دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید محسن امین (آیت الله سید محسن امین)

سید محسن امین (آیت الله سید محسن امین)
سید محسن امین (آیت الله سید محسن امین)

سید محسن امین

متوفاى 1331 ش.

آل امین در گذشته هاى دور قبیله «قشاقش» یا «قشاقیش» شهرت داشت و در حله روزگار مى گذراند. دست سرنوشت این مردم سخت کوش را به «جبل عامل» کوچاند مدتى پس از مهاجرت، ستاره اى به نام سید محمد امین در آسمان ریاست قبیله درخشید و بدین ترتیب «امین» زیور جاودان این خاندان شد. خاندانى که از وابستگان اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) به شمار مى آمد و نسب به امام على بن الحسین مى رساند.

عبدالکریم فرزند رئیس سید على و نوه سید محمد امین بود. از پیوند این نیک مرد عابد با دختر شیخ محمد حسین فلحه - دانشور پاک نهاد جبل عامل - گوهرى پدید آمد که سید محسن نام گرفت، روستاى «شقرا» را شهرتى جاودان بخشید و سال 1284 ق. را به عنوان سال میلاد خویش، تاریخى به یاد ماندنى ساخت.

سید محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسب دوانى را به یارى پدر، مادر و خویشاوندان آموخت. چون به 6 سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنویسى روى آورد و از محضر دانشوران قبیله کامیاب شد. در 1297 ق. به روستاى «عیثا الزط» شتافت و از سید جواد مرتضى دانشمند آن سامان بهره گرفت.

توقف در «عیثا الزط» تا حدود 1300 ق. به درازا کشید و با هجرت سید جواد به عراق پایان پذیرفت. سید محسن در این روستا با پرهیزگارى به نام شیخ محمد دبوق آشنا شد. مردمى هوشمند، پارسا، شیفته دانش و ادیب که سید محسن آشنایى با او را نعمتى الهى مى دانست. شرح قطر، صرف، شرح ابن ناظم بر الفیه، شرح جاربردى بر کافیه و مغنى از اندوخته هاى فرزند عبدالکریم در «عیثا الزط» بود.

با مهاجرت سید جواد نوجوان «شقرا» در پى استادى دیگر برآمد، سرانجام در 1301ق. به بنت جبیل رفت و هماره شیخ محمد دبوق از محضر سید نجیب فضل الله حسنى عیناثى و شیخ موسى شراره بهره برد. در این سالها دوست صمیمى اش شیخ محمد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سید محسن دیگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبیل تا 1304 ادامه یافت. در این سال شیخ موسى شراره دیده از جهان فرو بست و فرزند عبدالکریم که تا بحث استصحاب معالم پیش رفته بود. ناگزیر در جستجوى استادى دیگر برآمد. استادى که هرگز نیافت و چون توان مالى نداشت، هواى جنوب از سر برون کرده به گوشه نشینى، تدریس و مطالعه روى آورد. ولى دریغ که سرنوشت آسودگى بروى نمى پسندید. ستاره «شقرا» به خدمت نظام فرا خوانده شد و براى گریز از این امر سفرى دراز آغاز کرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنج سفرِ ناخواسته از پیکر برون سازد، ولى با بیمارى مرگ مادر روبرو شد.

سالهاى تاریک

بى تردید مرگ مادر براى دانشجوى جوان «شقرا» بسیار دشوار بود ولى هنوز امید به آموختن و پیشرفت در وجودش شعله مى کشید. امیدى که با درد دیدگان پدر و نابینایى وى به نومیدى گرایید. سرپرستى دو خواهر و پدر پیر، تنگدستى و نادارى، جوان «شقرا» را به کارهاى مادى، که هیچ تجربه اى در آن نداشت، کشید. البته در کنار همه این نامرادیها فراخوانى دوباره به خدمت نظام نیز بر فشار روانى فرزند عبدالکریم مى افزود. مشکلى که سرانجام به یارى شیخ ابوالخیر خطیب دمشقى، قاضى صور، از میان برداشته شد. او مدرسه حیدریه «عیثا الزط» را به صورت مدرسه اى معتبر و رسمى درآورد و دانشجویان شرکت کننده در آزمون سالانه را از گواهى تحصیلى برخوردار ساخت.

