حمید مریدیان؛ دانشجوی دکتری رشته اخلاق اسلامی، hamim1362@yahoo.com
چکیده
این مقاله به نقد و بررسی انسان ایدهآل از منظر پائولوكوئيلو میپردازد که وی آن را در قهرمانهای داستانیش جلوهگر ساخته است. انسان ایدهآل او در عقیده معتقد به سرنوشت محتومی است که با گوش سپردن به ندای درون در پی تحقق آن است و در رفتار با اباحيگري، میخاری و بيبندوباري، خواستار اتصال به روح کيهاني و پيروي از افسانهی شخصي است. در ادامه از عشق و جادوگری به عنوان راه وصول به انسان آرمانی کوئیلو نام برده میشود که ترس و پیروی از مذهب از موانع دستیابی به آن شمرده میشود. در نتیجه شخصيتهاي داستاني کوئيلو بيانگر يک يا چند ويژگي از انسان معيار در نگاه او است که ويژگيهاي انسان مطلوب کوئيلو را منعکس ميکنند؛ در پایان، ضمن تبيين هر یک از ویژگیهای انسان ایدهآل کوئیلو، به نقد اجمالي نیز پرداخته شده است.
واژگان کليدي: انسان ایدهآل، پائولو کوئيلو، افسانه شخصی، ندای درون، عشق، روح کیهانی، جبرگرایی.
مقدمه
بيان انديشه در قالب قصه و داستان ـ از ديرباز تاكنون ـ از مهمترين راههاي گسترش انديشههاي بشري بوده و هست، پائولوكوئيلو با بهرهگيري هنرمندانه از این تكنيك و با توجه به درك خلأ معنايي و معنوي در غرب، به بيان انديشههاي سكولاري و ليبراليستي خود ميپردازد. او اينگونه انديشهها را با رنگ و لعابي از معنويتگرايي و عرفانمداري و با ظرافت خاص، لابهلاي قصهها و حكايتهاي كوتاه و بلند ميگنجاند.
نكته بسيار مهم اين است كه مباحث معنوي و عرفاني كه او مطرح ميكند، بسيار سطحي است و از همه مهمتر اينكه در لابه لاي اين مطالب سطحي و تحريف شده، باورهاي انحرافي برگرفته از انديشههاي پلوراليستي و ليبراليستي، فراوان به چشم ميخورد؛ اما از آنجا كه اين انديشههاي انحرافي در لباس قصه و حكايت و خاطره بيان ميشود، تأثير ژرفي بر خوانندگان ـ به ويژه جوانان ـ ميگذارد كه متأسفانه بيشتر آنان از انحرافها و اشكالهاي آن خبري ندارند. در واقع، مهمترين رمز موفقيت كوئيلو در اين است كه او بهترين قالب را براي بيان افكار انتخاب كرده و از اين قالب، با مهارت و استادي بهره گرفته است.
مهمترین محور داستانهای او، قهرمانان و شخصیتهای ویژهای هستند که کوئیلو در سرتاسر داستانهایش آنها را به عنوان الگو و انسان ايدهآل خويش معرفي ميکند. شخصيتهاي داستاني کوئيلو بيانگر يک يا چند ويژگي از انسان معيار در نگاه او است که ويژگيهاي انسان مطلوب کوئيلو را منعکس ميکنند. اين شخصيتها طوري انتخاب و در داستانها ساخته ميشوند که اغلب داراي ويژگيهاي مشترک هستند و به يکديگر پيوسته و مرتبطاند. انسانهاي آرماني وي کساني هستند که در زندگاني خود دچار مشکلات و متحمل رنجهاي بسياري شدهاند- چنانچه کوئيلو در زندگي خويش با مشکلات بسياري روبهرو شده است- و یکسره با باورهاي سنتي خود سرجنگ دارند. آنها در پي برپایي دنياي جديدي هستند که در آن ديگر خبري از رنجها و محنتهاي روحي و جسمي نيست و قوانين اجتماعي و قواعد عقلاني، آنها را اسير و در غل و زنجير نکرده باشد. به عبارتي آنها به دنبال دنياي نويني هستند که در آن عشق و آزادي، حرف اول را بزند و سختگيريهاي مذهبي و اجتماعي وجود نداشته باشد. آنها براي فرار از چنگال غم و غصه، به شراب نوشي ميپردازند و در آن افراط ميكنند، سيگار ميكشند، در روابط جنسي آزادي مطلق را میپسندند و با والدين خود مشکل دارند.
ويژگي بعدي آنها پناه بردن به هر وسيلهاي است که به نوعي آرامشدهنده و نجاتدهنده آنها از بحرانهاي بهوجود آمده باشد. اين قهرمانان، نماينده نسل جوان دنياي غرب هستند كه در بحرانهاي مختلفي گرفتار شدهاند و براي نجات خود از اين گرداب پوچي و بيهويتي، دست به دامان هر وسيلهاي ميشوند. کوئيلو براي اينکه اين شخصيتها را به عنوان الگوي آرماني و معيار در ذهن خوانندههاي خود القاء کند، از افسانهها، اساطير و قصههاي قديمي ملل مختلف استفاده ميکند تا ويژگي خاصي به رمانهايش ببخشد. اين كار سبب شده است آثار او رنگوبويي جهاني و فرامرزي پيدا كند و هر شخص با هر فرهنگ و ملیتي كه باشد، اثري از فرهنگ و تمدن و افسانههاي ملي خود را در كتابهايش بيابد و با علاقه و اشتياق بيشتري به مطالعه آثار او بپردازد. اين روش کوئيلو موجب شده است که تصوير او در ذهنِ خوانندگان، چهرهاي بسيار مثبت و قابل اعتماد باشد؛ زيرا او را فردي آگاه از فرهنگ و تمدن بشري نشان ميدهد كه براي همه مردم در سرتاسر دنيا پيامي دارد و ميخواهد همگان را به سويِ معنويت فرا بخواند. با یادآوری این مقدمه و بر شمردن ویژگیهای داستانی او، به بیان ويژگيهای اعتقادی - رفتاری انسان ایدهآل از منظر کوئیلو ميپردازیم و همچنین با نقد و بررسی دیدگاههای وی، از موانع و راههاي دستيابي به انسان ایدهآل کوئیلو سخن به میان ميآوریم تا انسان ايدهآل را از منظر او بيابيم.
1. ويژگيهاي اعتقادي انسان ایدهآل
1.1. جبرگرايي (مکتوب)؛
«خداوند راهي را که هر انسان بايد بپيمايد، در جهان نوشته. تنها بايد آنچه را که براي تو نوشته شده بخواني» (کوئیلو، ت 1384: 46).
از ويژگيهاي اعتقادي شخصيتهاي محوري در داستانهاي کوئيلو ـ که قهرمان و الگو معرفي ميشوند ـ اعتقاد به سرنوشت محتوم است که مکتوب ناميده ميشود و از نظر کوئيلو قابل تغيير نیست. او بر این عقيده است:
«(مکتوب) سرنوشت ما است؛ آنچه براي ما رقم خورده است. سرنوشت محتوم و حکمي تغيير نکردنی و از پيش تعيين شده است» (سایت کارون، 1379).
