معصومين : پيامبر اعظم ، حضرت زهرا ، امام عي ، امام حسن ، امام حسين ، امام صادق، امام رضا، امام زمان عليهم السلام
«قال مولانا امير المومنين: لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لَا يَحْزَنُ إِلَّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَ لَا يَدْعُو إِلَّا أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ وَ لَا يَسْكُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَهُ» (مجلسي/ بحارالأنوار/ ج26/ص:137).
- يوسف گم گشته باز آيد به کـنعان غـم مخورکلبه احزان شـود روزي گلـسـتان غم مخور
- اين دل غم ديده حـالـش به شـود دل بـد مکنوين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
- هان مشونوميد چون واقف نيي زاسرارغيب باشدانـدر پـرده بـازيهاي پنهان غم مخور
- دور گردون گردوروزي برمرادما نگشت دائما يکسر نـباشد حـالـ دوران غـم مخور
- در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدمسرزنشها گـرکـنـد خارمغيلان غم مخور
- حافظا در کنج فقـرو خـلـوت شـبهـاي تارتا بود وردت دعـا ودرس قرآن غم مخور
صلوات در دنيا آثار فراواني دارد که شايد ما متوجه نشويم. بهترين ذکر، بهترين دعا و بهترين ارتباط با خداي متعال و پيامبرو آلش، صلوات بر محمد وآل محمد است. در شب و روز جمعه که بهترين ايام هفته است اعمال زيادي سفارش شده است نمازها، دعاها، صله رحم، احسان، صدقه دادن، غسل جمعه و بقيه اعمال سفارش شدهاند ولي براي اين که انسان از قافله عقب نماند دو تا راه سريع فرمودهاند: يکي اينکه انسان اگر بخواهد ثواب همه اعمال در نامه عملش ثبت بشود آن مقداري که ميتواند انجام بدهد و آن مقداري که نميتواند انجام بدهد نيت بکند.
روايات مي فرمايند: که هر چه قدر نيت داشته باشي در نامه عملت نوشته ميشود. هر عملي که دوست داري انجام بدهي اما موفق نشدي انجام بدهي در نامه عملت ثبت ميشود. «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (شيخ کليني/ الكافي/ ج2/ ص : 84). حتي نيت مومن از عملش بهتر است. يعني شما اين قدر آه براي اعمال خير ميکشي ولي نميتواني انجام بدهي قطعا براي اين آهت ثواب در نامه عملت ثبت ميشود. رياء هم ندارد عمل خالص قلبي است. «إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» (شيخ حرعاملي/ وسائلالشيعة/ ج14/ص:500).
امام هشتم به ريان بن شبيب فرمودند: يابن شبيب اگر دوست داري ثواب شهداي کربلا در نامه اعمالت ثبت بشود «فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» هرگاه شهداي کربلا را ياد کردي بگو اي کاش من هم با شما بودم، دلم باشماست. پس هر کاري که ما نتوانستيم انجام بدهيم با نيتمان دست بيندازيم.
خيلي مقام شهداي کربلا بالاست. شهداي کربلا سادات شهداي عالم هستند شهداي کربلا شخصيتهايي هستند که وقتي که اميرالمومنين در جنگ صفين عبورشان به زمين کربلا افتاد گريه کردند بعد فرمودند: «هنا مسارع عشاق شهدا لم يسبق احد من قبلهم لم يلحق احد من بعدهم» (شيخ حرعاملي/ وسائلالشيعة/ ج14/ ص:513). در کربلا عاشقاني به شهدادت ميرسند از گذشته ها کسي به افق اينها نميرسد و از آيندهها هم کسي نميتواند به اينها برسد. افق اينها خيلي بلند است. امام صادق عليه السلام فرمود: جناب ام سلمه که از زنهاي خوب پيامبر بود و ثابت قدم برولايت بود. روز دوازده محرم سال شصت و يک در مدينه از خواب بيدار شد گريه و بيتابي مي کرد. نزديکان ام سلمه آمدند گفتند: چه اتفاقي افتاده که شما اين قدر ناراحتيد؟ فرمود: من از زماني که پيامبر از دنيا رفته او را خواب نديدم يعني حدود پنجاه سال است که پيامبر را خواب نديدم ديشب پيامبر را خواب ديدم، ديدم حضرت خيلي ناراحتند غمگينند گرد و غبار به سرو صورتشان نشسته است خيلي متاثر شدم عرض کردم يا رسول الله چرا گرد و غبار به صورت شما نشسته؟ چرا ناراحتيد؟ فرمود: امسلمه ديشب تا صبح در زمين کربلا مشغول کندن قبر براي شهداي کربلا بودم. اول شخص عالم ميآيد براي شهداي کربلا قبر ميکند. پيامبر ميفرمايد: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ » .( مجلسي/ بحارالأنوار/ ج37/ ص:35). يعني من هم حسيني هستم من افتخار ميکنم که قبر شهداي کربلا را بکنم.
