24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : هويت، هويت شخصي، خود، گيدنز
نویسنده : ابوذر رحيمي
واژه "Identity" ریشه در زبان لاتین دارد (Identitas که از Idem یعنی مشابه و یکسان ریشه میگیرد) و دو معنای اصلی دارد: اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است: این با آن مشابه است. معنای دوم آن بهمعنای تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب مفهوم هویت بهطور همزمان میان افراد یا اشیاء دو نسبت محتمل برقرار میسازد: از یک طرف، شباهت و از طرف دیگر تفاوت.[1] تعریفهای "خود" بر اساس صفات شخصی یا منحصر به فرد فردی را هویت شخصی تعریف کردهاند. همچنین در تعریفی دیگر به دستههای خودی راجع است که فرد را بهعنوان یک شخص یگانه، بر اساس تفاوتهای فردیاش، متمایز از دیگر اشخاص درونگروه معرفی میکند.[2] و به تعریف بازاندیشانه فرد از خود نیز اطلاق شده است.[3]
در جوامع سنتی، هویت هر شخص مقولهای ثابت، از پیش تعیینشده و عاری از تناقض فرض میشد. نگرهای که حتی امروزه نیز در میان اکثر جوامع مدرن، همچنان محکم و استوار به چشم میخورد و بر اذهان، اعمال و دیدگاههای اکثر انسانها حاکم است. در جوامع سنتی هویت، مبین تجلی و تحقق کارویژهها و نقشهای اجتماعی- فرهنگی از پیش تعیینشده بود. انسان همواره با معضل کیستی روبرو و دست به گریبان بوده است. من کیستم؟ یا ما کیستیم؟ پرسشهایی است که انسان از همان بدو تفکر درباره خود و محیط پیرامون و اطرافیان خویش به طرح آنها پرداخت. من یا مای مفهومی، نظری و تاریخی و تلاش برای پاسخ دادن به کیستی آن در پیوند با پدیدهای گستردهتر، یعنی، هویت معنا پیدا میکند. در جوامع سنتی هویت مقولهای چندان پیچیده و مسالهساز نبود؛ و مناقشه چندانی پیرامون آن صورت نمیگرفت؛ اختلاف بنیادی بر سر آن وجود نداشت و افراد دچار بحران هویت نمیشدند؛ لذا نیازی به ایجاد دگرگونیهای بنیادین در هویت خود یا در نگره خود به هویت یا در اجزا و عناصر سازنده هویت خود احساس نمیکردند. بهعبارتی مسیری که فرد قرار است در زندگی آینده خود طی کند، سرنوشتی محتوم یا مسیری مشخص و از پیش تعیینشده است.[4] اما در برخی مقاطع تاریخی بحران هویت بهعنوان پدیدهای فراگیر جوامع را به چالش میطلبد و بنا به علل درونی و بیرونی تبدیل به یک مسئله حیاتی میشود. لذا بشر در طول تاریخ هویت داشته و انسانها و جوامع بهدنبال کسب و حفظ هویت و در عین حال موافق و پیشگام در تغییر و تبدیل هویت، متناسب با شرایط زمان خود گام برمیدارند و با تکیه بر منابع معرفتی خود (دین، ایدئولوژی سیاسی، حافظه جمعی، فرهنگ) بهنوعی در صدد حفظ هویت هستند و برای رسیدن به این هدف، ناچار به طی روند تولید نمادهای هویتی و نقد مستمر آن هستند.[5]
آنتونی گیدنز معتقد است: هویت هر شخص را نباید در رفتار او و در واکنشهای دیگران جستجو کرد، بلکه باید آن را در توانایی و ظرفیت وی برای حفظ و ادامه روایت مشخصی از زندگینامهاش یافت. زندگینامه شخصی که به حفظ روابط متقابل و منظم با دیگران علاقهمند است، بهکلی خیالی و ساختگی نیست. زندگی واقعی باید بهطور مداوم رویدادهای دنیای خارج را در خود ادغام کند و آنها را با تاریخچه جاری خود شخص سازگار سازد. بر این اساس، برای ایجاد و تداوم مفهوم جامعی از خود، نگارش یادداشتهای منظم روزانه و تدوین زندگینامه شخصی توصیه میشود. شرح حال بهخصوص بهمعنای روایت تاریخی همراه با تغییر از سوی شخص -اعم از اینکه کتبی باشد یا نه- در زندگی اجتماعی مدرن هسته اصلی هویت فرد را تشکیل میدهد. به نظر گیدنز شخصی که ثبات معتدلی در هویت شخصی خود احساس میکند، زندگی پیوسته و بدون بریدگی دارد. به همین دلیل میتواند با سایر افراد در آمیزد و کم و بیش با آنها ارتباط برقرار کند. چنین شخصی از خلال نخستین روابط اعتمادآمیز خود، نوعی پیله محافظ برای خود دست و پا کرده است که در امور روزمره، بسیاری از خطرهایی را که جامعیت خود او را تهدید میکنند از سر میگذراند.[6] همچنین هویت شخصی هر کس بهشدت تحت تأثیر محیط و شرایط فرهنگی اوست، چنانکه گیدنز یادآور میشود محتوای هویت شخصی مانند دیگر عرصههای وجودی، از نظر اجتماعی و فرهنگی متغیر است. برای مثال نام شخص، نخستین عنصر زندگینامه اوست. آداب ورسوم، نامگذاری اجتماعی، اینکه نام افراد تا چه حد معرف روابط خونی و خویشاوندی آنهاست، همه برحسب فرهنگهای مختلف تغییر میکنند.[7] از نظر گیدنز از آنجا که خود شخص پدیدهای نسبتاً بیشکل است، هویت شخصی را نمیتوان منحصراً برحسب ماندگاریاش در زمان مورد توجه و رجوع قرار داد. هویت شخصی برخلاف خود بهعنوان پدیدهای عام، مستلزم آگاهی بازتابی است. هویت در واقع همان چیزی است که فرد، چنانکه در اصطلاح خودآگاهی آمده است، به آن آگاهی دارد. بهعبارت دیگر، هویت شخص چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنشهای اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه چیزی است که فرد باید آن را بهطور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد.[8] در نهایت گیدنز معتقد است: هویت شخصی در حقیقت همان خود است که شخص آن را بهعنوان بازتابی از زندگینامهاش میپذیرد. در اینجا نیز هویت بهمعنای تداوم فرد در زمان و مکان است و هویت فردی نیز بازتابی تغییری است که شخص از آن به عمل آورده است.[9] هویت هر فرد در عین حال هم زاییده نهادهای امروزین هستند و هم به آنها شکل میدهند. خود، مفهوم منفعلی نیست که صرفاً تحت تأثیرات بیرونی شکل گرفته باشد، افراد در روند شکلگیری هویت شخصی خویش، صرف نظر از کیفیت محلی یا موضعی اعمال و افعال آنها، به طور مستقیم در ایجاد و اعتلای بعضی از تأثیرات اجتماعی نیز مشارکت دارند.[10] بنابراین احساس هویت شخصی بهواسطه دیالکتیک میان فرد و جامعه شکل میگیرد. هویت معمولاً در نگرشها و احساسات افراد نمود مییابد؛ و بستر شکلگیری آن زندگی جمعی است.[11]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان