دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید علی قاضی طباطبایی (سید علی آقا قاضی طباطبایی)

سید علی قاضی طباطبایی (سید علی آقا قاضی طباطبایی)
سید علی قاضی طباطبایی (سید علی آقا قاضی طباطبایی)

سیدعلى آقاقاضى طباطبایى

متوفاى 1366 هـ .ق.

عنوان مقاله: معلّم عارفان

نویسنده: سید حسین سجادى تبار

نیاکان قاضى

در سلسله نسب سید على آقا قاضى طباطبایى تا امام حسن مجتبى(علیه السلام)مى توان به برخى از اجداد نزدیک وى بسنده کرد:

1 ـ یکى از افراد مشهور سلسله طباطبایى، «سید کمال الدین حسن» است که در قرن ششم در شهر زوّاره ـ از توابع اصفهان ـ زندگى مى کرد. بسیارى از دانشمندان جهان تشیّع مثل آیات و علماى بزرگ: آقاى سید حسین بروجردى، حاج آقا حسین قمى، سید حسن مدرّس (شهید)، قاضى و علامه سید محمدحسین طباطبایى از نوادگان وى مى باشند.

2 ـ یکى از نوادگان سید کمال، «میر عبدالغفار طباطبایى» است که پس از حمله مغول به زوّاره، به شهر تبریز آمد و در آن جا سکنا گزید. از این رو، سلسله طباطبایى این شهر به وى منتهى مى شود.

3 ـ «آیت الله محمدتقى قاضى» وى از دانشوران نامدار تشیّع است، و جدّ سوم سید على قاضى و علامه طباطبایى نیز همین بزرگوار است.

4 ـ «سید حسین» (پدر سید على) وى از شاگردان سرشناس و عرفانى میرزاى شیرازى است به گونه اى که وقتى تصمیم مى گیرد از سامرا ـ محل تحصیل خود ـ به تبریز برگردد، از استادش درخواست نصیحتى مى نماید و ایشان مى فرمایند:

«در شبانه روز یک ساعت را براى خود بگذار.»

سید حسین در اثر نصیحت استاد، به تهذیب نفس و تربیت خود مى پردازد. یک سال پس از این واقعه، عده اى از تجار تبریز به سامرا مى روند و در آن جا میرزاى شیرازى را زیارت مى کنند، میرزا از حال شاگردش سؤال مى کند در جواب مى گویند: یک ساعتى که شما نصیحت کرده اید، تمام اوقات ایشان را فرا گرفته است.

علامه طباطبایى نیز مى گویند:

«در این جریان شیرین، باید هر دو طرف قضیه را نگاه کرد یعنى هم سفارش میرزاى شیرازى و هم عمل کردن سید حسین قاضى یعنى سید حسین آن قدر لیاقت داشت که سخنان و نصیحت هاى میرزا در او تأثیر کرد.»([1])

تولّد

ذى حجه سال 1285 خانه آیت الله سید حسین قاضى طباطبایى ـ که همیشه پناهگاه مردم این سرزمین و عاشقان اهل بیت بود ـ حال و هواى دیگرى داشت. پدر مشغول راز و نیاز بوده و در انتظار میلاد. در روز سیزدهم ذى حجه با تولد نوزاد، دیدگان منتظران روشنایى یافت نوزاد در بغل پدرش آواى ملکوتى اذان و اقامه را مى شنید و به خاطر مى سپرد. سید حسین به شکرانه این شکوفایى، نام زیباى «على» را بر کودکش گذاشت تا هماره در مسیر قرآن و عترت رشد و تعالى یابد.

تحصیل

ایّام به زودى سپرى شده و زمان یادگیرى و آموختن فرا مى رسد پدر، او را به مکتب خانه مى سپارد تا با آموختن قرآن مراحل رشد و ترقى را به خوبى بپیماید. سید على که از هوشى سرشار برخوردار بود، گوى سبقت را از دیگر هم کلاسى هایش مى رباید و دروس مکتب خانه را به سرعت طى مى کند از طرف دیگر، پدرش او را با تکالیف الهى آشنا مى سازد.

قاضى پس از گذراندن مراحل اولیه، جهت سیراب کردن روح تشنه خود به حوزه علمیه تبریز روى مى آورد و از محضر اساتید آن حوزه بهره ها مى برد.

استادان

1 ـ میرزا موسى تبریزى وى از شاگردان شیخ انصارى و سید حسین کوه کمره اى بوده و کتاب اوثق الوسائل ـ که حاشیه بر رسائل شیخ انصارى است ـ را به نگارش درآورده است.

2 ـ میرزا محمدعلى قراچه داغى وى در فقه و اصول تبحّر داشته و در علوم تفسیر از تألیفاتى برخوردار بوده است.

3 ـ پدر گرامى خودشان ایشان به سبب علاقه و رغبت خاص، در زمینه علم تفسیر تبحّر داشت چنان چه سید على آقا خود مى گوید، تفسیر کشاف را در خدمت پدرش خوانده است.

4 ـ میرزا محمدتقى تبریزى، معروف به «حجت الاسلام» و متخلّص به «نیّر» سید على آقا ادبیات عرب و فارسى را پیش این شاعر نامدار یاد گرفته و اشعار زیادى از ایشان نقل کرده است.([2])

روح سید على که از دانش حوزه علمیه تبریز سیراب نشده بود به جانب حوزه کهن نجف اشرف تمایل پیدا مى کند ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه مى سازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وى را با گروهى از اهالى تبریز روانهنجف اشرف مى سازد.

زمانى که قاضى به شهر نجف مى رسد، به حرم علوى مشرف شده و از آن حضرت براى رشد و شکوفایى کمک مى خواهد و خود را به آن امام همام مى سپارد تا راهى را که رضایت خداوند در آن است، به وى نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگى همراهى اش نماید.

این درخواست قاضى مورد قبول امیرالمؤمنین(علیه السلام)واقع شده و آن حضرت، راه سعادت و خوشبختى را به وى نشان مى دهد به گونه اى که از اساتید بزرگوارى استفاده نموده و صاحب کرامات و فضایل عرفانى مى شود.

قاضى در مورد استاد و تأثیر آن در تعالى و رشد شاگرد، مى گوید:

اگر کسى که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد براى پیدا کردن استادِ این راه، نصف عمر خود را در جستجو و تفحّص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسى که به استادِ کامل رسید، نصف راه را طى کرده است.([3])

بر اساس این اعتقاد، وى در پى یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا این که به یارى حضرت امیر(علیه السلام)، گمگشته هایش را یافت. در این مسیر ـ علاوه بر اساتیدى که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود ـ در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبرّز و زبده اى بهره مند شد همانند آیات عظام:

1 ـ محمدکاظم خراسانى (آخوند خراسانى) نویسنده کفایة الاصول.

2 ـ میرزا فتح الله شریعت اصفهانى (شیخ الشریعة) این فقیه نام آور بعد از رحلت میرزاى شیرازى، رهبرى نهضت ضد انگلیسى را به عهده گرفت.

3 ـ میرزا حسین تهرانى وى از علماى عارف بود که در بین الطلوعین جمعه، هنگامى که در مسجد سهله مشغول عبادت بود، به رحمت ایزدى پیوست.

4 ـ شیخ محمدحسن مامقانى ایشان از اساتید برجسته و متبحر علم رجال، درایه، تراجم و نسب به شمار مى آیند.

5 ـ سید محمدکاظم یزدى یکى از آثار گرانبهاى وى کتاب فقهى «عروة الوثقى» مى باشد.

6 ـ فاضل شربیانى وى در مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دلسوزى به بینوایان، زبانزد مردم کربلا و نجف بود.

7 ـ شیخ محمد بهارى معظم له همان عارف، سالک و عالم فرزانه اى است که در سن 32 سالگى به اجتهاد رسید و از اوتاد شاگردان عارف نامدار، ملا حسینقلى همدانى محسوب مى شود.

8 ـ سید احمد کربلایى وى نیز از شاگردان ممتار ملا حسینقلى همدانى به شمار مى آید که در تهذیب نفس و عرفان، از کمالات والایى برخوردار بود.([4])

شاگردان

سید على قاضى سرشار از اسرار الهى بود لذا در تربیت شاگردان تلاش و همت خاصّى داشت. روزها در منزلش، شاگردان را به حضور مى پذیرفت و به نصیحت و ارشاد آنان مى پرداخت. جمع کثیرى از بزرگان به یُمن تربیت او، در مسیر حقیقت قدم گذاشته و صاحب کمالات و مقامات معنوى شده اند. از جمله شاگردان وى عبارتند از آیات بزرگوار:

1 ـ شیخ محمدتقى آملى وى یکى از علماى بزرگ حوزه علمیه تهران بودند و خود مى گویند که:«علوم ظاهرى مرا غنى نکرد و عاقبت گمشده خود را در وجود سید على قاضى طباطبایى یافتم.» و آیت الله قاضى در خصوص وى مى فرمود: «ایشان از جمله کسانى هستند که شرف دیدار با امام زمان(علیه السلام)را داشته است.»

2 ـ علامه سید محمدحسین طباطبایى ایشان در نجف اشرف بیش از همه، تحت تأثیر استاد بزرگش آیت الله قاضى طباطبایى قرار گرفته و سال ها از محضر ایشان استفاده نمود. از این رو مى فرمود: «ما هر چه در این مورد داریم، از مرحوم قاضى داریم. چه آنچه که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقى که خودمان داریم، از مرحوم قاضى گرفته ایم.»

3 ـ سید محمدحسن الهى طباطبایى وى برادر کوچک علامه طباطبایى است که عرفان و فلسفه را از محضر قاضى و سید حسین بادکوبه اى فرا گرفت.

4 ـ محمدتقى بهجت معظم له از مراجع تقلید زمان حاضر مى باشد که پس از ورود به نجف اشرف به خاطر اهتمام به تهذیب نفس، به محضر عارف عابد سید على قاضى راه یافته و از شاگردان مورد توجه ایشان مى گردد.

5 ـ سید یوسف حکیم وى پسر بزرگ آیت الله العظمى حکیم مى باشد که در مراحل سیر و سلوک، شاگرد قاضى است. بعد از رحلت آیت الله العظمى حکیم، مردم به وى رو آوردند ولى با وجود آیت الله العظمى خوئى و شدّت زهد مرجعیت تشیّع را نپذیرفت.

6 ـ سید محمد حسینى همدانى «انوار درخشان در تفسیر قرآن» (در 18 جلد) از تألیفات وى مى باشد. وى در رؤیاى صادق، از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)دستور نگارش تفسیر را دریافت نمود.

7 ـ شهید محراب، سید عبدالحسین دستغیب شیرازى وى از مریدان مرحوم قاضى بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. ایشان بعد از انقلاب، از سوى امام خمینى(قدس سره)به امامت جمعه شیراز منصوب شد. و سرانجام در بیستم آذر ماه 1360 توسّط منافقان به شهادت رسید.

8 ـ شیخ حسنعلى نجابت شیرازى وى در 28 سالگى به درجه اجتهاد رسید و بنا به سفارش آیت الله قاضى از دوستان نزدیک شهید دستغیب بود.

9 ـ سید محمدهادى میلانى وى زیر نظر آیت الله قاضى به تهذیب نفس پرداخت و در شهر مشهد به مدّت 22 سال به ارشاد و تدریس پرداخت.

10 ـ محمدرضا مظفر ایشان در دروس عالى حکمت و فلسفه اسلامى از محضر آیت الله قاضى استفاده کرد. کتاب «اصول فقه» ـ که از منابع درسى حوزه علمیه است ـ از تألیفات ایشان مى باشد.

11 ـ سید عبدالاعلى سبزوارى ایشان حافظ قرآن بود و در هر هفته یک بار قرآن را ختم مى کرد. کتاب «مهذّب الاحکام» (در 30 جلد) که یک دوره کامل فقه است، از تألیفات وى مى باشد.

12 ـ میرزا على غروى علیارى وى فردى بسیار باتقوا، زاهد، خوش برخورد و داراى حافظه قوى بود و پس از بازگشت به تبریز، سال ها به امر تحقیق، تدریس و تألیف پرداخت.

13 ـ سید شهاب الدین مرعشى نجفى وى از مراجع تقلید بود که در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام)نماز مغرب و عشاء را اقامه مى کرد. از مهم ترین خدمات ایشان، گردآورى هزاران جلد کتاب نفیس و تأسیس کتابخانه اى بى نظیر در قم مى باشد.

14 ـ سید ابوالقاسم خوئى وى نیز از مراجع تقلید بود که تألیفات فراوانى مثل «معجم رجال الحدیث»، «البیان فى تفسیر القرآن»، «مصباح الفقاهة» و...از خود به یادگار نهاد.

15 ـ حاج شیخ ابوالفضل خوانسارى ایشان در نجف اشرف از محضر آیت الله قاضى بهره هاى فراوان برد. یکى از اقدامات مؤثر و شاخص وى، تأسیس حوزه علمیه در شهر اراک است. ضمناً وى بعد از انقلاب اسلامى به عضویت خبرگان رهبرى و خبرگان قانون اساسى انتخاب شد.

16 ـ شیخ عبدالحسین حجت انصارى وى از شاگردان خصوصى مرحوم قاضى بود. پرهیز از شهرت طلبى، یکى از ویژگى هاى وى بود به گونه اى که کسى کلمه «من» از او نشنید.

17 ـ شیخ محمدابراهیم شریفى زابلى ایشان از دروس اخلاقى و عرفانى قاضى استفاده کرده و به افتخار دامادى استادش نایل شد.

18 ـ شیخ عباس قوچانى وى وصىّ مرحوم قاضى بود و از محضر ایشان بهره هاى فراوانى برد. از خصوصیاتش این بود که تا آخر عمر مى گفت: «من هیچ نیستم» و هیچ ادعایى نداشت.

19 ـ شیخ على اکبر مرندى وى علاوه بر تسلط کامل بر فقه و اصول، در تفسیر، عرفان و احادیث اهل بیت(علیهم السلام)نیز تبحّر داشت.

20 ـ سید حسن مسقطى وى از شاگردان ویژه قاضى بود که در حکمت و عرفان، ید طولایى داشت و در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام)به تدریس عرفان مى پرداخت.

21 ـ سیّد هاشم حدّاد وى به آهنگرى مشغول بود و از شاگردان مورد علاقه قاضى به شمار مى رفت.

22 ـ سید عبدالکریم کشمیرى ایشان مراتب سیر و سلوک، عرفان و اخلاق را از محضر آیت الله قاضى، شیخ مرتضى طالقانى، شیخ عباس قوچانى و سید هاشم حداد آموخت.([5])

جامعیت علمى و اجتهاد

کوشش هاى خستگى ناپذیر سید على قاضى در راه کسب کمال و دانش، به ثمر نشست و در سن 27 سالگى به درجه اجتهاد نایل آمد. گر چه افراد بسیارى از خانواده ها و علماى سرشناس در این راه قدم برداشته اند ولى عده اندکى به درجه اجتهاد، آن هم در سنین جوانى، موفق شده اند.

ویژگى هایى که در قاضى (مثل پشتکار و جدیت در بحث، انس با بزرگان، مراقبت هاى خانواده، تهذیب نفس و ارتباط با خداى متعال) وجود داشت، از وى عالمى عارف و مجتهدى توانمند ساخت.

وى در لغت عرب نیز کم نظیر بود به طورى که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربى را چنان مى سرود که عرب ها از تشخیص آن عاجز مى ماندند و نمى فهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است.

روزى در بین مذاکرات، آیت الله شیخ عبدالله مامقانى به ایشان مى گوید:

من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیرِ عرب، شعر عربى بگوید، تشخیص مى دهم گرچه آن شعر در اعلى درجه فصاحت و بلاغت باشد.

آیت الله قاضى یکى از قصاید عربى را که سراینده اش عرب بود، شروع به خواندن کرد، و در بین آن چند بیت از اشعار خود را اضافه و سپس از آیت الله مامقانى پرسید: کدام یک از این ها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.([6])

شخصیت قاضى طباطبائى

الف) سیر و سلوک: نوشتن و بیان شخصیت افرادى چون مرحوم سید على آقا قاضى، که بى شک از اولیاى خاص الهى مى باشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگى او، ناتوان است به همین جهت فقط به گوشه هایى از شخصیت عرفانى و الهى استاد اشاره مى شود. علامه طباطبایى در این مورد مى گوید:

«معمولاً ایشان در حال عادى یک ده بیست روزى در دسترس بودند، و رفقا مى آمدند و مى رفتند و مذاکراتى داشتند، و صحبتهایى مى شد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید مى شدند و چند روزى اصلاً خبرى نبود نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبرى نبود.

رفقا در این روزها به هر جا که احتمال مى دادند، سر مى زدند ولى پیدا نمى کردند. چند روز بعد، دوباره پیدا مى شد، و درس و جلسه هاى خصوصى را در منزل و مدرسه دائر مى کردند و همین جور حالات غریب و عجیب داشتند.»([7])

در این روزها استاد به تهذیب نفس و خودسازى مى پرداختند و به جایى رسیده بودند که واقعاً مى شود گفت خلیفة الله شده بودند و کارهاى خلیفة اللهى انجام مى دادند علامه طهرانى در این رابطه مى گوید:

«چندین نفر از رفقا و دوستان نجفى ما، از یکى از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل مى کردند که مى گفت: من درباره استاد میرزا على آقا طباطبایى و مطالبى که از ایشان شنیده بودم و احوالاتى که به گوشم رسیده بود، در شک بودم.

با خود مى گفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این که روزى براى نماز به مسجد کوفه مى رفتم ـ و مرحوم قاضى زیاد به مسجد کوفه و سهله علاقه مند بودند ـ در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم با هم مقدارى صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد براى رفع خستگى نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگى از سوراخ بیرون آمد و در جلوى ما خزیده، به موزات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحى مار بسیار است و غالباً به مردم آسیبى نمى رساند. همین که مار به مقابل ما رسید و من وحشتى کردم، استاد اشاره اى به مار کرد و فرمود: «مُتْ بِاِذْنِ الله به اذن خدا بمیر.» مار فوراً در جاى خود خشک شد.

قاضى بدون این که اعتنایى کند، شروع به دنباله صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این کار واقعى بود و مار مُرد یا این که چشم بندى بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روى زمین افتاده است پا زدم، دیدم حرکتى ندارد.

شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتى دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد براى نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندى زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردى، امتحان هم کردى.»([8])

ب) نماز شب: سید على آقا همه چیز را در نماز شب و تهجّد شبانه مى دید و سفارش هاى اکیدى بر شاگردان خود داشت که نماز شب را اقامه کنند. علامه طباطبایى مى گوید:

«چون به نجف اشرف براى تحصیل مشرف شدم به خاطر قرابت و خویشاوندى به محضر قاضى رفتم، روزى کنار درِ مدرسه اى ایستاده بودم که قاضى از آن جا عبور مى کرد چون به من رسید، دست خود را بر روى شانه من گذاشته و فرمود: «اى فرزند! دنیا مى خواهى، نماز شب بخوان و آخرت مى خواهى، نماز شب بخوان.»([9])

استاد خود نیز اهل تهجّد بود و از راه نماز شب به این مقام والا رسیده بود و آن قدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتى حاضر نبود عبادت و نمازش براى دیگران و حتى خانواده و فرزندانش ذرّه اى مزاحمت ایجاد کند. به همین جهت، در مدرسه قوام حجره اى براى این کار گرفته بود. آیت الله سید محمد حسینى همدانى گوید:

«در سال 1347 قمرى که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزى سید على آقا به مدرسه آمد و از متصدّى آن حجره اى درخواست کرد، و وى نیز با کمال احترام پذیرفته و حجره اى کوچک در طبقه فوقانى در اختیارش گذاشت بعد معلوم شد که قاضى حجره را به عنوان مکان خلوتى براى تهجّد و عبادت مى خواستند. چون تصور مى کردند تهجّد ایشان شب هنگام در خانه، باعث مزاحمت بچه ها مى شد. به همین خاطر، شبها حدود ساعت دوازده ـ که معمولاً طلبه ها براى آمادگى جهت درسهاى فردا به استراحت مى پرداختند ـ شب زنده دارى قاضى آغاز مى شد.»([10])

ج) توکّل: یکى از مظاهر اعتقاد و باورهاى دینى، این است که انسان در مشکلات زندگى، خود را نبازد و به خداى خود توکل کند. قاضى در اوج توکل بود چنان چه آیت الله احمدى میانجى(رحمه الله)به نقل از علامه طباطبایى مى گویند: «روزى به شدّت نیاز به پول داشتم، خدمت قاضى رفتم تا مبلغى از ایشان قرض کنم و وقتى از ایران برایم پول رسید، آن را پرداخت کنم. همین که خدمت استاد رسیدم، دیدم پسرش از کوفه آمده و مى گوید: مادرم زایمان کرده و به پول احتیاج داریم. قاضى دست در جیبش برد و دید هیچ پولى ندارد و فرمود: همان طور که مى بینى هم نیست. و همه این مراحل با تمام آرامش و اطمینان بود، که براى من بسیار شگفت انگیز بود!.»([11])

نتیجه این توکل را نیز قاضى و دیگران عملاً مشاهده مى کردند و خداوند در اثر این خصلت والا، مشکلات این بزرگ مرد را حل مى کرد.

آیت الله شیخ على محمد بروجردى ـ از شاگردان قاضى ـ مى گوید:

«روزى در منزل نشسته بودم، حال عجیبى رخ داد و طورى شد که مثل این که کسى از نشستنم مانع مى شد هر چه به اطراف نگاه کردم، چیزى ندیدم. کیسه اى پول همراه داشتم، آن را برداشته از منزل خارج شدم. مثل این که کسى مرا از پشت سر حرکت دهد، در مسیرى ناخواسته به راه افتادم. مقدارى که رفتم به آقاى قاضى رسیدم و ایشان کنار کوچه ایستاده بود. فورى به طرفش رفته و عرض ادب کردم، استاد نیز لطف فرمود.

آقاى قاضى گفت: مى خواستم مقدارى میوه و خوراک تهیه کنم اما پولى نداشتم، همین جا ایستادم تا خدا گشایشى نماید

فوراً مقدارى پول از کیسه درآورده و به ایشان تقدیم کردم و استاد نیز به اندازه نیاز برداشته و بقیه را به من برگرداند و خداحافظى کرد. همین که پول را به قاضى دادم، حالت اضطراب از من رفته و حالت شعف و انبساط روحى زیادى به من دست داد. سپس به خانه برگشته و با آرامش خاطر استراحت کردم.»([12])

د) تفکّر و مکاشفه: مرحوم قاضى که از تجمّلات دنیا وارسته و مثل مولایش آن را طلاق داده بود، در نجف اشرف به قبرستان وادى السلام مى رفت و ساعت هاى طولانى به تفکّر و مکاشفه مى پرداخت تا هر چه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهده دوست نائل شود. مرحوم محمدتقى آملى ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ مى فرماید:

«من مدت ها مى دیدم که مرحوم قاضى دو سه ساعت در وادى السلام مى نشینند، با خود مى گفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه اى روح مردگان را شاد کند، کارهاى لازم تر هم هست که باید به آن ها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدى ابراز نکردم، حتى به صمیمى ترین رفیق خود از شاگردان استاد.

مدت ها گذشت و من هر روز براى استفاده از محضر استاد به خدمتش مى رفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم و لیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیّت هم در ذهن من بود و کسى از آن مطّلع نبود. شبى بود مى خواستم بخوابم در آن اتاقى که بودم، در تاقچه پائین پاى من کتاب بود کتابهاى علمى و دینى. در وقت خواب، طبعاً پاى من به سوى کتاب ها کشیده مى شد، با خود گفتم: برخیزم و جاى خواب را تغییر دهم یا لزومى ندارد، چون کتاب ها درست مقابل پاى من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حُرمت کتاب نیست. بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک نیست و خوابیدم.

صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضى رفتم و سلام کردم، فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوى کتاب ها هم هتک احترام است.» بى اختیار هول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیده اید؟» فرمود: «از وادى السلام فهمیده ام.»([13])

هـ ) تواضع: مرحوم قاضى بنده اى خاضع و فروتن بود از هر گونه شهرت طلبى پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود مى دانست. سید محمدحسن قاضى در یادداشت هاى خود آورده است:

«نقل کرده اند که روزى آیت الله قاضى با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدرى (در نجف اشرف) تصادفاً با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازه اى را تشییع مى کردند، صاحبان میّت از مرحوم قاضى درخواست اقامه نماز بر آن میّت کرده بودند. مرحوم قاضى، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولى مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضى کرده بود. مرحوم قاضى فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادى جمع مى شوند و این، سبب ثواب زیادى براى میّت مى شود.» به ناچار آقاى حکیم اقامه و مرحوم آقا سید على قاضى به ایشان اقتدا کرده بود.»([14])

و) رسیدگى به محرومین: علامه طباطبایى مى فرماید: یکى از رفقاى نجفى ما ـ که فعلاً از اعلام نجف است ـ براى من گفت:

«من یک روز به دکان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولى به عکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آن هایى را که داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند، برمى دارد.

