دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

همبستگی ارگانیکی و مکانیکی دورکیم

همبستگی ارگانیکی و مکانیکی دورکیم
همبستگی ارگانیکی و مکانیکی دورکیم

كلمات كليدي : همبستگي ارگانيكي، همبستگي مكانيكي، اندامي، وحدت، روح جمعي، دوركيم

نویسنده : داوود رحیمی سجاسی

همبستگی (Solidarity)، احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه؛ که از آگاهی و اراده برخوردار باشند، را ‌می‌گویند. این احساس مسئولیت می‌تواند شامل پیوندهای انسانی و برادری بین انسان‌ها به‌طور کلّی حتّی با وابستگی متقابل حیات و منافع بین آنان باشد.

همبستگی حائز یک معنای اخلاقی به‌نام وظیفه و یا الزام متقابل است. هم‌چنین وابستگی متقابل اجزاء و یا موجودات در یک کل را هم می‌فهماند. به زبان جامعه‌شناختی، همبستگی پدیده‌ای را می‌رساند که بر پایۀ آن در سطح یک گروه یا جامعه، اعضاء به یکدیگر وابسته‌ و به‌طور متقابل نیازمند به یکدیگرند. بدین‌ترتیب همبستگی گروهی نیز به‌معنای آن است که گروه وحدت خود را حفظ کند و با عناصر وحدت‌بخش خویشتن تطابق وهمنوایی یابد.

یکی از سؤالات اساسی و مطرح در آراء جامعه‌شناسان این موضوع است، که اجماع افراد چگونه در هر جامعه‌ای شکل می‌گیرد و افراد چگونه یک هستی اجتماعی و به‌عبارتی یک جامعه را شکل می‌دهند. دورکیم برای پاسخ به این سؤال بنیادی، دو شکل همبستگی را از هم تفکیک می‌کند؛ یکی همبستگی موسوم به ساختگی یا مکانیکی و دیگری همبستگی موسوم به اندامی یا ارگانیکی.[1] دورکیم به‌عنوان یک جامعه‌شناس کلاسیک، همبستگی گروهی را محور تحلیل خود قرار داد و آن را به دو بخش مکانیکی و ارگانیکی تقسیم کرد. همبستگی مکانیکی به معنای وابستگی متقابل عناصر مشابه اجزای همگن در یک کل اجتماعی فاقد تمایزات داخلی است و همبستگی عضوی یا ارگانیکی، از تقسیم کار اجتماعی و به‌همراه آن کارکردها و تلاش‌هایی که مثل فرآیند اعضای متمایز انسان یکدیگر را کامل می‌کنند، می‌باشد.

پیشینۀ این تقسیم دورکیم به توجیه اندیشه‌ای برمی‌گردد که بر طبق آن، هستی یک واحد اجتماعی مثل یک کل، عضوی با حیات و یک روح جمعی خاص، تلقّی می‌شود. همبستگی ارگانیکی مدّ نظر او در شرایطی معنا می‌یابد، که تقسیم کار و روابط تولید، نوعی همبستگی تحمیل‌شده را در جامعۀ معاصر تحمیل می‌کند.[2]

حقوق اجتماعی

با وجود این‌که همبستگی اجتماعی یک پدیدۀ کاملاً اخلاقی و معنوی بوده و به‌خودی خود قابل مشاهده و بررسی مستقیم نیست، لازم است آن را از طریق امور بیرونی و قابل دسترسی مورد مطالعه قرار داد. امور بیرونی تبلور مفهوم همبستگی اجتماعی می‌باشد و در واقع شکل عینی‌شده این امر درونی به‌شمار می‌روند. دورکیم قواعد حقوقی را حالت بالفعل و عینی‌شده همبستگی اجتماعی می‌داند؛ یعنی هرجا که زندگی اجتماعی از دوام و قوام بیشتری برخوردار باشد، میل آن جامعه نیز به وضع قوانین حقوقی بیشتر خواهد بود؛ چراکه پایداری و ثبات اجتماعی، خود، ناشی از افزایش روابط میان افراد می‌باشد؛ که تبعیّت از یک سازمان‌بندی متشکّل را طلب می‌کند. پس می‌توانیم بگوییم که بررسی اشکال همبستگی اجتماعی جوامع در اشکال و تنوّع حقوقی آن منعکس است و چون صور متفاوت همبستگی وابسته به‌صور گوناگون حقوق در جامعه است، نخست باید به دسته‌بندی نظام حقوق اجتماعی پرداخت. دورکیم قوانین را به ترمیمی و کیفری تقسیم می‌کند و با توجه به میزان اهمیت هر از دو قانون فوق به تبیین انواع همبستگی اجتماعی می‌پردازد.

تقسیم کار

دورکیم معتقد است، تقسیم کار با شروع جامعه و جامعه نیز با شروع حیات اجتماعی انسان آغاز می‌شود، پس تقسیم کار، نتیجۀ پیشرفت سازمان اجتماعی جدید و یا خرد و منطق بشر، نیست؛ بلکه به‌دلیل اختلافات زیادی که میان انسان‌ها وجود دارد و نیازهای متفاوتی که باید برآورده شود(مثل تفاوت در نیاز زیستی و فیزیکی)، تقسیم کار نیز ضرورت دارد. دورکیم وظیفۀ تقسیم کار را ایجاد احساس همبستگی و الفت معرفی می‌کند و تفاوت‌ها را مکمّل یکدیگر می‌داند. این فرآیند تقسیم کار که همبستگی اجتماعی را در جوامع، قوام می‌بخشد و تعداد روابط میان اعضاء را افزایش داده و همبستگی بیشتری حاصل می‌کند. مراد دورکیم از تقسیم کار، تنها در بخش اقتصادی نیست و لذا تقسیم کار را نه در سطح زندگی؛ بلکه در عمق آن خواستار است. برای تشخیص آن باید از سطح قشری روابط و ساختارهای اجتماعی(مثلاً اقتصادی) به درون ساخت و نهاد اجتماعی نفوذ کنیم. چگونگی این درونی‌شدن و ژرفایی‌شدن تقسیم کار در ساخت اجتماعی را می‌توان در کارکرد خاص وجدان جمعی ناظر بود.[3]

همبستگی مکانیکی

به‌نظر دورکیم همبستگی مکانیکی در جامعه‌ای رواج دارد که افکار و گرایش‌های مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدّت از افکار و گرایش‌های شخصی اعضای آن بیشتر باشند. این همبستگی‌ تنها می‌تواند به نسبت معکوس رشد فردیت، پرورش یابد. به عبارتی همبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوت‌های فردی وجود داشته باشند و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به‌خیر همگانی، بسیار همسان یکدیگر باشند. همبستگی ناشی از همانندی، زمانی به اوج خود می‌رسد، که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از آن نظر با آن یکی شود. برعکس، همبستگی ارگانیک نه از همانندی‌های افراد جامعه؛ بلکه از تفاوت‌هایشان پرورش می‌یابد. این‌گونه همبستگی فرآورده‌ی تقسیم کار است. هرچه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابند، تفاوت‌ میان اعضای آن نیز فزون‌تر خواهد شد.[4]

به‌عبارت دیگر همبستگی مکانیکی، همبستگی از راه همانندی است. وقتی این شکل از همبستگی بر جامعه مسلط باشد، افراد جامعه چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند. آنان که اعضاء یک اجتماع واحد هستند، همانند هم و دارای احساسات واحدند؛ زیرا به ارزش‌های واحدی وابسته‌ بوده و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. جامعه از آن رو منسجم است که افراد آن هنوز تمایز اجتماعی پیدا نکرده‌اند.

همبستگی ارگانیکی

صورت متضاد با این نوع همبستگی، همبستگی موسوم به ارگانیکی یا اندامی است؛ که اجماع اجتماعی، یعنی وحدت انسجام یافته‌ی اجتماعی در آن، نشان‌دهنده‌ی نتیجه‌ی تمایز اجتماعی افراد بایکدیگر است. افراد، دیگر همانند نیستند؛ بلکه متفاوتند؛ لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجۀ وجود همین تمایزها و تفاوت‌هاست. دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد را به قیاس با اندام‌های موجود زنده، همبستگی اندامی می‌نامد؛ زیرا اندام‌ها، گرچه هرکدام وظیفه‌ی خاصّی دارند و همانند نیستند، اما همگی آن‌ها برای حیات موجود زنده لازم‌اند.

تفاوت‌ها و شباهت‌های ارگانیکی و مکانیکی

دورکیم، جوامع ابتدایی(بدوی)، اولیه(سنتی)، دیرین(بی‌خط) و قطاعی(تیره‌ای) را دارای همبستگی مکانیکی یا ساختگی می‌داند؛ به‌عبارتی افراد کلان سر و ته یک کرباسند و هرکس همانست که دیگران هستند. وی جوامع مدرن و جدید(غیرسنتی) را دارای همبستگی ارگانیکی و اندامی می‌‌داند.[5] به‌بیانی ساده‌تر، دورکیم به مسأله کیفیّت و تقسیم کار اجتماعی از کار تخصصی پرداخته است. در نظر او کار تخصص مولود و نتیجۀ کار اجتماعی است. او اجتماعات ابتدایی را دارای همبستگی مکانیکی می‌داند؛ که چنین همبستگی‌ای، آن‌ها را اداره می‌کند. همبستگی مکانیکی مقابل عناصر مشابه و اجزای همگن در یک کلّ اجتماعی فاقد تمایزات داخلی است؛ ولی ارگانیکی از تقسیم کار اجتماعی و فرآیندهای آن منبعث می‌شود.

دورکیم معتقد است با دسته‌بندی‌شدن فعالیت‌های مختلف فردی در نهادهای مختلفی که در کار خود تخصص دارند، جامعه به‌لحاظ ساختاری و کارکردی دستخوش دگرگونی و تفکیک می‌شود. افراد و نهادها بر اساس تمایزها و ناهمسانی مکمّل(که آنان را به شکلی متقابل به یکدیگر وابسته می‌کند)، به‌هم مرتبط می‌شوند. وجدان جمعی ضعیف‌تر شده و حالتی انتزاعی پیدا می‌کند و امکان رشد فردیّت و آزادی را فراهم می‌سازد.

همبستگی مکانیکی که بر پایه‌ی مشابهت و وجدان جمعی قدرتمند بناشده به‌طور فزاینده‌ای جای خود را به تقسیم کاری می‌دهد که محصول یک همبستگی ارگانیک است. این نوع همبستگی براساس وابستگی متقابل دوسویه افراد و گروه‌ها به یکدیگر شکل می‌گیرد.

همبستگی ارگانیکی و مکانیکی با وجود تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند، شباهت‌های اساسی نیز باهم دارند که در نمودار زیر دیده می‌شود.

یکی از تفاوت‌های بین همبستگی مکانیکی و ارگانیکی در انگیزۀ تعامل است. یعنی در همبستگی مکانیکی شباهت و همانندی و در همبستگی ارگانیکی تمایز و ناهمسانی انگیزۀ تعامل هستند. تفاوت دیگر، تغییر در اصول اخلاقی موجود است.[6]

به‌طور خلاصه می‌توان گفت، همبستگی مکانیکی، همبستگی از راه همانندی است. وقتی این شکل از همبستگی بر جامعه حاکم باشد افراد جامعه چندان باهم تفاوتی ندارند؛ زیرا به ارزش‌های واحدی وابسته‌اند و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. ولی همبستگی ارگانیکی و اندامی، چون افراد در جامعه دیگر همانند و یکسان نیستند؛ بلکه هر کدام در رشتۀ خاصّی تخصص دارند که دیگری نمی‌داند و هرکدام نیاز دیگری را برطرف می‌کنند. همین نیازمند بودن همبستگی‌آفرین است. این نیازمندی‌ را دورکیم به اندام‌های موجود زنده تشبیه می‌کند که هرکدام وظیفۀ خود را انجام داده و همانند هم نیستند؛ ولی همگی برای حیات موجود زنده باهم همکاری داشته و همبستگی دارند.

مقاله

نویسنده داوود رحیمی سجاسی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

رشد جمعیت

رشد جمعیت

No image

زندگی اجتماعی Social Life

No image

کارکردگرایی Functionalism

Powered by TayaCMS