به قول مرحوم حاج آقا دولابي که نيت يک شرکت بينالمللي است که خيلي فوقالعاده است انسان ميتواند از اول خلقت تا آخر خلقت هر کس هر کجا کار خوبي انجام داده اگر آدم با بدن و دستش نتواند انجام بدهد با دلش انجام بدهد.
- بيا تا بر آريم دستي زدلکه نتوان بر آورد فردا زگل
با دستمان خيلي کار نميتوانيم بکنيم ولي با دست دل و ضمير دل خيلي کارها ميتوانيم انجام بدهيم. آدم با دل هم خيلي ميتواند گناه کند اگر کسي کار خلافي انجام داد و آدم در دلش او را تاييد بکند آن عمل در نامه عملش ثبت ميشود. ناقه حضرت صالح را يک نفر پي کرد بقيه امت تاييدش کردند گفتند دستش درد نکند اگر ما هم بوديم اين کار را ميکرديم. خدا همه آن امت را عذاب کرد. آقايي ميگفت: در يک منطقهاي از شام کساني هستند که در ايام محرم عروسي ميگيرند شادي ميکنند و جشن ميگيرند. امام صادق عليه السلام فرمودند: که وقتي که امام زمان تشريف بياورند اولاد بني اميه را ميکشند قصاص ميکنند. پرسيدند چرا؟ فرمودند: چون ميگويند ما هم اگر بوديم همين کار را ميکرديم. آدم چه قدر ميتواند با نيتش گناه يا ثواب بکند. آدم دلش هر کجا که هست خودش هم آنجا هست. پيامبرصلوات الله عليه و آله فرمود: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ» ( محدث نوري/ مستدركالوسائل/ ج12/ ص:10). يعني هر کس هر کسي را که دوست دارد با او محشور ميشود. چطور از چهار ديواري خانه مان مواظب هستيم که دزدي، نااهلي وارد نشود بايد مواظب دلمان هم باشيم که محبت نابجايي وارد نشود هر چيزي را دوست نداشته باشيم.
از اميرالمومنين سئوال کردند که از کجا به اين همه کمالات رسيدي تا جايي که پيامبر ميفرمايد: من در دنيا و آخرت به کمک تو نياز دارم. پيامبر به حضرت امير فرمود: که يا علي خداي متعال به شما هفتاد خصلت مرحمت کرده است خصلتهايي خيلي مهم که يکيش اين است که يا علي من رسولالله در دنيا و آخرت از تو بي نياز نيستم. يعني من هم ميگويم يا علي، اگر پيامبر جايي در خانه يا مسجد نشسته بودند اگر اميرالمومنين آنجا بودند دوست داشتند علي ميآمدند دست پيامبر را ميگرفتند بلندش ميکردند. پيامبر خودش ميتواند بلند بشود ولي دوست داشتند اميرالمومنين بلندشان کند چون يدالله است يعني از دست دادن به اميرالمومنين و بلند کردنش لذت ميبردند. خود حضرت امير ميفرمايد: که من همه پيامبرها را در سر و پنهاني کمک کردم و پيامبر را هم در سر و هم در آشکارا کمک کردم. خلقت نوراني حضرت امير خيلي قبلها بوده، همه انبياء را کمک کردهاند. اميرالمومنين تقسيم کننده بهشت و جهنم است، الان هم دارد تقسيم ميکند. پيامبرخدا فرمود: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ» ( شيخ صدوق/ أمالي الصدوق/ ص:46). يا علي تو تقسيم کننده بهشت و جهنم هستي. مامون اين حديث برايش خيلي سنگين بود از امام هشتم پرسيد اين يعني چي؟ حضرت فرمود: همين الآن هم تقسيم ميکند محبت اميرالمومنين بهشت را تقسيم ميکند و بغض و دشمني حضرت جهنم را تقسيم ميکند. روايت داريم حضرت ميايستد و به آتش خطاب ميکند اين دشمن من است بگيرش، يعني همين الآن هم آتش آنها را گرفته است. اگر کسي عقلش برسد و يک مقدار حس و دلش قوي باشد ميداند همين الآن هم آنهايي که عاشق اهلبيت هستند در بهشت هستند. مجلس روضه اهلبيت باغي از باغهاي بهشت است.
