کلمات کلیدی : غذای معنوی ، نفس ، شیطان ، مجتهد ، وظیفه ، مراقبه ، محاسبه ، معاتبه ، توسل
معصومین : پیامبر ، حضرت زهرا ، امام علی ، امام حسین ، امام رضا ، امام عسکری ، امام زمان علیهم السلام
سخنران استاد انصاریان
الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین باعث الانبیاء و المرسلین و الصلاه و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین الذی سمی فی السماوات باحمد و فی الارضین بابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله المعصومین
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیهم و علی آبائهم فی هذا الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
- برای دیدن رویت بگو چکار کنمچقدر در غم تو ناله های زار کنم
- چه می شود بپذیری مرا به خادمیتکه من به خادمی کویت افتخار کنم
- چه می شود بگذاری که خاک پایت تو رافروغ دیده خونین اشکبار کنم
- چه می شود بگذاری قدم به دیده منکه من به مقدم تو جان خود نثار کنم
یکی از فقهای عظام می فرمودند مشرف بیت الله الحرام بودیم و صبح جمعه کنار کعبه دعای ندبه خواندیم رسیدیم به این فراز دعا لیت شعری این استقرت بک النوی کاش می دانستم منزل و ماوایت کجاست فرمودند در این فراز دعا حال خوشی پیدا کردیم چند دقیقه ای می گفتیم و می سوختیم و می گریستیم یکی از کاروانیان که اهل معنا بود همان شب در عالم رویا ولی عصر را زیارت کرده بود و عرض کرده بود مولای ما چقدر ندبه کنیم و تو را نبینیم. فرموده بود من امروز کنار شما بودم. عرض کرده بود سیدی و مولای ما آلوده ها کجا شما کجا. فرمودند همان لحظه که می گفتید لیت شعری این استقرت بک النوی من هم کنار شما نشسته بودم و دعای ندبه را زمزمه می کردم. شب آخر مهمانی است یابن الحسن چه می شود قدم به چشم ما بنهی. یک سر هم به من روسیاه بزنی از آقاییت کم نمی شود. اگر با بدها بنشینی کسی نمی تواند بگوید چرا رفتی پیش بدها.
با بهتران نشستی / قلب مرا شکستی
رو کن به هر که خواهی / گل پشت و رو ندارد
عرض شد که قرآن خلق پیامبر را به عظیم بودن یاد نموده است. علی برای استیلا است. به درستی که تو مسلط بر خق عظیم هستی. خلق عظیم سجیه پیامبر بود. فبما رحمت من الله لنت لهم و لو کنت فضا غلیضا القلب لنفضوا من حولک اگر تندخو و تندگو بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند تو به سبب این خلق نرم دل رئوف توانستی مردم را تربیت کنی و جذب کنی. بیاناتی در طول یک ماه در مورد اخلاق و سیره اخلاقی و خصوصیات فردی و اجتماعی حضرت گفته شد. امشب شب آخر محفل است.
چه کنیم. مائیم و این نفس. ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی. اندوخته ها را حفظ کنیم. آنچه اندوختیم آموخته ها را عمل کنیم. نفس نیاز به انذار و موعظه دارد.
یا ایها المدثر قم فانذر انما انت مذکر فذکر ان الذکری تنفع المومنین دور نشویم از مجالس معنوی. لااقل با نوارها و سی دی ها همراه با زن و بچه سخنرانی ها را گوش بدهیم چون همانگونه که جسم نیاز به غذا دارد روح هم نیاز به غذا دارد. بعضی ها ماهی توی آب هستند آنقدر انس با معنویت دارند که اگر جدا بشوند سریع می میرند بعضی ها چون ضعیف الایمان هستند با جدایی رو به گناه می آورند.
علمای علم اخلاق برای تربیت نفس دستوراتی دارند. من خلاصه ای را برای شما عرض می کنم. می فرمایند اول صبح نفس انسان را دعوت به معصیت می کند. دشمن ماست اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک دشمن ترین دشمن تو نفس توست که میان دو پلهوی توست. لذا می فرمایند اول صبح مشارطه با نفس لازم است. مشارطه از باب مفاعله است. مفاعله از ابواب طرفینی است. می گویند دو نفر مضاربه کردند. زدند و خوردند. دو طرفه است دو گروه معامله کردند. خریدند و فروختند. با نفس هم باید مشارطه کرد. ای نفس تازه از ماه رمضان بیرون آمده ام و تازه در لیله القدر به خدا قول داده ام. ای نفس ما را دعوت به معصیت به خدا نکنی و من را به خانه قبل از ماه رمضان برنگردانی. یک ماه خودم را و اعضا و جوارحم را حفظ کردم. بعد با تمام اعضا و جوارح هم مشارطه کن. ای دست خیانت نکنی ای چشم به ناموس مردم نگاه خائنانه نکنی. ای گوش غیبت مردم نشنوی. صدای موسیقی و لهو و لعب نشنوی. ای پا به مجلس گناه نروی. ای زبان که بیش از 140 گناه به تو برمی گردد تو می توانی من را جهنمی و بهشتی کنی. خودت را حفظ کن و این قدر یاوه گو نباشد و غیبت نکن و دروغ نگو. این قدم اول است. سید بن طاووس که رفیق شخصی ولی عصر بود. ما در بین فقهای عظام نداشتیم که امام زمان به او بار عام داشته باشد به قول امروزی ها او کارت سبز برای دیدار با امام داشت و به اختیار می توانست به دیدار حضرت برود و این مختص او بود. سلطان زمانش او را یک روز صدا زد و گفت سید من می خواهم تو قاضی القضات من باشی. سید گفت من نمی توانم گفت چرا گفت من 60 سال است درگیر یک دعوایی ام و نتوانستم حل کنم حالا چطور در مسند قضاوت بنشینم. گفت این چه دعوایی است که حل نشده دستور می دهم آن را حل کنند و پرونده را بیاورند گفت تو هم نمی توانی حل کنی گفت این دعوا چی است گفت وقتی ما وقتی مکلف شدیم و بالغ شدیم و بار امانت تکلیف آمد.
دقت کنیم در تفسیر این آیه کریمه که مصادیقش را حقیر بحث کرده ام برایتان انا عرضنا الامانت علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنا فعمل الانسان انه کان ظلوما جهولا قرآن می فرماید ما امانتمان را عرضه کردیم و کوه ها و زمین نتوانست به دوش بکشد انسان توانست.
علامه طباطبایی در المیزان فرمودند آن امانت سنگین که دیگران نتوانستند بپذیرند تکالیف الهیه بود. کوه و زمین و آسمان مکلف نیست. این انسان است که مکلف است. وقتی مکلف شدی و بالغ شدی بار امانتی به دوشت آمده است و به قدری سنگین است که کوه ها و زمین و آسمان نتوانست به دوش بکشد.
فرمود وقتی مکلف شدم نفس پیش من آمد و گفت سید آخرت نسیه است و دنیا نقد است گوش به حرف من بده من تو را به همه آرزوهایت می رسانم. از یک طرف عقل آمد و گفت آقا سید گول نخوری مگر خدا به تو عقل نداده من چراغ هستم گول نفس را نخوری ها. العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب الجنان عقل نیرویی است که به وسیله آن خدا بندگی می شود و بهشت کسب می شود. من فکر و اندیشه تو ام به حرف من گوش بده من دنیا و آخرت تو را تامین می کنم. سید بن طاووس گفت ما شصت سال است درگیر این دو هستیم و یک روز به این می گوییم که تو راست می گویی و روز دیگر به دیگری می گوییم تو راست می گویی. برو کسی را پیدا کن که از این دعوای اولی رسته باشد و بتواند بنیشند در مسند قضاوت دعوای مردم را حل کند ما گرفتار بین این دو هستیم. عقل یا نفس. لذا نفس از صبح کارش را شروع می کند.
بعضی دعاها هست که صبح و شب بخوانید اللهم اجعلنی فی درعک الحسینه التی من تشاء ت یا من ترید هر دو تا در روایت هست و معنایش یکی است یعنی خدایا من را در زره محفوظی که هرکسی را اراده کنی در آن زره قرار می دهی قرار بده.
بزرگان این را در طول روز می گفتند. چون نفس و شیطان دست بر نمی دارند. شیطان قسم خورده است و ما در احاطه هستم. شیطان خانه اش در سینه ماست و قسم یاد کرده است. وقتی رانده شده است گفته من 6000 سال بندگی کردم و مزدم را بده. حالا که می گوییم اخرج فانک رجیم برو بیرون. مرحوم آشیخ غلامرضا یزدی می گفته خدا تو بهشتم از شر شیطان نگهت دارد. گفته بودند چرا گفته بود جد ما حضرت آدم در بهشت بود و شیطان در آوردش. بهشت البته بهشت موعود نبود ولی بهشت بود و شیطان کشیدش بیرون. من و تو که فرزند آدم هستیم.
خطاب آمد بخواه تا به تو بدهم گفت من عمر طولانی می خواهم. گفت به تو دادم. گفت تسلط به بنی آدم و قدرت داشتن گفت به تو دادم. گفت هر کدام از اولاد آدم که زاییده می شود دو تا از بچه های من هم برای اغوای او زائیده بشود. هر کدام از ما دو تا شیطان داریم. گفت فی صدور الناس هم خانه ام باشد گفت دادم. و مسلط شد و بعد قسم یاد کرد فبعزتک لاغوینم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین به عزتت همه را به زمین می زنم مگر خالص شده ها. همه را ولی زمین می زنم. از یک طرف نفس و از این طرف شیطان است. صبح جلوی ما ایستاده است و روایت دارد که همراه ما می آید. بلافاصله از در که بیرون می آیید بگویید بسم الله و بالله سه تا جمله بلد بشوید در کنار 50 تا جکی که بلد هستید. وقتی این را می گویید شیطان می گوید قد هدی این هدایت شد و راه را پیدا کرد پشت سرش بگو توکلت علی الله وقتی این را می گوید قد کفی این کفایت کرده شد چون توکل به خدا کرد بلافاصله بگو لا قوه الا بالله شیطان می گوید قد وقی این نگهداری شد دیگر دستم به این نمی رسد چون این شخص هم راه خدا و هم توکل به خدا پیدا کرد و هم گفت هیچ قوه ای نیست جز ذات اقدس احدیت. باید حواسمان خیلی جمع باشد. مرحله اول مشارطه است. خوب خیلی ها اول صبح شرط کردند گناه نکنند ولی شب که می آیند می بینند گناه را انجام دادند. این ها کلاس اول بندگی است که عرض می کنم فکر نکنیم با انجام این ها سلمان فارسی شدیم این ها کلاس اول تقوی عام است یعنی حفظ اعضای سبعه از گناه. تازه اگر این ها را نگه داری اول راه کلاس تقوی هستیم. ما ریشمان سفید شده هنوز به کلاس نرسیدیم. هفت شهر عشق را عطار گشت و ما اندر خم یک کوچه ایم. من خودم را عرض می کنم من کوچه را پیدا نکرده ام و وارد نشده ام ما در ابتدایی ترین مطالبش لنگ هستیم.
در یک شهرستانی ده شب در مورد غیبت منبر رفتم. جایزه گذاشتیم روز آخر شش هفت هزار نفر بودند گفتیم هر کس از صبح تا شب غیبت نکرد جایزه می دهیم یک جوانی آمد گفت امروز اینقدر خودم را نگه داشتم تا غیبت نکنم و جنگیدم تا از شما جایزه بگیرم. این کلاس اول است. ما هنوز لنگیم روز عید که شد نوار روشن نکنیم و بزم گناه درست کنیم روز عید است هرکاری بکنیم. یکی از مشکلات مردم ما این است که حرام خدا را حرام نمی دانند. این یک گرفتاری است. ریشش سفید شده است با پسر و دادمادش پاستور بازی می کند. یک سرگرمی است. این حرام است عزیز من. شرط هم نبدی حرام است.