در حقيقت او با مطرحکردن سرنوشت حتمي براي انسانها، در پي آن است که جبرگرایي را بپذيرد، به اين دليل که همه چيز از پيش تعيين شده است. اعتقاد به جبر، موجب شده پائولو دو كتاب خود را به نام عربي «مكتوب» نامگذاري كند. او با استفاده از اين واژه، در رمان كيمياگر نيز به خوانندگان خود القاء ميكند كه نبايد از سرنوشت مكتوب خود بگريزند. به نظر او در اين انديشه، سالك راه بايد بياموزد همه نشانههايي كه در راه ميبيند، پيام مكتوب است و نه يك تصادف. او در داستانهايش با اشاره به جبر تاريخي که راه فراري از آن وجود ندارد، مينويسد:
«مهمترين پيامي که کتابها ميتوانند داشته باشند تأکيد بر همين نکته است که انسانها از انتخاب در تعيين سرنوشت خويش ناتوان هستند و بايد به سرنوشت تن دهند.» (کوئیلو، ت 1384: 35).
با مطالعه آثار این نویسنده ميتوان دریافت که مراد وي از مکتوب همان جستوجوي افسانه شخصي است که هرشخص با پيروي از نشانهها براي رسيدن به آن یکسره در حال نبرد است. به طوریکه با پذيرش افسانه شخصي، سرنوشت شخص با روياهايش پيوند ميخورد و از اين طريق روياها سرنوشت محتومی ميشود که بدون اختيار شخص در ذهن جاي گرفتهاند؛ از اينرو براي رسيدن و تحقق روياها چارهاي جزء پيروي از آنها نیست.
2.1. گوش سپردن به نداي درون
از ويژگيهاي اعتقادي انسان آرماني کوئيلو سفر به اعماق روح است، تا بهوسيله آن بتوان به آرزوها دست يافت که او از آن تعبير به «گنج درون» ميکند. او براي کشف اين گنج معتقد است که بايد به نداي درون گوش فرا داد. کوئیلو در حقيقت ميخواهد بگويد که دل آدمي راهنماي او در زندگي است و آنچه مخالف دل و خواستههاي دروني انسانها است، در تضاد با کمال آنها قرار دارد، از اينرو دل اشتباه نميکند و ملاک سنجش خوبي و بدي، سخن دل است (کوئیلو، ث1384: 112).
به عقيده کوئيلو منشأ گوشسپاري به نداي درون هيچ اهميتي ندارد و به گفته خودش در اين مسير نداي خوب و بد معنا ندارد؛ (کوئیلو، 1388: 117) حتي اگر قلب، انسان را به گمراهي برد و قصد خيانت به انسان را داشته باشد، بازهم گوش سپردن به فرمان قلب است که باعث حيات معنوي انسان ميشود (کوئیلو، (ج)1384: 124). او پيروي از همه نداهاي دروني را توصيه ميكند؛ چه شيطاني باشد و چه الهي؛ زيرا ميتواند شور و علاقهاي در زندگي ايجاد كند. راهنمايي او اين است كه:
«از اين دعوتها استقبال كنيد، گاهي شيطنت كنيد و گاهي مثل فرشتهها باشيد؛ اما هيچگاه بيشور و اشتياق و افسرده نباشيد.» (کوئیلو، الف1385، ص 25).
در نظر او مهم اين است که آرزو و افسانهاي براي زندگي وجود داشته باشد و انسانها در راه آن مبارزه کنند؛ زيرا به عقيده او در جنگ براي آرمانها، هر دو طرف (نيک و بد) خير هستند (کوئیلو، پ1384: 16).
«به فرمان قلب بايد گوش داد»... جملهاي است که بارها و بارها در کتابهای وي آمده است. نقش نداي درون در معنويت کوئيلو از اينرو قابل توجه است که ميتواند انسان را به افسانه شخصي راهبري کند. او به اين علت گوش کردن به نداي درون را توصيه ميکند که اين کار دل را به رؤياها فراميخواند و زندگي را به لحظههاي ابدي و الهي پيوند ميزند و راه گذر از رنجها و ضعفها را بهسوي نيروهاي جادويي و شادكامي سحرآميز نشان میدهد (کوئیلو، الف1387: 108).
به عقيده کوئيلو، با پيروي از نداي درون است كه فرد به نيروهاي سحرآميز رسيده، نه فقط زندگي خود، بلكه زندگي ديگران را نيز متحول ميکند. او اين عقيده را در داستان کوه پنجم با پيامبري به نام ايليا مطرح ميکند که از دوران کودکي قدرت گفتوگو با فرشتگان را داشته و به همين علت از سوي کاهنان، پيامبري او تأييد و به عنوان نبي معرفي شده است؛ اما بر اثر درخواست پدر و مادر به اين آواها ـ که نمادي از فرشته دروني و نداي دل است ـ بيتوجهي ميکند و به تدريج اين آهنگ خاموش ميشود. او تا سن بيستوسه سالگي بدون شنيدن صدايي زندگي کرده، به نجاري روميآورد تا اينکه آن صداها دوباره تکرار ميشود (کوئیلو، 1383: 14و19) و او اينبار از آزمون پيروز برآمده، ندا را اجابت ميکند. سرانجام کار به جايي ميرسد که وی بر اثر دستیابی به این نیروی درونی، سرزمين خود را از شرّ ملکه کافر کيش و پرستش بعل و ساير بتها نجات ميدهد و زندگی خوبی را برای دیگران به ارمغان ميآورد.
2. ويژگيهاي رفتاري انسان آرماني
1.2. رقص و ميخواري
از ویژگیهای فردی و رفتاری انسان آرمانی کوئیلو، رو آوردن به رقص و باده نوشی است که در موارد بسیاری کوئیلو در داستانهای خود درباره آن صحنهپردازی میکند. توصیف بادهنوشی و مستی ناشی از خوردن شراب، کوئیلو را در فرازهای مختلف آثارش بر آن داشته که از ميخانه، بادهنوشي، شراب، الکل و ميکده سخن به ميان آورد و بدينوسيله انديشههاي خود را درباره شخصيتهاي داستانياش بازتاب دهد که انسان معيار او به حساب ميآيند. مهارت او در نويسندگي با اينها آميخته شده است. اينک گوشهاي از اين موارد را نقل ميکنيم:
«استاد ادامه داد: هرگز شرم نداشته باش، آنچه را زندگي به تو ارائه ميدهد، بپذير و سعي كن از جامهايي كه پيش روي داري، بنوشي. تمام بادهها بايد نوشيده شوند. برخي فقط يك جرعه و بقيه تمام تُنگ ... فقط كسي كه باده تلخ را چشيده باشد، باده خوب را ميشناسد.» (کوئیلو، الف1384: 212).
«ادوارد و ورونيکا گرانترين رستوران ليوبليانا را انتخاب کردند. بهترين غذاها را سفارش دادند و سه بطري باده گرانبهاي 1988 نوشيدند!.... ادوارد گفت بهتر است کمي ديگر باده بنوشيم! يک بار (شرابفروشي) در آن نزديکي بود. ادوارد دو بطري خريد. هر دو نشستند و به نوشيدن ادامه دادند!» (کوئیلو، د1384: 107).
کوئيلو رقص و موسيقي را ابزاري براي ورود به عالم خلسه برميشمارد و وسيلهاي براي عبادت و پرستش خدا ميداند. او حالات خود را در موقع رقص اينگونه توصيف ميکند:
«موقع رقص زني آزادم يا در واقع روحي آزادم که ميتواند در تمام کيهان سفر کند. اکنون را ببيند، آينده را پيشبيني کند، به انرژي ناب مبدل شود.» (کوئیلو، 1386: 66)
وي حتي رقص و موسيقي را عامل تقرب به خدا معرفي ميکند و آن را وسيله آمرزش گناهان برميشمارد.
«چشمهايم را بستم و گذاشتم موسيقي با من نيز بياميزد، روحم را از ترسها و گناهان بشويد. اندك اندك متوجه شدم كه موسيقي فرايم گرفت، انگار زنده بود و ميتوانست مرا هيپنوتيسم كند ... موسيقي حالم را بهتر كرد، روحم را شاد كرد، مرا به دوراني برد كه خدا به من نزديكتر بود و كمكم ميكرد.» (کوئیلو، پ1384: 35).
2.2. خودکشي و پوچگرايي
از جمله اعتقاداتي که کوئيلو درصدد ترويج آن در داستانهاي خويش است، خودکشي و پاياندادن به زندگي دنيا است که او آن را راهي براي فراموشي ابدي و پايان دادن رنج و يکنواختي زندگي دنيا ميداند.
وي در داستان ورونيکا که بازتابي از انديشههاي نهيليستي[1] وي بهشمار ميرود، قهرمان داستان را شخصي معرفی ميکند که به رغم برخورداري از امکانات مادي، دست به خودکشي ميزند و با رسيدن به پوچي، بهترين گزينه را از نظر کوئيلو انتخاب ميکند. او در فرازي به نقل از قهرمان داستان، اينگونه مينويسد:
«مادرم که به خاطر خودکشي من از نگراني ديوانه شده، از اين ضربه بهبود مييابد و باز از من ميپرسد که ميخواهم با زندگيام چه کار کنم ... تا اينکه يک روز دوباره به خودکشي ميانديشم! ... در مورد تصميم کساني که تصميم ميگيرند بميرند چه قضاوتي ميشود کرد؟ هيچکس نميتواند قضاوت کند! ... بعد به همه گفت ميخواهد خودش را بکشد! هيچکس حرفش را باور نکرد. بعد يک روز صبح روي منشي تلفني پيامي گذاشت و خداحافظي کرد و با گاز خودش را کشت! چند بار آن پيام را گوش دادم، هرگز صدايش را آنقدر آرام نشنيده بودم.» (کوئیلو، د1384: 43-45).
اگرچه ورونيکا از اين اقدام جان سالم به درميبرد و با انتقال به تيمارستان زندگي تازهاي را شروع ميکند؛ اما کوئيلو اين اقدام را نهتنها محکوم نکرده، بلکه آن را نوعي افتخار و شهامت ميداند و اينچنين ميستايد:
«ورونيكا به اين نتيجه رسيد كه سرانجام زمان آن رسيده تا خودش را بكشد ... افتخار ملتش ديگر برايش مهم نبود. وقت آن بود كه به خودش افتخار كند. وقتش رسيده بود كه باور كند قدرت انجام اين كار را داشته كه سرانجام شهامتش را يافته و به زودي اين زندگي را ترك ميكند. چه لذتي!» (همان، 53).
وي حتي براي اينکه انديشه نهليستي را در ذهن مخاطب القاء کند به بيان انواع راههاي خودکشي ميپردازد و بعضي را بر بعض ديگر ترجيح ميدهد:
«از آن گذشته، داشت اينكار را به شيوهاي انجام ميداد كه در رؤيايش بود ... با خوردنِ قرصهاي خوابآور كه هيچ اثري از خود به جاي نميگذاشتند. خودكشي با گلوله، پريدن از بالاي يك ساختمان بلند، خود را به دار آويختن، هيچكدام از اين روشها با سرشت زنانهاش سازگار نبود .... زنها وقتي خودشان را ميكشند، روشهاي شاعرانهتري انتخاب ميكنند، مانند: بريدن رگ دستشان يا خوردن تعداد زيادي قرصهاي خوابآور.» (کوئیلو، د1384: 47-49).
3. راههاي وصول به انسان آرماني
1.3. سحر و جادو
کوئيلو راههاي دستيابي به دنياي نامرئي را ـ که انسان همواره به دنبال آن است ـ سحر و جادو ميخواند و معتقد است که انسان با ارتباط برقرار کردن با دنياي نامرئي به حقيقت زندگي دست مييابد و در اين صورت زندگي برايش معنا ميدهد (کوئیلو، الف1384: 79 و80).
او براي فعالكردن و به كارگيري نيروهاي رواني ـ كه با نيروهاي مادي فيزيكي متفاوت است و با كنترل تصورات و احساسات امكانپذيراست ـ جهاني تخيلي به نام جهان نامرئي ساخته و تسلط بر آنها را با نام نمادين سحر و جادو معرفي كرده است. هيجانهای شادي، اميد، لذت، خشم و نفرت، نيروهاي جادويي جهان نامرئي پائولو است كه اگر به زندگي راه يابد، ميتوان كارهاي بزرگي انجام داد و زندگي را متحول کرد.
او از جادو به عنوان وسيلهی ارتباط با خرد اعظم و روح جهان ياد ميکند که در اين صورت انسان به همه خواستههاي دستنايافتني رسيده است و به تمام آرزوها و آرمانها دست پيدا کرده است. او ميگويد:
«جادو يک پل است؛ پلي که اجازه ميدهد از جهان مرئي به جهان نامرئي راه پيدا کني و از هر دو جهان درس بگيري ... جادوگري ابزاري است که ميتوان بهوسيله آن با روح جهان ارتباط برقرار کرد.» (همان: 222).
در حقيقت او تحتتأثير آیين سرخپوستي براي طبيعت نيروهاي اسرارآميزي قائل است که با کشف آنها ميتوان به مسير خود ادامه داد و هر روز به حقايق جديدي دست يافت. از اينرو پائولو خود را يک جادوگر ميخواند که توانسته به وسيله آن به اسرار زيادي دست پيدا کند. جادوگري که ميداند چگونه زبان اسرارآميز اشياء و رويدادها را در مسير سلوک و سرنوشت شخصي خويش بخواند و تفسير کند (کوئیلو، 1379: 93).
با اينکه وي همواره علاقهمند است که نيروهاي جادويي را در زندگي بشر تأثيرگذار بداند و جادوگري را بر زندگي روزمره انسانها جاري نمايد؛ اما نيروي جادو از نگاه او به دو دسته تقسيم ميشوند: جادوي سفيد و جادوي سياه که هرکدام از لحاظ منطقه تصرف با يکديگر فرق ميکنند. به عبارت ديگر، جادوي سفيد که مدنظر کوئيلو است به کار بستن نيروهاي جادويي در زندگي فردي است، به خلاف جادوي سياه که به معناي دخالت در زندگي افراد است.
او در حاليکه جادوي سياه را رد ميکند و از پيامدهاي تيرگي آن ميگريزد، ايمان به قدرت آن را یقینی میداند. مانند آنچه درباره حلول شياطين در انواع شکلهاي حيواني در شخصيتهاي داستانياش توصيف ميکند (ر.ک: والکري ها، خاطرات يک مغ، شيطان و دوشيزه پريم، کوه پنجم).
2.3. عشق
از محوريترين مسائلی که کوئيلو مطرح ميکند، مسأله عشق است که در داستانهاي مختلف به آن پرداخته ميشود. در نظر او عشق، زندگي است. عشق هرگز خطا نميكند و زندگي تا زماني كه عشق هست، به خطا نميرود ... هنگامي كه هر چيز ديگري به پايان ميرسد، عشق ميماند (کوئیلو، ب 1385: 99). در نگاه کوئيلو معناي زندگي، متعلق به ساحت نامرئي عالم است و انسان براي برقراري ارتباط ميان جهان مرئي و نامرئي بايد تغيير کند و از سطح مرئي زندگي فراتر آمده، پيوند ميان ابعاد پيدا و پنهان جهان را در خود تحقق بخشد، آنگاه است که معناي زندگي کشف ميشود. در نظر کوئیلو آنچه ميتواند اين دگرگوني را در هر کس پديد آورد، عشق است (کوئیلو، ت1384: 156).
از ديدگاه کوئيلو عشق تنها راه تکامل انسان است که سعادت انسان در گرو رسيدن به آن است.
«عشق يک لحظه شيفتگي نيست؛ عشق تجلي نيرومند و سخاوتمندي از زندگي ما است و عشق يعني شخصيت انسان در کاملترين مرحله نموّ خود.» (کوئیلو، الف1384: 76).
در اين مرحله از رشد است که عملکرد فرد به کمال رسيده، با توان و اشتياق بالايي انجام ميشود. روح او با عشق کامل، با هر چيز مواجه شده، همه را ميپذيرد: سختيها، شکستها، شاديها و موفقيتها را. کوئيلو به طور کلي هدف از زندگي انسان را در عشق خلاصه ميکند و وظيفه انسانها را عشقورزي ميداند. او معتقد است که هدف از زندگي انسان، آموختن عشقورزي است. وي در مورد رسالت انسانها چنين موعظه ميكند:
«همه ما وظيفه داريم، عشق بورزيم و بگذاريم عشق به هرشكلي تجلي يابد كه بهتر ميداند. نميتوان و نبايد بترسيم وقتي قواي تاريك فقط براي كنترل دل و ذهن ما سعي ميكند، صدايش را به گوش ما برساند.» (کوئیلو، 1386: 254).
در نگاه کوئيلو عشق به عنوان توجيهگر زندگي عنوان ميشود و بدترين سرنوشت هر كسي تنها زيستن و تنها مردن است، بدونِ عاشق شدن و بيمعشوق بودن. كسي كه عشق ميورزد، رستگار است. او كه نه عشق ميورزد و نه معشوق است، محكوم است. كسي كه در عشق، شادي مييابد، در خدا شادي مييابد؛ چرا كه خدا عشق است. البته چيزي که در آثار وي مشهود است گرهخوردن عشق با ارتباط جنسي آزاد است که وي بين اين دو ارتباطي ناگسستني ايجاد ميکند (کوئیلو، الف1384: 76).
4. موانع انسان آرماني
با مطالعه داستانهاي کوئيلو به مواردي برميخوريم که کوئيلو به عنوان موانع رسيدن به سعادت از آنها ياد ميکند. از جملهی اين موانع ميتوان به ترس، دين و مذهب و شريعت.... اشاره کرد که در اين مقاله به دو موضوع ترس و دين و مذهب ميپردازيم:
1.4. ترس
ترس در قاموس داستانهاي کوئيلو در مقابل شهامتي است که افراد بايد براي رويارويي با ناملايمیها و هیجانهای زندگی از خود نشان دهند. در حقيقت وي ترس را از موانعي ميداند که بر سر راه سالک قرار دارد و به همين دليل معتقد است که بدون شهامت نميتوان به طرف جهان نامرئي رفت و به كشف نيروهاي جادويي رسيد. به نظر او پيروي از نشانهها و دنبال كردن افسانهی شخصي بدون شهامت، امکانپذير نيست؛ از اينرو شهامت يعني فهم زبان نشانهها و دنبالروي آنها؛ در حاليکه ترس مانع درك نشانهها و فهم زبان آنها است. در جاي جاي داستانهاي کوئيلو اين عقيده دنبال ميشود که انسان ايدهآل، آن کسي است که ترس را در برابر روياهايش کنار بگذارد و با پيگيري حادثهها، شهامت را به ارمغان بياورد. او ميگويد:
«كسي در يكي شدن با جهان موفق است كه شهامت دنبال كردن رؤياهايش را داشته باشد. كسي كه بايستد و آماده باشد تا ناملايمیها را از سربگذراند، يگانگي با جهان را تجربه ميكند.» (کوئیلو، 1388: 116 و 86).
کوئيلو ترس را مقدمه شکستي ميداند که انسان را از دستيابي به روياهايش بازميدارد و بدين سبب انگيزهاي براي زنده ماندن براي او وجود ندارد. او ميگويد:
«کسي که افسانه شخصياش را ترسيم ميکند، با همه راز و ابهامي كه پيش روي خويش دارد، هرآنچه را که بايد بداند، در موقع مناسب ميفهمد. فقط يک چيز ميتواند يک رؤيا را به ناممکن تبديل کند: ترس از شکست» (کوئیلو، ث1384: 211).
به نظر او وقتي انسان شهامت خود را در باور به نداهاي جهان نامرئي و دنبال كردن رؤياها از دست بدهد، احساساتش از دست ميرود و اشتياقي به آرزوها و رؤياهايش باقي نميماند. (کوئیلو، 1388: 128).
2.4. دين و مذهب
دين در نگاه کوئيلو يک امر فردي و خصوصي شمرده ميشود که هر فردي ميتواند براي خودش داشته باشد و از اينرو قابل توصيه به ديگران نيست. کوئيلو در کتاب «اعترافات يک سالک» دربارهی دين و مذهب مينويسد:
«وقتي كسي ميآيد به تو ميگويد: خدا اين است و خدا آن است يا خداي من قويتر از خداي توست، تنها راه در دام نيفتادن اين است كه بفهمي جستوجوي معنويت يك مسؤوليت شخصي است كه تو نه ميتواني به كسي منتقل كني و نه به ديگران توصيه كني.» (کوئیلو، 1379: 33).
او در جايي ديگر داشتن مذهب را حريم خصوصي افراد معرفي ميکند که به نظر او بهتر است انسان اشتباه كند و به دنبال نشانههاي غلط برود تا اينكه به ديگران اجازه بدهد براي سرنوشتش تصميم بگيرند (همان).
کوئيلو مذهب را حداکثر «نيايش جمعي» بشر ميداند نه بيشتر (همان: 33). به عبارتي از منظر کوئيلو مذهب يک سرگرمي معنوي است، نه راه واقعي براي سعادت بشر! در نتيجه همانطور که سرگرمي هنري و ادبي نياز روح کوئيلو است، مذهب هم به عنوان يک سرگرمي معنوي براي روحيهی جمعي بشر نياز است (کوئیلو، پ 1384: 6).
او مذهب را به گونهاي ميبيند که حتي روسپي و فاحشه هم ميتواند فردي با ايمان باشد، تا جايي که بيشتر روسپيها اعتقاد مذهبي خود را حفظ ميکنند و از «انزال جنسي» به حالتي معنوي ياد ميکند که ميتواند با خلسه عرفاني عرفا بعد از سالها رياضت و پرهيزگاري برابري کند (کوئیلو، ت 1385:110).
در داستان ماريا - قهرمان داستان فردي فاحشه است ـ تسليم شدن ماريا در ارتباط جنسي را در چند جاي داستان به «رويت نور» تعبير ميکند.
«ماريا تسليم شده بود و احساس ميکرد که بيشتر از آن مقاومت فايدهاي ندارد. گفت من نور ديدم» (کوئیلو، 1385ت: 97).
او حتي ميپذيرد روسپيگري تاريخي مقدس دارد که در بعضي از برههها، نزديک شدن به خدا، مشخصه آن بوده است (همان: 244).
نقد و بررسي
1. ويژگيهاي اعتقادي انسان ایدهآل
1.1. جبرمعلوم (جبرگرایی) در سایه افسانه شخصی
در بیان ویژگی اعتقادی انسان آرمانی، کوئيلو سرنوشت انسان را به مقدرات الهي پيوند ميزند و معتقد است که خداوند از سرنوشت انسان آگاهي دارد و براي او مقدراتي را تعيينکرده است که البته بدون اشکال است؛ زيرا خداوند انسان را بيهوده نيافريده و انسانها به دنبال هدفي که خدا از خلقت انسان داشته، بايد مسير زندگي خود را دنبال کنند؛ اما از آنجايي که کوئيلو اين هدفگذاري را همان افسانه شخصي ميخواند و وظيفه انسان را کشف آن ميداند، حرفش بدون دليل و بيمنطقي است؛ زيرا افسانه شخصي همان مکتوب است که کوئيلو بارها در داستانهايش بدان ميپردازد و مکتوب در ديدگاه وي سلب اختيار از انسانها است و انسان هرچه انجام ميدهد، همان مشقي است كه خدا از قبل برايش نوشته است. در حاليکه ايشان بين علم خدا و مقدرات محتوم فرقي نميگذارد و انسان را موجود مجبوري معرفي ميکند که اختيار براي او بيمعنا است. اما صحيح آن است که بين آگاهي خداوند به اعمال بندگان و مقدرات محتوم که سبب مجبور بودن انسانها در جهان آفرينش است، فرق بگذاريم. خداوند در عين حال که علم به سرنوشت انسانها دارد و به همهی احوال انسان آگاهي دارد، اما متعلق علم او، انسان مجبور نيست، بلکه متعلق علم، موجود مختاري است که قادر است راه خود را انتخاب کند و با اختيار خود سرنوشت خوبي را براي خود رقم بزند، در غير اين صورت مفهوم انتخاب براي انسانها صددرصد بيمعنا خواهد بود، در حاليکه انسان در انتخاب خير و شر آزاد است (حسینی، 1390).
از سویی دیگر، تعيين سرنوشت از طرف خداوند مساوي است با سلب اختيار از انسانها و با اين مقدمه کوئيلو نتيجه ميگيرد انسانها در قبال کارهايي که انجام ميدهند، هيچ مسؤوليتي ندارند. او با سلب مسؤوليت در پي جبري است که با ميل انسانها صورت ميگيرد و در عين حال به خداوند ارتباط پيدا ميکند. بنابراين انسانها در قبال حوادثي كه رخ ميدهد، مسؤول نيستند؛ چراكه به نظر کوئيلو ما از پيش محكوميم و كردارهاي ما در اين زندگي، كمترين اهميتي ندارد (کوئیلو، 1388: 35 و 36). اما حقيقت اين است، اگر قرار باشد كه انسان در اين زندگي مجبور باشد و در قبال اعمال خود مسؤول نباشد، خلقت انسان بيهوده خواهد شد. نميتوان تصوركرد كه خداوند از سر بيحوصلگي جهان را خلق كرد تا بازيچهاي داشته باشد. او كمال نامتناهي است. جز فيض از او انتظار نيست. او انسان را براي به كمال رسيدن خلق ميكند و كمال انسان بدون اختيار بيمعنا است. وجدان، خود استوار کننده اين است كه انسان در نقشآفرينيهاي خود آزاد و مختار است.
1.2. امیال درونی معیار سعادت
آنچه کوئيلو در اطاعت و گوش فرا دادن به ندای درون مطرح ميکند، خواسته دل و رسیدن به رویای شخصی (افسانه شخصی) است که آدمی ميبایست برای برآوردن خواستههای آن، موانع را از سر راه بردارد و هرآنچه را به مخالفت با آن برمیخیزد، از بین ببرد. برای او مهم نیست که سرچشمه ندای درون چیست. او مطلق تبعيت از نداي درون را اصالت ميدهد و از آن به عامل کسب سعادت و رسيدن به کمال نام ميبرد، در حالیکه معیاری برای درستی آن تعیین نمیکند. همین عامل باعث شده که سرسپردگی به میل درون را با چشم و گوش بسته تجویز کند وآن را فرمان قلب بخواند. در حقيقت او براي تشخيص اينکه اين ندا شيطاني يا رحماني است، معياري قرار نميدهد و براي او مهم نيست که ممکن است اين الهام او را از سعادت حقيقي بازدارد، بلکه صرف اجابت بدون در نظر گرفتن فرجام آن مدح ميشود (کوئیلو، 1388: 177).
همچنین آنچه از نوشتههای کوئیلو برمیآید این است که وی با مطرحکردن نداي درون و سرسپردگي به فرمان قلب، آن را براي هدايت انسانها کافي ميداند بدون اینکه برای ادعای خود شاهدی بیاورد. شاهد او در این ادعا، هماهنگی با دل و عدم مخالفت با میل شخصی است. البته این همهی هدف کوئیلو برای مطرحکردن اطاعت از ندای درون نیست، بلکه او از این طریق ميخواهد پيروي از کلام رسولان الهي را بياهميت و غيرضروري جلوه دهد. به اين ترتیب نداي درون راهنماي هدایت انسان ميشود و ديگر نيازي به هيچ رهبر الهی و ديني نیست. او براي اینکه نقش نداي درون را مهم جلوه دهد، از عشق سخن به ميان ميآورد و معتقد است که عشق با يک چيز حاصل ميشود و آن هم گوش دادن به نداهاي درون و توجه به خواستههاي دل است بدون اینکه معیاری در کار باشد.
2. ويژگيهاي رفتاري انسان آرماني
2.1. عادیسازی زشتیها
کوئيلو با طرح بادهنوشي و مستي، سعي در تثبيت سنتي دارد تا از اين طريق از زشتي اينگونه موارد بکاهد. در حقيقت ميخوارگي از اعتيادهاي او بوده است. او در حالي شراب را مايه انديشه، فرزانگي و خلسه ميبيند که شراب، عقل را ناپایدار ميکند و انسان را به جنون ميکشاند و تعادل را از آدمي ميستاند. انساني که به ميخوارگي و مستي معتاد شود، هرگز نميتواند متعادل سخن بگويد، متعادل بنويسد و انسان را به تعادل و اعتدال دعوت کند، تا چه رسد از عرفان و معنويت سخن بگويد.
کوئيلو در داستانهاي خود در پي عادي جلوه دادن مسائل غيراخلاقي و مستهجن است به گونهاي كه با طرح آنها گويا هيچگونه زشتي وجود ندارد و هر شخصي ممكن است به آن دچار شود، از اينرو بيشتر قهرمانان داستانهاي كوئيلو دچار انحراف جنسي هستند. طرح اين انحرافها در حالي است كه در همه اديان و مذاهب، امري ناپسند و خلاف عرف بهشمار ميرود و در هيچ كتاب مقدسي رسميت ندارد. شايد اعتقاد کوئيلو بر اين است که هر راهي كه دعوت هيجانانگيزتري داشته باشد، از همان بايد پيروي شود براي همين محدوديتهاي روابط جنسي آزاد كه از شرمانگيزترين كنشهاي انساني است برايش بياعتبار ميشود و در بسياري از نوشتههايش به صحنههاي جنسی و هرزنويسي ميپردازد.
2.2. خودکشی راهی برای رهایی (آخرین راه نجات)
آنچه کوئيلو در صدد بيان آن درباره انديشه خودکشي و رسيدن به پوچي در داستانهای خود از جمله داستان ورونيکا است، بازتاب زندگي فردي او است. وي چندبار در اوائل نوجواني اقدام به خودکشي کرده است. بنابراين اين انديشه فردي که به قهرمانهاي داستان خويش نسبت ميدهد، توجيه اقدامهای زندگي خويش است و نوعي پذيرش آن. او حتي براي فرافکني اين اقدام را نوعي تجربه شخصي ميداند که ديگران هم آن را در زندگي آزمودهاند (کوئیلو، 1379: 47).
خودکشي نشانهاي از پوچگرايي و عجز است که انسان رسيده به ته خط آن را به عنوان اولين و آخرين راه برميگزيند. به عبارتي پوچگرايي و انديشه نهيليستي اختصاص به افرادي دارد که به لحاظ روحي و ذهني صددرصد تهي شدهاند و هيچ روزنهی اميدي براي خود نمييابند. اين در حالي است که کوئيلو سعي ميکند آن را، راه چارهاي براي رهايي و آزادي وانمود کند و انتخاب آن را نشانهاي از شهامت بداند. از سوی دیگر پوچگرايي نه تنها از لحاظ عقلي نکوهیده ميشود، بلکه در دين، از خودکشي به هر شکل و صورتي نهي شده است و خداوند به انسان اجازه نميدهد جاني را که امانت الهي است به دست خود بستاند «ولاتلقوا بأيديکم الی التهلکة» (بقره: 195) در حقيقت شخصي که اقدام به چنين کاري ميکند کسي است که از درون تهي شده و نااميدي به او روي آورده است. نااميدي از رحمت پروردگار که انسان در اثر کفران نعمت و فاصلهگرفتن از منبع اميد و نور دچار آن ميشود: «انّه لاييأس من رحمة الله الا القوم الکافرون» (یوسف: 87) کسي که نااميدي بر او چیره شده در دنياي تاريکي به سر ميبرد که راهي براي پايانبخشيدن به حيات خويش جز خودکشي نميبيند و ريشه آن را ميتوان در نبود اعتقاد به مبدا غايي و خداوند جستوجو کرد؛ زيرا رحمت بيکران خدا جايي براي نااميدي نميگذارد: «لاتقنطوا من رحمة الله» (زمر: 53).
3. راههاي وصول به انسان آرماني
3.1. جادو وجه سحرآمیز زندگی
کوئيلو ميکوشد با طرح مسأله سحر و جادو، به نبرد با نيازهاي معنوي بشر برود. به گمان او اگر جنبه سحرآميز به زندگي ببخشيم، شور و نشاط به زندگي غمزدگان تمدن غرب بازميگردد. او متأثر از معنويت سرخپوستي است. عرفان سرخپوستي از نوع عرفانهاي طبيعتگراست؛ به اين معنا که متعلق شهود در آن، وحدت روح طبيعت و فناي نهايي سالک در نيروي طبيعت است. طبيعتگرايي از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبيا را فراموش و به انديشه اين جهاني تکيه کرد و کوشيد تا نياز خود را به قدسيت و پرستش برآورده کند؛ از اينرو چون روزي و نعمت و نيز بلا و محنت زندگي خويش را در طبيعت ديد، باور کرد که طبيعت نيرويي برتر، ناشناخته، رمزآلود و مستقل دارد که ميتوان با آن، معنويتگرايي و خداجويي فطري را پاسخ گفت.
از نوشتههای او بر ميآید که کوئيلو به وجه جادوييِ هستي ايمان دارد؛ زيرا از ديدگاهِ او، همه ما ميتوانيم تواناییهای نهفته خويش را بيدار و بارور کنيم و كساني كه مايل به اين كار هستند، ميتوانند زبان رمزيِ اشيا را دريابند و به جادوي آن نفوذ كنند. در زمينه جادو نيز او مايل است از تجربههاي دردناكي پرده بردارد كه در انواع سحر و جادو به آنها پرداخته است، حتي سياهترين جادوها كه به گفته خودش، مراسم شيطانپرستي در برابر آن هيچ است. وي اينگونه خطاب را ميپسندد وبه آن افتخار هم ميکند. کتاب «والکريها» بازگويي يکي از سفرهاي جادويي کوئيلو است. او خود را قهرمان اين داستان معرفي ميکند و همسرش را نيز در اين سفر با خود همراه ميکند (کوئیلو، الف1384: 204). او در حالی به توجیه راههای رسیدن به هدفش ميپردازد که هدف خود را از بيان مسأله سحر و جادو، برقراري ارتباط با جهان نامرئي و مرموز معرفی ميکند که نيروهاي آن دنياي ما را تحت تأثير قرار ميدهند؛ به عقیده او با اين کار نيروهاي جادويي از جهان نامرئي در دنياي مرئي به كار گرفته ميشوند و كارهاي خارقالعاده انجام ميگيرد.
3.2. عشقورزي جنسي جایگزین عشق متعالی
کوئيلو در داستانهاي خود از دو نوع عشق سخن ميگويد که يکي در مقابل ايمان است و ديگري عشق زميني و جنسي است که اغلب در تمام آثارش از آن سخن به ميان آورده است. او در عطيه برتر در مقايسه بين عشق و ايمان، عشق را بالاتر از ايمان ميداند که خداوند به انسانها عطاکرده است تا درست زندگي کنند. او در واقع در اين اثر ارزش عشق را بالاتر از هر چيزي معرفي ميکند که خداوند به انسان هدیه کرده است، از اينرو نام کتاب خويش را عطيه برتر مينهد تا دیباچه معرف محتوا باشد. عشق در عطيه برتر در عين اینکه به ظاهر خوب، پاک، صادق، سالم و زيبا به تصوير کشيده ميشود، در عين حال اين عشق ناقص است و کامل نيست. به بياني ديگر او عشق را محور تمام فضائل، مانند: ايثار و ايمان قرار ميدهد و ميزان دستيابي به کمال بشري را با آن ارزيابي ميکند و در اين بين نقش ايمان را کم رنگ جلوه داده، آن را کماهميت نشان ميدهد و در سير داستانياش آن را به حاشيه ميراند. در حاليکه عشق حقيقي مرحلهاي از ايمان است و با ايمان عشق سنجيده ميشود نه اینکه عشق معيار حقيقت قرار گيرد. در اينجا به يک نمونه از تعريفهاي غيرمنطقي از عشق بسنده ميکنيم: «اگر ايمان چنان کامل باشد تا آنجا که کوهها را جابجا کنم و عشق نداشته باشم، هيچم.» (همان: 21).
در سوی دیگر عشقي که بیشتر در رمانهاي کوئيلو بازتاب داده ميشود، عشق جنسي و آلودهاي است که با عشق مقدس و متعالي فاصله بسيار دارد، اما در عين حال به انسان اميد زندگي و باور به معجزه ميبخشد. کوئيلو آرمان انسانها را در داستان ورونيکا در عشقورزي معنا ميکند. منظور او از عشقورزي کنار گذاشتن عقدههاي جنسي و احساسهای سرکوب شدهاي است که ورونيکا در زندگي نتوانسته است آنها را ارضاء کند. از نظر کوئيلو هدف زندگي در عشق و لذت خلاصه ميشود و اگر عشق فراتري هم وجود داشته باشد بايد در خدمت عشق زميني و نيروي جنسي انسان باشد (فعالی، 1388: 110).
در حقيقت کوئيلو در داستانهاي خود شيوهی عشقورزي جنسي را آموزش ميدهد نه حقيقت عشق را. او در داستان ورونيکا مراحل رسيدن به اين عشق را به تصوير ميکشد و در قالب نشستهاي گروهي، رقص و بهرهمندي از سخنان و تجربه استاد (راهنما) بازگو ميکند. حال اینکه عشق مجازي در چارچوب و قالب دينياش ميتواند دريچهاي به سوي عشق حقيقي باشد؛ اما اینکه اين عشق در قالب ميل و هوسراني افراد در آيد چيز ديگري است که ازآن به هرزگي ياد ميشود نه عشق.
کوئيلو با ارزش دادن و توجه به عشقورزي ميخواهد زمينه را براي آزادي جنسي و بيبندوباري افراد مهيا کند و در اين رهگذر، ارتکاب هرگناهي را جايز بشمارد و احساس گناه را با استفاده از کلمات و واژههاي جذابي مانند اشراق، مراقبه، خلسه، راهنما، تبديل به احساس شورانگيز و رضايتي بدارد که لذتطلبي و عشق آزاد تمام وجود آدمي را پر کند و نقطه آرماني را در عشقورزي کامل جستوجو کند.
4. موانع انسان آرماني
4.1. ترس مذموم یا موهوم
غلبه بر ترس از راههاي دستيابي به خواستههايي است که انسانها در زندگي براي رسيدن به هدف مورد نظر انتخاب ميکنند. ترس و وهم، مانع کاري ميشود که انسان در راه رسيدن به آن قدم برميدارد. ترس، عزم و اراده را سست ميکند و قوه وهم را جايگزين فهم و تعقل ميکند. در حديثي از امام علي (ع) در نکوهش ترس در امور آمده است: «شايسته نيست براي انسان عاقل كه در حالت ترس بماند هنگامي كه راهي براي ايمني در پيش رو دارد.» (تميمي آمدی، 1366: 263). همچنين نقل شده است: «ترس آفتي است (در هر كار) و عجز نشاندادن از خود، از سبك عقلي است.» (تميمي آمدی، 1366: 333).
آنچه کوئيلو درباره موانع رسيدن به اهداف در زندگي ترسيم ميکند، در جاي خود صحيح است؛ اما آنچه او از ترس اراده ميکند، ترس نکوهیده نیست که مانع قوه تفکر ميشود، بلکه او نقطه مقابل تفکر را اراده ميکند که همان احساس برآمده از وهم انسانها است. البته از ويژگيهاي مثبت انديشههاي كوئيلو است كه سرنخهايي براي شكوفايي استعدادهاي شخصي و رسيدن به خلاقيت و شادكامي ايجاد ميكند. توجه به علاقهی شخصي و معيار قرار دادن آن در انتخابها و تصميمگيريها موجب ميشود كه فرد در راستاي استعدادها و توانمنديهاي شخصي خود زندگي كند و به خودشكوفايي و خلاقيت دست يابد. اما او اين كار را به سختترين شکل ممكن ميآموزد. در حاليكه با آرامش و شادماني هم ميتوان به اوج شكوفايي استعدادها رسيد و در اصل با آرامش و شادماني هرچه بهتر و كاملتر، اين نتيجه دلخواه به دست ميآيد.
در حقيقت مراد وي از کنار گذاشتن ترس - به عنوان يک مانع در راه رسيدن به هدف - شهامتي است براي دستيابي به روياهاي درون و کشف جهان نامرئي که شخص در روياهايش در سرميپروراند؛ چيزي که ممکن است با واقعيتهاي موجود و معيارهاي صحيح در زندگي فاصله داشته باشد. او در زندگي بيشتر به جاي تعقل و تفکر، ماجراجويي از سر احساس را به خوانندگان خود میآموزد، تا از اين راه به هدف مورد نظر خود برسد که دستيابي به روياها به هر قيمت و از هر راهي است.
4.2. مذهب خودمحور یا خدامحور
در معنويت کوئيلو آنچه به جای مذهب مينشیند، خودمحوری به جای خدامحوری است که نه تنها انسانمداري منظور نيست، بلکه انسان خدايي اراده ميشود. بر همين اساس ارزش همه چيز بر محور خواست انسان استوار است و خدا به اندازه موجود ساخت ذهني تنزل مييابد. او مذهب را یک امر فردی ميداند که لازمهی آن شکلگیری همه چيز بر اساس معيار خواست و سليقه فردي است و رابطه با خدا جزء حريم خصوصي افراد تلقي ميگردد. به بهانه آنکه فرد ميبايست از حق آزادي برخوردار باشد، شخص ميتواند هر عقيدهاي داشته باشد و هر کاري بر اساس آن انجام دهد؛ از اينرو همه بايد به عقايد يکديگر احترام گذارند، در غير اين صورت تحميل عقيده محسوب ميشود و آزادي فردي افراد مورد خدشه واقع ميگردد. حتي در اين حريم خداوند هم اجازه ورود ندارد و آنچه مهم است تصميم خود فرد است.
از نگاه دیگر ميتوان گفت پائولو نگاهي پراگماتيستي به دين دارد. او اديان را تنها از جهت کارکرد مثبت آنها ميخواهد و چون کارکرد همه آنها را فراهم کردن بستري معنوي ميداند، نوع دين برايش فرق نميکند. تنها انتظار او از دين اين است که شيوههايي داشته باشد که بتواند حالت معنوي را در انسان پديد آورد. شعار مکتب معنوي پائولو اين است که به مذهب خود هرچه هست عمل کنيد؛ همه ما تنها نيازمند منزلگاهي روحاني هستيم. به نظر او مذهب نحوهی گروهي پرستش است، نه اطاعت. البته به نظر ميرسد حتي پائولو دين را در اين کارکرد موفق نميداند و معتقد است کسي نبايد مسؤوليت جستوجوي معنوي خود را بر عهده دين بگذارد.
با توجه به نگاه کوئيلو در باب سرچشمه دين و نظر او در باب کارکرد آن، طبيعي است که او تقدسي براي دين خاصی قايل نباشد. به رغم اینکه او يک کاتوليک است و کاتوليکها برخلاف پروتستانها، تقدس والايي را براي نظام کليسايي در نظر ميگيرند، بارها در نوشتههاي خود به کليسا و کشيشها توهين کرده است. پائولو در کتاب «شيطان و دوشيزه پريم» کليسا را جايي دروغين براي سرگرم کردن پرهیزگاران خوانده است. او حتي با سنتهاي کليسايي هم مبارزه ميکند و در ادبيات خود اين تنفر را به خوانندگان نيز میآموزد (حسینی، 1390).
نتیجهگیری
انسان ایدهآلی که کوئیلو در رمانها و داستانهایش به توصیف آن ميپردازد از نگاه وی انسان ماجراجویی است که بر اساس خواستههای نفسانی و احساسهای درونی حرکت میکند. او در حالی قهرمانهای داستانی را به عنوان الگو و انسان ایدهآل معرفی ميکند که از یک جهت دچار انحرافهای عقیدتی هستند و به خرافه و احساسهای غیرمعقول رو آوردهاند ـ نظیر: اعتقاد به سحر و جادو، سرنوشت محتوم، فرمانبری از ندای درون ـ و از طرفی در رفتار، گریزان از دین و مذهبی هستند که او را محدود کرده و برای رهایی از آن، آزادی، بیبندوباری و مباح شمردن کارهای ناروا را سرلوحه کار خود قرار داده است. با جمعبندی ویژگیهایی که کوئیلو برای انسان مطلوب خود بیان ميکند، ميتوان به این نتیجه رسید که انسان ایدهآل وی بازگو کننده ویژگیهای شخصي خود کوئيلو است که او قصد دارد در داستانهایش به صورت پازلی هماهنگ به تبیین آن بپردازد. انسانی که به دنبال برقرار کردن ارتباط با دنیای نامرئی دیگری است که وی این دنیای تخیلی را از راه سحر و جادو امکان پذیر ميداند به طوریکه انسان با ارتباط با جهان نامرئي و مرموز به رویاها و خواستههای دل دست ميیابد و با احساس برآمده از دل به سعادت و تکامل نائل میآید که او آن را در عشق خلاصه ميکند. او نهایت این عشق را در ارتباط جنسي آزاد خلاصه ميکند و به این ترتیب انسان ایدهآل او همان انسان بیبندوباری است که در پی رهایی از هر قیدیوبندی تلاش ميکند.
فهرست منابع
قرآن کریم.
1. باقریان موحد، سیدرضا (1386 ش) نگاهي به آثار و انديشههاي پائولو كوئيلو، تهران، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
2. برایان، ویلسون (1386 ش) جنبشهای نوین دینی، محمد قلی پور، مشهد: مرندیز.
3. بیات، عبدالرسول (1381) درآمدی بر مکاتب و اندیشههای معاصر (فرهنگ واژهها)، قم: موسسه اندیشه و فرهنگ دینی.
4. تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد (1366 ش) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، قم: دفتر تبليغات.
5. شریفی دوست، حمزه (1390 ش) نقد اندیشههای معنوی کوئیلو، قم: عصر آگاهی.
6. فعالی، محمد تقی (1388) نگرشی بر آراء و اندیشههای پائولو کوئلیو، تهران: نشر عابد.
7. کوئیلو، پائولو (1379 (اعترافات يك سالك (خوان آرياس در گفتگو با پائولو كوئليو)، دلآرا قهرمان، تهران، بهجت.
8. ________ (الف1384) بريدا، آرش حجازي و بهرام جعفري، چاپ هشتم، تهران: كاروان.
9. کوئیلو، پائولو (الف1387) خاطرات يك مغ، آرش حجازي، چ دهم، تهران، كاروان.
10. ________ (ب1387) چون روز جاري باش، آرش حجازي، تهران، كاروان.
11. ________ (ب1384) راهنماي رزمآور نور، آرش حجازي، چاپ سوم، كاروان.
12. ________ (الف1385) زهير، آرش حجازي، چاپ دوم، تهران: كاروان.
13. ________ (1386) ساحره پورتوبلو، آرش حجازي، چ سوم، تهران، كاروان.
14. ________ (1388) شيطان و دوشيزه پريم، آرش حجازي، چ چهاردهم، تهران، كاروان.
15. ________ (ب1385) عطيه برتر، آرش حجازي، چ دوازدهم، تهران، كاروان.
16. ________ (پ1384) كنار رود پيدار نشستم و گريستم، آرش حجازي، چاپ دهم، كاروان.
17. ________ (1383) كوه پنجم، آرش حجازي، چ سوم، تهران، كاروان.
18. ________ (ت1384) كيمياگر، آرش حجازي، چاپ يازدهم، تهران: انتشارات كاروان.
19. ________ (ث1384) مكتوب، آرش حجازي، چاپ نهم، تهران: كاروان.
20. ________ (ج1384) والكريها، سوسن اردكاني، چاپ دوم، تهران: نگارستان كتاب.
21. ________ (د1384) ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، ترجمه: آرش حجازي، چاپ دهم، تهران: كاروان.
22. ________ (ت1385) يازده دقيقه، كيومرث پارسايي، چ2، تهران، ني.
23. مظاهرى سیف، حمیدرضا (1390) دنیای معنوی کوئیلو پائولو، قم: عصر آگاه.
24. مظاهرى سیف حمیدرضا (1387) جریانشناسى انتقادى عرفانهاى نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
25. حسينيان، حامد (1390) «نقد و بررسي مباني خداشناختي و انسانشناختي پائولو كوئليو»، فصلنامه معرفت کلامي، سال دوم، شماره ۱.