِ فِی الْجَنَّةِ»؛ الان در بهشت هستی. حالا در بهشت دنبال چه می خواهی بگردی؟ دنبال نهر و قصر؟ کنار امام صادق نشسته ای. آیا می خواهی همۀ عالم را به تو بدهند و ولایت را از تو بگیرند؟!
عزیزان من! دغدغۀ دینداری، دغدغۀ حفظ اعتقادات برای جوانان، دغدغۀ تربیت فرزندان براساس مبانی دینی، جنبه های سهل و آسانی دارد. گذشتگان ما فراوان دغدغۀ این امور را داشتند. عبدالعظیم حسنی، عمر بن حریث و ابی الجاروت، خدمت امام (ع) زانو می زدند و می گفتند: یابن رسول الله! آیا ما می توانیم دین مان را عرضه کنیم، تا بینید درست است یا نه؟ عمرو بن حریث خدمت امام صادق (ع) آمد، گفت: آقا! من اعتقاداتم را خدمت شما عرضه می کنم، شما ببینید درست است یا خیر؟[11] چه اشکالی دارد جوان ها بیایند حمد و سورۀ خود را پیش کسی که آشنایی دارد بخوانند؟ یک بار هم شده نمازتان را پیش آقایی ارائه کنید. چه خوب است اگر میان فامیل مان شخص تحصیل کرده، عالم و روحانی ای وجود دارد، هفته ای یک بار دور او جمع شویم، ببینیم عقیده هایمان درست است یا خیر؟ سؤالات مان را بپرسیم، شبهات مان را طرح کنیم و پاسخ بگیریم.
توصیه می کنم با نهج البلاغه آشنا شوید، این تراث ارزشمند امیرالمؤمنین (ع) – که بحمدالله شرح های خوب فارسی نیز برای آن نوشته شده است، - این کتاب ارزشمند را به بوتۀ فراموشی نسپارید! امیرالمؤمنین در خطبۀ 156 نهج البلاغه می فرماید: یک روز خدمت رسول گرامی اسلام بودم و پرسیدم: یا رسول الله! معنی آیۀ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»[12] چیست؟ حضرت رسول فرمود: مضمون آیه این است که مردم! فکر نکنید وقتی گفتید ایمان آوردیم، دیگر تمام شد؛ این پندار غلط است. شما باید آزمون پس دهید، باید امتحان شوید. دقت کنید! این خطبه بیانش خیلی جالب است، حضرت علی (ع) پرسیدند: یا رسول الله! این فتنه ها چه موقع رخ خواهند داد؟ کی مردم آزموده می شوند؟ خود امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: تا پیغمبر در جامعه بود، به هر حال خیال ها قدری راحت تر بود، همۀ گروه ها و حزب ها ملاحظۀ حضور حضرت را داشتند، کسی خیلی «انا الرجل» نمی گفت، - به این تعبیری که عرض می کنیم، نه؛ ولی شبیه این تعبیر در خطبه وجود دارد – من می دانم بیشتر این فتنه ها مربوط به بعد از پیغمبر است، ولی با این وجود از پیغمبر خدا پرسیدم. پیغمبر فرمود: علی جان! «سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی»؛ امتحان ها، فتنه ها، آزمون ها، بعد از من آغاز می گردند.
برادران و خواهران گرامی! رسول خدا فرمود: بعد از من مردم با سه چیز امتحان می شوند. ببینید آیا این سه چیز مشکل جامعۀ امروز ما نیز هست یا خیر؟ پیامبر فرمود: بعد از من سه چیز در جامعه بروز می کند و مردم با آن ها امتحان می شوند و همین طور هم شد!
-یا رسول الله: این سه چیز چیست؟
1.مال: پیغمبر فرمود: «سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِم»؛ یکی از امتحان ها به وسیلۀ مال دنیا صورت می گیرد. ملاحظه کنید! عبدالرحمن بن عوف ها وقتی از دنیا می رفتند، نوشته اند که شمش های طلایشان با تبر تقسیم می شد. مرحوم علامۀ امینی در الغدیر جلد هشتم گزارش می دهد که چگونه مال پرستی به جان جامعۀ بعد از پیامبر افتاد.