این که فلان روزنامه و دکتر گفته غلط کرده است. دکتر را چه به فتوا در امر دین. بیخود کرده است. خیلی بعضی چیزها زور دارد و آدم را دیوانه می کند. یک مجتهدی که 70 سال خون جگر خورده می رود پیش طبیب و قلبش را معاینه می کند و می گوید شما باید عمل قلب باز کنید. این قرص را بخور می گوید چشم. طبیب 20 سال درس خوانده است. مجتهد 70 سال زحمت کشیده تخصص او را می پذیرد این آمپول را باید بزنی این دوا را باید بخوری می گوید چشم. حالا به طبیب بگو گوش به حرف این مجتهد بدهی می گوید نه. بیست سال درس خوانده و شده طبیب. فقیهی که 70 سال درس خوانده شده مجتهد حرف این طبیبی که بیست سال درس خوانده را گوش می دهد و احترام به حرف او می گذارد اما این طبیب روشنفکر که ادعای تجدد دارد اعتنا به فقیهی که 70 سال زحمت کشیده نمی کند. ما در هر چیزی باید به متخصص مراجعه کنیم. شوفاژ خانه که خراب شود به حاج آقا نمی گویید درست کن سراغ تعمیرکار می روید. همان طبیب که خانه می سازد به سراغ مهندس می رود. مهندس که چشمش خراب می شود سراغ متخصص می رود. رجوع به متخصص امری عقلی است و در دین هم باید به متخصص دین رجوع کرد آن هم به بهترین متخصص همانطور که پیش بهترین متخصص قلب می رویم و حاضریم به انگلیس و اسپانیا هم برویم و عقل هم این را تایید می کند و شرع هم می گوید با مالت دور جانت حصار بکش و پولتو خرج کن تا جانت حفظ شود.
فقیه و مجتهدمان هرچه گفت بگوییم چشم.
می خواهیم همراه با غزل نی هم بزنیم. برخی آقایان می گویند نی از آلات موسیقی است و زدنش حرام است. در دسته عزاداران نی می زنند و این می گوید به به چه مجلسی. مرتکب حرام شد. چرا ندارد. دکتر وقتی می گوید این قرص را بخور نمی گویی چرا بخورم این تشخیص دکتر است تشخیص من این است که برایت خوب است. یکی از مشکلات عمده ما امروز این است. مردم دین را می خواهند طبیق بدهند با خواهش های نفسانی خودشان. یک شب است حاج آقا عروسی پسر ما. یک آدم احمقی بود در شهر ما مشهد من بچه بودم هر کس شب عروسی اش پول نداشت مطرب بیاورد این خرج مطربش را می داد. گفت : می خواهم دل این بیچاره شاد باشد. خب بیچاره خودت را جهنمی می کنی. این پول را بیا خرج جهیزیه یک خانواده بیچاره بکن. چرا مطرب بیاوری؟
بفهمیم حرام و حلال الهی چیست؟ یک بچه شانزده یا هفده ساله نوجوان آمد خدمت علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التهیته و الثناء به امام رضا عرض کرد آقا که شنیده ام بین اسب هایتان یک اسب چموشی دارید هیچ کسی حریفش نشده است و همه را می زند زمین و تا حالا رام نشده است. آقا گفتند بله یک همچین اسبی داریم. گفت آقا با اجازه تان من می خواهم این را رامش کنم. فرمودند مواظب باش اسب چموشی است. گفت من خودم را بیمه می کنم. فرمودند به چه چیزی؟ گفت به فرستادن صد صلوات بر محمد و آل محمد. خودم را بیمه می کنم. دستور فرمودند اسب چموش را آوردند. حضرت رضا علیه السلام هم تشریف آوردند. این نوجوان پایش را گذاشت در رکاب و پرید روی اسب و دهنه اسب را گرفت و اسب هم یک خورده بالا و پایین کرد ولی این نوجوان با توسل به اهل بیت اسب را رام کرد. امام رضا علیه السلام از این جوان خیلی خوشش آمد. فرمودند ای جوان یک چیزی من می خواهم به تو بدهم. اگر یک چیزی خواستی به شما دادند این آبرو داری نیست اشتباه نکنید. می گوید ساقی تو اگر نگفته جامم دادی معلوم شود که آبرو دارم من. اگر رفتی دست را دراز کردی و گدایی کردی چیزی به تو دادند فکر نکن آبرو داری. اگر نخواسته به تو دادند آن آبروداری است. گر می برندت واصلی/ گر خود روی بی حاصلی. ببین این جوان چقدر فهیم است. گفت علی ابن موسی الرضا یک دعا در حق من بکن. فرمودند در چه زمینه ای برایت دعا کنم. گفت دعا کنید پسر فاطمه در حق من تا من زنده ام در دنیا به عنوان یک بنده حقوق الهی را بشناسم. بفهمم خدا از من چه خواسته و وظیفه من در این دنیا چیست.