سيد عبدالکريم کفاش يک کفاش در شهر ري بود ولي علماي بزرگ به مغازهاش ميرفتند. از کساني بوده که خدمت امام زمان شرفياب ميشد. ابتداء هم که اين تشرف حاصل ميشود خواب ميبيند به پيامبرخدا توسل پيدا ميکند به پيامبر ميگويد يا رسولالله من خيلي دوست دارم امام زمان، فرزندتان را زيارت کنم. حضرت ميفرمايند: که اگر ميخواهي فرزندم را زيارت کني هر صبح و شام براي فرزندم اباعبداللهالحسين عزاداري کن، توسل کن، گريه کن، روضه بخوان، چرا حضرت اين دستور را دادند؟ به خاطر اين که در زيارت ناحيه خود امام زمان ميفرمايد: «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ» ( مجلسي/ بحارالأنوار/ ج98/ ص:290). يعني اي جد بزرگوار من هر صبح و شام براي شما عزاداري ميکنم و گريه ميکنم. پيامبر هم به سيد عبدالکريم فرمود: که اگر ميخواهي به زيارت امام زمان برسي اين کار را بکن. چون سنخيت و تشابهي ايجاد ميشود. ايشان صبح و غروب يک توسلي ميکرده و گريه ميکرد، بعد از يک سال خدمت آقا شرفياب ميشود و بجايي رسيده بود که هفتهاي يک بار با آقا ارتباط داشت. بعضي از علماي بزرگ به مغازه ايشان ميرفتند و از ايشان استفاده ميکردند. يک موقعي حضرت ميفرمايد: که عبدالکريم اگر من را نبيني چه ميشوي؟ عرض کرد که اگر يک هفته بگذرد و شما را نبينم ميميرم دق ميکنم. حضرت فرمودند درست است همين شدت محبت تو راه را باز کرده است که ضرورت ايجاب کرده که من خودم را به شما نشان بدهم. يک موقعي حضرت به ايشان ميفرمايند: عبدالکريم ميخواهي بهشت بروي؟ عرض ميکند آقا من خدمت شما را از بهشت بالاتر ميدانم اگر آنجا شما هستيد مي روم اگر نيستيد من بهشت نميخواهم من شما را منيخواهم. اگر کسي اهل بينش و معرفت باشد ارتباط با خدا واهلبيت را حتي با بهشت هم عوض نميکند. گفت:
- بهـشـت را بـهش دهـمبهشت من علي بود
- عليست آنکه از رخشبهشت منجلي بود
يکي از دوستان ما خيلي پيرمرد با صفايي است. بارها اين قضيه را براي من نقل کرد که خواب ديدم در يک اتاقي در محضر حضرت زهراء هستم. آن جا که محضر بيبي نشسته بودم جبرئيل آمد خدمت حضرت عرض ادب بکند، چون ميدانيد جبرئيل خادم در خانه زهراست گهواره جنبان حسين فاطمه است خود حضرت روز عاشوراء فرمود: «فَجَبْرَائِيلُ ع مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ وَ إِنَّهُ لَخَادِمُنَا» ( مجلسي/ بحارالأنوار/ ج26/ ص:335). جبرئيل خادم خانواده ما است. گفت: جبرئيل آمد عرض ادب کرد بعد رو کرد به من وگفت: فلاني تو ميخواهي بهشت بروي بهشت ببرمت؟ گفتم:
- من پشت پا بر عالم امکان زدمدست خود را بر دامن زهرا زدم
گفتم من بهشت نميخوام من حضرت زهراء را ميخواهم. بهشت من اين خانواده هستند. گفت: احسن، يک وقت اشتباه نکنيم. پيامبرصلوات الله عليه و آله فرمود: در خراسان پارهاي از بدن من خوابيده که آنجا باغي از باغهاي بهشت است. آدم در بهشت بشيند بعد بگويد خدايا من بهشت ميخواهم.
شخصي خدمت امام صادق بود در محضر آقا نشسته بود گفت: خدايا من از تو بهشت ميخواهم. خدمت امام صادق نشسته، جمال آقا را ميبيند بعد ميگويد من بهشت ميخواهم حواسمان پرت نباشد.امام صادق عليه السلام فرمود: که شما در بهشت هستي از خدا بخواه که بيرونت نکند. باز متوجه نشد. فرمودند: شما در بهشت هستي نميفهميد که در محضر کسي نشستيد که بهشت ساز است. اصلا بهشت به خاطر اينها خلق شدهاند.
ياران امام حسين يکي از فوقالعاده بودنشان اين است که که دور امام حسين مينشينند آنقدر محو جمال و زيبايي امام حسين هستند که حورالعين و غلمان و نعمتهاي بهشت منتظرشان هستند و اصلا سراغ آنها نميروند. حورالعين شکايت ميکنند که خدايا ما را بخاطر اين اصحاب امام حسين خلق کردي ولي نميآيند از ما استفاده بکنند. ميآيند به امام حسين عليه السلام مي گويند که اين حورالعينها شکايت کردند دوست دارند ياران شما به آنها هم سري بزنند. ميگويند مگر عقلمان کم است که امام حسين را ول کنيم برويم با حورالعين بنشينيم اين بيعقلي نيست.
شخصي به امام علي عليه السلام گفت: آقا از کجا به اين همه کمالات رسيديد؟ حضرت فرمودند: درِ خانه دل نشستم غير خدا را راه ندادم. فرمود: بعضي از دلها مثل کاروانسراي جهود يهودها ميماند. چون يهوديها هر چيز آت وآشغالي در کاروانسرايشان پيدا ميشود بعضيها دلهايشان را نگاه کني مي بيني چه قدر زيبايند دلش همهاش بوي امام و پيامبر را ميدهد دلش همهاش کربلا ست مدينه است. دلها خيلي باهم فرق ميکنند ما همينطوري که مواظب خانههايمان هستيم که دزد نيايد بايد بيشتر مواظب دلمان باشيم که يک وقت دزد وارد نشود. حيف اين دل است که اين قدر غصه دنيا را بخورد.
- گفت تو را زکنگره عرش ميزنند سفير ندانمت که در اين دامگه چون افتادي
همين سيدعبدالکريم کفاش کارش به جايي رسيده بود که اينقدر محبت امام زمان در دلش پر شده بود که امام زمان مکرر ميآمدند در مغازهاش مينشستند. با آقا انس گرفته بود. بر اثر محبت و تميز کردن دل آدم به اينجاها ميرسد.
مرحوم حاج اشرف شاگردي داشت ميخواست به مشهد براي زيارت امام هشتم برود وقتي ميخواست برود ميآيد با آية اللهاشرفي خدا حافظي ميکند. ايشان ميفرمايد: سلام من را به امام هشتم برسان. نامهاي ميدهد ميگويد اين را به ضريح مياندازي جوابش را هم ميگيري براي من ميآوري. ايشان هم ديگر توجهي نداشت که آقا من جوابش را چه جوري بگيرم. به مشهد ميرسد نامه را مياندازد به ضريح ميگويد آقا آيةالله اشرفي به شما سلام رساند. موقع برگشت يادش ميآيد که ما جواب را از آقا نگرفتيم روز آخر که براي خداحافظي به حرم ميآيد برايش مکاشفه ميشود. در عالم مکاشفه ميبيند کنار ديوار ضريح يک بيت شعر نوشته شده حضرت فرمود: اين جواب آيةالله اشرفي است اين را برايش ببر. آن بيت اين بوده
- آيينه شو جمال پري طلعتان طلبجاروب زن به خانه و سپس ميهمان طلب
اگر ميخواهي خوبها را ببيني بايد آيينه بشوي. تمام اين موجودات همه خودشان را نشان ميدهند اما آيينه، هر کس مقابلش باشد را نشان ميدهد. چون بي رنگ شده، صاف و زلال شده ما هم اگر دلمان آيينه بشود همه خوبهاي عالم در آن تجلي ميکنند. بايد بيرنگ و بيطمع بشيم زلال بشويم حسيني بشويم، به يک معني اگر مهمان طلب ميکني اول خانه را نظافت کن. چطور به دلمان از خدا و اولياي خدا مهمان دعوت ميکنيم دلمان را نظافت نکنيم. اين دل خيلي چيزهاي بي خودي درونش است بايد بيرون بروند اصلا نميشود جمع نميشوند.
- خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
ايشان شعر را حفظ ميکند وبه ديارش ميرود. آيةالله اشرفي به استقبالش ميآيد هنوز پنجاه قدم مانده که به هم برسند آيةالله اشرفي به صداي بلند شروع ميکند اين شعر را ميخواند ميخواست بگويد که من از امام هشتم جدا نيستم ميخواستم به تو ياد بدهم که شما هم بايد ارتباط قلبي داشته باشيد. گفت:
- کوي جانان راکه صد کوه وبيابان در پي استرفتم از راه دل و ديدم که ره يک گام نيست
درميان پنج تن من فکر ميکنم از همه غريبتر ومظلومتر امام مجتبي است. نه گنبد ونه بارگاهي نه سايهباني دارد. آقا امام حسين در خانه همسرهايي داشت يکي از يکي بهتر بودند حضرت رباب يک سال زير آفتاب نشست براي همسرش گريه کرد. اصحاب امام حسين يکي از يکي بهتر بودند. خود آقا فرمود: اصحابي بهتر و با وفاتر ازشما سراغ ندارم. ولي دلها بسوزه براي آن امام غريبي که ياران او قصد کشتنش را داشتند، سجاده از زير پاي آقا کشيدند، حمله کردند مجروحش کردند، به معاويه لعنةاللهعليه نامه نوشتند که اين پولهايي که براي ما فرستادي هر وقت که بگويي دست بسته آقا را تحويل ميدهيم. آقا مجبور به صلح شد. آن هم با معاويه که مجسمه فساد بود.
بي خود نيست که حضرت زهراء گلايه کرده، مرحوم ميزا علي اکبر ترک از منبريهاي خيلي خوب تهران بود ميگويد يک ماه رمضان تهران منبر ميرفتم آخرهاي ماه رمضان بود يک شب خواب بيبي حضرت زهراء سلام الله عليها را ديدم عرض ادب کردم ديدم که بيبي به من توجه نميکنند گفتم: بيبي جان من روضهخوان فرزندتان حسين هستم چرا لطف و عنايتي نميفرماييد؟ فرمودند: مگر امام حسن فرزند من نيست. يعني من از شما گله دارم چرا از حسنم روضه نميخوانيد؟ ذکري ازاو نميکنيد؟
خيلي غريب است همه عالم براي غربت اباعبدالله اشک ميريزند امام خود اباعبدالله براي غريبي برادرش گريه ميکردند. چه گذشت بر دل آقا اباعبدالله وقتي در تشييع جنازه امام حسن عليه السلام چون مامور به صبر بود برادر وصيت به صبر کرده بود. ديد جنازه برادر را تير باران ميکنند. جنازه برادر را آورد در قبرستان بقيع دفن کند اين چوبهاي تير از را از کفن و از بدن آقا جدا کرد وقتي بدن برادر را درميان قبر گذاشت ميگويند آقا عمامه از سر بر داشت شروع کرد به گريه کردن، صدا زد غارت زده آن نيست که اموالش را ببرند غارت زده آن کسي است که به دست خويش برادر را در قبر بگذارد.