2.منّت گذاری در دین: «یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَی رَبِّهِم»؛ مردم با منّت می خواهند دینشان را حفظ کنند، بر خدا منّت می گذارند! دینداری را وظیفه و تکلیف نمی دانند، طلبکار خدا می شوند، هنوز نیز بعضی اوقات آدمی به چنین افرادی بر می خورد.
چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ چرا منِ مؤمن وضعم این گونه است؟ چرا فرزند من که ایمان دارم مریض است، ولی فرزندان آن فرد کافر سالم است؟ این بدگمانی ها چیست؟ عزیز من! مگر قرار است همه مسایل در همین دنیا حل شود؟ خدا خودش می فرماید: ما گاهی آن قدر به این کافران ثروت می دهیم که خودشان هم از کثرت ثروت تعجب کنند. مگر کثرت دارایی، دلیل بر خوبی شان می شود؟؛ «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ».[13] بنده خودم با کسانی که برای نماز خواندن و تدیّنشان بر خدا منّت می گذارند، برخورد کرده ام. بنابراین، خداوند به این سبب اختیار کردن اعتقاداتی افراد را امتحان می کند.
3.توجیه گناه: سومین موردِ امتحان که مشکل امروز جامعۀ ما نیز هست توجیه گناه است. فرمود: «یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَات»؛ حرام را با شبهه مخلوط می کنند. «یَسْتَحِلُّونَ... وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّة»؛ اسم رشوه را هدیه می گذارند. اسم ربا را بیع می گذارند. عناوین گناه را تغییر می دهند؛ «زُیَّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً».[14] امیرالمؤمنین (ع) چه زیبا پیش بینی رسول خدا (ص) را در این خطبه گزارش می دهد. بنابراین مال گرایی، دین را با منّت حفظ کردن و توجیه گناه، بلاهایی است که پیامبر آن را به ما گوشزد می فرمایند.
اجازه دهید از بحث دور نشویم، بناست بحث را دربارۀ حضرت زهرا (ع) و دین شناسی ایشان دنبال کنیم. نخست باید چیستی دین را بدانیم. دین، مجموعۀ اعتقادات و باورهاست. علی (ع) می فرماید: «اَلّدینُ شَجَرَةٌ»؛ دین درختی است دارای ریشه و اصل «اَصلُها اَلتَّسلیمُ وَالرِّضا» اصل و اساسش تسلیم و رضاست. این سخن به چه معنی است؟ یعنی پسندم آنچه را جانان پسندد. اگر درد داد، می پسندم، درمان داد می پسندم، فقر داد می پسندم. این معنای دینداری است. حالا از زندگی حضرت زهرا (ع) چند مثال برایتان بیان می کنم.
جوان ها! امیرالمؤمنین (ع) برای خواستگاری حضرت زهرا (ع) آمد؛ در حالی که فاطمه خواستگاری های متعددی داشت که یکی از آن ها عبدالرحمان بن عوف بود که مهریۀ سنگینی پیشنهاد داد.[15] اما به محض اینکه امیرالمؤمنین (ع) وارد شد، رسول خدا پیشنهاد امیرالمؤمنین را برای فاطمه مطرح کرد. نخستین سؤال فاطمه که دختر جوانی بود – هر کجای این کشور که هستید و صدای من را می شنوید دقت کنید – این است که: «أرَضِیَ اللهُ لی وَ رَسولُهُ؟» بابا جان! آیا خدا راضی است؟ آیا شما راضی هستید؟ نفرمود علی (ع) چه چیزی دارد، خانه اش کجاست، وسیله اش چیه، امکاناتش چه قدر است؟ بلکه گفت: «أرَضِیَ اللهُ لی وَ رَسولُهُ؟»[16] اگر خدا و رسولش راضی است، من هم راضی هستم؛ «رضیتُ بما رضی الله وَ رَسولُهُ».
چرا سن ازدواج در کشور بالا رفته است؟ من زیاد به استان ها و شهرها برای تبلیغ می روم، خدا می داند که یکی از دغدغه هایی که مکرّر به ما می گویند همین است. چرا؟ مگر نفرمود: «إذا جاءَکُمْ»[17] - خواهر من! خانواده های محترم! – اگر آقا پسری برای خواستگاری آمد، و شما دیدید که دینش مورد پسند است، «فَزَوِّجوه» دخترتان، خواهرتان را به او بدهید.