ما وظیفه مان را نمی دانیم چیست. پنجاه میلیون تومان آقا خمس بدهکار است یک جا حسینیه می سازد. این مستحب است آن واجب. اگر حسینیه نساختی در قیامت چوبت نمی زنند اما سهم مبارکه امام و سهم سادات را ندادی چوبت می زنند. خیلی مردم الان طوری شده اند که به مستحبات بیشتر اهمیت می دهند تا واجبات. واجب را فدای مستحب می کنند. فکر می کند که موفق هم هست و آدم خوبی هم هست. برو واجبت را بده نمی خواهد افطاری بدهی. چه کسی گفته است که افطاری بدهی. برو واجبت را بده عقابت می کنند گرفتار می شوی. علی کل حال اول صبح مشارطه با نفس لازم است.
مرحله دوم؛ می فرمایند مراقبه است. دائم مراقب این نفست باش. خیلی ها اول صبح تصمیم گرفتند گناه نکنند شب آمدند دیدند گناه کرده اند. مراقبه داشته باش. لحظه به لحظه مواظب باش مثل یک دشمنی که دائما در کمین تو است و می خواهد به تو لطمه بزند دنبال فرصت می گردد.
سه؛ محاسبه. شب که آمدی در خانه ات باید یک کاغذ بگذاری جلویت. چطور بستانکار و طلبکار داری در دفتر روزانه ات. امروز من چه کار کردم. یک مرور بکنی کارهایت را. یک بار شده است بنویسی؟
مواعظ العددیه می نویسد یک آقایی محاسبه کرد از نفسش نشست فکر کرد حاسبوا قبل أن تحاسبوا همه حساب بکشید از نفستان قبل از اینکه حساب بکشند در قیامت. محاسبه کرد، گفت: ما پانزده سالمان بوده بالغ شده ایم الان هم شصت سالمان است چهل و پنج سال. چهل و پنج ضرب در سیصد و شصت و پنج. چقدر می شود؟ هفده یا هجده هزار مثلا. گفت به خودش بدبخت اگر تو برای همه دوران عمرت فقط روزی یک گناه کرده باشی تا حالا هفده هزار گناه کرده ای. و شروع کرد به اشک ریختن. می نویسد اینقدر این گریه کرد چند روز، دق کرد. از غصه مُرد. که چرا من هفده هزار گناه کرده ام. خیلی آدم خوبی بوده است روزی یک گناه کرده است. آنهایی که روزی یک دانه گناه کنند باید آدم خاک پایشان را ببوسد. پس محاسبه کنید. قیامت نگه می دارندمان. موقف العینین. پیغمبرمی گوید هزار سال که هر روز قیامت پنجاه هزار سال دنیا است نگهبان می دارند برای گناهان چشمان. موقف الاُذنین هزار سال نگهبان می دارند برای گناهان گوش هایمان. موقف اللسان. هزار سال نگه می دارندمان برای گناهان زبانمان. موقف الیدین هزار سال نگه می دارند برای گناهان دستانمان. موقف الرجلین هزار سال نگه می دارندمان برای گناهان پاهایمان.
احتمال می دهی جریمه ات کنند ماشینت را دوبله نمی گذاری. عزیز من احتمال می دهی پلیس جریمه ات کند حاضر نیستی در طرح بروی. نمی گویم باور کن امشب احتمال بده که قرآن راست باشد. احتمال بده که قیامتی باشد. احتمال بده که جهنمی باشد. احتمال بده عذاب و حساب و کتابی باشد. شیخ جعفر شوشتری کنار چاه فاضلاب نشست شروع کرد به گریه کردن گفتند شیخ چرا گریه میکنی؟ گفت: این کثافات درون چاه با من دارند حرف می زنند. گفتند: چه می گوید؟ گفت: اینها می گویند شیخ ما همه نعمت خدا بودیم نان بودیم برنج بودیم میوه بودیم حبوبات بودیم تو ما را خوردی تبدیل به کثافت کردی ولی بندگی خدا نکردی. پس محاسبه کنید.
