كلمات كليدي : سكولاريسم، سكولاريزاسيون، مباني سكولاريسم، رسانه، رسانه اي شدن دين
نویسنده : قاسم كرباسيان
سکولاریسم از ریشه "Secularis" بهمعنای نامقدس، غیرروحانی و ناسوتی، که خود از "Seculum" مشتق شده است، میباشد. سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت نقطه مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت، یعنی زمان حاضر است که در آن بهسر میبریم و در اصطلاح بهمعنای هر چیزی است که به این جهان تعلق دارد و بههمان اندازه و بهطور غیرمستقیم از خداوند و الوهیت دور است. البته برای سکولوم معنای دیگر مثل "دنیا"، "گیتی"، قرن و سده نیز ذکر شده است.[1] معادلسازی برای این واژه در فارسی همچون تعریف آن مشکل است چرا که هر کلمهای ناظر به بعد خاصی از معنای این واژه خواهد بود و تمام معنای آن را نخواهد رساند. برخی از معادلهایی که ذکر شده عبارتاند از: عرفیگروی، دنیاپرستی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی، غیردینگرایی، جداانگاری دین و دنیا، دینزدایی، جدایی دین از سیاست، این جهانی، عقلانیت و عقلبسندگی، که در این میان شاخصترین و متداولترین معنا همان دنیویگرایی و جدایی دین از سیاست است. در زبان عربی نیز معادل "عَلمانیت" (به فتح عین و لام) بهمعنای عالمی و این جهانی بودن و (به کسر عین) بهمعنای علمی بودن و علمگرایی قرار داده شده است.[2] متضاد سکولار، واژه "Sacred" یعنی مقدس و دینی و در برابر سکولاریسم، واژه "Sacramentalism" و نیز "Ecclesiasticism" بهمعنای قدسیگرایی قرار داده شده است.[3]
در اصطلاح سکولاریسم گرایشی است که طرفدار و مروج حذف یا بیاعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت، اخلاق و ... میباشد. این ایدئولوژی یکی از ویژگیهای تمدن و فرهنگ دورههای جدید و یکی از مؤلفههای مدرنیسم غربی بهشمار میرود، که متضمن اندیشه دنیوی کردن و غیردینی کردن امور میباشد.[4]
در بررسی پیشینه این مفهوم بهعنوان یک اندیشه و طرز تفکر، بایستی زادگاه این فکر را مغربزمین دانست و سکولاریسم را بازتاب طبیعی حوادث پیش از عصر رنسانس در اروپا قلمداد کرد. این اندیشه در قرنهای 14 و 15میلادی در نتیجه شیوه اندیشه و روشهای اجتماعی و سیاسی کلیسا در مغربزمین به عرصه اندیشهها پا نهاده و در راستای مبارزه فکری با حکومت کلیسا شروع شد.[5]
آنچه در باب سکولاریسم در دنیای غرب رخ داد، نخست بهصورت یک پدیدار و فرایند اجتماعی (سکولاریزاسیون) نمایان شد و بهتدریج شکل یک ایدئولوژی رسمی و طرز تفکر را بهخود گرفته و در لسان جامعهشناسان، متکلمان و فلاسفه دین و دیگر نظریهپردازان غربی مطرح گردید؛ لذا سکولاریزاسیون از لحاظ تاریخی مقدم بر اندیشه سکولاریسم میباشد.
اصطلاح سکولاریزاسیون اولینبار در سال 1648میلادی در جریان معاهده وستفالی (مذاکراتی که به سیسال جنگهای خونین میان فرقههای مسیحی در اروپا پایان بخشید) توسط یک فرانسوی بهکار رفت؛ که در آنجا این اصطلاح، بهمعنای انتقال سرزمینهای تحت نظارت کلیسا به زیر سلطه و اقتدار سیاسی نهادهای عرفی، غیرکلیسایی و غیرروحانی بود. پس از آن به مرور زمان، معانی دیگری همچون ترخیص کشیشان (از قید عهدشان برای خدمت به کلیسا)، تفکیک دین از سیاست، تفوق دولت بر کلیسا، حذف و تقلیب دین و در نهایت در اصطلاح جامعهشناسان قرن بیستم با معنای طرد ساختن دین از ساحت حیات اجتماعی انسان بهطور کلی (اعم از حوزه سیاسی، اخلاقی، هنر، علم و تعلیم و تربیت و اقتصاد) و خارج ساختن نهادهای گوناگون اجتماعی از قید و بند قالبهای مفروضات دینی، بهکار رفت.[6] این اصطلاح اولینبار توسط "ماکس وبر" به جامعهشناسی راه یافت و پس از وی "ارنست ترولش" در 1958میلادی با استفاده از این مفهوم رونق بیشتری به آن بخشید.[7]
در مورد ورود بحث سکولاریسم به عرصه رسانهها و مطرح شدن سکولاریسم رسانهای میتوان گفت که این مسأله بعد از اختراع رسانههایی همچون رادیو، تلویزیون و اینترنت و در واقع پاگذاشتن بشر به عصر ارتباطات الکترونیکی، بهطور جدی مطرح گردید و تا پیش از آن یعنی در عصر ارتباطات چاپی که همان دوران اختراع چاپ توسط گوتنبرگ بود، این بحث مطرح نشد و در هیچ جامعهای تفکر مساوی انگاشتن چاپ با اندیشه سکولاریستی غربی وجود نداشت، علت این مطلب آن بود که چاپ بهعنوان یک نوع تکنولوژی خفیفشده و تقلیلیافته نمیتوانست در اصل پیام تغییراتی ایجاد نماید.[8]
مفهومشناسی سکولاریسم[9]
اندیشه سکولاریسم از جنبههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی تشکیل شده است لذا بیان تعریفی جامع و مانع از این مقوله امر دشواری خواهد بود. "ملکم همیلتون" در جامعهشناسی دین به نقل از لاری شاینر (1966) شش معنا یا کاربرد را که در آراء مختلف بهکار رفته، برای اصطلاح سکولاریزم ذکر کرده است که عبارتاند از:
1. افو ل دین؛ بر اساس این معنا نمادها، عقاید و نهادهای مذهبی که پیش از این مقبول بودند، اعتبار و نفوذ خود را از دست میدهند و در نتیجه راه برای جامعه بدون دین بهعنوان نقطه اوج سکولاریسم، آماده میشود.
2. همنوایی با این دنیا؛ بر این اساس گروههای دینی و یا جوامع دینی از ماوراء طبیعت روی برتافته و بیش از پیش به این دنیا روی میآورند و از این نظر باید گفت نقطه اوج سکولارشدن، جامعهای است که کاملاً جذب اهداف عملگرایانه زندگی شده و از این حیث گروه دینی با بقیه گروههای اجتماعی چندان تفاوتی نخواهد داشت از این معنا تحت عنوان دنیویشدن فرد نیز یاد میشود که ناظر به رهایی انسان از وابستگیهای ماورای طبیعی است.
3. رهایی جامعه از قید دین (دنیوی شدن جامعه)؛ در این معنا دین به قلمرو خاص خودش عقب مینشیند و منحصر به زندگی خصوصی و فردی میشود و تسلطش را بر هر یک از جنبههای زندگی اجتماعی خارج از قلمرو دین از دست میدهد. نقطه اوج این نوع سکولارشدن پدید آمدن دینی کاملاً درونی است که تأثیری بر نهادهای جمعی و اجتماعی ندارد و نیز پدید آمدن جامعهای است که در آن دین هیچ نمودی خارج از حلقه گروههای دینی ندارد.