از رنجهاى سرپرستى خانواده و دورى از استادان دانشور که بگذریم در این روزگار خبرى دانشجوى جوان جبل عامل را شادمان ساخت. سرانجام تلاشهاى بزرگان بنت جبیل به بار نشست و سید مهدى حکیم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شیخ موسى شراره دیگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سید محسن نیز همراه همسرش به بنت جبیل روى آورد، ولى دریغ که روش استاد فرزانه جدید با شیخ موسى تفاوت داشت. او همه توانش را در ارشاد مردم به کار مى گرفت و اندک اندک سید محسن دریافت که هرچند بنت جبیل فقیهى شایسته یافته، ولى روزگار طلایى درس دیگر تکرار نخواهد شدپس به «شقرا» بازگشت.

در این هنگام گروهى از دانش آموزان جبل عامل و حمص، که آوازه شهرت گوهر «شقرا» بدانها رسیده بود، به آستان وى روى آوردند تا از خرمن اندوخته هایش بهره گیرند. سید محسن در کنار تدریس از مطالعه و پژوهش غافل نبود و در این سالها شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید را، که ارمغان یکى از سفرهاى پدرش به شمار مى آمد، مورد بررسى و مطالعه عمیق قرار داد. او بدین شیوه از زندگى خو گرفته بود که دیدار یک دوست همه چیز را دگرگون ساخت.

دیدار سبز

در یکى از روزهاى سال 1208 ق. شیخ حسین مغنیه به دیدار سید محسن شتافته، تصمیم گروهى از دانشجویان جبل عامل را با وى میان نهاد. او گفت: ما برآنیم که سمت عراق رویم، تو نیز بیا!

سید محسن که سالها در انتظار چنین فرصتى بود، نومیدانه پاسخ داد: بدین سفر شوقى شگفت دارم، ولى حال پدرم را مشاهده مى کنى، با او در این باره گفتگو کن!

پدر که بیش از هرچیز به نیکبختى فرزند مى اندیشید، پسر را به استخاره فرا خواند. استخاره سفر را نیک نمایاند و بدین ترتیب سید محسن در واپسین روزهاى رمضان 1308، بى هیچ درهمى، رهسپار عراق شد.

به سوى دریا

کاروان عاملیان پس از چند ماه به نجف رسید. سید محسن در نخستین فرصت خانه اى در محل «حویش» اجاره کرد و در درس بزرگان حوزه حضور یافت. سید على بن سید محمود عاملى، سید احمد کربلایى، شیخ محمد باقر نجم آبادى، شیخ الشریعه اصفهانى گروهى از استادان نجف شمرده مى شدند که ستاره «شقرا» را در آموختن کتابهاى شرح لمعه، قوانین و رسائل یارى دادند. سید محسن سپس در درس خارج اصول شیخ محمد کاظم خراسانى شرکت جسته، یک دوره اصول فقه از آن بزرگ مرد بهره برد و در کنار آن از درس فقه حاج آقا رضا همدانى و شیخ محمد طه نجف نیز کامیاب شد.

هرچند ستاره جبل عامل دانشجویى تهیدست بود و حتى نان خویش را از نیک مردى به نام حاج احمد نسیه مى خرید ولى پاکدلى و اخلاص در دانش اندوزى را با هیچ ثروتى عوض نمى کرد. بنابراین هنگامى که برخى از آشنایان از وى خواستند تا در درس استادى که توانایى مادى بسیار داشت حضور یابد، بى درنگ گفت: هرچند آن استاد دانشورى گرانقدر است ولى نمى توانم خود را راضى کرده، در درسى حاضر شوم که بهره مندى از ثروت استاد مى تواند یکى از انگیزه هاى آن شمرده شود.

روزهاى دشوار

سالهاى زندگى سید محسن در نجف، سالهایى دشوار بود. تنگدستى جانگزا، درگیرى دو قبیله مهم شهر با یکدیگر و از همه مهم تر انتشار بیمارى واگیر و در پى آن خشکسالى هریک به گونه اى خاص، دانش پژوهان را آزرده ساخته، آنها را از دانش اندوزى باز مى داشت. بیمارى واگیر که با تب شدید همراه بود، بسیارى از ساکنان شهر را گرفتار ساخت. در این شرایط سید محسن، شیخ موسى قبلان را به یارى خواند و رسیدگى به اوضاع دانشجویان بیمار جبل عامل را وظیفه خود قرار داد. این کار بسیار دشوار و توانفرسا بود. ستاره جبل عامل براى آنکه شیخ موسى خسته نگردد و در نتیجه از ادامه این امر مهم چشم نپوشد. کارهاى دشوارى چون شستن ظرفها، پاکیزه ساختن اتاق بیمار، آماده سازى و خوراندن دارو را خود به عهده مى گرفت و مردگان را به یارى شیخ موسى به گورستان رساخره، دفن مى کرد. در این گردباد مرگ بسیارى از ساکنان حریم آسمانى امیر مؤمنان به دیار جاودانگى شتافتند سید جواد عاملى، از نوادگان صاحب مفتاح الکرامه و خویشاوندان نزدیک سید محسن، نیز در شمار آنها جاى داشت. فرزند «شقرا» در سوگ سید جواد بسیار اندوهگین شده، مرثیه اى غمبار سرود.

چون تب بیمارى واگیر فرو نشست، رنجورى همسر، دانش پژوه خسته جبل عامل را در نگرانى فرو برد. او اینک علاوه بر کارهاى روزانه خویش باید به تیمار نوزاد و همسر بیمارش نیز مى پرداخت. هرچند سرانجام توفان دردها و ناتوانیها فرو نشست، ولى نگرانى و اندوه دانشور «شقرا» پایان نیافت. نامه عبدالکریمِ کهنسال که در آن سید محسن را به گزینش یکى از دو کار زندگى در «شقرا» و یا انتقال پدر به نجف ناگزیر ساخته بود، پژوهشگر تهیدست جبل عامل را در غمى جانکاه فرو برد.

او نه یاراى دل بریدن از نجف داشت و نه توان مالى انتقال پدر، ناگزیر به حرم امیرمؤمنان على(علیه السلام) پناه برد، امام را به یارى فرا خواند. این توسل سرانجام مؤثر افتاد، نامه دیگرى از «شقرا» رسید و عبدالکریم، فرزند را به تلاش در دانش اندوزى و فراموش کردن دشواریهاى زندگى پدر فرا خواند. البته کرامت علوى بدین نامه محدود نبود چند سال بعد سید عبدالکریم بى آنکه هزینه اى بر فرزند تحمیل کند، همراه گروهى از نیکان سمت نجف رهسپار شد. مسافران جبل عامل چنان عبدالکریم کهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند که او بعدها به فرزندش گفت: اگر گروهى از فرزندان همراهم بودند، هرگز اینگونه به من خدمت نمى کردند و اسباب آسایشم را فراهم نمى آوردند.

سرنوشت چنان تدبیر کرده بود که روشندل سالخورده جبل عامل به امید زندگى بهتر به عراق گام نهد و در روزهاى پایان عمر به تجربه دشوار خشکسالى عراق نشیند. خشکسالى شگفتى که به فروش کتابهاى سید محسن و زیور اندک همسرش انجامید. همزمان با پایان آن سالهاى سخت سید عبدالکریم زندگى را وداع گفت و به سفارش خود رد صحن حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) به خاک سپرده شد.

البته ستاره جبل عامل در کنار همه مشکلات نجف لحظه هاى زیبایى نیز داشت. لحظه هایى که پیاده تا کربلا راه سپردن، سفرهاى زیارتى به جایگاههاى مقدس و نشست با دوستان صمیمى را باید در شمار آنها جاى داد.

هجرت به کویر

نامه هاى فراوانى که شیعیان دمشق سمت نجف فرستادند، سرانجام سودمند واقع شد و دانشور بزرگ خاندان امین را به خدمت در آن سامان مشتاق ساخت. بنابراین در واپسین روزهاى جمادى الثانى سال 1319 ق. نجف را - پس از دو سال و نیم اقامت - ترک گفته، رهسپار دمشق شد و در روزهاى پایانى شعبان بدان شهر رسید.

آفتاب «شقرا» که به چیزى جز نیکبختى مسلمانان نمى اندیشید با همه توان براى از میان برداشتن سه عامل تیره روزى مؤمنان نا آگاهى، تفرقه و کژروى ها به نورافشانى پرداخت ایجاد مدرسه هایى براى آموزش و پرورش دختران و پسران، وقف زمین و ساختمانهایى براى پیشبرد اهداف آموزشى و چاپ و انتشار کتابهاى ویژه این آموزشگاهها بخشى از تلاشهاى دانشور بیدار جبل عامل در زدودن زنگار ناآگاهى و جهل از جامعه اسلامى به شمار مى آید.

نگارش کتاب «لواعج الاشجان» درباره شهادت امام حسین(علیه السلام) و نیز مجموعه پر ارزش «المجالس السنیه» در مناقب و مصایب معصومان پاک(علیهم السلام)) گوشه اى از کوششهاى وى در از میان برداشتن کژروى هاى موجود در برگزارى عزاى پیشوایان پاک بویژه حضرت امام حسین(علیه السلام)شمرده مى شود. البته آن بزرگوار بدین بسنده نکرده، با نوشتن رساله «التنزیه» ضربه اى اساسى بر پیکر کژاندیشان ناآگاه وارد ساخت. در پى انتشار این اثر، که با هدف پاکسازى گردهمایى مذهبى را از بدعتها و گمراهیها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، که برخى از دوستانش خطر «انقلاب عوام» را به وى گوشزد کردند. آفتاب درخشان دمشق خود در این باره مى گوید:

در برابر این رساله برخى از مردم برخاسته، هیاهو برپا ساختند و ناآگاهان را به هیجان آوردند... آنها در میان بخش گسترده ناآگاه جامعه چنین پخش کردند که فلانى (سید محسن امین) برپا داشتن عزاى امام حسین(علیه السلام) را حرام کرده و علاوه بر این مرا به خروج از دین متهم ساختند.

تبلیغات فراگیر درباره اندیشمند مصلح دمشق چنان مؤثر افتاد که حتى گروهى از گویندگان مذهبى در مسجدها به بیان گمراهیهایش پرداختند و برخى از مردم با گرو نهادن خانه خود و به دست آوردن اندکى پول، در جهاد نامقدس ضد سید محسن شرکت جستند.

تنها در توفان

1321 ق. براى دانشور پاک نهاد جبل عامل سال برآورده شدن آرزوهاى دیرین بود. او در این سال به زیارت بیت الله الحرام، مدینة النبى(صلى الله علیه وآله) و بیت المقدس توفیق یافت و با کوله بارى از خاطره، تجربه و آرزوى تکرار زیارت به «شقرا» بازگشت. اندک اندک 1322 ق. فرا رسید و آتش جنگ نخست جهانى شعله ور شد. سرور فقیهان جبل عامل که در چنان شرایطى هرگز دورى از دمشق را پسندیده نمى دید، فرآورده هاى کشاورزى اش را به بهایى اندک فروخته، رهسپار دمشق شد ولى بزودى دریافت که زندگى در روستاى «شقرا» آرام تر و بهتر است، بنابراین دیگر بار به زادگاهش روى آورد و با کار کردن در زمینهایى که از پدر به ارث برده بود، زندگى ساده اى را آغاز کرد. هرچند به سبب جنگ وضعیت اقتصادى روز به روز دشوارتر مى شد و عرصه بر تنگدستانى چون وى تنگ تر مى گشت، ولى مصیبتى سخت تر از قحطى همه منطقه را فراگرفت. این مصیبت چیزى جز بیمارى همه گیر «وبا» نبود. بیمارى وحشتناکى که هواى زرد نامیده مى شد و در یک روز - تنها در «شقرا» - دوازده قربانى بر جاى نهاد. مردم نگران از سرایت بیمارى مردگان را رها کرده، از شستن، حمل و تدفین آنها خوددارى مى کردند. دانشمند بزرگ جبل عامل این بار نیز مانند سالهاى بیمارى واگیر نجف، خدمت به انسانهاى دردمند را وظیفه خویش قرار داد و همراه «على زین» و «عشما بنت الذیب»، که به سبب تنگدستى به شستشوى مردگان تن داده بودند، به کار دشوار حمل و نقل و تدفین مردگان پرداخته، از کوچیدن به آبادیهاى سالم خوددارى کرد. او پس از سالها آن روزهاى تلخ را چنین به خاطر آورده است:

هنگامى که کسى مى مرد، «على زین» یا «عمشا» - یکى از این دو تن - او را مى شست. سپس من به خانه هاى مردم رفته، به آنان مى گفتم: خارج شوید. آنها برون آمده، جنازه را حمل مى کردند. من نیز پشت سر آنها مى رفتم، بر جنازه نماز مى گزاردیم و آن را به خاک سپرده، راه آبادى پیش مى گرفتیم ولى هنوز به خانه نرسیده، خبر جنازه دیگر مى رسید. ما دیگر بار به نماز و تدفین مى پرداختیم و بدین ترتیب همه روزِ ما در این کار مى گذشت. روزى زنى تهیدست درگذشت، هیچ کس حاضر نشد که زن در خانه اش شستشو داده شود. خرابه اى در آن نزدیکى بود، گفتم او را در خرابه شستشو دهید، ولى همسایگان جلوگیرى کردند. سرانجام گفتم وى را درون ظرف بزرگى که شیره انگور مى فشارند غسل دهند. اندکى بعد شستشو انجام یافت، ولى کسى نبود که جسد را به گورستان حمل کند. در این لحظه چند مرد و زن دیدم و آنها را به برداشتن پیکر واداشتم، سه سوى تابوت را به آنها سپردم و خود سمت چهارم را گرفتم. در راه به مردى برخوردیم که به جاى من زیر تابوت قرار گرفت. پس از اندکى راه پیمایى حمل کنندگان جسد، از غفلت من سود جسته، تابوت را در گوشه اى بر زمین نهادند...

این روزگار دشوار تا پایان جنگ جهانى ادامه یافت. سید محسن در یادآورى روزهاى ناگوار قحطى، بیمارى و گرسنگى این شعر را زمزمه مى کرد:

ثم انقضت تلک السنون و اهلها *** فکانها و کانهم احلام

مشکل عثمانیان

در این سالها دو تن از ساکنان «هرمل» به «شقرا» آمده، از دانشور بزرگ جبل عامل خواستند براى پایان دادن به درگیرى دو گروه از ساکنان آن دیار به «هرمل» سفر کند. هرچند با توجه به شرایط موجود سفر بدان آبادى کار آسانى نمى نمود ولى آفتاب «شقرا»، که از میان برداشتن درگیریهاى مؤمنان را وظیفه الهى خویش مى دانست، دشواریها را به جان خریده، روانه «هرمل» شد.

مسأله اى شگفت پیش آمده بود. یکى از سرمایه داران با بانویى ازدواج کرده، پیش از تولد فرزندش زندگى را وداع گفته بود. پس از مرگ وى همسرش پسرى به دنیا آورد. بستگان حاج محمد على ادعا مى کردند که نوزاد بدون آثار حیات تولد یافته است ولى همسر بر این باور بود که فرزندش زنده پاى به گیتى نهاده و پس از لحظه اى درگذشته است.

یکى از مسؤولان بلند پایه «هرمل» با ورود ستاره تابناک جبل عامل به وى گفت: از دو جهت در تنگنا واقع شده ایم یکى تنگناى اختلاف نژادها و مذهبها و دیگرى تنگناى دین که دست ما را بسته است.

سید محسن پاسخ داد: اختلاف نژادها و مذهبها موجب دشوارى و تنگناست، این را مى پذیرم ولى تنگناى دین قابل پذیرش نیست. مشکل حکومت عثمانى از ترک دین سرچشمه گرفته است. اگر شما به فرمانهاى پروردگار عمل مى کردید هرگز در سراشیبى سقوط و انهدام قرار نمى گرفتید.

آنگاه محفل دادرسى تشکیل داد و پس از تحقیق حق را با زن یافت. ولى از آنجا که هیچ کس حتى ماماى دهکده حاضر به گواهىِ حیات نوزاد در لحظه تولد نبود، ناگزیر از دو طرف خواست به صلح روى آورند. سپس در نشستى که با نمایندگان دو طرف داشت میان آنها صلح برقرار کرد و مسأله اى که مى رفت، به رویارویى دو قبیله انجامد، فرجامى نیک یافت.

باز در قدس

با پایان جنگ جهانى امیر فیصل بن الحسین فرمانرواى دمشق شد. سرور دانشوران جبل عامل، که در پى اصلاح امور مسلمانان بود، چنان مى پنداشت که مردى چون فیصل - با توجه به شیعه بودنش - مى تواند وى را در این امر مهم یارى دهد، بنابراین همراه گروى از دانشمندان جبل عامل به دیدارش شتافت و توانست از قدرت مالى وى براى پیشبرد امور فرهنگى، آموزشى مؤمنان بهره گیرد.

در پى این سفر جاذبه فلسطین یک بار دیگر آفتاب «شقرا» را سمت خویش کشاند. آنچه در این سفر بسیار قابل توجه مى نماید. توجه آن بزرگ مرد به وحدت صفوف دین باوران است. چون هنگام نماز عصر فرا رسید، خدمتکار مسجد صخره، که بزرگى و دانش سید را دریافته بود، آنها را به گوشه اى مسجد برد تا با خاطرى آسوده به عبادت پردازند. آفتاب شقرا پرسید: چرا ما را بدین جاى آورده اى؟ مى خواهیم در نماز جماعت شرکت کنیم.

خادم گفت: آقاى من ! شما با ما نماز مى گزارید؟

مرجع شیعیان جنوب لبنان و دمشق پاسخ داد: چرا با شما نماز نگزاریم؟ آیا ما و شما هردو مسلمان نیستیم؟

آنگاه همگى برخاسته، همراه امام مسجد نماز جماعت به جاى آوردند.

نماز باران

دانشور بزرگ جنوب لبنان علاوه بر دانش و روشن بینى از عرفان، یقین و معنویت فراوان بهره مى برد، پس از بازگشت به وطن مشاهده بى آبى زمین و بى ابرى پیوسته آسمان وى را در اندوه فرو برد. او، که همه چیز را از خداوند مى دانست، مردم را به تلاش در جلب عنایتهاى ویژه پروردگار فرا خوانده، به روزه در روزهاى چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه دعوت کرد و روز سوم فرمان داد در حالى که دامن جامه را فرو چیده اند، برهنه پاى و شکسته دل سوى دشت حرکت کنند. در دشت سید نیایشى سراسر فروتنى و پاکدلى به جاى آورد و در پى آن نماز باران گزارده، تا شامگاه هبه ندبه و نیایش ادامه داد. همزمان با اذان مغرب همه افطار کرده، نماز شامگاهى به جاى آوردند و سمت خانه هاشان روان شدند. هنوز به خانه نرسیده بودند که باران رحمت الهى فرو بارید و سراسر شب زمینهاى تشنه را کامیاب ساخت. البته این تنها نماز باران سید نبود و چند سال بعد نیز تکرار شد.

مرجع وحدت و استقلال

با فروکش کردن شعله هاى نبرد جهانى و اشغال سرزمینهاى اسلامى از سوى فرانسه و انگلیس، آفتاب «شقرا» به عنوان مرجع مؤمنان منطقه به تأیید، تقویت و هدایت نیروهاى استقلال طلب پرداخت. فرانسویان در نخستین اقدام پاشیدم بذرهاى تفرقه را تنها راه مقابله با مسلمانان یافتند. البته این امر با مهارتى ویژه انجام مى شد. براى مثال قانون ضد اسلامى وضع مى کردند و چون با مخالفت دانشمندان دینى و مردم روبرو مى شدند اهل سنت را از اجراى آن معاف مى ساختند. بدین ترتیب را دو گروه مسلمان از یکدیگر جدا مى شد. سید محسن در برابر این نقشه پلید ایستادگى کرده، با اقدامهاى خویش آن را بى اثر ساخت. او براى اینکه نشان دهد میان شیعه و سنى فاصله اى نیست در مدرسه علویه، که خود بنیاد نهاده بود، از استادان شیعه و سنى یکسان بهره مى برد. وحدت در این مدرسه چنان بود که على قضمانى - دانش آموز اهل سنت - به عنوان مؤذن انتخاب شده، هر روز به روش برادران اهل سنت در مدرسه اذان مى گفت. مرجع کهنسال شیعه خود را پدرى مهربان براى همه مسلمانان و بلکه همه انسانها به شمار مى آورد و درگیرى و نبرد میان آنان را شایسته مقام انسانیت نمى دانست روزى یکى از برادران اهل سنت نزدش شتافته، گفت: مى خواهم شیعه شوم.

سید فرمود: فرقى میان شیعه و سنى نیست. هروقت خواستى مى توانى به نظرات مجتهدان شیعه عمل کنى.

مرد که هرگز گمان نمى کرد بدین سادگى در جمع شیعیان جاى گیرد، همچنان از سید مى خواست او را شیعه کند. مرجع مسلمانان نگاهى مهرآمیز به وى افکنده، فرمود:

بگو لا اله الا الله، محمّد(صلى الله علیه وآله) رسول الله.

چون این مرد این کلمات را بر زبان راند، سید فرمود: اینک شیعه جعفرى شدى.

مرد شگفت زده و ناباورانه مجلس را ترک گفت.

کردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبل عامل سبب شد که استعمار هرگز نتواند نقشه اختلاف میان برادران مسلمان را پیاده کند.

البته آن مرد الهى تنها بدین مقدار بسنده نکرده، با سخنان روشنگرانه خویش مردم را به سوى استقلال و رهایى از بند بیگانگان فرا مى خواند. کاگزاران فرانسوى که وجود دانشمند پرنفوذى چون سید محسن را در صفوف مردم به سود خویش نمى دید بر آن شدند تا با سپردن مقام «رئیس علماى شیعه در سوریه و لبنان» بدان بزرگوار، وى را به خویش نزدیک ساخته، فعالیتهایش را تحت کنترل قرار دهند. آفتاب «شقرا» از پذیرش پیشنهاد افسر فرانسوى سرباز زده، فرمود:

من از سوى خداوند وظیفه اى که یادآورى کردید، به عهده دارم و کسى که از سوى پروردگار وظیفه اى را به عهده گرفته، ممکن نیست از سوى فرمانده شما نیز بدان گمارده شود. پس به خاطر اعتمادى که فرمانده به من نشان داد، تشکرم را به وى ابلاغ کن و بگو خداوند به یارى قناعت مرا از خانه خوب، اتومبیل ویژه، مقام والا و همه آنچه پیشنهاد کردید، بى نیاز ساخته است.

البته مرجع بزرگ مسلمانان و سوریه هرگز به نجات کشور و مردمى خاص نمى اندیشید. در نگاه آسمانى وى همه کشورهاى اسلامى وطن شمرده مى شدند و همه ساکنان آن برادران یکدیگر به شمار مى آمدند. بنابراین هنگامى که فلسطین به وسیله بریتانیا اشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به میدان مبارزه گام نهاد و مردم را به دفاع از آن فرا خواند.

ناگفته پیداست که تلاشهاى خستگى ناپذیر آفتاب «شقرا» در از میان برداشتن اختلافها و پیشگیرى از تفرقه مسلمانان به زمانى خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس از استقلال نیز بر وحدت ارج بسیار مى نهاد و هیچ چیز را با این گوهر رهایى بخش معاوضه نمى کرد. براى مثال هنگامى که دولت سوریه قانون انتخابات را تصویب کرد، در اطلاعیه اى اعلام داشت که تعدادى از کرسیهاى مجلس را در اختیار اهل سنت و بقیه را در اختیار اقلیتهاى مذهبى قرار داده است. مرجع بزرگ شیعه در برابر این قانون که آشکارا شیعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته، در گروه اقلیتها قرار مى داد، ایستادگى کرد و در نامه اى به سران دمشق یادآور شد که شیعه مسلمانان را یک گروه مى داند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمى شمارد.

بدین ترتیب حکومت قانون را اصلاح کرد و شیعه و سنى را در یک گروه جاى داد. مجموعه تلاشهاى آن فقیه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوریه دولت را بر آن داشت که نام محله زندگى آن آفتاب بى غروب را به محله امین تغییر دهد.

آن بزرگوار در 1352 ق. فرصت یافت تا دیگر بار به عراق شتابد و از زیارت پاکان آن دیار بهره مند شود. سید پارسایان لبنان و سوریه پس از توقفى اندک در عراق راه ایران پیش گرفت. او در بهار 1352 ق. بدان سرزمین گام نهاد و ضمن زیارت امام هشتم، على بن موسى الرضا بخشهایى از کتاب نفیس اعیان الشیعه را نیز به پایان رساند.

فصل مرثیه

سرانجام رجب 1371 ق. فرار سید و سرور دانشوران لبنان پس از مدتى بیمارى، سرانجام براى همیشه دیده از جهان فرو بست.

مؤمنان پیکر پاکش را تا زینبیه دمشق همراهى کردند و چنانکه سفارش کرده بود، همراه ادوات، عینک و قلمهایش به خاک سپردند.

از آن بزرگ مرد علاوه بر شاگردان فرزانه، حدود 100 جلد کتاب و رساله بر جاى مانده است. کتابهاى گرانقدرى که باید اعیان الشیعه، تاریخ جبل عامل، البحر الزخار فى شرح احادیث الائمة الاطهار، حذف القتول عن علم الاصول، حاشیه بر عروة الوثقى، المجالس السنیه فى مناقب و مصائب العترة النبویه و لواعج الاشجان را از مهم ترین آنها به شمار آورد.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید محسن
نام خانوادگی امین
نام پدر سید عبدالکریم
نام معروف سید محسن امین
نسب امام زین العابدین علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1246
تاریخ تولد (قمری) 1284
مکان تولد لبنان،جبل عامل،روستای شقراء
تاریخ فوت (شمسی) 1330
تاریخ فوت (قمری) 1371
مکان فوت سوریه،دمشق
مکان دفن سوریه،دمشق

استادان

تالیفات

حکایات

No image

به سوى دریا

No image

هجرت به کویر

No image

تنها در توفان

No image

نماز باران

نظر ایشان درباره دیگران

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

کتاب گلشن ابرار - جلد دوم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم حاج امینى، معروف به امینى، در سال 1304 ش. مصادف با 1345 ق. در شهر نجف آباد پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش، حسین، کشاورز بود و قطعه زمین کوچکى داشت که با زراعت و فروش محصولات مزرعه و باغ خویش، زندگى خود و خانواده اش را تأمین مى کرد. ابراهیم فرزند آخر خانواده بود. او از همان کودکى تحت تربیت مادرى پاکدامن و پدرى پارسا و پرهیزگار رشد و نمو کرد و در خانواده اى صمیمى و باصفا، روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.
Powered by TayaCMS