مرحله نهایی؛ معاتبه او معاقبه. عتاب و عقاب است. یعنی چه؟ یعنی وقتی محاسبه کردی دیدی با زبانت به غیبت کردی فردا زبانت را عقاب کن. عقاب زبان این است که فردا دیگر حرف نزن. همه اش بگو لا اله الا الله سبحان الله الحمد لله استغفرالله اگر با گوشت خطا کردی فردا سعی کن آیات قرآن بشنوی کلمات نورانی اولیای خدا را بشنوی. اگر محاسبه کردی دیدی که حرام خورده ای. فردا را روزه مستحبی بگیر. بگذار آثار آن حرام بیرون برود. اگر با چشمت خطا کردی می فرماید فردا از صبح تا شب را قرآن بخوان قطره اشکی بریز برای مظلومی حسین. بگذار این گناه شسته شود و پاک شود. عقاب و عتاب کن نفست را.
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه، وقتی بروجرد بود روی منبر درس می گفت طلبه های زیادی می آمدند پای درس ایشان، ایشان نذر و عهد کرده بودند که اگر عصبانی شد، سخن بیجایی از دهانش بیرون آمد یک سال برای تربیت نفس روزه بگیرد. طلبه در پای درس به ایشان اشکال کرد آقا پاسخ دادند. طلبه اشکال دوم کرد. آقا پاسخ دادند. طلبه اشکال سوم کرد. یک لحظه آیت الله بروجردی عصبانی شد. داد زد آقا ساکت باش. طلبه هم ساکت شد. درس را که گفتند آمدند پایین. طلبه را صدا زدند خم شدند دست او را بوسیدند. یک عبا به او دادند و پانصد تومان پول به او دادند. از او حلالیت طلبیدند گفتند من را ببخش. عنان نفسم از دستم رها شد.
پنج نفر دور هم نشستید غیبت یک نفر را کردید. بعد هم رفتید حلالیت طلبیدید حلال هم کرد. آنقدر شهامت دارید که به آن پنج نفر بگویید من اشتباه کردم راجع به فلانی. آنقدر شهامت دارید که ذهن آن پنج نفر را که بدبین کردید نسبت به مردم پاکش کنید. آبروی کسی را جلوی مردم می بری عذرخواهی جلوی مردم از او بکن. آقای بروجردی تا طلبه ها نرفته بودند خم شدند دست او را بوسیدند. از فردای آن روز آیت الله العظمی بروجردی یک سال روزه گرفت. و دم افطار گریه کرد و اشک ریخت. فرمود الهی از خطاهای آن روز بروجردی بگذر. یک سال نفس را عقاب و عتاب کرد.
انشاءالله خدا اعمال همه تان را قبول کند به لطف و کرمش. صحیفه عمله همه مان را به امضای صاحب الامر برساند. این ماه رمضان ماه رمضان آخر عمر ما نباشد. اگر آخر عمر ما مقدر شده است خدا ما را بیامرزد. از فردا انشاءالله شروع کن مراقب نفست باش. مشارطه کن با نفس. حال مراقبه با نفس داشته باش. شب ها از نفست حساب بکش. وقتی حساب کشیدی دیدی خطا کرده ای نفس خود را عقاب کن.
شب اول ماه مبارک رمضان این جلسه شروع شد ما با حضرت زهرا سلام الله علیها شروع کردیم. چون پیغمبر وقتی می خواست برود سفر، توشه سفر از بی بی زهرا می گرفت. آخرین جایی که می رفت خونه بی بی بود. وقتی هم که برمی گشت اولین جایی که می آمد می آمد خانه فاطمه زهرا. ما هم عرض می کنیم زهرا جان اول ماه از تو مدد گرفتیم. آخر ماه هم نمی دانیم چه کرده ایم. می خواهیم بیاییم در خانه تو دوباره این در سوخته را در بزنیم. دست گداییمان را در خانه شما دراز کنیم. از شما استمداد بگیریم بگوییم بی بی جان باز هم کمکمان کن. ما اسیر نفسیم ما گرفتار نفسیم. سلام الله علیها.
وقتی توسل پیدا می کنید به هر معصوم سلام می گویید خود آن معصوم به شما پاسخ می دهد. اما به مجرد اینکه کسی می گوید السلام علیک یا فاطمه. نام بی بی را می برد. همه معصومین به او جواب می دهند. امام عصر جواب می دهد نام مادرم را آوردید چه می خواهید؟ امیرالمومنین می گوید نام زهرایم را آوردی چه می خواهی؟ امام حسین می گوید نام زهرایم را بردی چه می خواهی به تو بدهم؟ نحن حج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه حجت الله علینا حضرت عسگری علیه السلام فرمودند ما حجت های خداییم بر خلق اما جده ما فاطمه زهرا حجت خداست بر ما. ما هم که گرفتار می شویم. چیزی از خدا می خواهیم. می رویم در خانه مادرمان زهرا سلام الله علیها در می زنیم. مرحوم آیت الله کشمیری رضوان الله علیه می فرمودند که من یک شب محدث قمی صاحب مفاتیح اعلی الله مقامه را در خواب دیدم به من فرمود کشمیری یک چیز می خواهم به تو بگویم از اسرار عالم برزخ. فرمودند من گوش هایم را تیز کردم ببینم ایشان که رفته اند در عالم برزخ چه چیزی دیده اند. گفتم چه دیدید؟ محدث قمی فرمود آقای کشمیری من با چشم خودم مکرر در عالم برزخ این قضیه را دیدم. هر گاه برای ائمه معصومین حاجتی پیش می آید. می خواهند از خدا چیزی را طلب کنند همه شان می آیند در خانه مادرشان زهرا سلام الله علیها. مادرشان جلو می ایستد دعا می کند بچه های زهرا آمین می گویند خدا آن لحظه حاجت را ادا می کند. ما هم عرض می کنیم زهرا جان دست تازیانه خورده ات را امشب برای ما بلند کن.
السلام علی السیده الجلیله الجمیله ذات الاحزان الثقیله فی المدت القلیله.
- میان آتش دیوار و در پروانه می سوزدکه آتش هم دلش بر حال آن فرزانه می سوزد
- پرش بشکسته و بازو کبود و سینه اش سوزانرخ ماهش ز سوز سیلی بیگانه می سوزد
- تماشا می کند زینب در و دیوار خونین رادل فرزانه اش بر محسن دردانه می سوزد
دختر در دو جا نیاز به مادر دارد یکی شب زفاف که بی بی مادر نداشت، دومین جایی که دختر نیاز به مادر دارد هنگام وضع حمل است. وقتی بهت خبر می دهند که دختر می خواهد وضع حمل کند به مادرش می گویی زودتر برو نیاز به کمک دارد. سادات مادرتان بین در و دیوار نیاز به مادر دارد. ولی مادر ندارد. چه کند؟ صدا زد الفضه تو بیا. فضه با عجله آمد یک صحنه جانسوزی را دید آنچه فضه دید من با شعر برایت بگویم. فضه می گوید:
- من آن صحیفه در خون تپیده را دیدمدریده جامه صبح سپیده را دیدم
- به آستانه در فاطمه صدایم زددویدم و گل از شاخه چیده را دیدم
می گوید وقتی آمدم دیدم مادر یک طرف افتاده محسن یک طرف افتاده است. خدا برای هیچ مردی نیاورد.
- زن را به پیش دیده شوهر نمی زنندگیرم که شوهرش علی مرتضی نبود
چقدر علی را دوست دارد. زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست. یک مرتبه وقتی به حال آمد نفرمودند بازوم، نفرمودند پهلویم، نفرمودند محسنم. فرمودند فضه بگو ببینم علی را کجا بردند؟ دوان دوان آمد گوشه لباس علی را گرفت چهل نامرد علی را از یک طرف می کشیدند مادر سادات از یک طرف می کشید حریف زهرا نمی شدند. خدا لعنت کند ملعون ازل و ابد را دید تا دست فاطمه به دامن علی است نمی توانند علی را به مسجد ببرد. برگشت گفت: قنفذ چرا تماشا می کنی؟ گفت چه کنم؟ گفت دست زهرا را کوتاه کن. من نمی دانم چه کرده است. بدترین ضربه ها بعد یک مدت جایش خوب می شود. بعد از یک ماه دو ماه بدترین ضربه ها جایش التیام پیدا می کند. اما این ضربه اینقدر روی عناد بوده است علی می گوید بعد از نود و پنج روز دیدم که الدملج، دملج یعنی بازوبند. مثل یک بازوبند بعد از نودوپنج روز دیدم هنوز بازویش ورم دارد. صاحب فضائل الخمسه اعلی الله مقامه می فرمودند یک شب برای مظلومیت مادرم خیلی گریه کردم. گفتم مادر من روایات فریقین را دیده ام اما نمی توان باور کنم اینها این قدر بی حیا بودند و جلوی بابایم علی به شما تازیانه زده باشند می فرمودند این قدر گریه کردند تا خوابم برد در عالم رویا دیدم در یک باغ مصفایم به من گفتند مادرت زهرا در حجره منتظرت است رفتم داخل دیدم مادرم نشسته سلام کردم فرمودند مشکلت چیه گفتم مادرم من روایات را دیدم اما نمی توانم هضم کنم که جلوی بابایم علی به شما تازیانه زده باشند فرمود پسرم اگر ببینی باور می کنی گفتم بله مادر فرمودند بیا جلو رفتم جلو بی بی آستینش را بالا زدند دیدم کبود است و ورم دارد.
خدایا اگر تا این لحظه ما را نیامرزیدی به خاطر اشک هایی که مردم برای زهرا ریخته اند ما را بیامرز فردای قیامت وارد محشر می شوند قائمه عرش خدا را می گیرند و عمامه خونین علی روی سرش است و دندان شکسته بابا در دستش است پیراهن خون آلود حسین روی شانه اش است قنداقه خونین علی اصغر روی بغلش است می گوید خدا مگر من چه کردم که محسنم را کشتند پیغمبر می فرماید خدایا بگو ببینم برای شفای گنه کاران امت چه آورده ای می فرماید بس است شفاعت گنه کاران امتت را دو دست های بریده پسرم عباس.
پرونده امان را دست بگیریم از گدا جز گدایی نیاید از گدا جز کبر و مستی نیاید. من گدا من گدایم من گدای در پادشاهم. گدایی در خانه خدا ننگ و عار نیست. معلوم نیست فردا چه باشد چه نباشد. گاهی می رویم جنس بخریم نمی گذارد خوب را از بد جدا کنیم و باید همه را بخریم خدایا شب آخر مهمانی ات است. خدایا خوب و بد و زشت و زیبا را با هم بخر. الهی العفو.
- گدایی که نیمه شب در می زندصاحب خانه به او سر می زند
- نمی گوید این گدا خوب یا بد استمی گوید بدبخته که حالا آمده است
- به کسی چه مربوطه خوب یا بد است برای صاحب خانه مهمان آمده است
- اگر آن دوست نمی داشت راه نمی دادمن بدم بین خوب ها جایم نمی داد
- از خونه ات مهمانت را بیرون نکنمرغ بی بال و آشیان نکن
- مهمانت می خواهد برود توشه می خواهددیدن مرقد شش گوشه می خوهد
- بد و بی سواد و بی معرفتم اما وابسته به آل عترتم
خودت می دانی دستم خالی است. به دستم نگاه نکن به این دلی که پر از مهر حسین است نگاه کن
بسمک العظیم الاعظم الاجل الاعظم الاکرم بالمظلوم یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا من اسمه دوا و ذکره شفاء و طاعته غنا ارحم من راسه رجا و سلاحه البکا یا سابق النعم یا دافع النقم یا نور المستوحشین فی الظلم یا عالما لا یعلم صل علی محمد و آل محمد
الهی الساعه ما را بیامرز موانع ظهور را مرتفع بفرما. باقی مانده غیبتش به گوشواره شکسته مادرش به ما عفو فرما. تتمه عمر ما را در دوران ظهورشان تقدیر فرما. امشب دل آقای ما را از ما راضی فرما. مکروهی به محضر والاگهرش عرضه نفرما. دعاهای ما با آمینش مستجاب فرما. ما را به امام زمانمان عفو فرما. گناهان ما امشب به احترام آن عزیز عفو فرما. در دنیا و آخرت ما را به احترام ولیت رسوا مفرمان. نقصان های ما را به عنایتش کامل بفرما. جوانان ما را از انحراف حفظ فرما. کشورش را از خطرات حفظ فرما. خادمین آستان شریفش، مراجع عظام و مقام معظم رهبری را حفظ فرما. ارواح طیبه شهدا و امام راحل و ذوی الحقوق جمع را غریق رحمت فرما. قاطبه مریضان را لباس عافیت بپوشان. حسن خاتمه مرحمت فرما. بالنبی و آله.