باید سطح توقّعات پایین بیاید. من بارها روی منبر تذکر داده ام، بعضی از وسایل در جهیزیه ها که برای خانۀ عروس خانم ها خریداری می گردد، تا آخر عمر استفاده نمی شوند، فقط در ویترین قرار می گیرد! هزینه آنها سنگین است و کمر خانواده عروس یا داماد را می شکند. برادران، خواهران و عروس خانم ها! مقداری توقعاتتان را پایین بیاورید. مگر زهرای مرضیه (ع) با کدام جهیزیه ازدواج کرد؟ رقم جهیزیه اش را ببینید! من نمی گویم مثل ایشان باشید، اما خدا می داند که می شود سطح انتظارات را پایین آورد، مصرف را اصلاح کرد و الگو گرفت.
این نکته را بیشتر خطاب به شما خانم های محترم عرض می کنم. امیرالمؤمنین (ع) به خانه آمد، در حالی که گرسنه است – این را منابع متعدّد نوشته اند – دو روز است که فاطمه (ع) در خانه غذا ندارد. البته فقر مدینه عمومی بود. مقداد، سلمان و دیگران نیز وضع مالی مناسب نداشتند. البته بعدها وضع بهتر شد، تا زمان امام صادق (ع) که وضع بسیار تغییر کرد. اما به ویژه در صدر اسلام اوضاع اقتصادی مسلمان ها و خود پیامبر گرامی اسلام و امیرالمؤمنین در مدینه چندان خوب نبود. حضرت علی به خانه آمد، سؤال کرد، فاطمه جان! چرا به من نگفتید، تا غذایی برای بچه ها تهیه کنم؟ جواب زهرا (ع) و خطاب او را بشنوید؛ ابالحسن! یابن عم! – این احترام متقابله بین زن و شوهر است - «اِن کُنْتَ فی خَیْرٍ مَعَک ان کُنْتُ فی شَرٍّ مَعَک رُوحِی لِرُوحِکَ وِقَاءً وَ نَفْسِی لِنَفْسِکَ فِدَاء» - به به! – جانم و هستی ام به فدایت! هر کجا که بروی پشت سرت هستم.
از این ادبیات معلوم است که چرا امیرالمؤمنین در خاک سپاری زهرا (ع) صورتش را روی خاک قبر خانمش می گذارد و می گوید: «نَفْسِی عَلَی زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَة» چرا گریه نکند بر این فاطمه؟ چرا نگوید که کاش من هم می رفتم؟ این قدر این زندگی استوار و عمیق است که زهرا (ع) می گوید: علی جان! می دانی چرا به تو نگفتم؟ «لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْه»[18]؛ از خدا خجالت کشیدم تکلیفی بر دوشت بگذارم که در توانت نباشد.
این چه حرفی است که ماشینم باید این باشد، چرا چشم و هم چشمی؟ در شهرستانی کسی پیش من آمده و می گفت: نوه ام متولد شده، هنوز دارم قسط عروسی دخترم را می دهم. ببینید! این نشان دهندۀ آن است که فرهنگ صحیح در جامعۀ ما نیست. علی جان! من از خدا شرم کردم تکلیفی گردنت بگذارم که توانش را نداشته باشی. من ملاحظۀ خودت را کردم.
