دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امنیت بین الملل international security

No image
امنیت بین الملل international security

امنيت، امنيت بين الملل، روابط بين الملل، امنيت جهاني، علوم سياسي

نویسنده : علي محمد ابوالحسني

امنیت عبارت است از: در معرض خطر نبودن یا از خطر محافظت شدن. امنیت همچنین عبارت است از: رهایى از تردید، آزادى از اضطراب و بیمناکى و داشتن اعتماد و اطمینان موجه و مستند. امنیت، خواه فردى، ملى یا بین المللى، در زمره مسایلى است که انسان با آن مواجه مى باشد. امنیت به صورت وسیع، در مفهومى به کار گرفته شده که به صلح، آزادى، اعتماد، سلامتى و دیگر شرایطى اشاره مى کند که فرد و یا گروهى از مردم، احساس آزادى از نگرانى، ترس، خطر یا تهدیدات ناشى از داخل یا خارج را داشته باشند.[1] برداشت متفکران سیاسى از امنیت جهانى و امنیت بین‌المللى، همانند مفهوم امنیت، همواره با تحولات نظام جهانى، متحول و سیال بوده است. صرف‌نظر از این‌که در مورد مفهوم امنیت یک تعریف قابل قبول براى همگان وجود ندارد، تا جایى‌که به نظر برخى از و پژهش‌گران مى‌توان گفت؛ هیچ تعریفى درباره امنیت وجود ندارد که در آن اتفاق‌نظر باشد و در واقع ماهیت امنیت با پذیرش یک تعریف جامع و مانع در تعارض است. نظام حاکم بر روابط بین‌الملل با ماهیت خاص به خود، در هر مقطع زمانى، تلقى متناسب خویش را از مفاهیم امنیت جهانى و امنیت بین‌المللى ارایه مى‌دهد. [2]

روابط بین‌الملل و امنیت

درباره‌ی خاستگاه اولیه روابط بین‌الملل، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که تمامی آن‌ها به‌نوعی ریشه در «نزاع» دارند. در این میان سه دیدگاه حائز اهمیت بسیار هستند که تمامی آنها به نوعی وقوع یک جنگ را به عنوان سرآغاز این حوزه‌ی مطالعاتی معرفی می‌کنند: جنگ پلوپونزی، جنگ‌های سی ساله، و جنگ جهانی اول. این سه واقعه، دو نوع اظهار نظر متفاوت را به وجود آورده است:

1- روابط بین‌الملل را بخشی از مطالعات امنیتی:

این سه رویکرد ظهور روابط بین‌الملل را به نوعی ناامنی- یعنی رخداد حادثه‌ای نزاع‌برانگیز که صلح را تهدید می‌نماید مربوط می‌دانند. بنابراین تعجب‌برانگیز نیست اگر امنیت را واژه‌ای مقدم بر روابط بین‌الملل بدانیم که هیچ واژه‌ای در گستره‌ی روابط بین‌الملل و روابط خارجی، نیست که بتواند در این خصوص با آن هماوردی بنماید. به‌همین خاطر است که برخی روابط بین‌الملل را بخشی از مطالعات امنیتی قلمداد می‌نمایند.

2- مطالعات امنیتی حوزه‌ای خاص از مطالعات روابط بین‌الملل:

برخی از نظریه‌پردازان نیز مطالعات امنیتی را حوزه‌ای از مطالعات روابط بین‌الملل می‌دانند که مدلول ادعای آنها این است که مطالعات امنیتی متاثر از تئوری‌های کلانی هستند که در عرصه‌ی روابط بین‌الملل پدید آمده‌اند.[3]

معمای امنیت

هنگامی که صحبت از امنیت به میان‌ می‌آید، بلافاصله این پرسش به ذهن خطور می‌کند که اصولا چه هنگام و تحت چه‌ شرایطی ناامنی به وجود می‌آید؟ «کنت والتز» از صاحب‌نظران مشهور روابط بین‌الملل بر این‌ اعتقاد است که منابع ناامنی در سه سطح قابل‌ طبقه‌بندی است: 1) برخی فلاسفه، منبع اصلی‌ ناامنی را در طبع بشر جستجو می‌کنند و معتقدند که با رشد آموزشی، اخلاقی، مذهبی و فلسفی، بشر می‌تواند در صلح و آرامش زندگی‌ کند. 2) گروهی دیگر معتقدند که اتخاذ روش‌های نادرست توسط جوامع، سیستم‌های‌ اقتصادی و ملت‌ها می‌تواند عامل ناامنی باشد و بر این اساس اصلاح این ساختارها را عامل‌ برطرف‌کننده‌ی جنگ درگیری می‌دانند. 3) سومین گروه مهم‌ترین منبع ناامنی را در آنارشی‌ حاکم بر روابط میان دولت‌ها در سطح جهانی‌ می‌دانند. در مطالعات معاصر روابط بین‌الملل، از این مسئله به عنوان «معمای امنیت» نام‌ برده‌ می‌شود. درون هر سیستم فاقد مرجع فائقه‌ی مرکزی، هر واحد از سوی واحد دیگر- حتی‌ به صورت بالقوه- احساس خطر می‌کند و برای‌ دفع تهدید امنیتی، اقداماتی را انجام می‌دهد. نظیر این تصور در واحدهای دیگر، نسبت به‌ خود این واحد وجود دارد.[4]

نقاط تمایز برداشت‌هاى متفکران از امنیت بین‌المللى

در مورد تفاوت‌هاى برداشت متفکران سیاسى از مفاهیم امنیت جهانى و بین‌المللى در دو مقطع قبل و بعد از فروپاشى، محورها و مولفه‌هاى متعددى قابل شناسایى است. در این‌جا به اختصار، مهم‌ترین این محورها و مولفه‌ها مورد بحث و اشاره قرار مى گیرد:

1 ـ تاکید بر ماهیت اقتصادى امنیت:

در حالى‌که در دوره جنگ سرد عمدتا امنیت با ماهیت نظامى و قدرت سخت‌افزارى مورد ارزیابى و مطالعه قرار مى‌گرفت، پس از فروپاشى شوروى، ماهیت اقتصادى امنیت بیش‌تر مطرح گردید. در این مقطع فقر اقتصادى، توسعه‌نیافتگى و فقدان رفاه ملى به‌عنوان عوامل تهدید امنیت مطرح شد. به موازات آن، توسعه اقتصادى و اجتماعى و رفاه عمومى مساوى با امنیت ملى تلقى گردید؛ زیرا نظام سرمایه‌دارى غرب با سیستم اقتصاد آزاد، عنصر اقتصاد را جایگزین عنصر نظامى نموده و همین امر، بازتاب وسیعى در آرا و افکار اندیشمندان و نظریه‌پردازان مسایل امنیتى از خود به‌جاى گذاشت.[5]

2 ـ اهمیت یافتن بعد جمعى امنیت:

هر چند در اواخر دهه‌ی هشتاد اغلب متفکران سیاسى و سیاستمداران بر اهمیت بعد جمعى امنیت اذعان نمودند؛ اما خصلت عمدتا نظامى امنیت و رقابت تسلیحاتى و ایدئولوژیکى دو بلوک شرق و غرب، همچنان بعد امنیت فردى (واحدهاى خاص) و منطقه‌اى را بیشتر مورد تاکید قرار مى‌داد. در دوره‌ی جنگ سرد، آمریکا و شوروى عمدتا به دلیل انحصار و گستردگى قدرت هسته‌اى، یک ساختار دو قطبى انعطاف‌ناپذیر را در سطح نظام بین‌المللى پدید آوردند. مبناى قدرت و توانایى نفوذ و اعمال نظر و تقسیم منافع بین‌الدول و شیوه برخورد با موضوعات متعدد، تابع توان نظامى (شامل باز دارندگى، پراکندگى قدرت، تنوع و توان تخریب) این دو کشور بود. در چنین نظامى که کشورهاى جهان در دو طیف کلان قرار گرفته بودند، امنیت هر یک از ابرقدرت‌ها در محدوده مرزهاى جغرافیاى خود یا فراتر از آن در مرزهاى کشورهاى اقمار و وابسته تعریف مى‌گردید، و ایجاد رابطه‌ی آمریکا و شوروى با کشورهاى جهان سوم، در قالب محاسبات کلان و منافع جهانى مستقیم شکل مى‌گرفت. پس از فروپاشى شوروى، اهمیت امنیت جمعى بیش از گذشته مطرح مى‌گردد؛ زیرا نظام امنیتى پس از جنگ سرد؛ یعنى نظم نوین جهانى بر مبناى نوعى مسوولیت جمعى نهادها و استانداردهاى بین‌المللى اعلام مى گردد.[6]

3 ـ چند لایه شدن مفهوم امنیت:

در حالى‌که اغلب برداشت‌ها از امنیت در دوره جنگ سرد بر محوریت عامل نظامى استوار بود؛ در دوره‌ی پس از فروپاشى شوروى، امنیت به عنوان یک مفهوم چند لایه با ابعاد مختلف اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و محیطى رخ نمایاند.[7] دیگر، دولت‌ها امنیت ملى خود را کم‌تر در معادلات نظامى کشورها و توان تسلیحاتى خود مورد توجه قرار مى‌دادند. رقابت اقتصادى و مسابقه بازاریابى، مسایل محیطى و فرهنگى بیش‌تر از گذشته در تحلیل‌ها و مطالعات متفکران سیاسى مطرح گردید.[8]

نقاط اشتراک برداشت‌هاى متفکران از امنیت بین‌المللى

على‌رغم تفاوت‌هاى جدى در برداشت متفکران سیاسى از امنیت جهانى و بین‌المللى، برخى از وجوه اشتراک را نیز مى‌توان شناسایى کرد. اگرچه مفاهیم مذکور به‌دلیل تحول در نظام بین‌المللى متحول گردیده و بنابراین، تلقى متفکران در دوره جنگ سرد و پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى تغییر یافته است؛ اما نقاط مشترکى نیز در دو مقطع متفاوت وجود داشته است که عبارتند از:

1 ـ توجه بر بعد نظامى امنیت:

پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شورورى، پارادایم نهادگرایى بر بنیان وابستگى متقابل بین‌المللى و ضرورت همکارى و همگرایى جهانى، بر پارادایم واقع‌گرایى و (سیاست منازعه) تفوق یافت. اما جنبه نظامى امنیت جهانى همچنان به‌عنوان یکى از ابعاد قابل توجه امنیت بین‌المللى اهمیت خود را حفظ نمود.

2 ـ جهت‌گیرى خارجى:

جهت‌گیرى خارجى امنیت از دیگر محورهاى مهم مورد اشتراک در برداشت متفکران سیاسى در دو مقطع قبل و بعد از فروپاشى شوروى محسوب مى‌گردد. اگرچه تحولات نظام بین‌المللى و اهمیت یافتن فزاینده مسایل داخلى در دوره پس از فروپاشى، امنیت را عمدتا در درون مرزهاى ملى جست و جو مى‌کند؛ اما جهت‌گیرى خارجى آن، همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است.

(بنابراین، هر چند امنیت داخلى در سرلوحه دستور کار امنیت ملى مى‌باشد؛ اما تهدیدات خارجى تقریبا همیشه عنصر اصلى مساله امنیت ملى هستند. بدین ترتیب، بهترین کاربرى ایده (امنیت بین‌المللى) براى اشاره شرایط سامان‌یافته‌اى است که آن شرایط بر روش‌هایى که دولت‌ها براى واداشتن دیگران به احساس امنیت بیشتر یا ناامنى به کار مى‌گیرند، اثر گذارد).

3 ـ جایگزینى امنیت ملى با امنیت بین‌المللى:

تلقى سنتى از امنیت، آن را نسبت به واحدها و کشورها به‌صورت مجزا و غیر مرتبط با امنیت دیگر واحدها مورد مطالعه قرار مى‌داد. در این تلقى که امنیت دولت‌ها به‌منظور حفاظت از خود مورد تاکید قرار مى‌گیرد، امنیت هر کشورى بدون توجه به امنیت دیگر کشورها تعریف مى‌گردد. رشد فزاینده، ارتباطات و عامل ارتباط جمعى و اختراع تکنولوژى فضایى و ارتباطى که با کم رنگ شدن مرزهاى جغرافیایى همراه بود، از یک سو موجبات وابستگى شدید ملت‌ها را فراهم ساخت و از سوى دیگر، ضرورت همکارى بین‌المللى را افزایش داد. این مساله باعث آن گردید که تحولات اجتماعى و سیاسى واحدها در یک رابطه تاثیر و تاثر متقابل با نظام بین‌المللى و دیگر واحدها قرار گیرد. این امر، مفهوم جدیدى از امنیت را در حوزه سیاست‌گذارى خارجى کشورها وارد نمود. بر خلاف برداشت سنتى، در اینجا امنیت هر کشورى در ارتباط با دیگر کشورها مطرح مى‌گردد. امنیت بین‌المللى به مفهوم مطالعه امنیت ملى با توجه به امنیت دیگر کشورها، محصول تحولات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى عصر سلاح‌هاى هسته‌اى و به‌ویژه دوران جنگ سرد دو بلوک شرق و غرب مى‌باشد.[9]

نظریه‌ی واقع‌گرایی و امنیت بین‌الملل

برای این‌که مقوله‌ی استقرار امنیت را بر اساس این مکتب توضیح دهیم ابتدا شش مفروض اصلی مکتب رئالیسم را متذکر می شویم:

محیط آنارشیک نظام بین‌الملل: هیچ قدرت فائقه‌ای در نظام بین‌الملل برای منع کردن از کاربرد زور یکی بر علیه دیگری وجود ندارد.

دولت‌سالاری: دولت‌ها بازیگران اصلی سیاست بین‌الملل هستند.

قدرت: ویژگی تعریف‌شده‌ی محیط بین‌الملل که دولت‌ها از آن بهره‌مندند.

عقلانیت: دولت‌ها محاسبه‌ی هزینه- فایده انجام کارهای خود را قبل از انجام عمل می‌کنند.

بقا: که پیش شرط دسترسی به همه‌ی اهداف ملی است.

خودیاری: برای بقا نمی‌توان به تضمین دیگران متکی بود.

از نظر واقع‌گرایی امنیت «به‌معنای یک جهان نسبتا کمتر خطرناک و خشن است تا جهانی امن، عادلانه و صلح‌آمیز». امنیت مطلق غیر قابل دسترس است، چون کارکرد آنارشی بین‌المللی اجازه و امکان آن را نمی‌دهد.

مسیرهای واقع‌گرایانه رسیدن به امنیت

نظریه‌ی واقع‌گرایی مسیرهای مجزایی از دیگر نظریات برای رسیدن به امنیت تعریف می‌کند که عبارتند از: اتحادها، موازنه‌ی قوا، بازدارندگی، و کنترل تسلیحات.

الف) اتحادها: منظور واقع‌گرایان از اتحاد، همکاری نیست چرا که واقع‌گرایان معتقدند که همکاری به هماهنگی نیاز دارد و هماهنگی مستلزم اعمال زور است. آنان معتقدند؛ در سیاست بین‌الملل هماهنگی یا همنوایی موضوعیت ندارد چرا که هماهنگی پدیده‌ای خودجوش است که در آن زور دخالت ندارد و چنین موضوعی در نظام بین‌الملل شدنی نیست. از نظر آنان همکاری در هر زمینه‌ای که صورت پذیرد، آسیب‌پذیر است. همکاری در زمینه‌های امنیتی از موضوعات مرتبط با حفظ صلح و امنیت بین‌المللی است. از آنجا که مکتب واقع‌گرایی، قدرت را متغیر مستقل و همکاری را متغیر وابسته می‌داند، بر این باور است که ثبات و امنیت نظام بین‌الملل تنها به قدرت یک کشور (سرکرده یا رهبر) و یا قدرت گروهی از دولت‌های بزرگ (شورای امنیت) بستگی دارد. در این خصوص اگر قدرت انجام گیرد، و اگر قدرت شکسته شود، نظام بی‌ثبات می‌گردد. در نتیجه، تمرکز قدرت منجر به ثبات یک نظام و شکست قدرت موجب بی‌ثباتی سیستمی می گردد. اتحادها (ائتلاف‌هایی که زمانی شکل می‌گیرند که دو یا چند دولت ظرفیت‌های نظامی خود را ترکیب می‌کنند و می‌پذیرند که سیاست‌های خود را هماهنگ کنند تا امنیت دوجانبه‌ی خود را افزایش دهند) معمولا وقتی که دو یا چند دولت یک تهدید امنیتی مشترک را صورت‌بندی کنند به‌وجود می‌آیند.

ب) موازنه‌ی قدرت: موازنه‌ی قوا[10] نقش و جایگاه کانونی در مفهوم‌بندی واقع‌گرایانه از امنیت بین‌الملل دارد. هسته‌ی مرکزی آن، این ایده است که صلح زمانی ایجاد می‌شود که قدرت نظامی به‌گونه‌ای باشد که هیچ یک از دولت‌ها توان کافی برای تسلط بر دیگران را نداشته باشند. چنان‌که در نظریه‌ی موازنه‌ی قدرت بیان می‌شود ترس بخشی از خواسته‌ی مورد نظر برای اتحاد است، دولت‌ها به این دلیل که تهدید می‌شوند نیاز به قدرت دارند تا قدرت طرف مقابل را از طریق افزایش قدرت جبران (خنثی) کنند. لازم به ذکر است که موازنه نیاز به موازنه‌گر دارد. همان‌طور که انگلیس از قرن 17 نقش موازنه‌کننده را بازی می‌کرده است.

ج) بازدارندگی: بازدارندگی[11] را این‌طور تعریف کرده اند که «سیاست مبتنی بر تلاش برای کنترل رفتار بازیگران دیگر با استفاده از تهدید». طبق تعریف، بازدارندگی عبارت است از اقدام یا مجموعه‌ای از اقدامات که برای پیش‌گیری از اقدام خصمانه‌ی دشمن صورت می‌گیرد. بازدارندگی یک اصل کلی رفتار انسانی است، اما با استقرار سلاح‌های هسته‌ای به‌وسیله‌ی دولت‌ها پس از جنگ دوم جهانی، به اندیشه نظری محوری، به‌ویژه در رشته امریکایی مطالعات استراتژیک، تبدیل شد. سلاح‌های هسته‌ای استفاده از تهدید به مجازات‌های گسترده را از تهدیدات ناشی از سلاح‌های متعارف بسیار آسان‌تر کرد. سلاح‌های هسته‌ای باعث اتخاذ بازدارندگی به‌عنوان سیاستی برای امنیت نظامی نیز شد. انواع بازدارندگی عبارتند از: از طریق سلاح‌های متعارف. از طریق سلاح‌های هسته‌ای و کشتار جمعی.

د) کنترل تسلیحات: در نظریه‌ی واقع‌گرایی چون توازن قوا امری ثبات‌آفرین تلقی می‌شود بنابراین مشکلی در تحلیل واقع‌گرایی از قرن فناوری تسلیحاتی پیش می‌آید؛ این‌که واقع‌گرایی چگونه می‌تواند امنیت را با این فرایند در حال گسترش تسلیحاتی تحلیل کرده و نوید دنیایی ایمن را دهد. واقع‌گرایان این امر را توسط کنترل تسلیحات حل نمودند که می‌توان به توافقات سالت 1 و سالت 2 در این مورد اشاره نمود. کنترل تسلیحات به‌عنوان یکی از رهیافت‌های واقع‌گرایانه رسیدن به امنیت از این حیث واجد اهمیت است که ضمن پذیرش گزاره‌های واقع‌گرایانه مثل آنارشیک دانستن محیط بین‌الملل، بازیگر غالب در این محیط را دولت دانسته، همچنین بر اولویت قدرت نظامی بر سایر وجوه قدرت تاکید کرده و در نهایت امنیت در این سرا را قابل دسترس و آن را از طریق کنترل نیروهای نظامی طرفین عملیاتی می‌داند.[12]

نظریه آرمان‌گرایی و امنیت بین‌الملل

در مقابل برداشت واقع‌گرایانه از امنیت، برداشت آرمان‌گرایانه قرار دارد که امنیت ملی‌ را نه «توانایی یک ملت» بلکه «نبود تهدید و وجود تأمین» تعبیر می‌کند. بدیهی است‌ فراغت از تهدید، احساس بهره‌مندی از آزادی‌ یا فقدان ترس از به خطر افتادن ارزش‌ها تنها در محیطی متصوّر است که تضاد و رقابتی وجود نداشته باشد. چرا که وجود رقابت میان‌ واحدها، تهدید یکی علیه دیگری را در پی‌ دارد. ریشه‌های اولیه برداشت آرمان‌گرایانه از امنیت را در اندیشه‌های کانت سراغ می‌گیرند. این دیدگاه بر خلاف برداشت واقع‌گرایانه نگاه بدبینانه‌ای به جامعه بین‌الملل ندارد بلکه با خوش‌بینی به توصیف آن می‌پردازد. کانت با تأکید بر اصول و ارزش‌های اخلاقی، جامعه‌ای‌ جهانی را پیش‌بینی می‌کند که در آن همکاری‌ برای تحقق آرمان‌های مشترک بشری، جای‌ رقابت را می‌گیرد. پیشنهاد «صلح ابدی» وی‌ بر پایه‌ی این اعتقاد استوار بود که نظام دولت‌های‌ ملی و تفوق منافع ملی را می‌توان با یک نظم‌ سیاسی مترقی- یک قانون اساسی‌ جمهوری‌خواه، نظامی فدرال از دولت‌ها و نوعی‌ تابعیت جهانی- تجدید سازمان کرد و یک‌ جامعه‌ی بشری به وجود آورد. در سنّت کانتی، پارادایم امنیت جهانی تنها آرمان تحقق‌نایافته‌ای‌ است که هر چند موجودیت نیافته ولی به لحاظ نظری، امری امکان‌پذیر است.

مکتب‌ لیبرالیسم با الهام از نظریه کانت، بر توانایی بشر برای تأثیرگذاری و تغییر دادن الگوهای عمل‌ و ایجاد نهادها تأکید دارد و بازتاب این باور است که انسان روشنفکر می‌تواند با محور قرار دادن ارزش‌های اخلاقی، قوانین لازم برای‌ تنظیم روابط را وضع کند تا در سایه‌ی آن، هیچ‌ حقی از حقوق مشروع احدی از آحاد جامعه‌ی بزرگ بشری، نادیده گرفته نشود. در چنین‌ جامعه‌ی جهانی، در صورتی که واحدی با زیاده‌طلبی، حقوق دیگران را نادیده بگیرد و قوانین را نقض کند، مراجع قانونی وارد عمل‌ می‌شوند و او را مجبور به متابعت از قانون‌ می‌نمایند. بنابراین هیچ عضوی نگران آن‌که‌ مورد تهاجم قرار گیرد یا منافع مشروعش‌ قربانی شود، نیست و یا نبود این نگرانی، احساس امنیت خواهد کرد.[13]

با تحقق اندیشه‌‌ی امنیت جهانی، مرزهای‌ اعتباری جداکننده‌ی ملت‌ها که عامل اساسی ایجاد رقابت و کشمکش میان آنهاست از میان می‌رود و همگی در راستای تحقق امنیت همکاری‌ خواهند نمود. در این حالت، نظام دولت ملی، جای خود را به مجموعه‌ی واحد جامعه‌ی جهانی‌ می‌سپارد و در واقع یک دولت جهانی، جانشین‌ دولت‌های متعدد می‌شود. ایجاد یک مرجع مقتدر بین‌المللی و تشکیل دولت واحد جهانی یا ایجاد یک نظام فدرال جهانی از طریق تدوین یک‌ قانون اساسی جهانی، راه‌هایی است که‌ آرمان‌گرایان برای عملی شدن نظرات خود پیشنهاد می‌کنند. طرح‌هایی چون فدر الیسم و خلع سلاح جهانی بازتاب چنین برداشتی‌ است.[14]

نظریه‌ی انترناسیونالیستی و امنیت بین‌الملل

تعریف دیگری از امنیت را از میان نظرات‌ کسانی می‌توان دریافت که همکاری دولت‌ها را تنها راه دستیابی به امنیت می‌دانند. این برداشت‌ که با عنوان «نهادگرایی بین‌المللی» شناخته‌ می‌شود، حد وسط دو برداشت قبلی است. ریشه‌های نظری آن را پیش از همه به نظریات‌ گروسیوس نسبت می‌دهند. گروسیوس(مانند کانت)، سیاست بین‌الملل را براساس جامعه‌ای‌ از دولت‌ها تعریف می‌کرد. وی بر خلاف سنت‌ هابزی، مدعی بود که دولت‌ها همچون‌ گلادیاتورها در رزمگاه، درگیر یک کشاکش‌ ساده نیستند، بلکه قواعد و نهادهای مشترک، ستیز آنها با یکدیگر را محدود می‌سازد. از نظر گروسیوس، روابط دولت‌ها نه چنان‌که‌ واقع‌گرایان می‌گویند منحصرا رقابت‌آمیز است‌ و نه آن‌طور که آرمان‌گرایان معتقدند مبتنی بر همکاری است. دولت‌ها گرچه منافع متعارضی‌ دارند و همین موجب رقابت آنها می‌شود ولی‌ منافع مشترک نیز دارند که آنها را به همکاری‌ با یکدیگر وا می‌دارد. گسترش همکاری دولت‌ها به شکلی که در شرح دیدگاه آرمان‌گرایان مورد اشاره قرار گرفت با آنچه در دیدگاه‌ انترناسیونالیستی مطرح می‌گردد تفاوت اساسی‌ دارد. دیدگاه آرمان‌گرایانه، همکاری دولت‌ها، امری اخلاقی و ارزشی است ولی در دیدگاه‌ انترناسیونالیستی، همکاری دولت‌ها از اجبارهای‌ عملی و پراگماتیک موجود در جامعه ناشی‌ می‌شود. سابقه‌ی تلاش‌های تاریخی برای نهادسازی- یکی اتفاق اروپا،مولود کنگره‌ی وین‌ (15-1814)، و دیگری نظام توازن قدرت اروپا - به قرن نوزدهم میلاد باز می‌گردد که هدف‌ آنها نه جلوگیری از جنگ، بلکه تقویت امنیت‌ دولت‌های ملی بود.[15]

در نظر اندیشمندان‌ مکتب واقع‌گرایی، قدرت‌ مفهوم مسلط، و امنیت‌ پیامد طبیعی انباشت و اعمال مؤثر قدرت است و تأکید بر نقش نهادهایی که در نتیجه‌ اجبارهای پراگماتیک در صحنه‌ی بین‌المللی‌ ظهور یافته‌اند، نقش دولت‌ها را نسبت به آنچه در نظریات گروسیوس آمده است، کم‌رنگ‌تر جلوه می‌دهد. نهادگرایان جدید معتقدند گرچه‌ ممکن است نهادهای بین‌المللی از جمع میان‌ دولت‌ها شکل بگیرند ولی به این علت که پس از تأسیس، نهادهای مستقل از دولت‌ها به‌شمار می‌آیند و دولت‌ها خود ملزم به رعایت تصمیمات‌ آنها می‌باشند، این نهادها کم کم جای دولت‌ها را گرفته و به‌عنوان بازیگران بین‌المللی ظهور می‌کنند.[16]

با چنین نگرشی به روابط میان دولت‌ها و روندهای جاری در جامعه‌ی بین‌المللی، امنیت‌ ابعاد تازه‌ای می‌یابد که تضمین آن تنها با کسب‌ قدرت میسر نیست. با پیوندهای گسترده و متقابلی که میان ملت‌ها ایجاد شده است، تهدید یک کشور تنها به آن کشور محدود نمی‌ماند بلکه دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. بر خلاف دیدگاه واقع‌گرایانه که در آن، افزایش‌ امنیت یک ملت تهدیدی برای ملت دیگر محسوب می‌شود، در اینجا افزایش امنیت یک‌ ملت، افزایش امنیت دیگری و به عکس کاهش‌ امنیت یکی، کاهش امنیت دیگری را در پی‌ خواهد داشت.[17]

مقاله

نویسنده علي محمد ابوالحسني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

خط تالوگ

No image

روش شناسی methodology

No image

سیاست خارجی

Powered by TayaCMS