دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید حسن اشکوری

سید حسن اشکوری
سید حسن اشکوری

سید حسن اشکوری( 1302 - 1374قمری)

عنوان مقاله: فقیه سرافراز

نویسنده: محمدتقی ادهم نژاد

از تبار نیکان

خاندان علمی و با فضیلت اشکوری که امروزه با عناوین «اشکوری» و«معصومی» و «حسینی» و «نجفی» و «لاهوتی» و «عرفانی» و «قائمی» و «فرزانه» و «پیش بین» و.... شهرت دارند، از بزرگ ترین و مشهورترین خاندان های علمی جهان تشیع هستند که سابقه ی نام و آثار و خدمات آنان، به چند قرن گذشته می رسد. بخش عظیمی از صفحات تاریخ و کتب رجال و تراجم به زندگی آنان اختصاص یافته است. این سادات جلیل القدر حسینی، اصالتاً گیلانی و اهل اشکورند، [1] ولی در مناطق مختلفی از کشور و خارج زندگی می کنند. این خاندان در اشکورات به «سادات میر» شهرت دارند و نسب آنان از طریق حضرت زید به چهارمین امام همام حضرت زین العابدین، علیه السلام، می رسد. آنان از سادات اصیل و ریشه داری هستند که وجاهت و احترام خاصی دارند. در برابر هجوم بیماری های عمومی و واگیردار، مانند وبا و طاعون، این سادات جلیل القدر پناه مردم بودند.

برخی از چهره های شاخص این خاندان در زمان حکومت سادات مرعشی در طبرستان (مازندران فعلی) حکم روایی داشتند. علامه سید معصوم اشکوری که عالمی متقی و محقق و حکیم چیره دست و نامداری بوده است، علاوه بر حکم روایی در شرق گیلان و غرب مازندران، شرحی بر کتاب مشاعر ملاصدرای شیرازی و کتاب خفری شرح الهیات تجرید محمد بن احمد الخفری نوشته است.

او از حاکمان دینی منطقه ی اشکورات بوده است.

تدوین و جمع آوری شرح حال و خدمات سادات جلیل القدر «میر» که امروزه مرقد و مزار اغلب آنان، زیارت گاه اهالی آن سامان است، خود چندین جلد کتاب قطور و مستقل می شود، اما اسامی چند تن از برجستگان این خاندان را در دو قرن اخیر که زینت بخش کتب تراجم و رجال بوده است، به صورت اجمالی می آوریم:

1 ـ سید ابوالقاسم اشکوری (متوفای 1325 قمری) از شاگردان شیخ انصاری و مؤلف آثار ارزشمند چون بغیة الطالب فی حاشیة المکاسب و جواهر العقول فی شرح فرائد الاصول و.....

2 ـ سید اسدالله اشکوری (متوفای 1332 قمری) از شاگردان میرزای رشتی و میرزای شیرازی و صاحب تألیفاتی مانند رسالة فی قاعدة لاضرر و....

3 ـ سید هادی اشکوری (متوفای 1367 قمری) از شاگردان آخوند خراسانی و صاحب تألیفاتی مانند الافاضات الغرویه فی معرفه اللغه العربیة و....

4 ـ سید ابوالحسن اشکوری (متوفای 1368 قمری) از شاگردان آخوند خراسانی و صاحب تألیفاتی الاجتهاد و التقلید و....

5 ـ سید جعفر اشکوری از شاگردان ملاعبدالله مازندرانی که جهت تبلیغ دین خدا به سودان رفت و در همان دیار رحلت کرد. هم اکنون قبرش مزار مسلمانان سودان به شمار می رود.

6 ـ سید حسین حسینی اشکوری (متوفای 1349 قمری) از شاگردان آخوند خراسانی و سید کاظم یزدی

7 ـ سید محمد تقی معصومی اشکوری (متوفای 1354 قمری) از شاگردان نامدار آیت الله سید موسی زرآبادی قزوینی و مؤلف اثر گرانسنگ دو چوب و یک سنگ.

زادگاه و تولد

آیت الله سید حسن اشکوری بن سید ابوالقاسم بن سید معصوم بن سید جعفر بن سید محمد بن سید محمد سعید در 3 شوال 1302 قمری مصادف با 1256 شمسی در بیت فقاهت و فضیلت و سیادت در محله ی «حویش» نجف اشرف پای به عرصه گیتی نهاد. حویش، از محلات بزرگ نجف اشرف است و هم اکنون نیز بعد از گذشت بیش از یک قرن میزبان اشکوری های مقیم نجف اشرف است.

آقای سید ابوالقاسم معصومی اشکوری فرزند آیت الله سید حسن اشکوری به نویسنده ی این سطور چنین گفت:

حویش، از محلات قدیمی و بزرگ نجف اشرف است. جدّم مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم اشکوری به همراه پسرعمویش مرحوم آیت الله سید حسین اشکوری که هر دو از شاگردان برجسته و نامدار شیخ مرتضی انصاری و میرزای حبیب الله رشتی بودند، جزء اولین ساکنان این محله شدند. بعد از کسب علم و نایل شدن به مراحل عالی علمی، آیت الله سید ابوالقاسم اشکوری در این محله ماندگار شدند و پدر و عموهای من نیز در این محلّه متولد شدند. و هم اکنون که بیش از گذشت یک قرن از رحلت جدّم می گذرد، منزل مسکونی ایشان باقی مانده است و اقوام ما در آن سکنا دارند.

در جریان فشار حزب بعث، برخی از اقوام و بستگان ما دستگیر و روانه ی زندان های صدام گردیدند و برخی از آنان به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.

پسرعموی پدرم آیت الله سید حسین اشکوری، بعد از اتمام تحصیلات به کربلای حسینی مهاجرت کرد و در آن جا زعامت دینی و تدریس داشت.

به هر جهت خاندان ما یکی از خاندان بزرگ و مهم علمی ایرانی مقیم نجف اشرف بودند.

جدّم آیت الله سید ابوالقاسم اشکوری از شاگردان شیخ انصاری و میرزا حبیب الله رشتی بود. او زعامت دینی برخی از بلاد را بر عهده داشت. شب ها نیز در حرم مطهر علوی، علیه السلام، اقامه ی جماعت می کرد. به تدریس و تربیت طلاب اشتغال داشت. کتب ارزشمندی در حواشی رسائل و مکاسب از وی به یادگار مانده است.

برخی از برجستگان از دودمان اشکوری ها که همگی از اعلام و بزرگان محسوب می شدند، با حذف عناوین و القاب عبارت اند از:

1 ـ سید محمد اشکوری.

2 ـ سید جواد اشکوری.

وی داماد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بود و فرزندش در تهران معروف به آیت الله سید محمد مهدی اشکوری نجفی و نوه اش مرحوم آیت الله آقا ضیاء اشکوری، همگی از اعلام هستند و حتی برخی از آنان در نقاط دیگر دنیا مشغول خدمت اند.

فهرست نویس و عالم و محقق و کتاب شناس شهیر حوزه ی علمیه ی قم آقا سید احمد حسینی اشکوری و پدر بزرگوارش آیت الله سید علی آقا که از شاگردان برجسته ی مرحوم نایینی بود و بسیاری از فضلای گرانقدر که بعداً برخی از آنان ـ همانند آیات عظام بروجردی، سید جمال گلپایگانی،... از بزرگان و زعمای مهم جهان تشیع شدند ـ در درس اساتید بزرگوار یاد شده شرکت می جستند و از خرمن دانش بیکران آنان خوشه چینی کردند.

آقا سید حسن بعد از چهار سال توقف و اتمام سطوح عالی در حوزه ی اصفهان، آن جا را به قصد نجف اشرف ترک گفت و در جوار حرم جدّش امیرالمؤمنین، علیه السلام، رحل اقامت افکند. وی با استعداد سرشار و حافظه ی قوی و همّت عالی و پشت کار و جدیت هر چه تمام تر به سرعت، به قلّه ی مدارج عالی فقاهت پا گذارد. وی ابتداً به درس میرزای رشتی رفت، ولی این درس پربرکت و فایده دوامی نیافت و سید بیش از یک سال نتوانست از خرمن علم میرزا که بحق وارث علمی شیخ انصاری لقب یافته بود خوشه های بچیند.

بعد از رحلت میرزای رشتی[2] در سال 1312 قمری، آقا سید حسن در محضر این دانشمندان کم نظیر حوزه ی نجف اشرف حاضر شد:

1ـ سید ابوالقاسم اشکوری والد ماجدش (متوفای 1325 قمری)

2 ـ ملامحمد کاظم خراسانی صاحب کفایۀ الاصول (متوفای 1329 قمری)

3 ـ ملّا عبدالله مازندرانی (متوفای 1330 قمری)

4 ـ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب العروه الوثقی (متوفای 1337 قمری)[3]

در میان دروس خارج فقه و اصول اساتید مذکور، سید حسن عشق وعلاقه ی خاصی به درس آخوند خراسانی داشت. در حقیقت شخصیّت علمی و سیاسی وی به شدت متأثر از این استاد والا مقامش بود. سید با اشکالات خود، استاد را واداشت تا او را به جلسه ی درس خصوصی خویش فرا خواند و از شاگردان خاص وی گردد. سید حسن به واسطه ی ذوق اصولی و مشرب ادبی و حافظه ی قوی خویش، مطالب سنگین و تلگرافی استادش آخوند خراسانی را با بیان شیوا و روان خود، برای برخی از هم شاگردانش بازگو می کرد.

او به مدت 4 سال از درس پرفایده آخوند بهره جست و اولین اجازه ی اجتهاد را از این استاد گرانقدر خویش دریافت داشت.

وی درباره ی عظمت علمی آخوند خراسانی می نویسد:

«تدریس علم اصول در حوزه های علمیه، قبل از آخوند، یک دوره ی طولانی داشت. از میرزای رشتی که در نزد اعاظم نجف به «شیخ المحققین» ملّقب بودند، نقل شده است که فرمود: اگر من بخواهم یک دوره ی کامل علم اصول راتدریس کنم، حداقل 30 سال طول خواهد کشید. برای طلبه فرصتی باقی نمی ماند که بتواند فقه بخواند و ترویج دین کند. مرحوم آخوند خراسانی دست به ابتکار و خلاقیت زد و زواید علم اصول را حذف کرد و با آوردن انظار و آرای تازه و مطرح ساختن افکار بلند فلسفی، با تألیف کتاب کفایۀ الاصول، این درس را به یک دوره ی سه ساله تقلیل داد و خود آن را تدریس کرد.»[4]

آقا سید حسن که دارای نبوغ خاصی بود، موفق شد با تسلّط و اشراف خاص و کامل، دوره ی علم اصول را به زبان عربی به نظم بکشد. منظومه ی اصول ایشان، بالغ بر دو هزار بیت و بیش از یکصد و پنجاه موضوع و اصل و فصل در دست رس است که در بلاغت و انسجام و اختصار، بی نظیر است و نزد اهل فن و علم یک شاهکار بی بدیل و کم نظیر است.

معرفی پدر بزرگوارش

از آن جایی که پدر بزرگوارش از اساتید سطوح عالی وی به شمار می آید و شرح حال وی در جایی نیامده است، لذا شرح حال اجمالی این استاد فرزانه را در این جا می آوریم.

حضرت آیت الله سید ابوالقاسم اشکوری از فقها و مجتهدان شیعه در قریه ی «کیارمش» اشکور گیلان متولد شد. مقدمات و سطوح علوم دینی را در زادگاهش و قزوین پشت سر گذاشت. و پس از پایان تحصیلات راهی نجف اشرف گردید و از محضر شیخ انصاری و سید حسین ترک بهره مند گردید. در اثر استعداد و کیاست، در اندک مدت، از تلامیذ مبرّز حضرات گردید.

شیخ انصاری به سال 1281 قمری رحلت کرد و امر تدریس در نجف به حاج میرزا حبیب الله رشتی مفوض شد. بزرگانی از فقها و مجتهدان و معتقدان به شیخ، گرد این دانشمند بزرگوار گرد آمدند و در حوزه ی درس ایشان حاضر شدند. از آن جمله سید ابوالقاسم اشکوری بود که از مقربان میرزای رشتی شد. بعد از او مرجعیت و ریاست تامه یافت. سید ابوالقاسم اشکوری در سنه ی 1282 قمری، تقریرات درس میرزای رشتی را در چند جلد تدوین و تألیف کرد و در سال 1289 قمری کتاب کاشف الظلام شیخ انصاری را که به زبان فارسی تالیف شده بود را به زبان عربی ترجمه و تنظیم نمود و در سنه ی 1292 قمری کتاب جواهر العقول فی شرح فرائد الاصول را تالیف کرد.

در سال 1300 قمری، نگارش کتاب دلائل الاحکام فی شرایع الاسلام شروع کرد و در ربیع الثانی سال 1305 قمری خاتمه داد.

کتاب بغیة الطالب فی حاشیه المکاسب، یکی از مهم ترین تألیفات برجسته ی آن عالم ربانی است.

وی سی و یک سال پس از شیخ انصاری و سیزده سال بعد از میرزای رشتی زیست ودر طول مدت کوتاه مرجعیت، به تدریس و خدمات علمی اشتغال داشت.

وی در روز یکشنبه 17 شوال 1325 قمری به علت سکته، دار فانی را وداع گفت و پیکر پاکش در صحن مطهر علوی به خاک سپرده شد.[5]

هجرت به گیلان

آیت الله سید حسن اشکوری در نوجوانی و جوانی و دانش آموختگی، همنشین دانشمندان فضلای حوزه ی علمیه بود. لذا علاقه ی وافری به نجف اشرف داشت و همواره میل داشت که در جوار حرم علوی برای همیشه سکونت گزیند و از دریای بیکران علمی ومعنوی بزرگان و نامداران فرزانه بهره مند گردد، ولی آب و هوای نجف اشرف با وضع مزاجی وی ناسازگار بود. آقا سید حسن، بیش از پنج سال در نجف اشرف نماند و نتوانست با شرایط جوّی خودش را تطبیق دهد و همواره با تحمل رنج های فراوان، اوقات عمر را سپری می کرد. با این وجود، به واسطه ی هوش و استعداد و همّت عالی خود توانست مراحل علمی را سریع طی کند و بعد از کسب موفقیت علمی و اخذ اجازات اجتهاد از سوی برجسته ترین اساتید، به ناچار، نجف اشرف را ترک کرد و به ایران بازگشت و در تهران رحل اقامت افکند.

وی چندی هم در تهران به تدریس فقه و اصول در مدرسه مروی پرداخت، ولی آب و هوای تهران نیز با وی سر ناسازگاری گذاشت. وی به دستور و تجویز پزشکان راهی گیلان شد که دارای آب و هوای معتدل داشت و با وضع مزاجی وی هم سازگار بود. تا آخر عمر مبارک در آن سرزمین منشأ خیرات و خدمات گردید.

فرزندش سید ابوالقاسم اشکوری می گوید: مرحوم والد از شاگردان آخوند خراسانی بود و عشق و علاقه وافری به ایشان داشت و متقابلاً آن بزرگوار هم به وی عنایت مخصوصی را مبذول می داشت. مرحوم والد علاوه بر بیماری، همسرش را که دختر عمویش نیز بود، در نجف اشرف از دست داد و این تألم روحی هم مزید بر بیماری گردید. ایشان در اوایل نهضت مشروطیت یعنی همان سال های 5 ـ 1324 قمری با پیشنهاد استاد گرانقدرش آخوند خراسانی، به ناچار نجف اشرف را ترک گفت و به تهران آمد و در نزد عمویش آیت الله سید ضیاء الدین معصومی، تلمذ کرد و در مدرسه ی مروی برای جمعی از افاضل تدریس کرد. او به مدت چهار سال در تهران اقامت ورزید و علاوه بر تدریس نیز از جریانات سیاسی مشروطه از استادش آخوند خراسانی حمایت می کرد، ولی آب و هوای تهران هم با وضع مزاجی ایشان نمی ساخت. لذا ایشان وارد گیلان گردید و مدتی را در اشکور زیست و چندی هم در شهرستان رودسر مأوی گزید و در اوج نهضت مشروطه به دعوت جمعی از علمای بزرگ رشت به مرکز استان گیلان آمد و ضمن تدریس، بیش تر سنوات عمر شریف خود را در جریان مبارزات مشروطه و مبارزات سیاسی مصروف کرد. وی از آن جایی که از شاخص ترین شاگردان آخوند خراسانی در استان گیلان به شمار می آمد، بعد از مرحوم آیت الله سید محمود روحانی رشتی ـ که از مقتدرترین و محبوب ترین روحانی مجتهد ساکن رشت و بلکه گیلان به شمار می رفت ـ مرحوم والد مان نفر دوم بودند که به امر آن شخصیت والامقام به امر قضا پرداخت و در نهضت جنگل، به رهبری میرزای کوچک جنگلی نقش فعال و برجسته داشت و نیز در بیرون کردن اجانب روس ـ که گیلان در اشغال آنان بود ـ فداکاری ها کرد که خدمات و مبارزات وی در دوران پر آشوب و تاریخی گیلان قطعاً فراموش ناشدنی است.[6]

خدمات و مبارزات

عصر زندگی آیت الله حاج سید حسن اشکوری باید از دوره های پر آشوب و ناسامان تاریخی گیلان و اساساً کشور دانست: از این رو، زندگی او همواره با نشیب و فرازهای اجتماعی و سیاسی توأم بود. در سال 1324 قمری نهضت مشروطیت به رهبری روحانیت و مرجعیت در ایران آغاز شد. سال های بعد، تب و تاب مشروطه خواهی همه جا بویژه در برخی از نواحی ایران مانند تهران و آذربایجان و گیلان و...پر کرد. جنگ جهانی بین الملل، عوارض و آثار تخریبی و جنگی خود را در همه ی شئون به جای نهاد و از طرفی جوش و خروش نهضت جنگل و انقلاب گیلان به رهبری میرزا کوچک جنگلی روحانی مبارز گیلانی پوشش فراگیر قرار داد. در چنین شرایط و موقعیتی آیت الله اشکوری وارد گیلان شد و در شهر رشت رحل اقامت افکند و خدمات علمی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی ارزشمندی را از خویش به یادگار گذاشت و نام خود را در تاریخ مبارزات ایران به رهبری روحانیت جاودانه ساخت، برخی از خدمات علمی و سیاسی وی عبارت اند از:

تشکیل کمیته ی اتحاد اسلام

زمانی که شمال کشور توسط قوای روس اشغال شد و جوانمردان گیلانی به رهبری میرزای جنگلی قیام مسلّحانه خود را در جنگل آغاز کرد، طرح تشکیل کمیته ای متشکل از روحانیان بزرگ توسط میرزا و برخی از روحانیان مطرح شد. بعدها این کمیته، به نام «کمیته ی اتحاد اسلام» مشهور گردید. ریاست آن را آیت الله سید محمود مجتهد روحانی برعهده داشت. آیت الله روحانی از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصاری و از علمای طراز اول و اعلم علمای گیلان و دارای مرجعیت و ریاست شرعی و محبوبیت تام در آن سامان و چهره ی متقی و مبارز بود که همراه برخی از چهره های مبارز مثل آیت الله ملا محمد خمامی از لحاظ دینی و شرعی، از نهضت جنگل حمایت و پشتیبانی و رهبری می کردند. هیئت اتحاد اسلام به سال 1333 هجری قمری همزمان با شکل گیری نهضت جنگل در شمال ایران، پا به عرصه ی اجتماع گذاشت. این هیئت بسان مغز هدایت گر و برنامه ریز، از کمیته های کارآمد برخوردار بود. هر کدام نقشی درخور و سازنده و سنجیده و از پیش روشن برای ساماندهی تلاش های اسلامی و مردمی داشتند. نام کمیته ها این بود: جنگ؛ امور مالی؛ امور داخلی؛ سازمان قضایی؛ بهداشت؛ معارف؛ مدارس؛ سازمان ویژه ی گسیل مبلغ و گماردن نمایندگانی در جای جای ایران اسلامی، همانند شیخ احمد سیگاری نماینده ی اتحاد اسلام در تهران.

انقلاب جنگل، یک حرکت کور و بی برنامه و بیرون از رهبری رهبران خردمند و هوشیار نبود که چند جوان پرشور و هیجان، در دل جنگل های شمال به ماجراجویی بپردازند. بلکه به گفته ی فخرایی، مورخ شهیر گیلانی ـ که خود در این حماسه سهمی و نقشی داشته است ـ مرکز ثقل و مغز متفکر را، هیئت اتحاد اسلام تشکیل می دهد که افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما و روحانیون بودند و....[7]

یکی از عناصر کارآمد و موثر در این کمیته ـ که سمت قضایی را بر عهده داشت ـ حضرت آیت الله اشکوری بودند که ریاست عالی استیناف گیلان را عهده دار شد و پس از کم رنگ شدن کمیته با اشغال گیلان از جانب روس ها به سال 1338 هجری قمری از کار کناره گرفت.[8]

تشکیل مجمع علمای گیلان

در زمانی که امیر لشکر گیلان، سرتیپ محمد حسین خان آیروم در رشت مستقر شد و به ارعاب و سرکوب مخالفان و قتل و غارت مبادرت ورزید، آیت الله اشکوری با همکاری بزرگان رشت، «مجمع علما و روحانیون گیلان» را تأسیس و رهبری کرد تا با اعمال قدرت علمی و دینی، مانع از ستم و اجحاف مراکز قدرت و مأموران حکومت و شیطنت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آنان در عرصه ی اجتماع باشد. این مجمع متحد و منسجم که برجسته ترین علمای گیلان در رأس آن بودند، روابط اجتماعی مستحکم و نفوذ فوق العاده ای در جامعه ی گیلان داشت و در جهت مصالح و رفاه و منافع و رستگاری مردم، بویژه تشریح اقتدار شریعت و احکام دین در آن موقعیت خاص، گام های بلند و سودمندی برداشت. تشکیل این مجمع و اقدامات قاطعانه ی آن در امور، برای آیت الله اشکوری پیامدهای ناگوار و رنج های فراوانی به بار آورد و منجر به تبعید وی از شهر رشت به رودسر گردید.

فرزندش سید ابوالقاسم اشکوری در این رابطه و نیز اقدامات پدر بزگوارش این گونه می نویسد:

«رضا خان سر سلسله ی دودمان پهلوی از سردار سپهی و رئیس الوزرایی، زمام امور مملکت را در دست گرفت و برای این که تسلط کامل به کشور داشته باشد تا به اهدافش برسد، چهار امیر لشکر از نظام و قشون خود در چهار جهت مملکت شمال و جنوب و شرق و غرب مستقر کرد و به آنان فرماندهی را داد. برای نمونه یکی از آنان سرتیپ محمد حسین خان آیروم امیر لشکر شمال و مستقر در گیلان و شهر رشت بود که با خلق و خوی امیری و نظامی، با ماموریت های ویژه، وظایف خود را انجام می دادند.

سرتیپ آیروم با سمت فرماندهی قشون گیلان سرپرستی نظمیه را هم به عهده داشت. این افسر از آغاز استقرار شروع به ارعاب و سرکوبی متفکران کرد. علمای دین با سطوت و شوکت و احتشام علمایی و نفوذی که در اجتماع و بین مردم داشتند، نمی توانستند ساکت باشند. خواه ناخواه با امرای جابر در افتادند و با حمایت مردم غیور گیلان که بار مصائب توان فرسای نهضت و انقلاب جنگل و مشروطیت را سال ها تحمل کرده بودند و فاتح تهران در مشروطیت، آن هم فاتحی که سردارش بعد از تصرف پایتخت، دولت تشکیل داده بود و به حکومت رسیده بود، بار فرمانروایی و قلدری امیر لشکری چون سرتیپ محمد حسین آیروم را تحمل نمی کند. این اوضاع و احوال برای علمای شاخص و متعین دینی منطقه، ایجاد تکلیف کرده بود. آیت الله سید حسن اشکوری در چنین موقع خاص اجتماعی و سیاسی گیلان، با احساس تکلیف به جلب نظر حضرات علمای اعلام پرداخت و مجمع علما و روحانیون گیلان را تشکیل داد و با صلاح دید سایر علما و کملین روحانیت، شروع به کار کرد. این مجمع، مراودات و مرابطات مردمی و اعتلایی چشم گیر داشت و در اجتماع نفوذ فوق العاده ای به دست آورد. سرتیپ آیروم از این امر خشنود نبود و شروع به شیطنت و اقدامات موذیانه می کرد. بدیهی است آقایان علما هم تسلیم نبودند.

عوامل نفوذی آنان در تمام دستگاه های دولتی اطلاعات لازم را می آوردند. روزی قاصدی از شهر لنگرود به رشت آمد و گزارش داد که واعظ شهر را که شیخی محترم و معتبری بود در حین وعظ و سخنرانی در مسجد، به دستور حاکم از منبر پایین آوردند و بازداشت کردند. گویی بیاناتی درباره ی اوضاع و احوال مملکت و ولایت کرده بود که مطبوع طبع حاکم نبود. بعد خبر آورده بودند که کار این روحانی واعظ بیخ پیدا کرده و در زندان انفرادی، زجر می بیند و اتهامات دیگری به او نسبت داده اند. به دستور سرتیپ آیروم امیر لشکر گیلان می خواهند واعظ مزبور را به رشت بیاورند و برای عبرت سایرین و ایجاد رعب در علما مجازات کنند. مرحوم والد فرمود: به محض اطلاع از قضیه، هیئت مجمع را دعوت و موضوع را مطرح و اعلام کردم حکومت بهترین بهانه را به دست ما داده که ما اعمال قدرت کنیم و نگذاریم به ساحت روحانیت اسائه ی ادب شود. باید اقدام بالفعل کنیم و روزی که این واعظ را وارد رشت می کنند از او استقبال شایان به عمل آوریم و ضمن استقبال، او را از دست محافظان خلاص کنیم و پناه بدهیم.

ترتیب کار داده شد. روز موعود که با اطلاع قبلی تعیین شده بود، در مدخل شهر رشت محلی به نام «آج بیشه» همه علما و روحانیان جمع شدند و به محض رسیدن کاروان حامل روحانی واعظ در بند، آن را متوقف کردند. سوارهای مسلح حکومتی به احترام آقایان علما پیاده شدند. استقبال پرشوری از واعظ شد. واعظ را از بند و عذاب نجات دادند و در جمع مستقبلین گم کردند. محافظان، دست از پا درازتر به شهر رفتند و ماوقع را گزارش دادند.

سرتیپ قلدر و عصبانی دست به اقداماتی بی نتیجه زد و شیخ واعظ از مجازات انتقام جویانه نجات یافت. سرتیپ از اعمال قدرت مجمع علما و روحانیون گیلان عصبانی و ناراحت بود و برای تضعیف آن و ارعاب روحانیان توطئه می کرد، ولی نتیجه نداشت.»[9]

1ـ مقابله با سرتیپ آیروم

آیت الله اشکوری علاوه علم و تقوا و سیاست، صراحت لهجه و شجاعت داشت. او به عنوان رییس مجمع علما و روحانیان گیلان با سرتیپ آیروم گاهی برخوردهایی تند و حادی داشت که منجر به زندانی شدن وی گردید.

سید ابوالقاسم اشکوری در این باره می نویسد:

«مرحوم والد می فرمودند: روزی آیت الله حاج سید محمود روحانی که مجتهدی معروف بود، کالسکه ی خود را به منزل فرستاد و پیام داد خیلی فوری ملاقاتی با ایشان داشته باشم. پیش ایشان رفتم. و با اظهار تعجب گفت: سرتیپ آیروم درخواست ملاقات از من و شما، بالاتفاق، در جایی بی حضور غیر دارد. من هم ساعت پنج بعد از ظهر فردا را تعیین کردم. شما باشید و به کسی وقت ندهید و جایی نروید و معتقدم همین جا با هم باشیم.

به ایشان عرض کردم: قضیه آن قدر مهم است که من باید 24 ساعت در محضر شما مهمان باشم؟

فرمودند: باید مهم باشد.

به هر صورت موعد مقرر فرا رسید. سرتیپ آیروم رییس قشون گیلان با آجودانش آمد همراهان او بیرون ماندند. به اتفاق در کتابخانه ی آیت الله روحانی جلسه ی سه نفره تشکیل شد. آیروم پس از تعارفات معمول اظهار داشت: مملکت دچار آشفتگی و بی نظمی است. اطراف و اکناف کشور در حال قیام و شورش و هرج ومرج است. رضاخان قادر نیست به وضع مملکت سر و سامان دهد. من قصد دارم با قشون تحت امر و همه ی امکاناتی که در اختیار دارم، قیام کنم و تهران را تصرف و سروسامانی به وضع کشور دهم. آقایان علما و شما که زعمای آنان هستید، باید مرا یاری و تأیید کنید. جز خیر و صلاح دین و ملت و کشور نیتی ندارم. خیزش عمومی و آماده سازی مردم و ایجاد افکار عمومی، با شما، و بقیه ی کارها با من. با هم سوگندنامه امضا می کنیم و هم پیمان می شویم. در این صورت پیروز خواهیم شد. اگر نظر آقایان منفی باشد، این جلسه را برای همیشه محرمانه و مکتوم می ماند و...

آیت الله روحانی سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت و سکوت اختیار کرد. من سکوت مجلس را شکستم. با کسب اجازه از آیت الله روحانی به سرتیپ پاسخ دادم: شما فردی نظامی هستید و تابع شرایط خاص، شورش می خواهید بکنید. به شما چه اطمینانی می شود داشت؟ ما کاری بدین مهمی را عنوان کنیم و مردم را برانگیزیم. آمدیم شما تغییر نظر دادید، آن وقت سرنوشت ما و مردمی که حرف ما را گوش کرده اند، چه می شود و شما چه تضمینی دارید بدهید؟

سرتیپ پاسخ می دهد: معلوم می شود نظر آقایان مساعد و موافق نیست. موضوع فیما بین سرّی بماند.

خداحافظی کرد و رفت. بعدها شروع به سیاست بازی و شیطنت و اقداماتی علیه روحانیت و مجمع کرد. دوستان خبرهایی از تصمیمات محافل نظامی و دولتی در مورد مجمع و دستگیری رهبران آن می آوردند.

چندی پس از این ملاقات محرمانه، روزی از نظمیه تلفنی به آیت الله اشکوری اطلاع می دهند کار مهمی در پیش است. کالسکه ی شهربانی را می فرستیم. برای صرف چای تشریف بیاورید.

آیت الله پاسخ موافق می دهد و احساس خطر می کند. پس از اصلاح سر و صورت و تعویض لباس، کالسکه هم می رسد. وکیل باشی نظمیه همراه کالسکه جلو آمده و سلام نظامی می دهد. آقا سوار کالسکه می شود. ضمن حرکت وکیل باشی اظهار می دارد: چون آقا سوار کالسکه نظمیه هستند، از گذر و بازار عبور داده نشود، بلکه بهتر است از کوچه و پس کوچه عبور شود.

به باغ نظمیه و در نظمیه می رسد. به محض پیاده شدن، افسر نظمیه، به آقا ابلاغ می کند به امر سرتیپ، توقیف هستید و در اتاقی که از قبل برای ایشان آماده شده بود، هدایت می شوند.

آقا جواب دادند: من استنباط این کار را کرده بودم.

آیت الله اشکوری بالغ بر چهل روز بدون ملاقات و بازجویی در زندان بودند. دوستان غیبت وی را حمل بر مسافرت می کردند. کم کم خبر توقیف آقا را شنیدند. سران و بازاریان و ارادت مندان به ایشان دسته دسته به ملاقات می آمدند. ساعت ملاقات به غروب منتهی می شد. صف نماز جماعت مغرب و عشا در حیاط زندان برقرار می شود و آقا اقامه ی نماز می کتند.

سرتیپ از این وضع عصبانی بود و از طرفی کاری نمی توانست بکند. روزی به او خبر دادند که مردم شهر از طبقات مختلف در میدان مقابل نظمیه اجتماع کرده اند و فریاد ملاقات با آقا را سر داده اند.

و ماموران چند تیر هوایی شلیک می کنند. اوضاع بدتر می شود. آیروم دستور بازجویی وی را صادر کردند. بازجو وقتی از مرحوم آقا سؤال کرد: شما چه مدتی است که محبوسید و علت حبس چیست؟

آقا مدت حبس را اعلام می کند، ولی از علت حبس اظهار بی اطلاعی می کند و در ضمن اظهار می دارد شاید به خاطر ملاقاتی باشد که با بزرگی از بزرگان با ایشان داشته ام.

وقتی آیروم صورت جلسه ی بازجویی وی را مطالعه می کنند، می بیند ایشان با اشاره، به اصل آن ملاقات محرمانه خبر داده اند. احساس خطر می کند و ادامه بازداشت وی را به صلاح نمی داند و از طرفی مردم هم هر روزه تجمع می کردند. به ناچار دستور تبعید آیت الله اشکوری را به رودسر صادر می کند.

وی در آن محل، دور از عائله، رنج های زیادی را مانند حبس وزندان انفرادی تحمل می کند. در غیاب ایشان، تحولاتی پیش می آید. وی در زندان رودسر مناجات نامه ی مفصّل به صورت مخمس، خطاب به حضرت موسی بن جعفر، علیهما السلام، سروده است که قسمتی از آن را ذیلا می آوریم:

مهیمنا دلم از زندگانیم سیر است

سیاه در نظرم روز چون شب تیر است

مگر که قسمت آل رسول تحقیر است

ز غربتم به وطن نامه های شبگیر است

غریب اگر همه در جنت است، دلگیر است

ز حالتم همه زندانیان برند عبرت

دگر نمانده مرا تاب و طاقت و محنت

به زیر کنده و زنجیر با چنین عسرت

به شب نشینی زندانیان برم حسرت

که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است

مرا کشد که به یک عمر بی گناه و خطا

که نقل مجلس شان دانه های زنجیر است

به حبس و زجر گرفتار گشته ا م ز جفا

گذشت این همه مدت برای راه خدا

کسی نگفت به هارون که ای لعین دغا

که این غریب گرفتار از چه تقصیر است

ز درگه تو به هنگام خلوت و جلوت

همیشه آرزویم بود کوشه خلوت

ناگفته نماند بعد از مدتی، آیروم، به بهانه بیماری اجازه می یابد برای معالجه به اروپا عزیمت کند. او به آلمان می رود و از ترس رضاخان به ایران باز نمی گردد، آیت الله اشکوری نیز با عزت و شکوه به رشت برمی گردند.[10]

1ـ مقابله با اعمال رضاخان

ماموران سنگدل و دین ستیز رضاخانی ماموریت داشتند روحانیان را خلع لباس کنند و عمامه ها را از سر آنان بردارند مگر، آن که مجتهد و یا از طرف مجتهد اجازه ی اجتهاد داشته باشند. لذا بسیاری از اجازات اجتهادی که در آن موقع از سوی بزرگانی مانند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی صادر گردیده است، فقط به خاطر حفظ لباس روحانیت بوده است. از آن جایی که آیت الله اشکوری مجتهدی مسلم و شناخته شده بود، در ماجرای اتحاد شکل و تغییر لباس ایستادگی کرد و صدور گواهی های بی شمار، توانست روحانیت گیلان از فشارهای حکومتی نجات دهد.

مجمع روحانیون گیلان، عموماً، و آیت الله اشکوری، خصوصاً، برای حفظ حرمت روحانیان با دادن اجازه نامه، اهل علم را از خلع لباس مصون می ساختند. با این کیفیت، همه ی روحانیان استان گیلان و حتی غرب مازندران در هر رده ی علمی که بودند در لباس روحانیت باقی ماندند. با سخت گیری هایی که حکومت در سایر نقاط کشور داشت، آزادی عمل روحانیان گیلان به برکت تشکیل مجمع روحانیون وانسجام و اتحاد عالمان بزرگ، موجب این می شود که حکومت محلی مورد بازخواست قرار گیرد.

فاطمی حاکم وقت گیلان، در کمیسیونی عدم رضایت دولت را در این قضیه، در یک دو بیتی چنین خطاب به آیت الله اشکوری اعلام می کند.

از بسکه جواز گشته شایع

از منبع مخزن الودایع

کز سیل جواز می توان گفت

گنجینه ی علم گشته ضایع

آیت الله اشکوری بلادرنگ در پاسخ یادداشت منظوم حاکم گیلان: چنین می سراید:

در مملکتی که نیست شایع

نه کسب، نه حرفه، نه صنایع

این گونه اجازه ها عجب نیست

از منبع مخزن الودایع

دردا که پی متاع ایران

حیران شده مشتری و بایع

گنجینه علم را چه نقصان

عالم نه که عالمی است ضایع[11]

جالب آن است که یکی از روحانیان محلی که در جریان اتحاد شکل، سخت توسط ماموران رضاخانی گرفتار آمده است، ضمن سرودن اشعاری از وی درخواست صدور مجوّز پوشیدن لباس روحانیت می کند که مورد اجابت آن بزرگوار قرار می گیرد. در مقدمه ی دیوان آذرکده وی آن اجازه مندرج است.

فعالیت های سیاسی

اشکوری مردی آزاده بود. وی از شاگردان برجسته ی آخوند خراسانی بود که در نهضت مشروطیت، آراء و نظرهای آن بزرگوار را اشاعه می داد.[12] ورود ایشان به گیلان، مقارن با نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بود. از این رو وی به حمایت از نهضت جنگل برخاست و همراه با بزرگان علمای رشت، همانند آیات سید محمود روحانی و ملا محمد حمّامی و سید عبدالوهاب صالح ضیابری ده ها تن از روحانیان برجسته، جمعیت «اتحاد اسلام» را تشکیل داد تا اقدامات مؤثری در حمایت همه جانبه از جنگلیان به عمل آید.

چندی بعد اشکوری بر حسب پیشنهاد صدرالاشراف ریس دادگستری گیلان به امر قضا پرداخت. با اشغال گیلان از جانب روس ها به سال 1338 هـجری قمری از کار کناره گرفت و بر سر ملک موروثی خود به اشکور رفت و پس از آرامش اوضاع مجددا به رشت بازگشت.

آیت الله اشکوری از جمله عالمان و رهبران برجسته ی شیعی به شمار می رود که دین و سیاست را توأم و یکی می دانست. او در زندگی خویش، همواره معتقد بود که سلطنت باید مطیع شریعت باشد و نه شریعت مطیع سلطنت!

با شهامت کامل برای ترویج شعائر دینی به انجام دادن تکالیف مذهبی و شرعی جامعه اهتمام می ورزید. او، در حلّ و فصل امور اجتماعی، دینی، سیاسی صاحب نظر بود. مواضع او در مقابل اجانب اشغال گر و ایادی خود فروخته ی آنان، حاکمان محلی رضاخان، صنعت ملی شدن نفت و ده ها مسئله ی محلی، همگی حکایت از شجاعت و شهامت و ظلم ستیزی وی می کند.

مورخ شهیر گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ضمن تشریح شرح حال این فرزانه ی یگانه به یکی از موارد و مواضع سیاسی وی اشاره می کند و می نویسد:

«در سال 1320 شمسی که گیلان مجدداً مورد تجاوز قرار گرفت و رشت در اشغال قوای سرخ (روس) درآمد، کوشش هایی از طرف بعضی طبقات در جهت مقاومت منفی آغاز شد. آیت الله اشکوری به تقاضای عده ای،ریاست گروهی را که به نام «جمعیت خرده مالکان» متشکل شده بود، پذیرفت.

تشکیل و فعالیت این گروه با مخالفت قدرت حاکم رو به رو شد، ولی بعضی اعضای آن از جمله سید حسن اشکوری به تقاضای عده ای، وظایفی را که در چنین مصائب میهنی بر عهده شرافت مندان مترتب می شود، در نهان انجام می دادند.[13]

فارغ از مسائلی که در مورد تشکیل اتحاد خرده مالکان بدان اشاره نموده اند، بعد دیگر قضیه، حفظ حقوق صنفی در قبال تعرّضات اجانب بیگانه بود و مسئله ی تأمین آب زراعی و توزیع آن در میان شالی کاران و هم چنین بازار فروش و خلاصه اصل زراعی، کاشت و داشت و برداشت، مطرح بود، از جمله اقدامات مؤثر و مفید این جمعیت عزیمت گروهی به تهران و تحصن در برابر مجلس شورای اسلامی و توقف شش ماهه در مجلس تا تحصیل نتیجه ی نهایی و تأمین خواسته در مورد استرداد املاکی بود که رضاشاه در دوران سلطنت خود به اجبار غصب یا به ثمن اندک، از مالکین مناطق مختلف گیلان گرفته بود. آیت الله اشکوری بدواً به دخالت در املاک و تصرف آن رأی داد و مالکین و خرده مالکین به همین نحو عمل کردند و اراضی و مزارع و املاک از دست داده را تصرف کردند و از عوامل شاه خارج ساختند، و بعداًٌ به تحصن خود تا نتیجه ی نهایی ادامه دادند.

گزارش عوامل دولت و انعکاس آن در مجلس و مقاومت مالکین گیلانی بود و دولت به لحاظ وجود بیگانه در بلاد شمالی و کشور، به طور عموم، طلب آرامش می کرد. آیت الله در توجیه نظر و رأی خود اصل غصب و غبن شرعی را در عمل و معامله و فرس ماژور شاهی را در قبال مجلس عنوان کرد و در نتیجه با بررسی های دولت و مجلس، طرح قانون واگذاری قانون املاک با صواب دید متحصنین، تهیه و مورد تصویب قرار گرفت.

در سال 30 ـ 1329 شمسی که نهضت ملی ایران برای کوتاه کردن دست اجانب از کشور و منابع و ذخائر طبیعی آن مانند نفت، آغاز و موضوع ملی شدن نفت ایران مطرح شد، آیت الله اشکوری به تأیید و همگامی بانهضت پرداخت و با صدور اعلامیه و فتوای دیگر در تجهیز مردم گیلان و محافل فعال همّت گماشت. نظر قاطع و فتوای ایشان مبنی بر ملی کردن نفت و ذخائر دیگر و طرد اجانب، استوار بود و نقش مؤثری در پشتیبانی عمومی از ملی شدن این سرمایه مهم کشور داشت.[14]

متن فتوای اشکوری درباره ی صنعت ملی شدن نفت بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم. راجع به ملّی کردن صنعت نفت ایران، فتوا و رأی این جانب را خواسته بودید. لزوماً اعلام می دارد، چون معدن نفت، لو خُلّی و طبعه، و همچنین سایر معادن مهمه از ذخایر ارضی و غیره، جز عواید مسلمین ایران واندوخته ی بیت المال است، اصلح به حال مسلمانان ایران آن است که ملی شود و منافع آن صرف حفظ نظم و امنیت حدود و ثغور مملکت وایجاد رفاه و آسایش جهت ملت و رفع فلاکت و ادبار مردم گردد، چه رسد به مسئله «نفت جنوب» بالخصوص که وسیله ی مداخلات نامشروع و سوء استفاده ها و پایگاه تبلیغات و تصمیمات و عملیات خانمان سوز اجانب در امور کشور و ملت ایران می باشد. تسلیط بیگانگان و کفار بر اموال و نوامیس، حرام و بر تمام مسلمین ایران لازم و واجب و وظیفه ملی و دینی آنان است که با اهتمام مخصوص برای استفاده ی حق مسلم و حتمی خود از اجانب، سعی و کوشش نمایند.

برای سعادت ایرانیان و رفع تجاوز و تعدی و قلع مظالم و احجافات ستمکاران، باید نفت در سراسر کشور ملی گردد تا استقلال سیاسی و اقتصادی میسر و از انحطاط و اضمحلال ایران جلوگیری به عمل آید. اشکوری».[15]

نمایندگی مردم

در سال های 1327 ـ 1328 شمسی، به موجب رأی مجلس مؤسسان قرار شد ایران دارای کنگره ی مشورتی باشد و علاوه بر مجلس شورای ملی، مجلس سنا هم مرکب از علما و بزرگان و دانشمندان و رجال بلاد تشکیل شود. قانون مجلس تصویب و به موقع اجرا شد. ایالات و ولایات کشور در تکاپوی تعیین سناتورهای شایسته برای اعزام به اولین دوره ی مجلس سنا شدند. دولت نیز فضای باز انتخاباتی را اعلام کرد و برای سنجش رشد مردم، فقط نظارت بر امور داشت. مردم شرق (لاهیجان و لنگرود و رودسر و توابع) از فرصت استفاده کردند و با اکثریت تام، آیت الله سیدحسن اشکوری را علی رغم میل باطنی مقامات دولتی انتخاب کردند و شایستگی و برجستگی و حسّ تدبیر خود را در انتخاب بروز دادند و کاری کردند که سایر ایالات کشور و حتی سایر حوزه های انتخابیه ی گیلان نکرد. به سال 1332 خورشیدی در دوره ی دوم نیز مردم این حوزه انتخاب خود را تکرار کردند، ولی ایشان شرکت در این مجلس را نپذیرفت.

خلاصه آن که آیت الله اشکوری عالم بصیر و فعال در تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی حضوری چشم گیر داشت. او مردی آزاده بود و از راه کشاورزی امر معاش می کرد و نیز در تأسیس مدارس و مساجد و کمک به محرومان و رسیدگی به امور مردم سعی وافری داشت.

عظمت مقام علمی

سید ابوالقاسم اشکوری درباره ی عظمت مقام علمی والد بزگوارش می گوید:

جایگاه علمی ایشان این که به تأیید بزرگان و مراجع نجف اشرف، ایشان مجتهدی مسلم بودند و در نزد بزرگان جایگاهی ویژه ای داشت و در مدرسه ی حاج سمیع رشت برای گروه زیادی از طلاب تدریس داشت.

شیخ الواعظین حاج شیخ نصرالله لاهوتی اشکوری از وعاظ و خطبای علیم و بصیر گیلان بود. می گوید: در سال 1324 شمسی به عتبات عالیات مشرف شدم و برای درک محضر آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع اعظم تقلید، با رخصت قبلی شرف یاب حضور گردیدم. در مجلس با عظمت آیت الله که جمعی از علمای عجم و عرب حضور داشتند، آیت الله مرا که میهمانی از اشکور گیلان بودم، در کنار مصطبه (تشک) خویش جای داد. ضمن تفقّد، نسبت مرا با آیت الله سید حسن اشکوری استعلام فرمود. برای این که اذن نازک طبعی هم حاصل شده باشد، در کمال خفص جناح و ادب، نسبت خود را منصوصاً با آیت الله بیان کردم. ایشان را به خیر یاد کردم. آیت الله با لبخندی ضمن استنصار حال فرمودند: ایشان اگر در نجف می ماندند، نوبت به ما نمی رسید.[16]

تالیفات

آیت الله اشکوری تألیفات فقهی و اصولی و دیوان شعری دارد که برخی از آنان به زیور آراسته شده است. تالیفات ایشان عبارت است از:

1 ـ حاشیه بر کفایۀ الاصول

منظومه ی دوره ی علم اصول این کتاب، به صورت خطی موجود است. این منظومه، بیش از دو هزار بیت دارد و در یک صد و پنجاه موضوع است. در سلاست (کلمات روان) و بلاغت و اختصار وانسجام بی نظیر، در نزد اهل علم شاهکاری است.

2 ـ تعلیقه بر کفایۀ الاصول

3 ـ نخبۀ رجال الدین.

دو جلد است. این کتاب از شرح حال همه ی راویان صدر اسلام و عصر ائمه، علیهم ا لسلام، و معرفی شخصیت های آنان از لحاظ صحت و عدم صحت احادیث در نزد دانشمندان است.

4 ـ تعلیقه بر مکاسب شیخ انصاری

5 ـ دیوان آذرکده حسینی.

این کتاب به همت فرزند ارجمندش سید ابوالقاسم اشکوری در انتشارات صهبا رشت به طبع رسیده است. شامل اشعار گوناگون آیت الله اشکوری درباره ی قصائد و مدایح و مراثی حضرات معصومین، علیهم السلام، به دو زبان عربی و فارسی در 212 صفحه تدوین یافته است.

مؤلف از آن جایی که به عربی تسلط کامل داشته است، اشعار عربی بسیار سلیس و زیبایی سروده است که مرحوم حجت الاسلام سید مرتضی کسایی از روضه خوان های مشهور گیلان ـ که علاوه بر دانایی و توانایی در سخن، واجد موهبت الهی حسن صوت بود و اشعار و مراثی و قصائد فارسی و عربی را با تبحر و تسلطی خاص می خواند ـ می گوید: در سال 1308 شمسی در سفر اول بیت الله الحرام که از راه دریای خزر و بندر انزلی صورت می گرفت، چند تن از علمای قم و گیلان، از جمله آقا شیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) همراه و همسفر بودیم. به قاعده ی مرسوم وامکانات زمان، ناگزیر می بایست صحاری گرم عربستان را با گردونه های بی سقف و راحله، بویژه در شب طی کرد. مُحرم با سایر راهیان قافله که اغلب عرب بودند، در گردونه ای سرباز از مکه به منا که مسافت متنابهی به نظر می رسید، می رفتم. برای تسلط به این محفل و رفع خمودی همسفران، مانع را مفقود و مقتضی را موجود دیدم. گوشه ی احرام را به سرکشیده و در گوشه ای از گردونه با تحریری گیرا و دل چسب قصیده ای عربی از قصائد سروده ی مولانا سید حسن اشکوری را در مدح حضرت ختمی مرتبت، صلی الله علیه وآله، با صوت جلی و رسا شروع به خواندن کردم. در طول مدت نفس ها در سینه ساکت بود و صدا از کسی بلند نمی شد، مگر در مواقعی که تجدید نفس ضرورت داشت، بانگ «احسنت! احسنت!» اعراب در فضا طنین انداز می شد و سکوت را می شکست. پس از ختم قصیده، حضار با پی جویی خاص پرسش کردند: این قصیده غرّا از کدام شاعر برجسته عرب است؟ و خواننده آن از کدام کشورهای عربی است، موقعی که توضیح دادم سرائیده ی آن، ادیبی است عجمی و خواننده آن عجم، باور نمی کردند که عجمی بدین سلاست و بلاغت و شیوایی عربی بسراید...[17]

دیوان آذرکده همراه با یک مقدمه و چند جزوه درباره ی شرح آیت الله اشکوری از بدو تولد تا ارتحال همراه دست نوشته ها، اسناد، اجازات، تصاویر، معرفی زادگاه، اقدامات سیاسی، ...تحت عناوین مختلف، در ابتدا و انتهای کتاب، به قلم فرزندش سید ابوالقاسم اشکوری و نوه اش سید حسن معصومی اشکوری به تفصیل آمده است.[18]

فرزندان

آیت الله اشکوری، در نجف اشرف به دختر عموی خویش ازدواج کرد. بعد از مدتی وی از دار دنیا رحلت کرد. یکی از علل مهاجرت وی از نجف اشرف به زادگاه آبا و اجدادی خود، مرگ همسر جوانش بود. وی از این خانم بچه دار نشد و بعد از اقامت در رشت با صبیه ی مرحوم آیت الله سید رضا امام رضوی طوسی که از بزرگان علمای موجّه لاهیجان و هم اکنون مزارش در یکی از محلات لاهیجان زیارتگاه عموم مردم است، ازدواج کرد. از ایشان صاحب هشت فرزند گردید. فرزندان عبارت اند از: سید ابوالقاسم؛ سید محمد رفیع؛ سید علی اکبر؛ سید حسین؛ رفعت السادات؛ بهجت السادات؛ حشمت السادات؛ نصرت السادات.

رحلت

آیت الله اشکوری بعد از عمری تلاش در راه اعتلای اسلام و احیای احکام نورانی قرآن و کمک و مساعدت به همنوعان و محرومان و احداث و مرمت بناهای مذهبی متعدد و مبارزه با اجانب و بیگانگان، سرانجام در طی مدت یک دوره بیماری در سال 1374 قمری مصادف با 1334 شمسی، در رشت، دار فانی را وداع گفت.

پیکر پاکش در رشت تشییع و به قم منتقل گردید و در قبرستان نو در قسمت غربی و در نزدیکی قبر کربلائی محمدکاظم ساروقی، حافظ قرآن کریم، به خاک سپرده شد.

سید ابوالقاسم اشکوری می گوید: با رحلت والد بزرگوارمان، گیلان یک پارچه سیاه پوش شد و تا چهلم، همه روزه، مجالس ترحیم فراوان برگزار گردید.

وقتی جنازه به قم منتقل گردید، از آن جایی برخی از همشهری های ما، همانند مرحوم حاج شیخ حسن لاهوتی اشکوری که از شاگردان خاص امام بودند موضوع رحلت و نیز اوصاف انقلابی ایشان به اطلاع امام که در آن زمان از مدرسین برجسته ی قم بودند، رسانده بود، وقتی جنازه به قم رسید، حضرت امام به احترام ایشان درس را تعطیل کرد و در تشییع جنازه ی ایشان شرکت و از مقام علمی و سیاسی وی تجلیل کردند.

تذکر

ذکر این نکته ضروری است که پسر عموی این بزرگوار نیز به نام آیت الله سید حسن حسینی اشکوری از شاگردان آخوند خراسانی و معاصر با معظم له (حدود 1295 ـ 1367 قمری) بود که با وی تشابه اسمی داشته است، با این تفاوت که وی ساکن نجف و در همان دیار مدفون است.[19]



[1]. اشکور منطقه وسیع در بخش مرکزی شهرستان رودسر استان گیلان واقع شده است. ناحیه اشکور از دو بخش اشکور بالا و اشکور پایین تشکیل یافته و مجموعاً دارای 360 پارچه آبادی در مساحت 850 کیلومتر قرار دارد این منطقه وسیع از جنوب به قزوین و لوشان از غرب به سیاهکل و از شرق به شهرهای رامسر و تنکابن و از شمال به شهرهای لنگرود و رودسر و اغلب این مناطق از توابع شهرستان رودسر بوده و فقط بخشی کوچکی از آن از توابع شهرستان رامسر می باشد، تقریباً سراسر این ناحیه کوهستانی در البرز شمالی و در دامنه کوه بزرگ به نام «سمام» واقع شده است و رودخانه خروشان و پر آب به نام پُلرود (پَلورود به زبان گیلکی) این سرزمین زیبا و دل انگیز را از هم جدا می سازد. این منطقه تماماً در ناحیه تاریخی دیلم قرار دارد و مردم این سامان در قرن سوم بدست «ناصر کبیر» یکی از علویان، مسلمان و شیعه اثنی عشری شدند، این سرزمین سرسبز علاوه بر دارار بودن مواهب طبیعی همانند جنگل های انبوه، آب و هوای لطیف، چشمه ها و جویباران جوشان و کوهستانی بدیع ترین خلقت های مسحور کنندة الهی است نیز از قدیم الایام مهد پرورش عالمان جلیل القدر و حکیمانی بلند آوازه بوده است میرزا هاشم اشکوری، قطب الدین محمد اشکوری، شیخ محمد اشکوری، طلوعی اشکوری (صاحب دیوان طلوعی) صدرایی اشکوری از خطبای نامدار کشور و صدها نفر از چهره های شاخص علمی که نام آنان زینت بخش کتب تراجم و رجال بوده است، از جمله آنهاست. حضرت آیه الله محفوظی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو خبرگان رهبری در این باره می فرماید: بزرگان و علما و عارفان بزرگی از اشکورات برخاسته اند که عده ای در مراکز علمی مثل نجف و....و عده ای نیز در اشکور و سایر مناطق گیلان ساکن بودند. که آیات میرزا علی اکبر طلوعی، سید موسی اشکوری، شیخ شعبان جیردهی، شیخ محمد علی سیاه برگی اشکوری، شیخ عبدالصمد بی بالانی اشکوری، سید احمد محدث، سید محمد تقی معصومی و میرزا علی آقای رودبارکی که ایشان به تشخیص همه علمای ساکن اشکور، اعلم علمای اشکور بوده است و ضمناً صدها نفر روحانی فاضل و خطیب چیره دست که مثل سلطان الواعظین اشکوری که به جرم مخالفت با خوانین ظالم منطقه توسط آنان به درجه شهادت نایل آمدند همگی از افتخارات این دیار است، منابع: مقدمه کتاب «دو چوب و یک سنگ» سید محمدتقی معصومی اشکوری، مقاله گذری به اشکور و نظری به اشکوری سید ابوالقاسم اشکوری، مجله پیام حوزه نشریه شورای عالی حوزه قم ش 19

[2]. همان.

[3]. شرح حال این فرزانگان نامدار در مجموعه گلشن ابرار آمده است.

[4]. مقدمه کتاب دیوان آذرکده حسینی، ص 20.

[5]. شرح حال آیت الله سید ابوالقاسم اشکوری در منابع ذیل آمده است: دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 202؛ ریحانة الادب، ج 1، ص 134، اعیان الشیعة، ج 2، ص 416؛ نقباء البشر، ص 76، الذریعة، ج 3، ص 133، همان، ج 5، ص 272 و.....

[6]. از متن دست نوشته های سیدابوالقاسم اشکوری فرزند آن مرحوم که در نزد این جانب موجود است، استفاده شد. و ضمناً در مقدمه دیوان آذرکده به قلم سید ابوالقاسم اشکوری بیوگرافی آیت الله سید حسن اشکوری به تفصیل آمده است.

[7]. جهت اطلاع از چگونگی تشکیل و رهبران و اهداف و منشأها و اندیشه های جهانی، مرامنامه و اساسنامه ها، نقش روحانیت و غیرروحانی در این اتحادیه، فرجام کار، اظهارات مورخان وطنی و مغرضان وطن فروش ر. ک: کتاب سردار جنگل ابراهیم فخرایی؛ تاریخ انقلاب جنگل به روایت شاهدان عینی، محمد علی گیلک؛ دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام در جنبش جنگل، سید محمد تقی میرابوالقاسمی.

[8]. نام ها و نامدارهای گیلان، جهانگیر خان سرتیپ پور ومقدمه دیوان آذرکده به تفصیل به تشریح جزئیات پرداخته است.

[9]. از متن دست نویس سید ابوالقاسم اشکوری که نزد این جانب موجود است، استفاده شد.

[10]. دست نوشت های سید ابوالقاسم اشکوری فرزند معظم له. و ضمناً ماجرای پشت پرده این امیر لشکر رضاخان در گیلان را می توان از کتاب بازیگران عصر طلایی تالیف ابراهیم خواجه نوری به تفصیل آمده است.

[11]. مقدمه دیوان آذرکده، حسینی، ص 35.

[12]. سید ابوالقاسم اشکوری می گوید: در نهضت مشروطه که به رهبری علمای نجف به ویژه آخوند خراسانی شکل گرفت، شاگردان آخوند خراسانی نقش اساسی را ایفا می کردند. به عقیده من در قیام مشروطه خواهی، شاگردان آخوند فداکاری و ایثارگری فروانی از خود به خرج دادند. آنان به تاسی از استادشان که ولی امر مسلمین زمانش بوده و با ولایت مطلقه فقیه اقدام به قیام بر علیه استبداد کرده بود. در قیام و شورش مردمی با آن بزرگوار همراهی کرده و آن را نوعی عبادت دانسته و مطیع فرامین آن بزرگوار بودند.این فداکاری های شاگردان آخوند انسان را به یاد فداکاری ها و جانبازی های شاگردان حضرت امام خمینی(ره) می اندازد. شکنجه ها، تبعیدها، زجرها، محرومیت و سرانجام شهادت را به جان خریدند و تسلیم حکومت ظالمانه پهلوی نشدند و با استقامت و ایمان کامل به پیروزی رسیدند که مطالعه و مقایسه این نهضت های اسلامی بر همه جوانان مملکت ضروری به نظر می رسد.

[13]. نام ها و نامدارهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ص 147.

[14]. جزوة آفتاب در آیینه، سید ابوالقاسم اشکوری، ص 36.

[15]. همان، ص 37.

[16]. مقدمه دیوان آذرکده، ص 42.

[17]. آذرکده، ص 29. 28 با تلخیص

[18]. شرح حال آیت الله اشکوری در منابع ذیل آمده است.

ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج 1، ص 79. تاریخ علماء و شعرای گیلان، حسن شمس گیلانی، ص 122؛ نام ها و نامداران گیلان جهانگیر، سرتیپ پور، ص 78؛ لغت نامه دهخدا، فصل اول، ص 2685؛ مقدمه کتاب بغیة الطالب فی حاشیة المکاسب،چاپ اول، ج 1، ص 3؛ مقدمه کتاب دو چون و یک سنگ به قلم جعفر پژوم، ص 22؛ دایر المعارف، تشیع احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی، ج 2، ص 203؛ کتاب گیلان (3 جلدی) جمعی از پژوهشندگان، ج 2، ص 720؛ مشاهیر گیلان، رضا قنبری، ج 2، ص 123؛ ستارگان حرم، دفتر 15، گروهی از نویسندگان مجله ی فرهنگ کوثر، روزنامه های سایبان (رشت) 1344؛ گیلان ما، اسفند 1329؛ اوراق و آرشیو شخصی معظم له که از سوی فرزندش در اختیار ما قرار گرفت.

[19]. تراجم الرجال، ج 1، سید احمد حسینی اشکوری، ص 257.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید حسن
نام خانوادگی اشکوری
نام پدر سید ابوالقاسم اشکوری
نام معروف سید حسن اشکوری
خاندان اشکوری
نسب امام زین العابدین علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1264/4/25
تاریخ تولد (قمری) 1302/10/3
مکان تولد عراق،نجف اشرف
تاریخ فوت (شمسی) 1334
تاریخ فوت (قمری) 1374
مکان فوت ایران،گیلان،رشت
مکان دفن ایران،قم

تالیفات

حکایات

No image

عظمت مقام علمی

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد نهم

کتاب گلشن ابرار - جلد نهم

این جلد زندگی اسوه های علم و عمل از کوشیار دیلمی تا سید محمد بحرالعلوم را مورد کنکاش قرار داده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم حاج امینى، معروف به امینى، در سال 1304 ش. مصادف با 1345 ق. در شهر نجف آباد پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش، حسین، کشاورز بود و قطعه زمین کوچکى داشت که با زراعت و فروش محصولات مزرعه و باغ خویش، زندگى خود و خانواده اش را تأمین مى کرد. ابراهیم فرزند آخر خانواده بود. او از همان کودکى تحت تربیت مادرى پاکدامن و پدرى پارسا و پرهیزگار رشد و نمو کرد و در خانواده اى صمیمى و باصفا، روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.
Powered by TayaCMS