4. جابجایی باورها و نهادهای دینی؛ در کاربرد چهارم، دانش، رفتار و نهادهایی که زمانی مبتنیبر قدرت خدایی تصور میشدند به پدیدههای آفریده انسان و تحت مسئولیت او تبدیل میشوند و جنبههایی از باورها و تجارب دینی از زمینه مقدس خود به زمینهای کاملاً انسانی منتقل میگردند و با نوعی دین انسانیشده روبرو میشویم که بر مبنای آن قدسی بودن از دین رخت برمیبندند. براساس بعضی از نظریات معروف میتوان روایت مارکسیست از انهدام و انقلاب را برخاسته از باور عبودیت مسیحی "رستاخیز"، و رواندرمانی را حالت رشدیافته و سکولار "اعتراف" و "شفای روح" دانست و هر دو را مثالهایی برای این کاربرد از سکولاریسم قلمداد کرد. نقطه اوج سکولاریسم به این معنا، دینی است که کاملاً انسانیشده و جامعهای است که در آن کلیه نقشهایی که قبلاً بهطور طبیعی بر عهده نهاد دین بود از آن سلبی شده است.
5. تقدسزدایی از عالم؛ جهان بر این مبنا بهتدریج جنبه قدسی خود را از دست میدهد زیرا طبیعت و انسان موضوع تبیین علّی- عقلانی و دخلوتصرف قرار میگیرد. نقطه اوج این سکولاریسم جامعهای است کاملاً عقلانی که پدیدههای ماوراء طبیعی و یا حتی رمزآلود در آن هیچ نقشی بازی نمیکنند. "اریک کالر" مورخ در اینباره مینویسد: «سکولارشدن بدین معنی است که انسان از دین بینیاز میشود و براساس عقل زندگی میکند و با طبیعت فیزیکی شیئیتیافته مواجه میشود.»[10] از این کاربرد تحت عنوان دنیویشدن روابط انسان با طبیعت نیز یاد شده است.
6. حرکت از جامعهای مقدس به جامعهای سکولار و دنیوی؛ بر اساس این معنا، جامعه هر گونه پایبندیاش را به ارزشها و عملکردهای سنتی رها میکند و ضمن پذیرش دگرگونی، همه تصمیمات و کنشهایش را بر یک مبنای عقلانی و فایدهگرایانه انجام میدهد. بر این منبا نقطه اوج سکولارشدن جامعهای خواهد بود که در آن همه تصمیمگیریها بر پایه ملاحظات عقلی و فایدهگرایانه است و آمادگی کامل برای پذیرش تغییر وجود دارد. صورت الهیاتی این مفهوم از سکولارشدن، توسط "برنارد ملاند" مطرح شده که سکولارشدن را چنین تعریف میکند: «فاصله گرفتن از هنجارها و حساسیتهایی که در علایق و عادتهای مردم بهصورت سنتی پذیرفته شدهاند.»[11]
حال با توجه به آنچه گذشت، دلالت اصطلاح سکولاریسم بر نوعی نگرش خاصی به جهان است که بر مبنای آن بایستی به عالم ماده توجه کرده و از مراتب دیگر وجود یعنی مراتبی که ورای این حیات تنگ مادی قرار دارند، چشم فروبست، که بر همین مبنا عقلانیت یگانه مرجع و داوری خواهد بود که در کلیه شئون انسانی حضور خواهد یافت. در این نگرش ویژه، انسان هم در اندیشهها و هم در انگیزهها چشم از دنیای فرا مادی میبندد که در صورت اول سکولاریسم در اندیشه اتفاق میافتد که بر مبنای آن انسان دانستیهای خود را منحصر به آنچه در عالم ماده دیده میشود منحصر میکند و در حالت دوم یعنی سکولاریسم در انگیزهها، انسان فقط برای همین حیات و برای همین دنیا و معیشت دنیوی تلاش میکند، و به چیز دیگری نمیاندیشد.[12]
البته این امر بهمعنای حذف دین از حیات بشری نخواهد بود و آنچه در سکولاریسم اتفاق میافتد، طبق اکثر معانی مطرحشده، افول نقش دین در سپهر اجتماعی، انسانیشدن و غیرقدسیشدن دین و بیتوجهی به ماوراء طبیعت میباشد.
سطوح سکولاریسم[13]
بر اساس معانی ذکر شده برای دنیویشدن میتوان این ابعاد یا سطوح را برای آن برشمرد:
1. دنیویشدن در سطح تجربه امر قدسی؛ بر این مبنا انسان از تجربه امر قدسی و توجه به غایات نامحدود دور میشود. در اینجا این فرضیه میتواند مورد توجه قرار گیرد که زندگی صنعتی آدمیان را بیشتر سرگرم غایات محدود و روزمره کرده و تجربه امر قدسی و توجه به غایات نامحدود امری دشوارتر میشود، زیرا برای چنین تجربهای نیز شرایطی لازم است که زندگی صنعتی و شرایط جدید آن را از آدمی دریغ میکند. بر مبنای نظریات جامعهشناختی، تجربه دینی یا همان تجربه امر قدسی به دو شکل روی میدهد:
الف) تجربه حیات نظمی بنیانی: بر این اساس فرد دیندار در لحظات معینی از زندگیاش نوعی بریدگی و احساس انقطاع از نظم موجود و روزمره زندگی را تجربه میکند.
ب) تجربه هستی غیرمتعارف و دیگرگونه: در چنین تجربهای شخص نوعی پیوند و اتصال و یا ارتباط با هستی دیگرگونه را تجربه میکند و یا حضور این هستی دیگرگونه را دریافت میکند. که البته بر مبنای جامعهشناسانه این هستی، لزوماً خدا یا موجودی غیرمحسوس و فراتجربی نیست بلکه میتواند موجود یا وجودی غیرمعمول بوده بهگونهای که در برخی از ویژگیها کاملاً متمایز با سایر موجودات و هستی ما باشد.
2. دنیویشدن در سطح اعتقادات دینی؛ در این سطح علم محدود و ناقص بشری برخی از اعتقادات دینی را زیر سوال برده و برخی باورهای آدمیان را تغییر میدهد.
3. دنیویشدن در سطح اعمال دینی؛ بر این اساس دینداران در انجام اعمال دینی کوتاهی میکنند.
4. دنیویشدن در سطح شناخت؛ در این سطح بینش علمی بهجای بینش دینی و شناخت دینی پدیدهها قرار میگیرد و فرد همه چیز را میخواهد بر مبنای اصول علمی انسانی تفسیر نماید.
5. دنیویشدن در سطح رفتار؛ یعنی عرصههای غیردینی تماماً از عرصه دینی جدا شود و هر یک قاعده و ضوابط خود را داشته باشد. در این صورت، آدمی در هر یک از این عرصهها حضور پیدا کند، رفتارهای خود را با قواعد آن تنظیم میکند که این قواعد هم توسط ساختارهای اجتماعی بازتولید میشوند.
6. دنیویشدن در سطح نمادها؛ ناظر به رهایی جامعه از قید دین بوده که براساس آن دین خود به یکی از نهادهای جامعه تبدیل میشود و نه نهادی حاکم و صاحب سلطه بر نهادهای دیگر.
ارکان سکولاریسم
برخی از اهمّ مبانی معرفتی و نظری سکولاریسم عبارتاند از:
1. علمگرایی (Scientism)؛ علمگرایی یا اصالت علم بدین معناست که فقط گزارههایی واقعیت دارند و به انسان شناخت میدهند که مبتنیبر حس و تجربه باشند.
2. عقلگرایی (Rationalism): راسیونالیسم در شایعترین معنا عبارت از اعتقاد به تفوق و برتری عقل و بسندگی آن برای هدایت بشر در همه شئون بشری میباشد و این نکته را مورد تأکید قرار میدهد که آدمی در ساختن زندگی خود تنها باید بر عقل و خرد تکیه کند و نه بر دین.