خواهر من! برای خدا قناعت کن تا ثواب داشته باشد، برای خدا همسرداری کن تا اجر ببری. جوان! برای خدا به همسرت لبخند بزن تا ثواب ببری. در زندگی زهرا (ع) دیدید که دینداری در راستای خانواده به چه معناست. شاید دو سه روز از ازدواج علی (ع) و فاطمه (ع) نگذشته بود، رسول خدا به خانه آنها آمد تا ارزیابی انجام دهد. بزرگتر ها! در زندگی زوج های جوان ارزیابی کنید، اما دخالت نکنید. مراقبت کنید، نقطه ضعف ها را یادآور شوید، آسیب ها را گوشزد کنید. بالاخره انسان باید ببیند زندگی این دو جوان چگونه پیش می رود. پیامبر آمد به خانۀ دختر بزرگوار و داماد عزیزش، ابتدا از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرد که فاطمه برایت چگونه همسری است؟ امیرالمؤمنین (ع) جواب داد: یا رسول الله «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَةِ اللهِ»؛ - مرحبا به خانمی که شوهرش را نماز خوان، مسجدی و اهل خمس بار بیاورد، اهل ولایت بار آورد، اهل روضه و هیئتی بار آورد، نه اینکه او را پای حرام بکشد. – فاطمه در بندگی خدا کمک من است! از فاطمه نیز پرسیده شد که علی چگونه شوهری است؟ حضرت در جواب فرمود: «خَیْرُ بَعْلٍ»[19]؛ خوب همسری است. این دین شناسی را ببینید! اگر فرصت می شد، برایتان نمونه هایی از دعاهای حضرت زهرا (ع) را – که حدود هفتاد دعا از بی بی (ع) به ما رسیده – می گفتم. این دعاها تراث ارزشمندی برای ما است. کاش شرح مناسبی برایشان نوشته می شد. دعاهای بزرگ و پرمحتوایی که نشان دهندۀ توحید، دین شناسی، و ملاحظۀ رضای خدا در زندگی حضرت زهراست.
بگذارید بُعد دیگری از سخن را باز کنم. یکی از مبانی دینی ما اعتقاد به معاد است. هر چه عقیدۀ انسان به قیامت بیشتر گردد، کمتر گناه می کند. قرآن نیز می فرماید: آن هایی که کم فروشی، و معصیت می کنند، «أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ»[20]؛ به خاطر آن است که فکر نمی کنند قیامتی در کار باشد. قیامت و اعتقاد به معاد، ضریب ارتکاب گناه را در انسان پایین می آورد. بدین دلیل است که فاطمه (ع) می فرماید: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی».
دو سه نمونه از معادشناسی حضرت زهرا را برایتان یادآور می شوم، تا ببینید دغدغۀ قیامت، برزخ، قبر، به چه میزان در زندگی بی بی (ع) وجود داشته است. مرحوم شیخ صدوق (ره) کتابی دارد به نام «امالی» که کتاب بسیار زیبایی است. ایشان در مجلس چهل و ششم از امالی، نقل می کند: روزی زهرای مرضیه گریه کنان خدمت پیغمبر آمد و گفت: بابا! یا رسول الله! «أَیْنَ أَلْقَاکَ یَوْمَ الْمَوْقِفي الْأَعْظَم»؛ من روز قیامت شما را کجا پیدا کنم؟ - ببینید دغدغه و روش گفت و گوی با بابا را – پیامبر فرمود: دخترم! «عِنْدَ بَابِ الْجَنَّة»؛ کنار در بهشت ایستاده ام تا شیعیانم را شفاعت کنم. مرا آنجا خواهی دید. زهرا (ع) فرمود: بابا! اگر آنجا پیدایت نکردم؟ حضرت فرمود: «الْقَیْنِی عَلَی الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِی أُمُّتِی»؛ اگر آنجا نبودم مرا کنار حوض کوثر که دارم شیعیان و پیروانم را آب می دهم خواهی یافت. زهرا (ع) گفت: بابا! اگر آنجا نشد چه طور؟ پیامبر فرمود: «الْقَیْنِی عَلَی الصِّرَاطِ... عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّم». زهرا (ع): بابا، در شفیر جهنم برای چه؟ پیامبر (ص): دخترم، برای آنکه گنهکارانی از اُمتم را که زمینه شفاعت برایشان وجود دارد، شفاعت کنم و بگویم خدایا! اینها امّت من هستند. «فَاسْتَبْشَرَتْ فَاطِمَةُ»[21]؛ فاطمه از خبری که پیغمبر داد، لبخند زد و شاد شد.
این دغدغۀ حضرت زهرا (ع) است. من مکرّر در میان نقل ها شبیه این سؤال را که حضرت از پدر بزرگوارش پرسیده دیده ام. گاهی می آمد و می گفت: بابا جان! روز قیامت چه روزی است؟ پیامبر در جواب می گفت: «و لایَلْتَفِتْ أحَداً إلی إحَد، وَ لا وِالدٌ الی وَلَدٍ» دخترم! قیامت زمانی است که نه پدر به اولادش توجه می کند، نه دوست به دوست؛ «فلا انساب»، نسبت ها از هم می پاشد. فاطمه اشک می ریخت، و می گفت: «وَا سَوْأَتَاهْ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللهِ»؛ پدر جان! وامصیبتا از این روز و از این حوادث!
جوان ها! برادران و خواهران! آیه 43 از سورۀ حجر این است: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ × لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ»[22]؛ ای مجرم ها، گنهکاران و کسانی که با خدا رابطه تان خوب نیست، جهنّم در انتظار گنهکاران است، هفت در دارد، و برای هر دری معین شده که چه گروهی باید از آن وارد گردند. نوشته اند وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا بسیار گریست – پیامبری که عالم هستی به طفیل وجود اوست – خبر به زهرای مرضیه رسید، زهرا آمد، گفت: بابا جان! چه شده؟ پیامبر در جواب می فرماید: دخترم! آیۀ عذاب نازل شده است. همین که پیغمبر آیه را خواند، زهرای مرضیه فریاد زد: «ثُمَّ الْوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّار»؛ وای به حال آن هایی که جهنّم می روند، و غش کرد.[23] امیرالمؤمنین آیه را شنید، صدا زد کاش از مادر متولّد نشده بودم! و این آیه را نشنیده بودم.
آقا زادۀ مرحوم حاج عباس قمی (ره) می فرمود که: پدرم یک شب سورۀ یس را می خواند، رسید به آیه «هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ این همان جهنمی است که وعده داده شده است. آن قدر بابام گریه کرد که دیگر نتوانست سورۀ یس را ادامه دهد.[24] قرآن می فرماید «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا».[25]
دین شناسی مان را قوی کنیم. دین شناسی؛ یعنی باورها، عملکردها، تسلیم و رضا، باور به معاد و مبدأ و در یک کلام، دغدغه ای که همۀ ائمۀ ما روی آن تأکید داشته اند. مگر رسول خدا نفرمود: «إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّین»[26]؛ من از خفیف شمردن دین بر شما می ترسم. امان از آن زمانی که دین بازیچه و ملعبه گردد؛ به تعبیر اباعبدالله (ع) که فرمود: «وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ»؛[27] برای بعضی ها دین لقلقۀ زبان می شود. به تعبیر زهرای مرضیه که در خطبۀ فدکیه از کهنگی و در حاشیه واقع شدن دین خبر داد. آقا! دین حیات بخش است: «لاٰ حَیَاةَ إِلاَّ بِالدِّین»؛ دین زنده کننده، احیاگر، نشاط آور و هدف دهنده است. دین موجب می شود تا انسان از پوچی، هیچی، افسردگی و نگرانی دور بماند. در یک کلمه، دین باعث می شود تا دنیای انسان نیز حفظ گردد. مگر نفرمود: «أَشْهَدُ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاٰ رَیْبَ فِیهَا»[28]؛ آن هایی که دین را فدای دنیا می کنند، هم دین و هم دنیایشان تباه خواهد شد. مگر این گونه نشد؟ ببینید در تاریخ، زندگی کسانی که دین را فدای دنیا کردند، چگونه از بین رفتند؟ چگونه خوار و ذلیل شدند؟
به «سعید بن مصیّب» گفتند: عبدالملک مروان لحظه ای که داشت جان می داد، از پنجرۀ قصرش به بیرون نگاه می کرده است. مثل الان که غسال خانه و این امکانات نبود، افراد را کنار رودخانه می شستند. مرده شویی مرده ای را کنار رودخانه شسته و کفن کرده بود و آماده بود که بستگان و صاحبان میت بیایند و جنازه را ببرند و مزد او را بدهند. دیر کرده بودند، خودش هم کنار این جنازه دراز کشیده بود و استراحت می کرد. عبدالملک هم از درد به خودش می پیچید. نگاهی از روزنۀ قصرش به غسال کرد و گفت: ای کاش شغل من شبیه این مرد بود، و این آرامش را داشتم. آن هایی که ظلم کردند دیگر آرامش ندارند. سعید گفت: «الحمدلله که اینها آخر عمرشان به ما و به مؤمنین غبطه می خورند!