من کاملاً متوجه بودم، تا مرحوم قاضى کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضى آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مرد مسنّ و پیرمردى بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را مى شناسم فرد بى بضاعت و فقیرى است، من گاه گاهى به او مساعدت مى کنم، و نمى خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم، تا اوّلاً آن عزّت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند مجانى گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و براى ما فرقى ندارد کاهوهاى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من مى دانستم که این ها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکان خود را مى بندد، به بیرون خواهد ریخت لذا براى عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم.»([15])

قاضى و اهل بیت(علیهم السلام)

الف) عید غدیر: سید على آقا علاقه خاصى به عید غدیر داشتند به همین مناسبت در این روز به یاد ماندنى و مهم جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانى بر پا مى کردند و خطبه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در عید غدیر را براى حاضران در مجلس جشن مى خواندند، فرزندش سید على مى گوید:

«ایشان خودش را براى این روز بزرگ آماده مى کرد و آن روز بهترین لباس هایش را مى پوشید. ولیمه، شیرینى و میوه تهیه مى کرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت به عمل مى آورد و از یکى از آن ها مى خواست تا خطبه رسول اعظم(صلى الله علیه وآله)را که در روز عید غدیر خم فرموده، با صداى بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکى از برجسته ترین و بهترین خطبه هاست... نکته هاى گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد مى فرمود و ادخال سرور شادى بر دلهاى حاضرین در مجلس عنایت مى فرموده چه بسا نکته هاى کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان مى کرد([16]) از جمله این شعر را:

شاد باش اى دل که شاد آمد غدیر *** هم مخور اُنده که آید دیر دیر

روزهایت زوچه نوروز است عید *** لیلة القدر است شبها بى نظیر

کى توانى مدح این فرخنده گفت *** تا نگردد لطف یزدان دستگیر

بس درود کردگار اول بگوى *** تا شود مدح و ثنایت دلپذیر

گفتمش اینجا دوئى از جادوئیست *** چشم خود سرمه نکردستى تو دیر

پس غدیر اى جان در او اسرارهاست *** نقطه او عالم به گردش مستدیر

مدح مداحان عالم آن اوست *** که فروماند در او عقل دبیر

روز فضل و فصل و اصل روزهاست *** شادى عشّاق جان و دل اسیر

روز الطاف است از یزدان پاک *** فرشى از سندس لباسى از حریر

روز جنات است و غلمان و قصور *** سلسبیل جارى از عرش کبیر...»([17])

ب) توسل به على(علیه السلام): استاد با این که خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهى مشکلاتى برایش پیش مى آمد که با محاسبات دنیوى نمى توانست حل نماید. در این گونه موارد، به بارگاه حضرت امیر(علیه السلام) پناه برد و از ایشان استعانت کرد. شاگردش آیت الله شیخ حسنعلى نجابت مى فرمود:

«آقاى قاضى زمانى طالب مطلب خاصى بودند، اما آن چنان که مى خواستند فتح باب بر ایشان حاصل نمى شد. از هر درى وارد مى شدند، نتیجه نمى گرفتند، تا این که براى برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالى در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که مى خواستند، فتح باب بر ایشان رخ داد.»([18])

ج) ارتباط با امام زمان(عج): علامه طباطبایى مى فرماید: مرحوم استاد ما قاضى مى فرمودند که:

«(حضرت در موقع ظهور) به اصحابش مطلبى مى گویند که همه آن ها در اقطار عالم متفرق و منتشر مى گردند، و چون همه آن ها داراى طى الارض هستند، تمام عالم را تفحص مى کنند، و مى فهمند که غیر از آن حضرت، کسى داراى مقام ولایت مطلقه الهیه و مأمور به ظهور و قیام و حاوى همه گنجینه هاى اسرار الهى و صاحب الامر نیست. در این حال، همه به مکه مراجعت مى کنند و به آن حضرت تسلیم مى شوند و بیعت مى نمایند.

مرحوم قاضى مى فرمود: من مى دانم آن کلمه اى را که حضرت به آن ها مى فرماید و همه از دور آن حضرت متفرق مى شوند، چیست؟»([19])

قاضى و علامه طباطبایى

علامه طباطبایى مى فرماید:

«من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى بودیم او در نجف براى صله رحم و تفقّد از حال ما، به منزل ما مى آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولى همگى در همان دوران کوچکى فوت کرده بودند، روزى مرحوم قاضى به منزل ما آمد در حالى که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم موقع خداحافظى به همسرم گفت:

دختر عمو! این بار این فرزند تو مى ماند، و او پسر است و آسیبى به او نمى رسد، و نام او «عبدالباقى» است.