3. اومانیسم (Humanism): اومانیسم یا انسانمحوری مکتب و نظام فکری بشر و نفسانیت انسان فرمانروای مطلق بوده و دینداری او هم در همین نفسانیت تعریف میشود. اومانیستها به بشر و نظام نیازمندیهای او مستقل از آموزههای دینی و راه قدسی اصالت دادهاند و انسان را موجودی مستقل دانستهاند که با تکیه بر عقل و نیروهای خود به قانونگذاری میپردازد و نباید در دین و ایمان به دنبال حقیقت و حل مشکلات و پاسخ مسائل زندگی در این بینش، انسان بهعنوان محور اصلی در هستیشناسی و غایتجوییهای ارزشی مطرح میشود، محوری که همه چیز از او مایه میگیرد و در او پایان میپذیرد.[14]
4. لیبرالیسم (Liberalism): لیبرالیسم یا آزادیخواهی معتقد به مقدم بودن آزادی انسان بر هر امری بوده و انسان آزاد را کسی تلقی میکند که در راه رسیدن به امیالش با مانعی مواجه نباشد.
5. دموکراسی (Democracy): دموکراسی یا مردسالاری بهمعنای نظامی است که در آن مردم حکومت میکنند و بر مبنای آن این مردم هستند که حق تصمیمگیری در امور اجتماعی خود را دارا هستند و هیچکس (حتی دین) اجازه دخالت و حاکمیت بر آنها را ندارد.
6. ناسیونالیسم (Nationalism): ناسیونالیسم یا ملیگرایی مرامی است که وحدت ملی را هدف اصلی خود قرار میدهد و با هرچه این وحدت را خدشهدار میکند (مانند دین به اعتقاد این مکتب) به مبارزه برمیخیزد.[15]
سکولاریسم رسانهای
سکولاریسم رسانهای یا نظام رسانهای سکولاریستی ناظر به سکولار کردن و دنیوی کردن دین توسط رسانهها بوده که در این پروژه رسانهها در راستای تنزل نقش دین به عرصه فردی و خصوصی و زمینی و عرفی کردن دین حرکت مینمایند.
مضامین سکولاریستی رسانههای جمعی
رسانههای جمعی از طریق انعکاس پارهای مضامین و محتوا میتوانند بر سکولار کردن و عرفی کردن دین اثر بگذارند که برخی از آنها بدین قرارند:
1. معرفی دین بهعنوان یک امر خصوصی و فردی؛ رسانهها با نمایش دادن دین بهعنوان یک امر غیراجتماعی و فردی و غیرحاکم که میتوان بهصورت فردی و قلبی به آن پایبند بود، جامعه سکولار را فراهم میآورند.
2. تروج دین مبتنیبر صرف ایمان؛ یک نگاه به دین، دین را بهطور کلی از معرفت عقلی و حوزه آگاهی جدا کرده و آن را احساس وابستگی مطلق معرفی میکند. چنین نگرشی به تنزل دین به ایمان و در نهایت عرفی شدن دین میانجامد.
3. نگاه کارکردگرایانه به دین؛ رهیافت کارکردی به دین، صرفاً به کارکردهای دین توجه داشته و بهنوعی دین را بهمعنای چیزی میداند که یک سری کارکردهای معینی داشته باشد. این نوع نگاه به دین نتیجهای جز سکولاریسم بهمعنای زمینیشدن و قدسیزدایی دین را بهدنبال نخواهد داشت چرا که موجب میشود هر آنچه که کارکردهای معینی را داشته باشد و لو امری غیروحیانی و انسانی باشد دین بهشمار رود.[16] شایان توجه است که نگاه کارکردی رسانهها به دین فقط در حوزه نظر مطرح نبوده بلکه در حوزه عمل هم گاهی رسانهها نگاهی کارکردی داشته و بخشهایی از دین را که در راستای کارکرد مورد نظر رسانهها قرار دارد در رسانه مطرح میکنند. بهطور مثال اگر رسانه برای خود کارکرد سرگرمی و تفریح قائل است، آن بخش از مفاهیم و رفتارهای دینی را که میتوانند اوقات فراغت را پر کنند یا جنبه مفرح و شاد و سرگرمی داشته باشند را در رسانه مطرح مینمایند،[17] که این چیزی جز فرو کاستن نقش دین و جایگاه دین در جامعه را بهدنبال نخواهد داشت.