امیرالمؤمنین فرمود: اقامۀ عدل در حکومت داری زیباست و به سیاست دولتی جهت می دهد. آقایان! برادران! و خواهران! همۀ دنیا را که روی هم بریزند، با همۀ قارّه ها، کرات و منظومۀ شمسی و...، قرآن می فرماید: قلیل و هیچ است. واقعاً قلیل است، هر چند به تعبیر قرآن در سورۀ قصص: «و لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا»[29]؛ دنیا را فراموش نکنید، چون وسیلۀ کسب آخرت است. بنابراین، یکی از ابعاد وجودی زهرای مرضیه (ع) توجه فوق العاده به معاد و آخرت بود، و همین توجه موجب رفتارهای فوق العاده معنوی او بود.
خلاصۀ عرضم این است که باید دغدغۀ دین داشته باشیم، برای دین اهمیّت قایل شویم، و از ائمۀ معصومین (ع) و زندگی زهرای مرضیه (ع) درس دیدنداری را یاد بگیریم. فاطمه زهرا همین روزها که دارد به امیرالمؤمنین (ع) وصیت می کند، باز هم دغدغۀ قرآن دارد. می گوید: علی جان! من را تنها نگذار، کنار قبرم قرآن بخوان،[30] کنار قبرم دعا بخوان. همه اش بحث بچه ها و فرزندانش را دارد. البته وصیت های شخصی و مالی هم دارد؛ اما وصیت نامه اش را که باز کنید خواهید دید که در آن نوشته شده است که: «إنَّ الجَنَّهَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ و أنَّ الساعَةَ آتیةٌ لارَیْبَ فیها». در وصیت نامه اش سخن از قیامت است.[31] در وصیت نامۀ شفاهی اش هم توصیه می کند که علی جان! میّت نیاز به مونس دارد، پس از دفن کنار قبرم بمان، من را تنها نگذار. «لاٰ یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَة» آقا! همیشه از آخر کار خود بترسید؛ البته ترس ممدوح، چون خیلی ها دقایق پایانی عمر اُفت داشته اند و سقوط کرده اند. تاریخ نشان داد و نشان می دهد کسانی را در این دقایق سقوط کرده اند.
ابراهیم، پیامبر بزرگ خدا، پیامبری که به تنهایی خود امّت واحد بود، به بچه هایش سفارشی کرد. بچه هایش چه کسانی بودند؟ اسماعیل، اسحاق، یعقوب، نوه ها و نتیجه های آنها. به شهادت قرآن سفارش ابرایهم پیامبر به فرزندانش این بوده است: «وَ وَصیّٰ بِهٰا إِبْرٰاهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ»؛ ابراهیم به فرزندانش و یعقوب سفارش کرد؛ اما چه گفت؟ گفت: «یٰا بَنِیَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفیٰ لَکُمُ الدِّینَ»، الحمدلله که دین دارید، توحید دارید، عقیده دارید، «فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مَسْلِمُونَ»[32]؛ سعی کنید مسلمان و با دین بمیرید. آغاز، خوب است؛ ولی پایان از آن مهم تر است.
خدایا! به عظمت صاحب این ایّام، عاقبت همۀ ما را ختم به خیر بفرما!
«السَّلام علیکِ یا فاطمة الزهرا.»
دو سه جمله نیز در حضور برادران و خواهران و در محضر رهبر عظیم الشأن عرض ارادت داشته باشیم، ان شاءالله ثوابش به روح شهدا، اموات، گذشتگان، به ویژه شهدای فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس برسد و ثوابی هم به روح مرجع عالیقدر، فقید سعید حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)، و به روح امام و فرزندانش (ره) اهدا شود.
سادات، دربارۀ مادرتان زهرا، امام باقر (ع) فرمود: «قَدْ ذَابَتْ مِنَ الْحُزْنِ وَ ذَهَبَ لَحْمُهَا».[33] نمی دانم این جمله را معنا کنم یا نه. فرمود: مادرمان زهرا، از حزن و اندوه ذوب شد، «قَدْ ذَابَتْ مِنَ الْحُزْنِ وَ ذَهَبَ لَحْمُهَا» دیگر گوشتی به تن مادرمان نماند. فرمود: آن قدر نحیف شده بود که مثل یک شبح خیالی می ماند. اگر کسی می آمد میان بستر را نگاه می کرد، «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْم»؛ روز به روز بعد از بابا لاغرتر و نحیف تر می شد، و روز به روز مصیبت های فاطمه بیشتر می گشت.
خیلی سخت است یک مادر جلوی چشم چهار کودک صغیرش، مثل یخ ذوب شود، آب گردد. دائم بچه ها نگاه کنند ببینند مادر حالش بدتر شده، ببینند، مادر نحیف و لاغرتر شده است. مخصوصاً برای دختر بچّه ها خیلی سخت است، آن هایی که دختر بچّه دارند می دانند که من چه می گویم. گاهی زینب می آمد، گاهی امام حسین و امام حسن می آمدند و دعا می کردند، ای خدا! مادر ما که مریض نبود، یک باره چه شد؟ چرا مادر ما این چنین شد؟ مادرمان در حالی از دنیا رفت که هنوز بازوانش متوّرم بود! فرمود: «فَمَاتَتْ حِینَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِی عَضُدِهَا مِثْلَ الدُّمْلُج».[34] بمیرم برایت که روز به روز ضعیف تر و نحیف تر می شدی. بچّه ها دائم می آمدند و نگاه می کردند.
دیگر این شب های آخر مدام می رفتند کنار قبر پیغمبر و دعا می کردند. بابا! تو از خدا بخواه مادرمان خوب شود. یکی از همین شب ها آمدند و دیدند مادر خیلی حالش بد است، او حال مساعدی ندارد. امام حسن و امام حسین (ع) آمدند مسجد کنار قبر پیغمبر، صورتشان را کنار قبر رسول الله گذاشتند و دعا کردند. آقا زاده ها به طرف خانه برگشتند. نمی دانم تا حالا بیمار در بیمارستان ها داشته اید، یا نه، که رفته باشید برایش دعا کنید؛ وقتی بر می گردید، ببینید سرها پایین است. دست ها جلوی چشم ها. می فهمی که چه اتفاق افتاده است؟
همین که نزدیک در خانه رسیدند، دیدند اسماء سرش را پایین انداخته، با آستین دارد اشک هایش را پاک می کند. دیگر فهمیدند که چه شده. وارد خانه شدند امام حسن (ع) خودش را انداخت روی بدن مادر: «یَا أُمَّاهُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»؛ مادر با من حرف بزن، الان می میرم. امام حسین (ع) صدا زد: مادر اگر با من حرف نزنی قالب تهی می کنم. خم شد، صورتش را گذاشت به کف پای مادر.
جوان ها! مادرتان را احترام کنید، بهشت زیر قدم های مادران است.[35] صورتش را گذاشت به کف پای مادر، اسماء آمد حسین خردسال را ناز کرد و بلندش کرد. خدا صبرتان بدهد، بروید بابایتان را خبر کنید. مبادا علی این روز را ببیند!
دویدند آمدند به طرف مسجد، دیدند، قهرمان احد و خیبر دارد از مسجد به طرف خانه می آید. آی غیرتمندها! ای ولایی ها! تا آن روز کسی زمین خوردن علی را ندیده بود، اما همین که گفتند: «مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ (ع) عَلَی وَجْهِهِ»؛ امیرالمؤمنین روی زمین افتاد، قدری آب به صورتش زدند، وقتی چشمانش را باز کرد جمله ای گفت: «بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ»؛ فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم، دیگر به چه کسی حرفم را بزنم.[36]
هر کجا نشسته اید، سه مرتبه بگویید: یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا!
[1] . توبه، 119.
[2] . قال رسول الله (ص): إنَّ فاطمةَ شَجْنَةٌ مِنِّی یُؤْذیِنی ما آذاها و یَسُرِّنِی ما سَرَّها (بحارالانوار، ج 43، ص 26، معانی الاخبار، ص 303).
[3] . فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِی وَ ابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ بَعْلُهَا نُورُ بَصَرِی وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهَا أَمَانَتِی وَ الْحبْلُ الْمَمْدُودُ فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ فَقَدْ هَوَی (بحارالانوار، ج 33، ص 110).
[4] . الغدیر، ج7، ص 232، فاطمةُ من المهد، ص 275.
[5] . فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی الله (بحارالانوار، ج 43، ص 203).
فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِی فَاطِمَةُ أَعَزُّ النَّاسِ عَلَیَّ (بحارالانوار، ج 43، ص 23؛ امالی مفید، ص 294).