من از سخن مرحوم قاضى خوشحال شدم خدا به ما پسرى لطف کرد و بر خلاف کودکان قبلى، باقى ماند و آسیبى به او نرسید و نام او را عبدالباقى گذاردیم.»([20])

علامه طباطبایى در واقعه اى دیگر مى فرماید:

«وقتى به نجف رسیدم لدى الورود رو کردم به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عرض کردم:

یا على! من براى ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولى نمى دانم چه روشى را پیش گیرم و چه برنامه اى را انتخاب کنم از شما مى خواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایى کنید.

منزلى اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهاى اوّل، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر مى کردم ناگاه درب خانه را زدند درب را باز کردم، دیدم یکى از علماى بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیر مقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانى بدین مضمون فرمود:

کسى که که به قصد تحصیل به نجف مى آید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند.

این را فرمود و رفت من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامى او شدم و تا درنجف بودم، از محضرش استفاده مى نمودم. آن دانشمند بزرگ، آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى بود.»([21])

پیش گویى هاى قاضى

1 ـ قیام امام خمینى آیت الله شیخ عباس قوچانى مى گوید:

«در نجف اشرف با قاضى جلساتى داشتیم و غالباً افراد با هماهنگى وارد جلسه مى شدند و همدیگر را هم مى شناختیم. در یک جلسه، ناگهان سید جوانى وارد شد، استاد بحث را قطع کرده و احترام زیادى به این سید جوان نمودند و به او گفتند: آقا سید روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد.

این در حالى بود که از انقلاب خبرى نبود. ما خیلى تعجب کردیم ولى بعد از سالهاى زیاد و پس از انقلاب فهمیدیم که قاضى در آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد.»([22])

2 ـ مرجعیّت سید ابوالحسن اصفهانى آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى در مجالس روضه هفتگى آقاى قاضى شرکت مى کرد ولى در آن زمان هنوز معروف نشده بود و به عنوان مرجع مطرح نبود. یک روز آقاى قاضى در عالم خواب یا مکاشفه مى بیند که بعد از اسم آیت الله سید محمدکاظم یزدى، نام آقا سید ابوالحسن اصفهانى نوشته شده است، و بعداً این مطلب را به ایشان مى گوید.

آیت الله اصفهانى بعد از وفات مراجع زمان خود، به مرجعیت مى رسد و در تمامى جهان اسلام مثل آیت الله سید محمدکاظم یزدى مرجع تام مى شود.([23])

سخنى دیگر در مورد قاضى

علاقه مطهرى به مرحوم قاضى:

سید محمدحسین طهرانى مى نویسد:

یک روز که به منزل شهید مطهرى رفته بودم ملاحظه کردم که سه تصویر در اتاق خود نصب کرده اند تصویر والدشان آقاى شیخ محمدحسین مطهرى، تمثال حاج میرزا على آقا شیرازى، و عکس آیت الله حاج میرزا سید على آقا قاضى طباطبایى([24])

سعدى و قاضى:

مرحوم قاضى مى فرمود:

سعدى، مردى حکیم و دانشمند بوده است، و در اشعار آن بویى از عرفان به مشام نمى رسد، و مما یذکر اسم الله علیه است، فقط یک غزل او شیرین و آبدار است آن جا که گفته است:

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست([25]) *** فرزندان

مرحوم قاضى تعداد 10 فرزند پسر و 5 فرزند دختر داشت که اسامى پسرانش به شرح زیر است:

1 ـ سید تقى 2 ـ سید مهدى 3 ـ سید محمدحسن 4 ـ سید کاظم 5 ـ سید جواد 6 ـ سید باقر 7 ـ سید محمدعلى 8 ـ سید صادق 9 ـ سید جعفر 10 ـ سید آقا

اسامى دامادهاى مرحوم قاضى نیز از این قرار است:

1 ـ آیت الله سید على عینکى طباطبایى 2ـ آیت الله میرزا محمدابراهیم شریفى 3 ـ آیت الله شیخ محمد سرابى 4 ـ سید کاظم رفیقى 5 ـ میرزا محمدحسین تبریزى.([26])

آثار

مرحوم قاضى بخشى از قرآن را تفسیر نموده و تألیفاتى نیز در فقه و اصول داشته که اکثر آن ها از بین رفته است و آنچه باقى مانده، تعلیقه اى بر کتاب ارشاد مفید است. وى این کتاب را در 21 سالگى تصحیح کرده و در 17 ربیع المولود 1308 آماده چاپ شده است. استاد در این تعلیقه، شرح حال شیخ مفید را نگاشته است.

از دیگر آثار برجاى مانده وى، اشعارى است که به مناسبت هاى مختلف سروده است مثل غدیریه، شعر در مدح وادى السلام، و شعرى در مورد نجف اشرف.

نامه ها و دستورالعمل هاى عرفانى نیز از دیگر آثار استاد است که مرحوم قاضى به سید حسن الهى (برادر علامه طباطبایى)، شیخ ابراهیم و... نوشته است.([27])

وصیت نامه استاد

مرحوم قاضى در وصیت نامه خودشان ـ که در دوازدهم صفر 1365 نوشته است ـ به دو فصل اشاره نموده که یک فصل آن در امور دنیا و دیگرى در امور آخرت است. قسمتى از وصیت نامه را به عنوان تبرک مى آوریم:

«و فصل دوم در امور آخرت و عمده آن ها، توحید است. خداى تعالى مى فرماید: (ان الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء)([28]) همانا خداوند شرک به خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر که بخواهد مى بخشد.» و این مطلب حقیقتش به سهولت به دست نمى آید و از اولادهاى بنده کسى را تا حال مستعد تعلیم آن ندیده ام...

اما وصیتهاى دیگر، عمده آن ها نماز است، نماز را بازارى نکنید اوّل وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفّظ کردید، همه چیزتان محفوظ مى ماند، و تسبیحه صدیقه کبرى(علیها السلام) و آیة الکرسى در تعقیب نماز ترک نشود...

و در مستحبات تعزیه دارى و زیارت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مسامحه ننمایید. و روضه هفتگى و لو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اوّل عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حقّ آن بزرگوار ادا نمى شود. و اگر هفتگى ممکن نشد، دهه اوّل محرم ترک نشود.

دیگر آن که، گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولى بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، ترک خدعه و حیله، تقدم در سلام، و نیکویى کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایى که خدا نهى کرده این ها را که عرض کردم و امثال این ها را مواظبت نمایید! الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید.

تا توانى دلى به دست آور *** دل شکستن هنرنمى باشد.»([29])

عروج به ملکوت

در ربیع الاول 1366 قمرى روزهاى واپسین عارف مجاهد و عالم عامل مرحوم قاضى سپرى شد و پس از سال ها تلاش و مجاهدت با نفس و کسب مقامات عالى عرفان، روح بزرگش در جوار حق تعالى آرمید و پیکر مطهرش توسط آقا سید محمدتقى طالقانى غسل داده شد و پس از طواف بر اطراف ضریح امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قبرستان وادى السلام، نجف اشرف کنار اجدادش به خاک سپرده شد.([30])

حشره الله مع الانبیاء و الصدیقین


[1]. مهر تابان، سید محمدحسین حسینى تهرانى، انتشارات علامه، مشهد، 1417 ق، ص 29.

[2]. اسوه عارفان، محمود طیار مراغى و صادق حسنزاده، انتشارات آل على، قم، 1380، ص 15.

[3]. رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، انتشارات علامه، مشهد، 1417 ق، ص 186.

[4]. دریاى عرفان، هادى هاشمیان، مؤسسه فرهنگى طه، قم، 1379 ش، ص 20.

[5]. دریاى عرفان، ص 56.

[6]. مهر تابان، ص 27.

[7]. سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 77.

[8]. معادشناسى، سید محمدحسین حسینى تهرانى

، انتشارات حکمت، 1316 ش، ج 2، ص 231 (با تلخیص).

[9]. مهر تابان، ص 25.

[10]. اسوه عارفان، ص 41.

[11]. مهر تابان، ص 99.

[12]. اسوه عارفان، ص 27.

[13]. معادشناسى، ج 2، ص 296.

[14]. دریاى عرفان، ص 46.

[15]. مهر تابان، ص 31.

[16]. اسوه عارفان، ص 35.

[17]. همان، ص 130.

[18]. همان، ص 48.

[19]. مهر تابان، ص 332.

[20]. سیماى فرزانگان، ص 80.

[21]. یادنامه، ص 120.

[22]. اُسْوه عارفان، ص 92.

[23]. دریاى عرفان، ص 120.

[24]. روح مجرد، ص 161.

[25]. اسوه عارفان، ص 79.

[26]. دریاى عرفان، ص 120.

[27]. همان، ص 121.

[28]. نساء / 48.

[29]. دریاى عرفان، ص 118.

[30]. همان، ص 115.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سیدعلى
نام خانوادگی قاضى طباطبایى
نام پدر آیت الله سید حسین قاضى طباطبایى
نام معروف سیدعلى آقاقاضى طباطبایى
خاندان قاضی طباطبایی
نسب امام حسن علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1248/1/7
تاریخ تولد (قمری) 1285/12/13
مکان تولد ایران،آذربایجان شرقی،تبریز
تاریخ فوت (شمسی) 1326
تاریخ فوت (قمری) 1366
مکان فوت عراق،نجف اشرف
مکان دفن عراق،نجف اشرف،وادی السلام

تالیفات

حکایات

No image

لیاقت

No image

سیر و سلوک

No image

نماز شب

No image

توکّل

No image

تفکّر و مکاشفه

No image

تواضع

No image

رسیدگى به محرومین

No image

پیش گویى هاى قاضى

نصایح

No image

وصیت نامه استاد

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد چهارم

کتاب گلشن ابرار - جلد چهارم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS