دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شيخ جعفر مجتهدي (ره) 9

روزی در فصل زمستان هنگام خروج از منزل از شدت سرما دو عبا بر دوش انداختم در بین راه به سیدی از دوستان برخورد نموده و پس از اینکه مقداری از مسیر را با ایشان طی کردم متوجه شدم که از سرما بخود می لرزد، فوراً یکی از آن دو عبا را که بر دوشم بود و تازه تهیه کرده بودم به ایشان دادم.
No image
شيخ جعفر مجتهدي (ره) 9

مردی از تبار سلمان

مهربانی با مادر

دستگیری از اولاد حضرت زهرا علیها السلام

سلام از طرف حضرت امیر علیه السلام

اسم اعظم الهی

محبت جناب جعفر طیار علیه السلام

پاداش احسان به سادات

زیارت به نیابت مادر

احاطه مردان الهی به تمام علوم

سیره واقعی یک سالک الی الله

رعایت ادب و پذیرایی از مهمان

مردی از تبار سلمان

مهربانی با مادر

جناب آقای میرزا هاشم زاده نقل کردند:
زمانی که آقای مجتهدی در یکی از اتاقهای باغ رضوان مشهد بسر می بردند، یک روز صبح که صبحانه تهیه کرده بودند، جوانی را همراه خود به آنجا آوردند و سه نفری صبحانه خوردیم، بعد از صرف صبحانه هنگامی که آقا تشریف بردند، از آن جوان سؤال کردم، شما چگونه با آقا آشنا شدید و چه کار داشتید؟
گفت من بیکار بودم و فکر کردم این آقا در اینجا مشغول کار می باشند، لذا از ایشان خواستم کاری به من بدهند تا مشغول آن شوم، هنگامی که این درخواست را نمودم به من فرمودند: شما با مادرتان قهر کرده و به اینجا آمده اید، مگر صدای گریه او را نمی شنوید؟همینکه این مطلب را فرمودند، درکمال تعجب صدای گریه مادرم را شنیدم و بسیار متأثر و متأسف شدم! سپس فرمودند: در جیب خود سه تومان پول داری، این مبلغ را هم بگیر و بعد از صرف صبحانه به نزد مادرت برو و با او مهربانی کن و دیگر او را ناراحت نکن که خسرالدنیا و الآخره خواهی شد

دستگیری از اولاد حضرت زهرا علیها السلام

حجت الإسلام گل محمدی نقل کردند:
آقای مجتهدی می فرمودند: زمانی که در مشهد مقدس سکونت داشتم اطلاع پیدا کردم، سیدی از اولاد حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در کنار خیابان چادری زده و با اهل و عیال خود در آن زندگی می کند، با شنیدن این خبر قرار و آرامش از من سلب شد، بعد از تفحص از علت این واقعه متوجه شدم که این سید یک سال است به علت عدم توانایی مالی نتوانسته است مال الأجاره اش را پرداخت کند و صاحب خانه او را بیرون کرده است، و او به ناچار در کنارخیابان چادری زده و در آن زندگی می کند.پس از اطلاع از این مطلب فوراً به سراغ صاحب خانه رفته و مال الأجاره ای که عقب افتاده بود را پرداخت کردم، آنگاه منزلی به مدت یک سال اجاره نموده و هزینه یک سال اجاره را جلوتر پرداخت کردم، سپس نزد آن سید رفتم و کلید خانه را به او تحویل دادم و گفتم این خانه از طرف حضرت رضا علیه السلام می باشد و اجاره آن تا یک سال پرداخت شده و بعد از آن هم خدا بزرگ است، فقط خدا می داند در آن روز چقدر آن سید خوشحال شد، به طوری که از فرط خوشحالی به شدت اشک شوق می ریخت.همان شب در عالم خواب خدمت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدم و آن جناب به پاس اینکه دل سیدی از اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به دست آورده بودم بسیار به من محبت کرده و علم کیمیا را به من آموختند آقای مجتهدی در حالی این حکایت را نقل می کردند که به شدت می گریستند و به دوستان می فرمودند: دل ، دل شکسته ای را به خاطر خدا آباد کردن آن هم به گونه ای که دست چپ از دست راست باخبر نشود، از مهمترین اعمال سلوک الی الله می باشد

صدها فرشته بوسه بر آن دست می زنند
کز کار خلق یک گره بسته واکند

تا آنجا که در توان دارید در انجام این مهم سعی کنید تا خداوند هم در موقع اضطرار از شما دستگیری نماید

سلام از طرف حضرت امیر علیه السلام

جناب آقای مصطفی حسنی می گفتند:چندین سال قبل توسط اداره اوقاف تفسیری از قرآن به نام تفسیر نسفی به چاپ رسید که در آن در ذیل آیه هفده سوره آل عمران از غاصبین حق مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمجید شده بود.جناب آقای حاج غلامعلی فرجی که از خادمان و دلسوختگان مخلص حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می باشد با دیدن این مطلب تا شب بر مظلومیت حضرت امیرعلیه السلام گریه می کردند و شب را نیز با ناراحتی به صبح می رسانند، هنگام صبح شخصی از طرف آقای مجتهدی نزد ایشان آمده و گفت آقا با شما کاری دارند، وقتی این عزیز دلسوخته خدمت آقای مجتهدی رسیده بودند ایشان به او می گویند: بخاطر اینکه شما دیروز بر مظلومیت حضرت امیر (علیه السلام) زیاد گریه کردید از دیشب تا صبح حضرت مولا علی (علیه السلام) سه مرتبه به شما سلام رساندند

اسم اعظم الهی

جناب آقای مصطفی حسنی نقل کردند:هنگامیکه آقای مجتهدی در منزل آقای حاج فتحعلی اقامت داشتند، جهت دیدار از ایشان با عده ای از دوستان به قزوین سفر کردیم و به عنوان هدیه قالیچه ای که بر روی آن نام مبارک «یا قائم آل محمد» نقش بسته بود را به همراه خود بردیم. هنگامی که خدمت آقا رسیده و قالیچه را تقدیم نمودیم ایشان با ادب و احترام خاصی قالیچه را بوسیده و حکایتی را در خصوص اسم اعظم پروردگار بیان فرمودند.آقای مجتهدی گفتند : زمانی که در نجف اشرف اقامت داشتم به حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم: یا مولی، اسم اعظم را به من عطا فرمایید. حضرت فرمودند:شیخ جعفر، شما به مسجد کوفه بروید و در یکی از حجره ها بیست و یک شبانه روز اقامت کنید و به خادم مسجد بگویید که روزها درب حجره را به روی شما بسته و شبها باز نماید. هر شب در صحن مسجد کنار استوانه میان مسجد در مقام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنشینید و به این ذکر مشغول شوید. همچنین در طی این مدت غذای حیوانی نخورید و با کسی صحبت نکنید.
روزها و شبها یکی پس از دیگری می گذشت و در این بیست و یک شبانه روز به ریاضت و شب زنده داری خود ادامه می دادم و به دستور حضرت امیر علیه السلام کاملاً عمل می کردم.سرانجام شب بیست و یکم فرا رسید و مشغول ذکر بودم و تا نزدیکی های صبح از اسم اعظم خبری نشد.
به حضرت مولی عرض کردم: یا مولی، من طبق دستور شما وظایفم را انجام دادم!
در این هنگام ناگهان ستونی از نور از جانب آسمان به طرف همان استوانه ای که من در کنار آن نشسته بودم، درخشش کرد و ندایی بلند شد که؛شیخ جعفر، «اسم ولیّ هر زمان اسم اعظم الهی است و با گفتن این قضیه، حالت عجیبی به ایشان دست داد و به شدت منقلب شدند و در همان حال به ما سفارش کردند که : قدر و ارزش خود را بدانید، شما که در مسجد جمکران خدمت می کنید، توجه داشته باشید که با اسم اعظم الهی روبرو هستید

محبت جناب جعفر طیار علیه السلام

حجت الإسلام و المسلمین گل محمدی می گفتند:
یک روز آقای مجتهدی به من فرمودند: جناب جعفر طیار (علیه السلام) به شما خیلی محبت دارندعرض کردم به چه مناسبت ایشان به من محبت دارند؟! فرمودند: شما هر روز برای ایشان هدیه ای می فرستید مجدداً سؤال کردم چه هدیه ای؟ فرمودند: شما هر روز برای ایشان قرآن می خوانیدو مطلب همانطور بود که آقا فرمودند.بنده هر روز دو مرتبه «سوره یس» را قرائت می کردم و به حضرت جعفر طیار (علیه السلام) هدیه می نمودم و تا آن موقع جز خدا هیچ کس از این عمل خبر نداشت.

پاداش احسان به سادات

حجت الإسلام گل محمدی نقل کردند: روزی در فصل زمستان هنگام خروج از منزل از شدت سرما دو عبا بر دوش انداختم در بین راه به سیدی از دوستان برخورد نموده و پس از اینکه مقداری از مسیر را با ایشان طی کردم متوجه شدم که از سرما بخود می لرزد، فوراً یکی از آن دو عبا را که بر دوشم بود و تازه تهیه کرده بودم به ایشان دادم.بعد از ظهر همان روز که به منزل آقای مجتهدی رفتم، ایشان نگاهی به من کرده و تبسمی نمودند. آنگاه فرمودند: آقاجان، ائمه اطهار (علیهم السلام) به شما توجه دارندعرض کردم: من به غیر از معصیت و شرمندگی کاری نکرده ام.فرمودند: خیر آقاجان، اینطور نیست که می فرمایید، شما کارهای خوبی انجام می دهیدپرسیدم مثلا ً چه کاری؟ مجدداً تبسمی نموده و فرمودند: شما به اولاد ایشان محبت دارید، بله، به یکی از اولاد ایشان محبت چشمگیری کرده اید، ائمه اطهار (علیهم السلام) هم در قبال آن به شما لطف دارندآقای مجتهدی طوری صحبت می کردند که گویا عبایی را که به آن سید محترم داده بودم دیده بودند!!

تولی و تبری

جناب آقای بیگدلی نقل می کردند:
آقای مجیدی که یکی از نوکران و خدمتگذاران به ساحت مقدسه بی بی دو عالم حضرت زهرا (علیها السلام) بودند، در ایام عیدالزهراء مراسم جشن و سرور ترتیب می داده و با انجام کارهای ملیح و حرکات شیرین مردم را به خنده در می آوردند و در آن ایام کسی به غیر از ایشان مراسمی برگزار نمی کرد.
روزی به آقای مجتهدی عرض کردم، آقای مجیدی که هر سال مراسم عیدالزهراء برپا می کردند امسال از برگزاری آن صرف نظر کرده ، اما در عالم رؤیا به زیارت حضرت زهراء (علیه السلام) مشرف شده و بی بی به ایشان دستور می فرمایند که مراسم را برپا کند، هنگامی که این مطلب را به آقا عرض کردم، فرمودند: آقای مجیدی را نزد من بیاورید، می خواهم ایشان را ببینم وقتی که پیغام آقای مجتهدی را به آقای مجیدی رساندم، با ذوق و شوق تمام خدمت آقا رسید و هنگام ورود مقابل ایشان از خود حرکاتی نشان داد که موجب خندیدن و مسرور گشتن آقا گردید، سپس آقای مجتهدی مبلغ بیست تومان که در آن موقع مبلغ قابل توجهی بود به آقای مجیدی داده و فرمودند: این پول حواله حضرت است بگیرید و هیچگاه دست از ارادت و خدمتگذاری برندارید و در جهت برگزاری مراسم عیدالزهراء بسیار تأکید فرمودند در این هنگام آقای مجیدی شروع به گریه کرده و به من گفت آقای مجتهدی از کجا می دانستند که من مبلغ بیست تومان قرض دارم؟!امروز قبل از اینکه به منزل آقا بیایم به حرم حضرت معصومه (علیها السلام) مشرف شده و عرض کردم مبلغ بیست تومان بدهکار می باشم و آبرویم در خطر است و از این موضوع غیر از من و بی بی هیچکس خبر نداشت، اکنون متحیرم که چگونه آقای مجتهدی از این مطلب باخبر شده اند؟!آقای بیگدلی می گفتند: به آقای مجیدی گفتم: آقای مجتهدی دائماً با حضرات ائمه (علیهم السلام) در ارتباط هستند.