[6] . قال النبی (ص): الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ أهْلِ الارضِ بَعْدِی وَ بَعْدَ أَبِیهِمَا وَ أُمُّهُمَا أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْأَرْضِ (بحارالانوار، ج43، ص 30).
[7] . فاطمةُ الزهرا، رحمانی، ص 10، فرائد المسلمین، ج 2، ص 68.
[8] . کشف الغمة، ج1، ص 506.
[9] . بحارالانوار، ج 83، ص 85.
[10] . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 237.
[11] . بحارالانوار، ج66، ص 5.
[12] . عنکبوت، 2.
[13] . انعام، 44.
[14] . فاطر، 8.
[15] . زندگی زهرا (ع)، ص 35، به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 245 (در این کتاب نوشته شده است که صد شتر با ابر پارچه و صد هزار دینار).
[16] . مناقب شهر آشوب، ج3، ص 34.
[17] . قال رسول الله (ص): إِذا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلّٰا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ (کافی، ج5، ص 347).
[18] . بحارالانوار، ج 37، ص 103، و تفسیر برهان، ج 1، ص 282.
[19] . مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 355 و 356 و بحارالانوار، ج43، ص 117.
[20] . مطففین، 4.
[21] . یَا أَبَتَاهْ أَیْنَ ألْقَاکَ یَوْمَ الْمَوْقِفِ الْأَعْظَمِ وَ یَوْمَ الْأَهْوَالِ وَ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ قَالَ یَا فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ وَ مَعِی لِوَاءُ الْحَمْدُللهِ وَ أَنَا الشَّفِیعُ لِأُمتِی إِلَی رَبِّی قَالَتْ یَا أَبَتَاهْ فَإِنْ أَلْقَکَ هُنَاکَ قَالَ الْقَیْینی عَلَی الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِی أُمَّتِی قَالَتْ یَا أَبَتَاهْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ هُنَاکَ قَالَ الْقَیْنِی عَلَی الصِّرَاطِ وَ أَنَا قَائِمٌ أَقُولُ رَبِّ سَلِّمْ أُمَّتِی قَالَتْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ هُنَاکَ قَالَ الْقَیْنِی وَ أَنَا عِنْدَ الْمِیزَانِ أَقُولُ رَبِّ سَلِّمْ أُمَّتِی قَالَتْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ هُنَاکَ قَالَ الْقَیْنِی عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّمَ أَمْنَعُ شَرَرَهَا وَ لَهَبَهَا عَنْ أُمَّتِی فَاسْتَبْشَرَتْ فَاطِمَةُ بِذَلِکَ (امالی صدوق، ص 166؛ بحارالانوار، ج43، ص 21).
[22] . حجر، 43 – 44.
[23] . بحارالانوار، ج8، ص 303، و ج43، ص 87، عوالم، ج11، ص 634، ریاحین الشریعه، ج1، ص 148.
[24] . سیمای فرزانگان، ص 127.
[25] . انفال، 2.
[26] . قال رسول الله (ص): إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّین وَبَیْعَ الْحُکْم (بحارالانوار، 71، ص 92).
[27] . قال الحسین (ع): النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَأِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ (بحارالانوار، ج 44، ص 382، و تحف العقول، ص 245).
[28] . قال علی (ع): إنْ جَعَلتَ دینَکَ تَبعاً لِدُنیاک أهلَکْتَ دینَکَ وَ دنیاکْ و کُنْتُ فی الآخرِةِ مِنَ الخاسرین. (غررالحکم، ص 130، ح 2220).
[29] . قصص، 77.
[30] . بحارالانوار، ج 79، ص 27.
[31] . بحارالانوار، ج43، ص 214، وسائل الشیعه، ج 13، ص 311، دلائل الامامه، ص 42.
[32] . بقره، 132.
[33] . مستدرک الوسائل، ج2، ص 359.
[34] . بحارالانوار، ج 28، ص 270.
[35] . قال رسول الله: الجَنَّةُ تَحْتَ أقْدامِ الأمَّهات (مستدرک الوسائل، ج15، ص 180).
[36] . بحارالانوار، ج43، ص 186؛ بیت الحزان، ص 249 و 248، منتهی الامال، ص 193.