كلمات كليدي : خودگرايي اخلاقي، خودگرايي روانشناختي، خودگرايي هنجاري، توماس هابز
نویسنده : سيد محمدحسيني
واژۀ خودگرایی Egoism از واژۀ Ego به معنای «خود» گرفته شده است، و در اصطلاح فلسفه اخلاق به یکی از نظریههای غایتگرا و پیامدگرایانه اطلاق میشود که معتقد است تنها وظیفه هر انسانی ایجاد بالاترین میزان سود و لذت برای خودش است، این نظریه در تقابل با نظریه دیگر گرایی اخلاقی تفسیر و تعریف میشود.
انواع خودگرایی
خودگروی در فلسفه اخلاق دارای دو شکل روانشناختی و هنجاری است. خودگروی روانشناختی گرایش انسانها به حفظ منافع خویش به سرشت و طبیعت وی بازمیگرداند. به این معنا که انسانها به طور طبیعی بر اساس انگیزه شخصی عمل میکنند. خود گروی هنجاری ناظر است به اینکه انسان چگونه باید باشند. انسانها صرف نظر از این که به لحاظ روانی چگونه هستند، این دیدگاه معتقد است باید پیوسته به دنبال منافع خویش بود و عملی درست است که بر پایه تحصیل منافع خود باشد.[1]
خودگرایی روانشناختی
خودگرایی روانشناختی، یک فرضیه و ادعای تجربی و روانشناسانه است، که تبیین واحدی از انگیزه تمامی اعمال و رفتار آدمی بدست میدهد و میگوید: انسانها به لحاظ طبع و طینت، خودگرا آفریده شدهاند و تنها در پی جلب منافع خود هستند و تمامی اعمال آدمی با انگیزههای خودگرایانه و برای نیل به منفعت شخصی انجام میپذیرد.
دلیل عمدهای که مبنایی برای خودگروی اخلاقی تلقی شدهاست، دلیلی روانشناختی است دلیلی برخاسته از طبیعت آدمی. گفتهاند که ما همگی چنان ساخته شدهایم که همواره به دنبال سود یا رفاه خودمان هستیم یا همیشه کاری را انجام میدهیم که گمان میکنیم بیشترین خیر بر شر را به ما میدهد. به قول باتلر این سخن به این معناست که «حب ذات» تنها اصل اساسی در سرشت آدمی است.[2] البته هیچ فردِ معتقد به خودگرایی روان شناختی منکر آن نیست که مردم گاه غیر از رفاه و نفع خود به امور دیگری همچون رفاه یا خوشبختی دیگران تمایل دارند, اما آن ها تأکید می کنند که مردم تنها در صورتی می توانند به رفاه یا خوشبختی دیگران تمایل داشته باشند که آن را وسیله ای برای خوشبختی خود بدانند. در واقع, امیال دگرمحور[3] به نحوی ابزاری وجود دارند ما تنها از آن رو به فکر دیگران هستیم که تصور می کنیم رفاه و خوشبختی آن ها نتایجی برای رفاه و خوشبختی خود ما به همراه خواهد داشت.بر همن اساس خودگرایان روانشناختی معتقدند، که حتی همه افعال به ظاهر فداکارانه که از آدمی سر میزند، با نیتی خودگرایانه انجام میشوند. در قضیه معروف "آبراهام لنیکلن" (1809-1865م) سیاستمدار و رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز به همین مسأله اشاره و بر آن تأکید شده است."لنیکلن" به خودگرایی روانشناختی معتقد بود، و بر این باور بود که در ورای همه اعمال آدمی انگیزهای خودخواهانه وجود دارد، روزی او به همراه فرد دیگری سوار بر یک کالسکه از روی پلی میگذشتند، ناگهان آنها صدای ضجّههای خوکی را شنیدند که بچههایش در گل و لای و باتلاق کنار رودخانه گرفتار شده بودند، "لنیکلن" از کالسکهچی خواست تا بایستد و پس خود به کمک بچه خوکها رفت و آنها را با زحمت از گل و لای بیرون آورد، وقتی به درون کالسکه برگشت همراه و همسفر او، به او گفت: آیا این رفتار خیرخواهانه برای نجات خوکها نیز خودخواهانه و با انگیزههای خودگرایانه صورت پذیرفت؟ حال آنکه هیچ نفعی برای تو در بر نداشت، "لنیکلن" در جواب گفت: آری این رفتار به ظاهر خیرخواهانه و ایثارگرایانه نیز صرفاً صورتی دیگرگرایانه داشت، چرا که من برای ارضای نفس خودم این عمل را انجام دادم، و اگر این کار را انجام نمیدادم وجدانم همیشه ناراحت بود، بنابراین صرفاً بخاطر آسودگی و آرامش خاطر خودم، دست به این کار زدم.
خودگرایی روانشناختی، صرفاً یک ادعای روانشناختی و یک رویکرد انسان شناختی است، و البته هیچ توصیه اخلاقی به ما نمیدهد که چه باید بکنیم و یا نکنیم امّا، با این حال این شکل از خودگروی در فلسفه اخلاق از اهمیت بالایی برخوردار است. زیرا اگر ثابت شد انسانها به لحاظ ساختار روانی نمیتوانند در پی منافع غیر خویشتن باشند نمیتوان آنها را به لحاظ اخلاقی مکلف عملی منافی با این سازمان روانی کرد. خودگرای روانشناختی میتواند معتقد باشد که اگر طبیعت بشر چناناست که او توصیف میکند این که اساساً باید کاری غیر از آنچه به سود اوست انجام دهد امری غیرواقعگرایانه است.[4]
خودگرایی هنجاری (اخلاقی)
تقریر دیگر خودگرایی (یعنی خودگرایی هنجاری) که در فلسفه اخلاق بعنوان یک نظریه اخلاقی مطرح میشود، ملاک و معیار درستی و بایستگی عمل را میزان سود و ثمرات و لذتی میداند که برای فرد ببار میآورد بعبارتی؛ عمل درست و الزامی و اخلاقی، تنها عملی است که بیشترین سود و خیر را برای شخص عامل اخلاقی بیافریند و وظیفه اولی و اصلی فرد متوجه خودش است و تنها در قبال زندگی شخصی خود موظف و مسئول است، از همین روی همیشه و همه جا هر عامل اخلاقی باید بدنبال ارتقاء سطح سود و لذت و بدنبال منابع شخصی خود باشد.
به تعبیر دیگر خودگرایی اخلاقی تنها یک توصیف صرف از طبیعت آدمی نیست (به خلاف خودگرایی روانشناختی) بلکه وظیفه و تکلیف و یک الزام اخلاقی اساسی را برای ما مشخص میکند و همه ما را بدان توصیه و تحریض میکند.
خودگروی اخلاقی را میتوان به دو نحو تقریر کرد. یک شکل از خودگروی که افراطیترین شکل آن است معتقد است همه افراد به لحاظ اخلاقی باید به نفع من عمل کنند. نه تنها خود من باید در پی منافع خود باشم بلکه هر کس دیگری نیز باید به نفع من عمل کند. پیداست دفاع از این نوع خودگروی بسیار مشکل است. اما شکل دیگر خودگروی اخلاقی توجهی به افعال دیگران و این که باید در پی نفع چه کسی باشند ندارد بلکه متمرکز بر رفتار خود شخص است. این شکل از خودگروی به عنوان یک قاعده کلی معمولاً چنین بیان میشود که: تنها در صورتی الف باید عمل ب را انجام دهد که آن عمل در مجموع به نفع الف باشد.
استدلال عمدهای که خودگروان اخلاقی به آن تمسک میکنند خودگرایی روانشناختی است. اما برخی استدلال دیگری برای دفاع از خودگروی دارند آنها مدعیاند چنین آموزهای جهانی سعادتمندتر ایجاد میکند. اگر سعادت و پاداش بیشتر نصیب کسانی بشود که در طلب نفع خودشان هستند، در آن صورت هر اندازه که انسانهای بیشتری این کار را انجام دهند بهتر است. چنین استدلالی اعمالی را که معمولاً اخلاقی خوانده میشود جدا نمیکنند. اما این اعمال تنها به این دلیل برای خودگرایان قابل قبول است که امتیازهایی برای فاعل ایجاد میکنند، نه به این دلیل که آنها فی نفسه خوبند.[5]
"توماس هابز" (1679-1588) یکی از فیلسوفان مشهور خودگر است، که به خودگرایی روانشناختی معتقد بود[6]، "برنارد دی ماندویل" (1670-1733) نیز یکی دیگر از خودگرایان قرن هیجدهم بشمار میآید، خودگرایی اخلاقی به رغم انتقادهای بسیار وارده بر آن، در دوره معاصر نیز طرفدارانی داشته و دارد، همچون "آین رند" (1905-1982) که ازخودگرایی اخلاقی دفاع کرده است، و برخی اقتصاددانان مشهور همانند "آدام اسمیت" نیز از خودگرایی دفاع کرد و معتقدند، پیجویی منافع شخصی، بهترین شرایط اقتصادی را ایجاد میکند و عاملی برای شکوفایی اقتصادی است و با همین استدلال، خودگرایی را بعنوان نظریه اخلاقی درست و برتر پذیرفتهاند.
بر خودگرایی اخلاقی نقدها و انتقادات بسیاری وارد شده و حتی برخی آن را در معرض تناقض دانستهاند، فیلسوف معاصر "کرت بایر" یکی از مشهورترین استدلالها در رد خودگرایی را مطرح ساخته است،و البته یکی از مهمترین اشکالات وارد بر خودگرایی این است که، اخلاق ماهیتی جهان شمول دارد و ذاتاً بیطرف است، چه دلیلی دارد که ما منافع خودمان را بر منافع دیگران ترجیح دهیم همانگونه که بوضوح ترجیحی و دلیلی برای ارجح بودن نژادها، قبایل و ملیتها در استفاده از حقوق بنیادین انسان نمیتوان یافت.
منابع دیگری که در این نگاشته مورد استفاده قرار گرفته است:
1-Bowie Bob, Ethical studies, london, wellston Thornicst,2001
2-Pojman .LP “ethics, Discorering Right and wrong” U.S.A. wadsworth Publishing Company.1999.
3-Rand,Ayn “In a Defence of ethical Egoism” in phdosophy ed.L.P:Pojman .USA. Wadsworth publishing company 1999 P.391.
4- See. Rachels games “A critical of Ehical Egoism” in philosophy Ed. LP Pajman. Usa. Wadsworth publishing Compani 1999.p.44.