زیارت به نیابت مادر

جناب آقای یزدان پناه تعریف کردند:
چندین سال قبل که می خواستم به پابوس حضرت رضا (علیه الاف التحیه و الثناء) مشرف شوم جهت خداحافظی نزد مادرم رفته و به ایشان گفتم: قصد زیارت حضرت رضا (علیه السلام) را دارم چه چیزی دوست دارید برای شما سوغات آورم؟
مادرم گفتند: چیزی جز سلامتی تو را نمی خواهم اما وقتی مشرف شدی یک زیارت به نیابت من بجا آور. بنده هم قبول نموده و به مشهد مقدس رفتم و پس از زیارت حضرت رضا (علیه السلام) خدمت آقای مجتهدی رسیدم، در آنجا به ایشان عرض کردم: آقاجان توجهی کنید تا حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام عنایتی فرمایند و گشایشی در کارهایم حاصل شود.
ایشان نگاهی به من کرده و فرمودند: به یاد دارید وقتی می خواستید به مشهد بیایید، مادرتان چه گفت؟عرض کردم: خیر آقاجان چه گفت؟فرمودند: وقتی شما جهت خداحافظی نزد مادرتان رفتید و گفتید چه چیزی برایتان به سوغات آورم. گفتند: من سلامتی تو را می خواهم ولی یک زیارت به نیابت من بجا آور. شما سه روز است به مشهد آمده اید ولی زیارتی که به نیابت مادرتان قبول نمودید را انجام نداده اید. این زیارت برای ایشان نوشته شده است و انجام آن بر عهده شما می باشد و گشایش کار شما به انجام فرمان مادر می باشدآقای یزدان پناه می گفتند: اتفاقاً آن روز مصادف بود با روز شهادت حضرت رضا (علیه السلام) و من در آن روز حضرت را به نیابت مادرم زیارت کردم و پس از آن مشکلات من یکی پس از دیگری حل شد.

احاطه مردان الهی به تمام علوم

از حکیم فرزانه آیت الله سیدعبدالکریم کشمیری نقل شد که:
روزی خدمت آقای مجتهدی رفته و در محضرشان نشسته بودم، در این موقع طلبه ای وارد شده و بعد از مدت کوتاهی سؤالی بسیار صعب و دشوار مربوط به علم فلسفه مطرح نمود و خواستار جواب آن از جعفر آقا شد.با خود گفتم: آخر ای عزیز! این چه سؤالی است که از ایشان می پرسی؟! ایشان که فلسفه نخوانده اند.جناب جعفر آقا که سر به زیر نشسته بودند بعد از کمی تأمل ناگهان سر خود را بلند کردند و شروع به پاسخ نمودند و آنچنان مسأله صعب فلسفی را حل کردند و پاسخش را به آن طلبه تفهیم کردند که گویی تمام علم فلسفه در مشت این مرد خدا بود به طوری که باید ملاصدرا هم بیاید و نزد ایشان فلسفه بیاموزد.آقای کشمیری می فرمودند: من که استاد فلسفه بودم از این جواب بسیار متعجب و متحیر گشتم.

سیره واقعی یک سالک الی الله

استاد مجاهدی حکایت جالبی از اقامت ایشان در کوه خضر نقل می کنند :هنگامی که حضرت آقای مجتهدی در قم اقامت داشتند با مسجد مقدس جمکران و کوه خضر (= در نزدیکی های روستای جمکران) بسیار مأنوس بودند. در آن زمان هنوز مسجد همان حالت قدیمی خود را داشت و معنویت عجیبی بر فضای آن حاکم بود و ایشان می فرمودند:

مسیر عبور حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – از زمینی که مسجد مقدس جمکران در آن واقع است. هنوز روشن و عطرآگین است و جان آدمی را می نوازد و آدمی را به خضوع و خشوع وا می دارد

برزمینی که نشان کف پای تو بودسال ها سجده صاحبنظران خواهدبود

کوه خضر نیز از اماکن مورد علاقه ایشان بود و در آن جا خلوت می کردند و به دعا و توسل می پرداختند. آن سال تصمیم گرفته بودند که اربعینی را در کوه خضر سپری کنند و لذا ده روز پیش از فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به کوه خضر رفتند و در اتاقی که در آنجا بود ساکن شدند و ارتباطشان را جز با معدودی از دوستان قطع کردند.بعد از گذشت روزها آخرین روز از ماه مبارک رمضان فرا رسید و جناب آقای مجتهدی فرموده بودند که در آخرین روز ماه مبارک مهمان آقای حاج میرزا یدالله غروی خواهم بود.
حجت الاسلام غروی از علاقه مندان و اطرافیان حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی بودند و با آقای مجتهدی نیز الفتی دیرینه داشتند، منزل مسکونی ایشان درخیابان بهار بود و دوستان بعد از افطار برای دیدار آقای مجتهدی در آنجا جمع شده بودند و حضرت آقای مجتهدی پاسی از افطار گذشته بود که آمدند.
ایشان در مدت این چهل روز به خاطر روزه داری و غذای بسیار کمی که مصرف کرده بودند و نیز به علت شب زنده داری ها و ریاضات شرعی، به طور محسوسی لاغر و تکیده شده بودند ولی طراوت وجودی شان بیشتر از پیش به نظر می رسید.پس از ورود به خانه و احوال پرسی از دوستان، دست و روی خود را در آب زلال حوضی که در وسط حیاط بود شستشو دادند و بعد دستمالی از جیب پیراهن بلند عربی خود درآوردند و همین که آن را باز کردند تا دست و روی خود را خشک کنند، حال ایشان منقلب شد! و انقلاب حال شان به خاطر مورچه ای بود که در داخل دستمال دیده بودند!دستمال را آهسته جمع کرده و در جیب خود گذاشتند و فرمودند: من ناخواسته این مورچه را از لانه خود دور کرده ام و آوارگی او را نمی توانم تحمل کنم! باید بروم! قبض او مرا آزار می دهد! دوستان هر چه اصرار کردند که شما خسته اید و تازه از راه رسیده اید، اجازه دهید تا با ماشین سواری شما را تا کوه خضر همراهی کنیم، نپذیرفتند و فرمودند: تاوان این غفلت، پیاده رفتن به کوه خضر و پیاده برگشتن است حضرت آقای مجتهدی پیاده به کوه خضر رفتند و در جایی که بیتوته می کردند مورچه را به لانه خود رهنمون شدند و پس از گذشت چند ساعت به قم بازگشتند.

رعایت ادب و پذیرایی از مهمان

استاد مجاهدی نقل می کنند :
مرحوم حاج غلامحسین کریمی زرگر در شهر قم اقامت داشت و از شاگردان معلم بزرگ عرفان و اخلاق مرحوم حاج میرزا جواد ملکی تبریزی بود پس از اقامت جناب آقای مجتهدی در قم، ایشان نیز در زمره دوستان یکدل و یکرنگ ایشان درآمد .
یک روز مرحوم حاج مرشد، حضرت آقای مجتهدی و تنی چند از دوستان ایشان را به صرف ناهار دعوت کرده بودند همین که سفره پهن شد، حضرت آقای مجتهدی در حالی که از حاج مرشد عذرخواهی می کردند برخاستند فرمودند:از تبریز میهمان رسیده است! باید بروم!یکی از خصوصیات بارز حضرت آقای مجتهدی، ادب زاید الوصف ایشان بود و سعی می کردند با همه رفتاری مؤدبانه داشته باشند و به اصول اخلاقی به شدت پای بند بودند، ولی هنگامی که به قول خودشان «حواله» می رسید وضع فرق می کرد. بلافاصله برمی خاستند و به دنبال انجام مأموریتی که داشتند، می رفتند و اگر میهمان کسی بودند از او عذرخواهی می کردند.آن روز به هنگام صرف ناهار، همین اتفاق افتاد و من هم با کسب اجازه به همراه ایشان از خانه بیرون آمدم.در آن هنگام، حضرت آقای مجتهدی در ایام تابستان در منزل مرحوم آقای صدرایی اقامت داشتند و صاحبخانه به هنگام مسافرت کلید خانه را در اختیار ایشان گذاشته بود.
در اثنای راه از حضرت آقای مجتهدی پرسیدم:به کجا تشریف می برید؟فرمودند:به منزل آقای صدرایی! و بعد افزودند که زوج جوانی از بستگان آقای صدرایی از تبریز به قم آمده اند و هم اکنون دارند دق الباب می کنند! خدا را خوش نمی آید که در این گرمای تابستان ناامیدانه بازگردند!منزل آقای صدرایی در انتهای کوچه حجتیه درکوچه حرم قرار داشت. وقتی که به آنجا رسیدیم، زن و مرد جوانی در حالی که کیف و ساکی به دست داشتند پشت در ایستاده بودند و انتظار می کشیدند!حضرت آقای مجتهدی به آن دو خوش آمد گفتند و در نهایت عطوفت و مهربانی در خانه را گشودند و سرگرم پذیرایی از آنان شدند و مصرانه از آن دو خواستند که در غیاب آقای صدرایی و تا هنگامی که در قم هستند در همان منزل اقامت کنند!

ماخذپارسی بلاگ

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آیت الله حاج میرزا محمد غروی تبریزی (آیت اخلاص)

او يكي از علماي واقعي و زاهد بود و تا آخر عمر، تدريس را ترك نكرد . در سرما و گرما و با كهولت سن، راه طولاني را پياده به مدرسه طالبيه مي آمد . چند بار شاگردانش عرض كردند: «حاج آقا چرا سوار تاكسي نمي شويد؟» فرمود: «من كه توان آمدن دارم، چرا مال امام را خرج كنم؟
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

مرحوم حاج عباسعلی حسینی

در این بخش سیره ی تبلیغی مرحوم حاج عباسعلی حسینی بیان شده است.
No image

حاج شیخ حسن حجتی واعظ

رحوم حجتي واعظ، سخنوري بصير، شجاع، بليغ و فصيح بود . هنوز هم بعد از چهل سال از خاموش شدن اين خورشيد درخشان شمال، در افواه و السنه مردم سخن از ملاحت و شيريني سخنان وي مي رود .
No image

امام خمینی (ره) آینه مهر و قهر

امام در طول شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعيين شده نداشتند . با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت - هر كدام، نيم تا يك ساعت - به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم خدمت ايشان مي رسيديم و مسائل خودمان را مطرح مي كرديم.

پر بازدیدترین ها

No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)1

جت الإسلام دکتر محمد هادی امینی، فرزند برومند مرحوم آیت الله علامه امینی صاحب کتاب نفیس «الغدیر» نقل کردند:در سال 1349 هـ ش پس از وفات مرحوم پدرم علامه امینی، به خاطر تألیف و نشر کتابی به نام «قهرمان فخر» که در آن مطالبی بر ضد حزب بعث درج شده بود؛ دولت عراق تصمیم به جلب و محاکمه من گرفت.لذا مجبور به ترک نجف اشرف و عازم ایران شدم و در تهران اقامت گزیدم.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)8

جناب مجتهدی در مورد عظمت معنوی جناب حافظ برای استاد مجاهدی نقل کرده اند :روزی مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های اهل بیت را تر و خشک کنم! ایشان می فرمودند:بعد از اتمام ماموریت ، از خانه که بیرون آمدم، مأموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)10

زمانی که آقای مجتهدی در قم بسر می بردند، دهه اول ماه محرم در منزلشان مراسم سوگواری و عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برپا بود، یک روز عاشورا که در خدمتشان بودیم و بیرون اتاق در حیاط، مراسم عزاداری برقرار بود، یکمرتبه حالشان دگرگون شد و شروع به بیان صحنه ای از روز عاشورا نمودند و به طوری آن را مجسم کردند که هر روز عاشورا آن صحنه در نظرم آمده و هرگز آن را فراموش نمی کنم.
No image

آیت الله آقا سید محمدتقی معصومی اشکوری رحمه الله

مرحوم آيت الله معصومي اشكوري مردي بزرگ وصاحب كشف و شهود بود و آن گونه كه مشهور است و خود آن جناب در كتاب دو چوب و يك سنگ ذكر كرده است، اسم اعظم را مي دانست و داراي كراماتي عجيب و غريب بوده و عارف به معارف شيعه، عالم به علوم ادب و فقه و اصول و منطق و كلام و علوم غريبه بوده و آن گونه كه مشهور است، داراي طي الارض بوده است .
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)3

انه اجدادی مرحوم حجت الاسلام برقعی محل آمد و شد علمای ربانی و دوستان آل الله در قم بود و خود ایشان نیز در اقامه عزاداری برای سالار شهیدان سعی بلیغی داشتند و معمولاً در دهه اول محرم هر سال پر رونق ترین مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در منزل ایشان برگزار می شد و مورد عنایت طبقات مختلف مردم بود زیرا قدمت یکصد ساله داشت و نذورات بسیاری که هر سال در اختیار این بیت قرار می گرفت حاکی از نتایجی بود که مردم متدین قم و دیگر شهرها از توسلات خود در آنجا می گرفتند.
Powered by TayaCMS