4. آمیختن محتوای دین با سحر و جادو؛ گاهی رسانهها به آمیخته کردن دین با مؤلفههایی همچون سحر و جادو، اسطورهها، مسائل تخیلی و ... که با آموزههای اصیل ادیان متفاوت میباشند، میپردازند و در واقع این امور را جزء محتواهای دینی بهشمار میآورند که این امر موجب زمینی کردن و قدسیزدایی از ادیان میباشد.[18]
5. ارائه مضامینی ساده از مفاهیم متعالی دینی؛ رسانهها بهویژه رسانهای مانند تلویزیون با سادهسازی مفاهیم متعالی دینی و کاهش ژرفای مناسک دینی، در راستای تقلیلگرایی دین گام برداشته و نوعی عرفی کردن دین را موجب میشود. در بسیاری موارد صاحبنظران بر این عقیدهاند که رسانهای کردن معانی دینی و استفاده از رسانهها در طرح و اشاعه مفاهیم دینی بهنوعی منجر به ساده شدن، عامهپسند شدن و نمایشی شدن آن مفاهیم میشود که خود از موضوعات بحث برانگیز و چالش برانگیز در حوزه تعامل دین و رسانه تلقی میشود.[19]
زمینههای سکولاریستی رسانهای شدن دین
رسانهای شدن دین، پیامدهایی را برای دین بهدنبال دارد که برخی از آن موارد را میتوان پیشگیری کرد اما برخی دیگر همواره همراه دین رسانهای خواهد بود. در اینجاست که میتوان ردپای اندیشهای سکولاریستی را مشاهده کرد. برخی از این جنبههای سکولاریستی و زمینههای سکولاریستی موجود در فرآیند رسانهای شدن دین عبارتاند از:
1. انعکاس دنیای سکولار در جهتگیری رسانههای جمعی آن است که این رسانهها عموماً هدف خویش را خرسندی بشر و جذب مخاطب بیشتر میدانند تا هدایت او بهسوی آسمان، و از همین رهگذر به ترویج و معرفی دین پرداخته و برنامه دینی پخش میکنند. لذا مهمترین ویژگی دین رسانهای محور قرار دادن دیدگاههای مخاطبان است[20] که این امر مرتبط با اومانیسم بهعنوان یکی از مبانی سکولاریسم خواهد بود. مخاطبمحوری صرف میتواند موجب شود تا اموری صرفاً بهخاطر رضایت مخاطب تحت عنوان دین مطرح شوند که در واقعاً در تعارض با دین قرار دارند.
2. آموزههای دینی که از راه رسانههای سنتی منتقل میشوند همواره با نوعی واقعگرایی، با امور دینی برخورد میکنند اما رسانههای جدید امور دینی را در یک فضای مجازی و غیرواقعی ارائه میکنند بنابراین احتمال بسیار دارد که در این واسطهگری امری غیرواقعی منتقل شود.
3. جنبه دیگر سکولاریسمی رسانههای جدید برای دین به آمیختگی ساختار رسانههای جدید مربوط میشود که البته قابل برطرف شدن میباشد. در رسانهای مانند تلویزیون همواره برنامههای دینی در کنار مجموعهای از برنامههای دیگر و آمیخته با آگهیهای بازرگانی نمایش داده میشود. این امر منجر به کاهش اثرگذاری برنامههای دینی شده و حتی ممکن است اصل پیام دینی را نیز مخدوش کند.
4. از دیگر خصوصیات رسانهای شدن دین و بهطور عام فرهنگ، کم شدن فعالیتهای فکری میباشد. با توجه به ساختار رسانه و بهویژه تلویزیون که تأکید بر حواس سمعی و بصری دارند، حتی برنامههای دینی آن هم دارای عمق فرهنگی نخواهد بود. بهعلاوه چینش و نظم و ترتیب این برنامههای هیچگاه پدید آورنده چارچوب فکری روشنی برای مخاطبان نخواهد بود و در چنین شرایطی متدیّن رسانهای، متدینی احساسی و نه صاحب فکر و اندیشه، خواهد بود.[21]