24 آبان 1393, 13:56
كلمات كليدي : تکلیفگرایی، حقگرایی، اخلاقی سکولار ، اخلاق مدرن ، اخلاق دینی
یکی از اختلافات مهم اخلاق دینی و اخلاق دوران مدرن مساله تکلیفگرایی و حقگرایی است. اخلاق دینی تکلیفگرا و اخلاق مدرن حقگرا است. منظور از تکلیفگرایی و حقگرایی در اخلاق این است که الزامات اخلاقی بر اساس چه نگاهی شکل میگیرند. آیا پاسداشت ارزشهای اخلاقی بدین سبب اتفاق میافتد یا به تعبیری باید اتفاق بیافتد که انسان به سبب داشتن تکلیف در برابر کسانی موظف به پاسداشت این ارزشهاست یا آنکه او بدین جهت که دارای حقوق خاصی است ـ توجه باید کرد که تاکید بر مساله حق داشتن در مقابل تکلیف داشتن است[1] ـ میتواند آنها را پاس بدارد؟ اهمیت این موضوع زمانی روشن میشود که توجه کنیم اگر مراعات اخلاق یک حق باشد میتوان از این حق گذر کرد، اما اگر آن را یک تکلیف دانستیم گذر از آن و بر زمین گزاردن تکلیف پذیرفتنی نیست.
طبق دیدگاه مکاتب اخلاقی سکولار اساسا چیزی به نام الزام معنی ندارد؛ زیرا الزام در جایی مطرح میشود که حقی بر گردن شما باشد و شما در مقابل کسی مکلف باشید، در حالی که بر اساس این نظریه آدمی یک موجود محق است نه مکلف و در نتیجه ملزم نیست چیزی را به عنوان تکلیف الهی یا هر تکلیف دیگری انجام دهد. در توصیف این دیدگاه سخنان جالبی از طرف کسانی که طرفدار چنین دیدگاهی هستند مطرح شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم. یکی از این افراد در مقام مقایسه بین اخلاق دینی و اخلاق مدرن میگوید:
یکی از خصوصیات مهم سکولاریسم در تمامی ابعاد آن رویکرد حقگرایانه و گریز از تکلیف و بیاعتنایی به مسئولیت است. در طرف مقابل، اخلاق و معرفت دینی، متدینان را به خضوع در برابر خلقت دعوت میکنند و از او میخواهند به آنچه به او عطا شده است قانع باشد و شکر آن را به جا آورد و در این جهان تصرف بیشتری نکند و تمتع بیشتری نبرد.[2]
از نظر این نویسنده انسانِ گذشته یا ماقبل مدرن انسان مکلف بوده و در مقابلْ انسان مدرن، انسان محق است.
در این دوران انسانها بیش از آنکه طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند.[3]
بر اساس این دیدگاه این اختلاف حتی تا لایههای زبانی نیز ادامه پیدا کرده و دو نحوه سخن گفتن را پدید آورده است به نحوی که نمیتوان با دیدن کلمات مشابه برداشت مشابهی از آنها داشت. طبق این دیدگاه زبان دین ـ بخصوص دین اسلام ـ آنچنانکه در روایات و قرآن متجلی شده است بیش از آنکه زبان حق باشد، زبان تکلیف است و در این متون از موضع یک و لی صاحب اختیار و اقتدار، به آدمیان امر و نهی میشود و همواره مؤمنان و پیروان به تکلیف خود توجه داده میشوند. خلاصه آنکه لسان شرع، لسان تکلیف است و از نظر دین، انسان موجودی مکلف است. از نظر این گروه این اختلاف تا جایی ادامه دارد که حتی در بسیاری موارد نیز همچون رساله حقوق امام سجاد (علیهالسلام) که کلمه حق بکار رفته است، در اصل برای افاده معنای تکلیف بوده و نشانی از نگاه حقگرایانه در آن نیست. نویسنده فوق در بخشی از نوشته خود در این مورد این چنین میگوید:
در این رساله از حق همسایه به همسایه، حق خدا بر مردم و ... سخن به میان رفته است که همه به معنای تکالیف است. سخن از حق من بر گردن همسایگان نیست. سخن از حق همسایگان بر گردن من است و اصلاً در این رساله و امثال آن اثری از حقوق بشر به معنای مدرن آن در میان نیست. در حالی که زبان عصر جدید زبان حق و زبان طلب است. در دوران مدرن سخن از تکالیف نیست، بلکه سخن از حقوقی است که یک انسان داراست و نه تنها میتواند این حقوق را اختیار و انتخاب نماید بلکه طالب این حقوق است و عدهای مسئولیت پاسخگویی به این طلبها را دارند.[4]
این جابهجایی در حق و تکلیف تا بدانجا ادامه پیدا میکند که در جهان جدید انسانها حق دارند ـ نه تکلیف ـ که دین داشته باشند. یعنی اجازه دارند متدین باشند، اما اگر نخواستند میتوانند دیندار نباشند، در حالی که طبق نظریه تکلیف، انسانها مکلفند که دین داشته باشند.[5]
بازتاب چنین دیدگاهی در عرصه اخلاق این است که انسان مدرن اخلاقیات را تا زمانی میپذیرد که حق او را استیفاء نمایند و الا آنها را انکار و حتی ضداخلاقی تلقی مینماید. به عبارت دیگر چنین رویکردی موجب میشود در مسائل اخلاقی، آنچه برای آدمی مهم جلوه نماید همان سود دنیوی و لذتهای عادی باشد و به اعتراف این نویسنده سراسر و جود انسان مدرن آکنده از اشتیاق به آنهاست. همچنانکه خود ایشان تصریح کرده است با این رویکرد، آدمی دیگر دنیا را به عنوان معبری برای و رود به زندگی اخروی نمیبیند؛ بلکه دنیا بهشت در دسترسی است که باید حداکثر تلاش را برای بهرهمندی از لذات آن به کار بست.
بدیهی است ثمره چنین نگاهی توجیه حرص و طمع، و پولدوستی و جاهطلبی خواهد بود. انسان مدرن از اینکه برای چنین اموری چانهزنی کرده و با صدای بلند به طلب آنها بپردازد هیچ احساس شرم نمیکند. خلاصه آنکه حقگرایی موجب آن میشود هر آنچه در اخلاق دینی همچون: احسان، نیکوکاری، رحم و شفقت، ایثار، گذشت و مردمداری به عنوان فضایل انسانی و الهی قلمداد میشدند؛ کنار رفته و جای خود را به قلدری، سرسختی، تنگنظری، خودخواهی، پرتوقّعی، و مانند آن بدهند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان