دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جمشید Jamshid

No image
جمشید Jamshid

كلمات كليدي : جم، يمه، وَرَه، ملكوس، فرّه

نویسنده : مجيد طامه

نام جمشید در فارسی (و جم یا جمشِد[1]در فارسی میانه)، عنوانی است برای پادشاه عصر زرین بشریت. این کلمه مشتقی است از واژهﻯ *yama و *yama xšaita به معنی جمﺷاه یا جم درخشان.

این دو صورت فرضی، در کتیبهﻫای فارسی باستان نیامده، اما براساس نام خاص yamakšedda در الواح ایلامی مربوط به دوران هخامنشیان که در تختﺟمشید کشف شده بازسازی شدهﺍند. در اوستا این نام به صورت yima و yima xšaēta آمده است. واژهﻯ yima به معنی توامان و همزاد و واژهﻯ xšaēta به معنی درخشان یا شاهوار است.[2]

جم (یمه) در وداها

جم شخصیتی است که به مجموعه عقاید دوران هندوایرانی تعلق دارد. مشخصهﻯ برجستهﻯ یَمَه[3] در وداها این است که وی نخستین کس از بیﻣرگان است که مرگ را برگزید. راه مرگ را سپرد تا راه جاودانان را به مردمان نشان دهد و مردمان با او در «خانهﻯ سرود» به سربرند. چون او شاه مردگان بود، مرگ را «راه یمه» دانستند. این تصویر یمه با گذشت زمان رنگ نسبتاً شومی به خود گرفت، چنانکه بعضی مجسمهﻫای او دلالت بر این موضوع دارد.[4]

جم در اوستا

جم در طی جابهﺟایی اسطورهﻫا، در ایران به شخصیتی بسیار محبوب و محترم تبدیل میﺷود. در اوستا وی پسر ویوَهونت[5] است، نخستین کسی که هوم را مطابق آیین میﻓشارد و این سعادت به او میﺭسد که صاحب فرزندی به نام جم درخشان یا جمشید شود.

او در اوستا دارای صفاتی چون زیبا، شید، خورشیددیدار و خوبﺭمه (دارندهﻯ گله و رمهﻯ خوب) است. فرگرد[6] دوم وندیداد، بهﻧام داستان جم است، در این فرگرد از جمشید و دوران پادشاهی او سخن به میان آمده است.

بنابر این فرگرد، اهوره‌مزدا نخست دینﺑه (آیین مزدیسنایی) را به وی عرضه میﺩارد؛ اما جم از انجام چنین کاری اظهار ناتوانی میﻛند و آن را نمیﭘذیرد؛ ولی بالاندن و فزودن و نگاهداری جهان را میﭘذیرد. برای بهﺟای آوردن چنین وظیفهﺍی اورمزد به جمشید، حلقهﺍی زرین و تازیانهﺍی زرنشان میﺩهد که نشان پادشاهی او باشد و بدینگونه جمشید بر جهان سروری میﻳابد. [7]

دوران شهریاری جم

در دوران شهریاری وی آرامش وجود دارد و نعمت فراوان است. نه باد سرد و نه گرم و نه بیماری و مرگی وجود دارد. کسی پیر و فرتوت نمیﺷود و پدر و فرزند هر دو چون جوان پانزده ساله به نظر میīیند. در دوران پادشاهی او مردمان، چهارپایان، مرغان، سگان و شعلهﻫای سرخ آتش، چنان همه جا را فرا میﮔیرند که ناگزیر با خواهش جمشید و یاری اورمزد، زمین در سه نوبت که هر بار سیصد سال طول میﻛشد فراخ میﮔردد و مردمان در نه سده، فناناپذیر میﺷوند.[8]

جم همچنین به سبب ساختن وَرَه[9] (وَر) یا دژی زیرزمینی مورد تمجید است. اورمزد به او هشدار میﺩهد که مردمان گرفتار زمستانی هراسﺍنگیز خواهند شد که بر اثر آن همهﻯ مردمان و حیوانات نابود خواهند گشت. از این رو، جم وری ساخت و تخمهﻫای همهﻯ مردمان و حیوانات سودمند، گیاهان و بهترین مردمان را به آنجا برد.[10] بنا به روایات متون متأخر زرتشتی هدف از ساخت ور این بوده تا آفت اهریمنی نتواند نسل آفریدگان را از میان بردارد و زمانیﻛه زمستان هولناک با حملهﻯ مَلکُوسﺩیو[11] در سدهﻫای پایانی جهان بر گیتی مستولی میﺷود و با خود نابودی میīورد، تخمه و نژاد همهﻯ آفریدگان حفظ شود و بویژه، نسل آدمی ادامه یابد.[12]

گناه جم: آموزش دادن خوردن گوشت گاو به مردم

از جم همچنین بهﻋنوان گناهکار یاد میﺷود. در برخی متون، گناه جمشید، آموختن خوردن گوشت گاو به مردمان است. در یسن 32 بند 8 چنین آمده است: «همانﮔونه که میﺩانیم، جم پسر ویوهونت از شمار آن گناهﻛاران است که برای خشنود کردن مردمان، تکهﻫای گوشت را به کسان ما داد که بخورند».[13]

در "زامیادیشت" آمده است که جمشید از اینﺭو گناهکار میﺷود که دروغ میﮔوید و به این ترتیب فرّه[14] از او میﮔریزد. این فرّه در سه نوبت و در سه بخش به شکل مرغی به پرواز درمیīید. بخش اول را ایزد مهر دریافت میﻛند. دومین بخش نصیب فریدون میﺷود و سومین بخش را گرشاسب نصیب میﺑرد. این تقسیمﺑندی را میﺗوان نشانﺩهندهﻯ نقشﻫای سهﮔانهﻯ جمشید دانست، یعنی نقش سلطهﻯ جهانی او به مهر، فرّه شاهی او به فریدون و فرّه پهلوانی به گرشاسب داده میﺷود. بنابر نظری دیگر، این روایت نموداری از ساخت سهﮔانهﻯ جامعهﺍی است که جم پایهﮔذاری کرده و بر آن فرمانروایی داشته است.[15]

گذشته از یسنا و وندیداد در چندین یشت دیگر از جمشید نام برده شده است.

در بند 25 آبانﻳشت آمده است که جمشید خوبﺭمه در بالای کوه هوکئیریه[16] صد اسب، هزار گاو، ده هزار گوسفند برای ناهید قربانی کرد و از وی خواست که وی را در همهﻯ سرزمینﻫا بزرگترین شهریار گرداند و بر دیوها، پریان، جادوان پیروز گرداند و ایزد ناهید وی را کامروا ساخت.

در درواسپﻳشت نیز از ایزد درواسپا[17]و در رامﻳشت از ایزد وایو[18] و در اردﻳشت از ایزدبانو اشی[19] (ایزد ثروت) کامروایی میﺟوید و به کام خویش میﺭسد.[20]

مرگ جم به دست ضحاک

پایان زندگی جم نیز در سنت ایرانی تاحدی مرموز است. بنابر زامیادیشت بند 46 او به دست برادرش سپیتیوره[21] به دو نیم شد؛ اما در روایات بعدی دهاک (ضحاک) بدکار که نه بهﻋنوان موجودی اساطیری بلکه به عنوان ستمگری نابکار توصیف شده است، جم را میﻛشد و قلمرو زمینی او را تصاحب میﻛند.[22]

در متون دورهﻯ فارسی میانه نیز از جمشید سخن رفته است، در مینوی خرد چنین آمده: «و از جمشید خوب رمه پسر ویونگهان[23] این سودها بود که ششﺻد سال برای همهﻯ آفریدگان اورمزد بیﻣرگی فراهم آورد و آنان را عاری از درد، پیری و آفت کرد و ورِِ جمْکَرد را ساخت»[24]در کتاب روایات پهلوی آمده است که وی به راه دیوان رفت و خلقت آب، زمین، گیاه، گوسفند،انسان و همهﻯ مخلوقات را به دروغ به خود نسبت داد. در نتیجه فرّه شاهی از او جدا شد و تنش نیز بهﺩست دیوان افتاد تا آن را تباه کنند. در اَیادگار جامسبیگ دربارهﻯ جم چنین آمده است: «او (=جم) پیمان را از آنان (پریان) بازستد»

در دینکرد دربارهﻯ این پیمان توضیح روشنﺗری آمده است: «پیش از آمدن جمشید به سلطنت، بر اثر غارت دیوان، آسْنﺧِرد (= خرد غریزی) در میان مردم نزار و وَرَن[25](شهوت) غالب بود. پیمان (=اعتدال) که منشعب از آسْنﺧِرد ایزدی است در افراط و تفریطِ منشعب از وَرَن دیوی از میان رفته بود... جم چارهﻯ (=رهایی) پیمان آسْنﺧِرد ایزدی را از افراط و تفریط دیوی نگریست (=چارهﺟویی کرد)» پس از بازگردانیدن آن پیمان، جمشید توانست اعتدال را در جهان برقرار کند.[26]

در دینکرد هفتم نقل شده که چگونه جم زندگی اجتماعی را با تعیین چهار طبقهﻯ اجتماعی زردشتی یعنی موبدان، جنگجویان، کشاورزان و صنعتگران نظم میﺑخشد.[27]در کتاب غولان که نوشتهﺍی مانوی است دو داستان دربارهﻯ جمشید آمده است. در یکی از این داستانﻫا به جمشید پنج تاج پیشکش میﺷود و داستان دیگر او را در مقام فرمانروای جهان که همهﻯ فرمانروایان جهان در روز نوروز در حضورش گردآمدهﺍند توصیف میﻛند.[28]

جم، در نوشته‌های دوران اسلامی

در روایات متعددی در دوران اسلامی، نیز از جمشید یاد شده است. در شاهنامه جمشید پسر تهمورث است و پادشاهی او هفتصد سال است. در 50 سال نخست آهن را نرم میﻛند و از آن انواع رزمﺍفزارها را میﺳازد. در 50 سال دوم رشتن، بافتن و دوختن را به آدمیان میﺁموزد. در پنجاه سال بعد مردمان را به چهار گروه تقسیم میﻛند. آنگاه دیوان را به ساختن گرمابه، کاخﻫا و ایوانﻫا میﻓرماید و سپس به فرّکیانی تختی میﺳازد و هر زمان میﺧواست دیوان او را برداشته و به هر جا میﺑردند. در اول فروردین بر آن تخت نشست بهﺍین سبب آن روز را نوروز خواندند. اما سرانجام ناسپاسی کرد از فرمان یزدان سرپیچید. بزرگان را فراخواند و کارهایی که انجام داده بود یادآوری کرد و خود را جهانﺁفرین خواند. آنگاه فرّه از او جدا و جهان پر از اختلاف شد و در برابر ضحاک تازی، تاب مقاومت نیاورد و فرار کرد و مدت یکﺻد سال پنهان شد اما سرانجام ضحاک او را با ارّه دو نیم کرد.

در برخی متون اسلامی به سبب مشابهت یخﺑندان دوران وی و طوفان نوح، او را نوح دانستهﺍند (ابوحنیفه دینوری) و برخی او را با سلیمان یکی انگاشتهﺍند.[29]

چنانکه پیش از این ذکر شد همتای جم در متون ودایی یمه است. او پسر ویوسونت[30] و خدای نگاهبان ارواح است. برخی از دانشمندان، دیار مردگان یا باغ خدایان اساطیر هندی و وَر جمْکرد اوستایی را قابل مقایسه دانستهﺍند و چنین نظر دادهﺍند که جم در اساطیر ایرانی پس از جدایی از قوم هندی جنبهﻯ الوهیت خود را از دست داده است.[31] در ریگ وده یمه دو پیامﺑرنده دارد که هر دو سگ‌اند. این سگﻫای یمه پاسدار راه بهشت هستند و مردگان را وامیﺩارند بی آنکه از راه به در روند، به انجمن پدران که در کنار یمه نشستهﺍند، بهﭘیوندند. این سگﻫا در مراسم تشییع مردگان در دین زردشتی نیز وظیفهﺍی به عهده دارندکه با این اسطوره مربوط است، ولی ارتباط خود را با جم از دست دادهﺍند.[32] کلنز پل چینود را «پل چیننده» معنی میکند و معتقد است این «چیننده» بر شخصی دلالت میﻛند که با چیدن سنگﻫا بر روی هم پلی ساخته و بعید است این شخص کسی جز معادل یمهﻯ هندی یعنی جم باشد. بدین ترتیب معلوم میﺷود که در سنت ایرانی هم، جم عهدهﺩار نقشی در گشایش اقامتگاه مردگان بوده است.[33]

بر سکهﻫای پادشاهان کوشانی جمشید به مقام خدایی دست میﻳابد و با نام یَمشو[34] بر پشت آنها ظاهر میﺷود. همچنین نام او در اسمﻫای خاص چون یَمشو-لَدو[35]یعنی آفریدهﻯ یَمشو دیده میﺷود.[36] بر پشت سکهﺍی زرین، که معمولاً در این موضع تصویر خدایان حک میﺷود، مردی با جامهﺍی فاخر تصویر شده که تاجی بر سر دارد و کلمهﻯ یمشو در کنار آن حک شده است که به احتمال زیاد این نام مخفف iamš<ēd>o در زبان بلخی بوده است. او سه نشان سلطنتی یعنی نیزهﺍی با پرچم، شمشیری با قبضهﺍی مرصع و شاهینی بر دست راست خود دارد.[37]

مقاله

نویسنده مجيد طامه
جایگاه در درختواره ادیان غیرابراهیمی - زردشتی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

گادامر (2002-1900)

پر بازدیدترین ها

No image

حواس ظاهری و باطنی

No image

مراتب و درجات عقل

No image

عقل نظری و عملی

صفات خداوند

صفات خداوند

Powered by TayaCMS