4. صراحت در بيان

يکي از روش هاي تبليغي معصومان(ع) اين بود که اهداف، برنامه ها و باورهاي خود را روشن و بدون ابهام بيان مي کردند، و با گوشه و کنايه با مردم حرف نمي زدند تا حجّت بر ايشان تمام شود:

«لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ.»[1]

اساساً معصومان(ع) برگزيدگان خداوند متعال و پيام آور اويند؛ ازاين رو موظف اند پيام حضرت حق را بدون کم و کاست به مردم برسانند. يکي از معاني «بيان مبين» که در قرآن کريم مکرّر در وصف پيام انبياء آمده همين است؛ يعني روشن و آشکار پيام را منتقل مي کردند.

حضرت ابراهيم(ع) با صراحت در برابر مشرکان اعتقاد خويش نسبت به خداوند متعال را اعلام کرد:

«قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.»[2]

هم چنين حضرت نوح(ع) به مخالفان خود اعلام کرد:

«إِنِّي أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ.»[3]

پيامبر(ص) از روز نخست بعثت ديدگاه خود را در باره وحدانيت و ربوبيت حضرت حق اعلام فرمود و بت پرستي را کاري غير عقلاني شمرد، و به تدريج برنامه هاي اجتماعي و اخلاقي را بيان کرد:

«قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ.»[4]

5. فصاحت و بلاغت[5]

يکي از ويژگي هايي که معصومان(ع) از آن برخوردار بودند و در جذب مردم بسيار مؤثربوده، فصاحت و بلاغت آنان است.

علي(ع) در اين باره مي فرمايد:

«اِنّا لاُمَراءُ الکلامِ و فينا تنشَّبَت عُروقُهُ و عَلينا تَهَدَّلَت غُصُونُهُ.»[6]

پيامبر اکرم(ص) در نزد قوم عرب، به خاطر فصاحت و بلاغت و رسايي زبان، بسيار مورد توجه بود. عربي که در فصاحت و بلاغت توانايي قابل توجه داشت در برابر سخن شيوا و رساي پيامبر(ص) توان ايستادگي نداشت و لذا سران شرک از هم نشيني افراد، مخصوصاً جوانان با حضرت(ص) جلوگيري مي کردند.

خداوند متعال نه تنها زبان قرآن را به بلاغت وصف مي کند؛ پيامبر(ص) را نيز به آن توصيه مي نمايد:

«وَ عِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا.»[7]

«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ.»[8]

امام حسن(ع) از دايي خود «هند بن ابي هاله» در توصيف پيامبر(ص) چنين نقل کرده است:

«يفتتحُ الکلامَ و يختمه بأشداقه، يتکلم بجوامع فصلاً لافضول فيه و لاتقصير»[9]

موسي بن محمد تميمي از پدرش چنين نقل مي کند: نزد پيامبر(ص) بوديم. اصحاب گفتند: ما فصيح تر از تو نديديم. چه چيز تو را چنين فصاحتي داده است؟ پيامبر(ص) فرمودند:

«و ما يمنعي من ذلک و بلساني نزل القران بلسان عربي مبين»[10]

درباره بلاغت علي(ع) سخن شناسان و اديبان برجسته عرب، سخنان بلندي دارند که به برخي از آن ها اشاره مي کنيم.

عبدالحميد کاتب، اديب برجسته سده دوّم که او را به سبب مهارتش در کتابت، آغازگر فنّ کتابت در زبان عربي شمرده اند، همه هنر خويش را وامدار علي(ع) مي داند و مي گويد: هفتاد خطبه از خطبه هاي آن مرد اصلع[11] [علي(ع)] را از برکردم و همان ها بود که چونان چشمه اي جوشان در ذهن من پياپي جوشيد و جوشيد.

ابن نباته از خطيبان زبان آور و اديبان سخندان سده چهارم، همه مايه هاي ادبي خويش را وامدار علي(ع) مي داند و مي نويسد: گنجينه هايي از خطابه از برکردم که هرچه از آن برمي دارم و هزينه مي کنم، بيشتر مي شود و انبوه تر مي گردد. آن گنجينه ها چيزي نيست جز صد فصل از سخنان و مواعظ امام علي(ع).[12]

سبط بن جوزي خطيب خوش بيان در باره سخنان علي(ع) مي نويسد: سخنان علي همه سرشار از فروغ و شکوه است و ميزان معرفت و حکمت است. سخناني است که خداوند چنان آن ها را از شکوه و والايي لبريز ساخته است که هرکس بشنود و بخواند، شکوه و هيبت آن ها او را فرا مي گيرد. خداوند در سخنان او حلاوت و ملاحت، شيريني و شوري، تازگي و طراوت و شيوايي و فصاحت را به هم آميخته است. واژه اي در آن ها زياده و گزاف نيست و هيچ حجتي را با آن ها ياراي برابري نيست.[13]

سيد رضي(ره) در ديباچه نهج البلاغه مي نويسد: اين کتاب را نهج البلاغه ناميدم، زيرا درهاي بلاغت و راه هاي سخنوري را براي خواننده مي گشايد.

اين خصلت اختصاص به اميرمؤمنان(ع) ندارد، بلکه ديگر معصومان(ع) نيز از اين موهبت الهي برخوردار بودند.

عالمان و مبلّغان معاصر، بايد در اين ويژگي معصومان(ع) نيک بنگرند و آسيب هاي موجود در اين جهت را با الگوگيري از ايشان اصلاح کنند.[14]