دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آسيب‏ شناسي عشق در معنويت‏هاي نوظهور (مطالعه‏ ي موردي اشو و پائولوکوئليو)

عشق در بیشتر داستانهای کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. عشقی را که اشو ترویج میکند و قابل احترام میداند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست.
آسيب‏ شناسي عشق در معنويت‏هاي نوظهور (مطالعه‏ ي موردي اشو و پائولوکوئليو)
آسيب‏ شناسي عشق در معنويت‏هاي نوظهور (مطالعه‏ ي موردي اشو و پائولوکوئليو)

پریسا گودرزی[1]

چکیده

از آموزههای عمده و مسائل اساسي در عرفانهای جهان، مسالهی عشق است. این مسئله از دیرباز محل توجه عموم و موضوع نقض و ابرام اصحاب دین و عرفان بوده است؛ همچنین از سوی اصحاب عرفانهای نوظهور نیز از موضوعات اصلی و مورد توجه آنان قرار داشته و دارد. طبیعی است که تعاریف عارفان و عرفانهای گوناگون از عشق، متنوع باشد، زیرا عرفا در تعریف عشق و انواع آن تابع عوامل متعدد و پیچیدهای از قبیل: موقعیت خاص مخاطب، موقعیت معرفتی - سلوکی خود، هنجارهای دینی - فرهنگی جامعه و غیر آن بودهاند. پائولوکوئلیو و اشو در موضوع عشق، عقايد خاصي دارند. عشق در بیشتر داستانهای کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. عشقی را که اشو ترویج میکند و قابل احترام میداند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست.

واژگان کلیدی: جنبشهای نوپدید دینی، عشق حقیقی، عشق‌مجازی، اشو، پائولوکوئلیو.

مقدمه

از آموزههای عمده و مسائل اساسي در عرفانهای جهان، مسالهی عشق است؛ این مسئله از دیرباز محل توجه عموم و موضوع نقض و ابرام اصحاب دین و عرفان بوده است، همچنین از سوی اصحاب عرفانهای نوظهور نیز از موضوعات اصلی و مورد توجه است. طبیعی است که تعاریف عارفان و عرفانهای گوناگون از عشق، متنوع باشد، زیرا عرفا در تعریف عشق و انواع آن تابع عوامل متعدد و پیچیدهای از قبیل: موقعیت خاص مخاطب، موقعیت معرفتی - سلوکی خود، هنجارهای دینی - فرهنگی جامعه و غیر آن بودهاند.

اما به راستی، حقيقت عشق چيست؟ مسلم است که پاسخ دقیق و روشنی به این سوال نمیتوان داد، زيرا عشق مانند هستي، مفهومي دارد كه اعرف الاشياء است و در عین حال، كنه و حقيقت آن در غايت خفا است.

هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم، خجل باشم از آن

با اینحال، عشق از سوی مشهورترین رهبران عرفانهای نوظهور نظیر اشو و پائولوکوئلیو نیز دغدغهای مورد بحث و نظر بوده است. اما آیا عشقی که پائولوکوئلیو و یا راجنيش اشو از آن نام میبرند همان عشقی است که به شکلی عام در تصوف و عرفان اسلامی و بهخصوص در آثار ابنعربی از آن یاد شده است؟

در این مقاله برای رسیدن به پاسخ نخست، ابتدا به معناشناسی عشق پرداخته و به دنبال آن عشق را از دیدگاه پائولو و اشو مطرح کرده و در نهایت به بررسی تطبیقی عشق از منظر عرفان اسلامی و این دو دیدگاه خاص میپردازیم.

معناشناسي عشق

الف. معنای لغوي

آنچه از کتابهای لغت درباره عشق برمیآید این است که عشق همچون نیروی کشش و جاذبهای قدرتمند است که از حد عادی فراتر میرود و صاحب خود را در حالت حاصل آمده درهم میپیچد. ازاینرو گاه آن را «به حد افراط دوست داشتن، دوستی مفرط، محبت تام تعریف کردهاند.» (معین،1387، ص1623( و گاه درباره آن گفتهاند: «عشق، دوستي بيش از حد را گویند» و از غزالي آمده كه هر چيزي كه محبوب انسان است يعني ميل نفس به طرف آن است و اينجا ميل آنقدر در نفس، قوي ميشود كه به آن عشق ميگويند (طریحی، 1280، ص 459). در تأکید بر افراطی بودن و بیان پیچیدگی عاشق به معشوق است که گفتهاند: عشق، زيادي دوست داشتن است و گفته شده كه حيرت محب به محبوب است كه در حب پيچيده شد. (ابن‌منظور، 1284، ص123).

ب. معنای اصطلاحي

عشق، مهمترين ركن طريقت است و اين مقام را تنها انسان كامل كه مراتب ترقي و كمال را پيموده است، درك ميكند. عاشق را در مرحله كمال عشق، حالتي دست ميدهد كه از خود بيگانه و ناآگاه ميشود و از زمان و مكان فارغ و از فراق محبوب ميسوزد و ميسازد.

عطار گويد:

عاشقان را با خود و با هيچكس تدبير نيست عين و شين و قاف را اندر كتب تفسير نيست

ابنعربي گويد: عشق افراط محبت است كه در قرآن از آن به شدت حب تعبير ميشود؛ كه خداي بزرگ فرمايد: «والذين آمنوا اشدّ حبّاً لله» (بقره/165) «آناني كه ايمان آوردند، عشق شديدتري به خدا دارند.» و در جایی دیگر نوشته است: «هيچ مذهب و آیيني عاليتر و بالاتر از مذهبي نيست كه پايه و اساس خود را بر عشق و شوق به معشوقي كه ميپرستم و ايمان دارم، قرار داده باشد. اين خود يك امتياز ويژه مسلمانان است، که مقام عشق كامل با عشق محمدي تناسب دارد. بدینسان، پیامبر اکرم- برتر از پيامبران ديگر است و خداوند وي را به عنوان «حبيبش» برگزيده است» (سعیدی،1386، ص532).

نیز در جایی دیگری و در مقام بیان وجوه مرکب و عدیدهی آن میگوید: «عشق از عواطفي است كه مركب از تمايلات جسماني، حس جمال، حس اجتماعي، تعجب، عزت نفس و غيره. علاقه بسيار شديد و غالباً خواسته نامعقولي است كه گاهي هيجانات كدورتانگيز را باعث ميشود و آن از مظاهر مختلف اجتماعي است كه غالباً جزء شهوات به شمار ميآيد.(سیف، 1383، ص 334،386)

اینک به بررسی عشق از منظر کوئلیو و سپس اشو میپردازیم و کوشش ميكنيم که با استناد مستقیم به آثار آنها از هرگونه پیش داوری در این زمینه پرهیز کنیم.

عشق از منظر پائولوکوئلیو

با مطالعه آثار کوئلیو برای خواننده معلوم میگردد که عشق در شالودهی فکری وی، نقشی بسیار کلیدی دارد تا جایی که او عشق را دارای انرژی عظیمی میداند که اگر روزی بتوان از نیروی عظیم آن استفاده کرد، تاریخ عوض خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص114). و هرکس از این انرژی عظیم بهرهمند باشد، به خوشبختی و شادی نایل خواهد آمد (همان، ص147). پس از این نشان خواهیم داد که چگونه اشو نیز با تعبیری نزدیک به کوئلیو، به صراحت عشق را بالاترین رهایی دانسته و معتقد است با دستیابی به آن، میل دیگری برای رهایی باقی نخواهد ماند (وکیلی و مدنی ،1389، ص60).

شاید بتوان عشق را مهمترین عنصر رمانهای کوئلیو نیز معرفی کرد، نگینی که در تمامی رمانهایش چشمنوازی کرده است. عشقی که کوئلیو از آن صحبت میکند، چیزی است که خود آن را جوهرة آفرینش میخواند (کوئلیو، 1384، ص79). او اعتقاد دارد تنها چیزی که ما را منزه و آزاد میکند و هوش و خلاقیت را در ما فعال میسازد عشق است (کوئلیو، 1384، ص114). کوئلیو در اولین کتاب خود (خاطرات یک مغ) عشق را به سه دسته تقسیم میکند : اروس، فیلوس و آگاپه. او اروس را احساسات میان دو نفر میداند و فیلوس عشقی است که تحت نام و شکل دوستی قرار دارد. هنگامی که اروس توانایی ندارد و عشقش رو به سردی میگذارد، این فیلوس است که زوجها را متصل نگه میدارد و آگاپه که در اروس و فیلوس نهفته است دربارهاش نمیتوان سخن گفت، زیرا که هر شخصی به تنهایی باید آن را تجربه کند. از نظر کوئلیو آگاپه، بزرگترین شکل عشق است و همان عشقی است که عیسی مسیح% به نوع بشر احساس میکرد. آگاپه همة خلاءها را پر میکند و باعث میشود که هرگونه وسوسة خشونتآمیز در نطفه خفه شود. البته آگاپه دو نوع است و نوع اولش همان است که دربارة عیسی% گفته شد. نوع دوم آن هم اشتیاق و شیفتگی است. کوئلیو شیفتگی را همان آگاپه هدایت شده به سمت یک عقیده و یا معطوف بر یک چیز میداند؛ یعنی هنگامی که از عمق روحمان به چیزی عشق میورزیم و یا اعتقاد پیدا میکنیم (کوئلیو، 1385، ص111 ـ 123). این شیفتگی در بیشتر داستانهای کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. برای مثال در رمان «بریدا»، ابتدا از عشق به جادو صحبت میشود تا اینکه در انتها این عشق، عشق به جادوگر منتهی میگردد. در « کیمیا گر» نیز شیفتگی یا آگاپة چوپان برای یافتن گنج به تصویر کشیده شده است. در «یازده دقیقه» عشق به یک روسپی مطرح شده و در «رودخانة پیدرا»، عشقی تصویر شده که روبه نزول است، یعنی کشیشی که در مسیر عشق الهی قرار داشته و در این مسیر حرکت میکرده، به عشق دوران طفولیت خود مراجعه میکند و تغییر مسیر میدهد و در این راه حاضر است از تمامی توفیقاتی که داشته دست بکشد، تا با او ازدواج کند.

نگاه و توجه افراطی کوئلیو به عشق تا آنجایی است که او از عشق با عنوان حقیقت یاد و توصیه میکند که انسانها تنها حقیقت را بجویند که عشق همان است (کوئلیو، 1384، ص270). وی همچنین عقیده دارد که زندگی روحانی در عشق خلاصه میشود و هرچه که بیشتر عشق بورزیم، تجربة روحانیمان نیز بیشتر خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص12).

طرح بحث نیمهی گمشده هم در میان افکار و آثار كوئليو قابل بررسی است. بهطور کلی او معتقد است هر انسانی نیمهي گمشدهای دارد، حتی تمام زندگی یک انسان روی زمین را در پیدا کردن بخش دیگرش خلاصه میكند و اگر شخصی نتواند بخش دیگر خود را پیدا کند هرچه به دست بیاورد ناقص است (کوئلیو، 1384، ص102). این پیدا کردن بخش یا نیمة دیگر وجود و ملاقات با آن، که عشق نامیده میشود (همان، ص77) از دیدگاه او آنقدر حائز اهمیت است که معتقد است انسانها تنها از طریق آن میتوانند با خدا یکی شوند (همان، ص 103). البته كوئليو هیچگاه دربارة این یکی شدن با خداوند و عشق الهی توضیح نمیدهد و بیشترین تلاش خود را برای توضیح و توصیف همان عشق بین انسانها معطوف میدارد. بدین خاطر است که اصل درک عشق میان انسانها را بسیار دشوارتر از درک عشق به یک ذات برتر میداند (همان، ص 272).

گفتنی است که كوئليو در میان ارزشها عشق را از همه چیز بالاتر میداند و با صراحت به خاطرش از بسیاری از ارزشهای دیگر چشمپوشی و در مورد آنها هنجارشکنی میکند، حتی معتقد است که ژرفتر از عشق چیزی وجود ندارد (کوئلیو، 1384، ص60). شاهد مثال این مدعا را در رمان بریدا داریم که شخصیت بریدا با وجود همسرش عاشق مرد دیگری- استاد جادوگری- میشود و عشق او را از دلش بیرون نمیکند و یا در داستان زهیر، از روابط عاشقانهي پنهانی صحبت میشود که باعث تداوم زندگی مشترک كوئليو و همسرش شده است. همچنین از نظر کوئلیو همه چیز، حتی پیوند زناشویی میان دو نفر را میتوان فدای عشق کرد، اما عشق را نباید فدای چیز دیگری کرد چرا که عشق از همه چیز بالاتر است و بزرگترین هدف بشر، درک آن است (کوئلیو، 1385، ص151). چنانکه در داستان زهیر، استر نیز از زندگی مشترک با همسرش خسته شده و از مردی دیگر- عشقی دیگر- باردار میشود و این مساله، هیچ مانعی ندارد چون همه چیز مجاز است به جز قطع تجلی عشق (کوئلیو، 1385، ص 69). این چنین عشقی، قادر است سرنوشت ما را تعیین کند (کوئلیو، 1385، ص148).

عشق از منظر اشو

در میان آثار راجنيش باگوان معروف به اشو که بیش از 600 عنوان کتاب را شامل میشود، عشق از جایگاه ویژهای برخوردار است. اشو مبلغ عشق است و ارزش بسیاری برای آن قایل است. به اعتقاد او تولد، عشق و مرگ، سه رویداد مهم زندگی انسان هستند (اشو، 1384، ص 107).

گفتنی است که مهمترین تکنیک اشو، مراقبه است. او مراقبه را تنها راه درمان تمام دردهای روح، جسم و همچنین مبدا تمام تحولات روحي و سلوک انسان میدانست. اشو بین مراقبه و عشق، نزاعی نمیدید و معتقد بود هرچه مراقبه، عمیقتر و ژرفتر باشد، انسان در عشق تواناییهای بیشتری مییابد و بالعکس هرچه عشقورزی فزونتر باشد مراقبهگر، تواناتر خواهد بود (اشو، 1383، ص134).

اشو در میان قوانین، قانون عشق را برتر میدانست، او معتقد بود، عشق تنها چیزی است که میتواند رازهای نامحدود زندگی را درک کند. (اشو، 1380، ص171). از نظر اشو، عشق آنچنان ارزشمند است که بدون آن هیچ عبادتی به خدا نمیرسد و با بودن آن حتی لازم نیست عبادتی انجام گیرد (اشو، 1382، ص18). همچنین میل به عشق است که قاطعانهترین نشانه برای اثبات وجود خدا است و گواه دیگری دراینباره وجود ندارد؛ چون انسان عشق میورزد، پس خدا وجود دارد (اشو، 1380، ص52).

اشو معتقد است نه تنها هیچ دلیلی برای وجود خداوند جز عشق نیست، بلکه هیچ راهی نیز برای پرستش او به جز عاشق شدن وجود ندارد (همان، ص 107). او در جایی دیگر به مخاطبان خود توصیه میکند که خدا را فراموش کنند، حقیقت را فراموش کنند و تنها به دنبال عشق باشند؛ چراکه باقی چیزها خود به دنبال آن میآید (اشو، 1382، ص10). اشو در جايي، تمام اهمیت و توجهاش به عشق را اين چنين ادا کرده است: «من به خدا و بهشت چندان علاقمند نیستم، بلکه علاقمند به عشقم، زیرا کسی که بداند عشق چیست، ناگزیر میداند خدا چیست؛ اما نه برعکس» (اشو، 1385، ص31). البته این عشق، عشقی نیست که ما را به خدا برساند، چرا که در نظر اشو عشق در اصل، وسیلهای برای رسیدن به هدفی دیگر نیست، بلکه خود فینفسه ارزشمند است (اشو، 1383، ص377). در حقیقت این عشق است که ارزش دارد نه معشوق و آنچه جالب توجه است این است که عشقی را که اشو ترویج میکند و قابل احترام میداند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست (اشو، 1380، ص71). طوری‌که حتی خداوند هم یکی از جنبههای آن است، نه برعکس (اشو، 1385، ص87). او به مخاطبان خود توصیه میکند هر نوع عشقی را که ممکن است، تجربه کنند (اشو، 1384، ص89). و در نهایت به آنها یادآور میشود که وقتی به الهة عشق تسلیم میشوید، دیگر خیلی مهم نیست که شریکتان با شما باقی بماند یا شما را ترک کند یا حتی شما او را ترک کنید چراکه شما به عشق تسلیم شدهاید نه به شریک خودتان(اشو، 1383، ص245).

ملاحظاتی انتقادی بر عشق از دیدگاه کوئلیو

1. در بررسی آثار کوئلیو مشاهده میکنیم عشق تنها راه رسیدن به حکمت، تجربه روحانی - معنوی است و بدون عشق امکان ورود به چنین ساحتی از ما گرفته خواهد شد. البته کوئلیو در آثار خود از تجربه عملی عشق یاد میکند که در حقیقت همان عشق مادی و ظاهری است که در عرفان اسلامی ازآن با عنوان عشق مجازی نام برده میشود. از نقطه نظر او هرچه میزان این عشق ورزی بیشتر باشد، تجربه روحانی ما نیز بیشتر خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص12). اما نکته اصلی این است که کوئلیو برای عشق میان انسانها اهمیت بیشتری قائل است و آن‌را حساستر از عشق به یک ذات برتر ـ خدا ـ میداند (کوئلیو، 1384،ص272). این دقیقاً برعکس نظر او را نتیجه میدهد زیرا که عشق مادی عمدتاً معطوف به ظاهر محبوب بوده، با هدف دستیابی جنسی به او شکل میگیرد و این سازوکار با حصول تجربهای روحانی و معنوی ذاتا متفاوت است و به آن نمیانجامد.

عشق مورد نظر کوئلیو از اساس با عشق مورد انتظار در عرفان اسلامی، متفاوت است زیرا عشق در عرفان اسلامی برآمده از شوقی الهی است که مهمترین دستمايهی عارفان در مسیر سلوک است و از طریق پاکیزهسازی و تطهیر قلب سالک از اغیار، در او شکل میگیرد و در نهايت به اوج قداست و پاكيزگی خود نائل میشود و کاملاً بیگانه با عشقی است که كوئليو از آن نام میبرد و متعصبانه از آن دفاع میکند.

ديرينگي عشق نسبت به عرفان و پيوند اين دو با هم، ما را به دستيابي عرفان به وسيله عشق رهنمون ميسازد، پس دور نيست اگر بگویيم عشق دستمايهي عرفان و عرفان برآمدِ عشق است. در عرفان اسلامی، عشق از جایگاه رفیعی برخوردار است به قدری که برخی از عرفا آن را فرض راه دانستهاند (همدانی، 1377، ص96).

از نقطه نظر عرفان اسلامی، عشق دارای دو مرتبهی حقیقی و مجازی است زیرا عشق حقيقي، به ذات حضرت حق تعلق دارد. يعني معشوق حقيقي و عاشق حقيقي فقط اوست و همهي عاشقها و معشوقهاي ديگر، نمادی مجازی و جلوهاي از اين حقيقت هستند. از اينجاست كه در عرفان، عشق را به مجازي و حقيقي تقسيم ميكنند. حال اين سوال مطرح ميشود كه آيا جز عشق حقيقي، همهي عشقهاي ديگر بيهوده و بيارزش هستند؟

پاسخ عرفا به اين پرسش، منفي است. آنان عشق مجازي را به دلايل زير در جاي خود بها ميدهند:

اول: عشق مجازي به عنوان نشانهاي از حساسيت انسان به جمال و كمال، دليلي بر تعالي جوهري انسان است. از اينرو عرفا، افراد عاشق پيشه و نظر باز را كه از كنار زيبايهاي جهان گذرا بيتفاوت نميگذرند، ستوده، در مقابل آن، افراد بيتفاوت در برابر جمال و كمال را بهشدت نكوهش كردهاند.

دوم: شِق مجازي با برانگيختن احساسات معنوي جذبههاي الهي، انسان را گام به گام از درجات مختلف معشوقها عبور داده، سرانجام او را با عشق حقيقي، آشنا ميکند، و از اينجاست كه گفتهاند: مجاز پل حقيقت است.

سوم: عشق مجازي ميتواند به عنوان تمرين تحمل زحمات عشق، انسان را براي تحمل مشكلات عشق حقيقي، مهيا سازد.

چهارم: عشق مجازي ما را در فهم زبان عرفا ياري ميبخشد. از آنجا كه عرفا، سرِ دلبران را در حديث ديگران نهفتهاند، كساني ميتوانند با اشارات آنان آشنا شوند كه لااقل تجربهاي در عشق مجازي داشته باشند تا زبان آنها را در يابند.

به رغم توجيهي كه دربارهي عشق مجازي از سوي عرفا اعمال ميگردد، وقوف در اين مرحله به هيچ وجه توصيه نميشود. برای نمونه، ابنعربی، عشق را به نوع طبیعی، روحانی و الهی تقسیم میکند. از نظر او حبّ الهی، عشق خالق به مخلوق و عشق مخلوق به خالق است. عشق روحانی، عشق مخلوق به «مظهر» خالق است و عشق طبیعی یا جسمانی، امری مشترک میان بهائم و انسان است (ابنعربی، 1402، ص327).

نکته اساسی این است که همانگونه که انسان، مرکب از تن، نفس و روح است، طبعا از سه گونة اصلی عشق که بر او عارض میشود، بهرهمند است. عشق جسمانی، عشق روحانی، عشق الهی و در این میان تنها انسانهای فرزانه قادرند این سهگونه عشق را به صورتی متوازن و هماهنگ از قوه بهفعل در آورده و عشق را رشته پیوندی میان خود و خدا قرار دهند (ستاری، 1375، ص 120). سایر انسانها تنها در همان مرتبة عشق جسمانی و طبیعی باقی میمانند و فکر میکنند حقیقت عشق همان است. اینان کسانی هستند که از نردبان عشق مجازی بالا نرفته و به مراتب عالی عشق نرسیدهاند و به همین خاطر است که آن را برتر از عشق حقیقی میدانند. کوئلیو یکی از این افراد است – بهرغم آنکه به عنوان نویسندهای نام برده میشود که دربارة معنویت مینویسد- اما در آثار او از مراتب بالای عشق، نشانی نیست.

2. از دیگر ابهامات موجود در آثار کوئلیو درباره عشق این است که او اعتقاد دارد، عشق فقط حرکت است (کوئلیو، 1384، ص109). اما هیچگاه در مورد این حرکت توضیحی به دست نمیدهد، خواننده نمیداند که این حرکت از کجا آغاز شده، به کجا منتهی میشود و چه نتیجهای برای عاشق در پی دارد. او صرفا خوانندگان خود را به عشق دعوت میکند و یادآور میشود که بزرگترین هدف بشر، درک عشق است(کوئلیو، 1385، ص 151). اما با دقت در آثار کوئلیو میتوان به این نتیجه رسید که عشق مورد نظر او نه مبدأی دارد و نه مقصدی و اساساً جهتی برایش متصور نیست.

اما در عرفان اسلامی برخلاف دیدگاه کوئلیو، عشق، براق عروج به ملکوت محسوب میشود و اساساً همانگونه که عشق- براساس حدیث کنز مخفی ـ عامل ایجاد عالم در سیر نزولی بوده است عامل بقاء و حرکت صعودی است و عالم بر اساس حركت حبي در چرخش است. عشق، مشوق انسان براي حركت به سوي آسمان است. در حقیقت، در عرفان اسلامی نه تنها خود عشق، مبدأ و مقصد مشخصی دارد، بلکه به عاشق، هدف و جهت هم میدهد. اگر در فرهنگ اسلامی به عشق مجازی هم توصیه میشود از اینروست که انسان را در این حرکت حبی، آمادهي ورود به ساحت عشق الهی گرداند. و همانگونه که جامی میگوید: «عشق مجازی به منزله بویی بوده است از شرابخانة عشق حقیقی و محبت به مثابة پرتویی از آفتاب محبت ذاتی، اما اگر آن بوی نشنیدی به این شرابخانه نرسیدی و اگر این پرتو نیافتی از این آفتاب بهره نیافتی» (جامی، 1360، ص141). البته این نوع عشق، متضمن این خطر است که عاشق در آن متوقف شده و سرگرم همین ظاهر گردد. چنانکه کوئلیو اینگونه است. این چنین عشقی اگرچه برای مدتی به ما احساس خوشبختی و شادی میبخشد اما در نهایت هیچگاه احساس رضایت، آرامش و امنیت را با خود نخواهد داشت. امام خمینی در کتاب شرح حدیث جنود عقل و عشق میگوید انسان بهطور فطری به دنبال عشق حقیقی است و همان است که به دلهای پریشان همه آرامش میبخشد.

3. دیگر ویژگی قابل نقد در مورد عشق در آثار کوئلیو این است که او معیار همه چیز را انسان، تمایلات و احساساتش میداند. بنابراین، اگر به عشق هم توصیه میکند بدین خاطر است که عشق، انرژی سرشاری دارد که با استفاده از آن انسان میتواند به شادی و لذت برسد. بنابراین عشق مورد نظر کوئلیو هیچگونه پشتوانه فکری و اعتقادی ندارد و هیجانی صرف و یا احساسی مطلق است که بدون هیچ دلیلی به یک شخص متمایل میشود. این شخص میتواند همان نیمة گمشدة انسان باشد و یا نباشد که در این صورت به راحتی پس از مدتی میتوان از او جدا شد و به دیگری ابراز عشق کرد. این کار میتواند آنقدر ادامه پیدا کند تا عاشق نیمه دیگر وجودش را بیابد و به آن رضایت دهد. در این میان آنچه مهم به نظر میرسد این است که انسان به هر قیمتی- حتی به بهای صدمه زدن به دیگران و احساسات آنها- به خواسته خود برسد، حتی در صورتی که این کار بدون فکر و انتخاب صحیح باشد، باز هم حق با او است (کوئلیو، 1386، ص56). در اینگونه عشق، نوعی خودخواهی و خود پرستی وجود دارد که هیچگاه از عشق جدا نمیشود، چراکه هدف تنها لذت بردن و بهرهمندی از انرژی عظیم عشق است و به خاطر این هدف، حتی بیاعتنایی به معشوق و خواست او هم، فاقد اشکال است.

و این در حالی است که یک عارف موحد، بینش و نگرشی خدا محور دارد. خدا محور بودن بدین معنی است که خداوند، مرکز و محور تمامی اعمال قرار میگیرد و همۀ حرکات، سکنات، نیات و افکار را دربر میگیرد. آنگاه که کسی تمام موارد فوق را خالصانه و بیریا در راه محبوب و خدا به کار گیرد و همه را به خاطر خدا و برای او به چرخش درآورد، بر مدار خدا محوری سیر میکند و چنین کسی بی هیچ شک و تردیدی از خودی خود رها یافته و به تمام معنی آزاد گشته است.

درنظر عرفای اسلامی، بدترین و خطرناکترین شرکی که بشر ممکن است به آن گرفتار شود و در دامنش قرار گیرد «خودپرستی» و متابعت از هواهای نفسانی است که هیچ علاج قطعی و یکبارهای برای آن وجود ندارد. دارویی که میتواند شفای این بیماری مهلک باشد چیزی جز عشق نیست؛ عشق تنها وسیله درمان این بیماری است. حتی عشق مجازی هم تا حدی توان حل این مشکل را دارد و بدین خاطر برخی از عرفای اسلامی بدان توصیه کردهاند. چنانکه خواجه عبدالله انصاری بدان اشاره کرد و میگوید: «معشوقه طرفه بر غرقه دیدهای و وی را کرشمه جلالی است یا از لطف کمالی است، اگر همه امیرمحتشمی و خواجه محترمی، به نظری که برتو اندازد و ساعتی که با تو پردازد، گویی زهی صورت دلربا، خوش دولتی مرحبا، دل را بنده کنی برای او و خود را فدا خواهی به جای او و عشق مجازی، شیر را کند آهو، به خصوص مهر و محبتی که افتد با هوجلجلاله» (انصاری، 1367، ص607). پس در واقع نقش عشق مجازی در عرفان اسلامی، لطیف کردن وجود آدمی و از بین بردن نفسانیت او است تا با کنار رفتن خودخواهی، زمینه شکوفایی محبت الهی فراهم آید.

4. مشخصه دیگر عشق در آثار کوئلیو این است که عشقی که او ترویج میکند فرار از مسئولیتها همراه با نوعی بیقیدی و توجیههای بیمنطق و رسیدن به آزادی است. البته آزادی در مفهومی که کوئلیو میگوید، عبارت است از عدم مسئولیت در برابر همسر، زندگی مشترک و دیگر موارد. چنین عشقی هیچگونه تکلیفی هم برای عاشق به همراه نمیآورد. آنچه اهمیت دارد رسیدن به تمایلات نفسانی و خواهشهای جسمانی است و این کاملاً با عشق واقعی در تضاد است زیرا از ویژگیهای بارز عشق، این است که انسان را به سختی و مشقت میاندازد و تکالیف سنگینی بر دوش معشوق میگذارد.

گرچه در عرفان اسلامی نیز عشق، قرینِ آزادی است اما آزادی در اینجا به معنای بیقیدی و بیمسئولیتی نیست. عاشق خدای تعالی از هرگونه تعلقی، آزاد است. او در قبال این آزادی، تکلیف و مسئولیت دارد نه اینکه از هر کار و تکلیفی برکنار باشد. از دیدگاه عارفان اسلامی، در دل آزادی، نوعی چارچوب بندی، نظم و نسق هم وجود دارد البته به این معنا که سالک عاشق باید در مداری حرکت کند که حرکت حبی او در حد فاصل دو قوس صعود و نزول واقع شود. درحقیقت، مفهوم والای عشق در آثار کوئلیو تغییر کرده و به سمت سکس، هرزگی و بیقیدوبندی تمایل یافته است و این همان چیزی است که در عرفان اسلامی نسبت بدان هشدار داده شده، چنانکه بهطور نمونه در انیس التائبین میخوانیم: «اما بدان اگر کسی عشق و عاشقی چنین میداند که مردی بر زنی یا بر غلامی یا بر چیزی که شهوت او خواهد، عاشق شود البته که نشاید، این چنین عشق و عاشقی به کفر نزدیکتر باشد از آنکه به ایمان. اگر عشق و عاشقی چنین میدانی این نشاید و این راه ضلالت است.»(جامی، 1368، ص234).

ملاحظاتی انتقادی بر عشق از دیدگاه اشو

اشو از مفهوم عشق، حداکثر بهره برداری را کرده و دیدگاه خود را در اینباره کاملاً کاربردی کرده است. همانطور که گفتيم او عشق را محور و مدار اصلي تعاليم خود قرار داده و نظريه اصلي و نوآوري بزرگ او در این است که عشق جنسي و مراقبه را به هم آميخته و ترکيبي از اين دو را براي تأمين معنويت بشر دنيايي اين روزگار پيشنهاد ميکند.

عشق اشویی، علاوه بر ویژگیهای مشترکی که با عشق کوئلیویی دارد، از خصوصیات و شناسههای منحصر بهفردی برخوردار است که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:

1. عشق اشویی مبدأ عشق را سکس و غریزه میداند. از نظر او عشق از آمیزش جنسی زاییده میشود و آنگاه عبادت از آن پدید میآید و چنین عبادتی خدا را در انسان متجلی میسازد (اشو، 1382، ص316). پس میتوان نتیجه گرفت که مبدأ همه چیز از نظر او شهوت است و کسانی که از این نیرو استفاده نمیکنند، اصلاً قادر نخواهند بود به خدا برسند. بر همین مبنا است که اشو دائم از قدیسان انتقاد کرده و به آنها اعتنایی ندارد. در حالی‌که در عرفان اسلامی، عشق، مبدأی الهی دارد و مقولهای جدای از شهوت است و عشق از این منظر را اصلاً عشق نمیدانند و یا پایینترین حد عشق مجازی، که نقطة اشتراک میان انسان و حیوان است ميدانند. در تفكر اسلامي، عشق مجازی هم دارای اقسامی است که یکی از آن اقسام، عشق نفسانی و دیگری، عشق حیوانی است و آنچنان که خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارت بوعلی راجع به «عشق عفیف» بیان میکند، تنها عشق نفسانی است که موجب عروج نفسِ اماره شده و بدان کمک میکند تا به مراتب عالیتر صعود کند (طوسی، 1375، ص380-384). در حالیکه عشق حیوانی، قادر به چنین کاری نیست. این عشق از شهوت آغاز شده و مبدأی جز غرایز حیوانی ندارد، پس چگونه میتواند کمال انسان، محسوب شده و مایة رشد او در مسیر الهی شود.

البته اين انتقاد بدان معنا نیست که تفکر اسلامی با امیال طبیعی از جمله شهوت و میل جنسی مخالفت كرده آن را سرکوب میکند زيرا اسلام، شهوت و میل جنسی را همانند سایر امیال و نیازهای طبیعی نيازمند به آن ميداند كه نه مورد سرکوب قرار گيرند و نه به صورتی بیضابطه و آزاد رها شوند و شاهد این گواه، احادیث معروفی است که نکاح را سنت پیامبر اکرم، معرفی میکنند[2].

2. عشقی که اشو مورد تأكيد قرار داده است امري مطلق و مبهم است یعنی نه موضوعی خاص را میتوان برایش تصور کرد و نه متعلقی خاص را و فقط خود عشق است که اهمیت دارد. آن هم به این دلیل که سرشار از انرژی است و انسان میتواند از آن بهرهمند گردد. اشو عشق را برای عشق میخواهد نه برای هیچ چیز دیگری و اساساً عقیده دارد عشق وسیلهای برای رسیدن به هدفی دیگر نیست(اشو، 1382، ص 262). در حالی که در تفکر اسلامی عشق فی نفسه و بالذات با ارزش نیست. عشقی که نه موضوع مشخصی دارد و نه مخاطب مشخصی چگونه میتواند ما را به مقصد مشخصی برساند، علاوه بر این هنگامی که عشق تا این اندازه عام و مطلق در نظر گرفته میشود، هر کسی میتواند به دلخواه خود، موضوع و مخاطبی را برایش در نظر بگیرد. در صورت نداشتن جهت و هدف در همه چیز ولو عشق، حرکت در مداری بسته ميماند که ثمرهای جز خستگی و نارضایتی ندارد.

3. یکی از ویژگیهای بارز اشو در نوشتهها ضد و نقیضگویی است که این خصلت، دقیقاً در مورد نگرش انحصار طلبانهاش در مورد عشق دیده میشود. او با صراحت میگوید:

1. تنها دلیل و نشانه وجود خدا عشق است.

2. تنها راه پرستش او عاشق شدن است.

3. تنها دین واقعی عشق است.

4. تنها عبادتی به خدا میرسد که با عشق همراه باشد.

این نوع نگرش نه تنها از منظر اسلامی درست نیست، بلکه با سخنان خود اشو در حوزه نسبیگرایی و عدم قطعیت هم در تضاد است. او که به مخاطبان خود میگوید: هیچ چیز قطعیای دربارة هیچ چیز نمیتوان گفت، چگونه با قطعیت تمام، عشق را تنها دلیل و نشانه وجود خدا میداند. در حالی‌که تمام هستی، دلیل و نشانة وجود اوست و در اصل چون او هست، عشق هم هست و انسان قادر است عاشق شود، نه اینکه چون انسان عشق میورزد پس خدا وجود دارد.

در تفکر اسلامی اینگونه نیست که تنها راه پرستش خدا عاشق شدن باشد، اگرچه بهترین راه، عاشق شدن است؛ آن هم البته عاشق خدا شدن نه صرف عاشق شدن که مورد توجه اشو است. در عرفان اسلامی برای سلوک، دو نوع اساسی برشمرده میشود یکی سالک مجذوب شدن است و دیگری مجذوب سالک شدن و این دومی دقیقاً به معنای عاشق شدن است زیرا سالک قبل از عاشقی، جذب شده که خود این جذبشدگی مدیون اندک معرفت فطری است که نصیب چنین سالکی شده است. اشو معتقد است کسی که بداند عشق چیست ناگریز میداند که خدا چیست و نه برعکس؛ در حالیکه عارفان مسلمان معتقدند که این محبت است که ثمرهی معرفت است. پس هر که خدای تعالی را بهتر بشناسد، او را بیشتر دوست خواهد داشت(غزالی، 1378، ص 598).

4. اشو همانند کوئلیو، عشق را برابر با آزادی و رها شدن از هر مسئولیتی میداند. در عشق اشویی نیز، نوعی بیبندوباری و لاقیدی نسبت به همه چیز به خصوص خانواده مشهود است. اشو به صراحت اعلام میدارد وقتی به الهة عشق تسلیم میشوید، دیگر مهم نیست که شریکتان با شما باقی بماند یا شما را ترک کند و یا حتی شما او را ترک کنید چراکه شما به عشق تسلیم شدهاید نه به شریک خودتان (اشو، 1383، ص245). در واقع یکی دیگر از تناقض گوییهای فاحش اشو در مورد ازدواج است زیرا بهرغم اینکه وی اذعان دارد ثمرهي ازدواج، ثبات و آرامشی دائمی است اما این ثبات و آرامش را خطرناک جلوه داده و زیرکانه به مخاطبان خود القاء میکند که چنین آرامشی، مصنوعی و ساختهی دست بشر است، چراکه از نظر او با ازدواج کردن، انسان به یک اسباب بازی، شیء پلاستیکی و مصنوع بشر قانع میگردد (اشو، 1382، ص230). در مقابل این تفکر، قرآن میفرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمته ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (سوره روم آیه 21). طبق این آیهی شریفه، خداوند آرامش و ثباتی را که در ازدواج وجود دارد از نشانههای لطف خود دانسته و اعلام میدارد در این امر آیات و ادلههایی از حکمت وجود دارد که تنها اهل فکرت، آن را درک میکنند و به آن واقف میشوند. پس کسانی که اهل بینش و نظر نیستند، قدرت درک عظمت و شکوه این مساله را نخواهند داشت و از آن انتقاد میکنند. چنانکه اشو دائم از آن انتقاد کرده و میگوید: اوج عشق، آزادی است، آزادی محض و هر پیوندی که آزادی را از بین ببرد، بی ارزش است (اشو، 1383، ص148). بنابراین او سخت از نظریة «عشق آزاد» حمایت کرده و در این راه به هر چیزی که به رغم خودش مانع این آزادی شود حمله کرده و آن را مذموم میشمرد. این در حالی است که او معنای عشق و آزادی را تغییر داده و به صورتی خاص بیان میکند نه آن آزادی که ما در عرفان اسلامی قرین عشق میدانیم. عشق در عرفان اسلامی، انسان را به جایی میرساند که جز خدا چیزی نبیند و نخواهد. او با پای نهادن بر نفس اماره ابتدا از انانیت، رها میگردد و سپس به مرتبهای میرسد که از خدا تنها خدا را طلب میکند و همچون رابعه عدویه نه به دلیل ترس از جهنم یا طمع بهشت بندگی میکنند و این دقیقاً همان مرتبه عبادت احرار است. در حالی که آزادی و عشقِ اشویی کاملا منطبق با خودخواهی و خودمحوری است و حد و مرزی هم ندارد. اینگونه عشق ورزی در فرهنگ اسلامی نه تنها مقرون به آزادی نیست، بلکه اوج اسارت و بندگی نفس اماره، محسوب میشود و مصداق این آیهی شریفه از قرآن است که افرأیت من اتخذ الهه هواه (سوره جاثیه، آیه 23).

نتیجه گیری

ارتباطي که کوئيلو و اشو بين معنويت و عشق به مفهوم و معنای بیبندوباري برقرار کردهاند يک انحراف واضح و مغالطهي روشن در باب ارزش و اهميت عشق است كه در نتيجه، يک آسيب اجتماعي- اخلاقی را براي اجتماع در پي دارد و کج راههای براي انسانهاي معنويتگرا ايجاد ميكند. کوئلیو و اشو درصدد توجيه لذت‌طلبياند و براي اين كار از خدا، عرفان و معنويت مايه مي‌گذارند. آنان معنويت و عرفان را در هواپرستي تزريق كرده و تفسيري نوین از عرفان ارائه مي‌کنند كه بسیاری از تابوها در آن شکسته شده و كامجويي‌های بشری را در نظرات شخصی خویش به عنوان معنویت، مورد تقویت قرار مي‌دهند. آنها در اين راه از ميراث و ادبيات عرفاني شرق و غرب، نهايت سوء استفاده و تحريف را به عمل میآورند.

عشق در نظر آنان، در واقع، مترادف با بوالهوسی و شهوترانی است و مجوز هرگونه لاقیدی و بیمسئولیتی است. به تعبیری میتوان ادعا کرد که مفهوم والای عشق در آثار اينان تغییر کرده، به سمت سکس و هرزگی تمایل یافته و در نتيجه از عشق، چیزی جز یک پوستة پوچ و میان تهی باقي نمانده است. در سنن دینی از جمله سنت اسلامی، انسان به صرف ادعای عشق، متّصف به صفت عاشقی نمیشود. او در قبال این عشق تکلیفی دارد که باید آن را مسئولانه انجام دهد. در واقع کسی که معشوقش خداست در برابر همۀ خلائق مکلف میشود و همۀ آنها را مظاهر خداوند میبیند. و چه تفاوتي است میان عشق از دیدگاه اسلامی و عشق از دیدگاه پائولو و اشو!

فهرست منابع

1. ابنعربی، الفتوحات المكيه، دار صادر، جلد2، بیروت، 1422.

2. ابن منظور، محمدبنمكرم، لسان العرب، دار الاحياء للتراث العربي، بیتا.

3. اشو، الماسهای اشو، مرجان فرجی، فردوس، چاپ چهارم، تهران، 1382.

4. ـــــــــــــ، پیوند، عبدالعلی براتی، نسیم دانش، چاپ دوم، تهران، 1383.

5. ـــــــــــــ، در هوای اشراق، فرشید قهرمانی و فریبا مقدم، کتاب آوند دانش، چاپ دوم، تهران، 1383.

6. ـــــــــــــ، دل به دریا بزن، مجید پزشکی، هودین، چاپ اول، صفهان، 1385.

7. ـــــــــــــ، باخود یکی شو، مجید پزشکی، هودین، چاپ اول، اصفهان، 1385.

8. ـــــــــــــ، شکوه آزادی، ترجمة میرجواد سیدحسینی، هودین، چاپ سوم، اصفهان،1384.

9. ـــــــــــــ، راز بزرگ، روان کهریز، باغ نو، چاپ دوم، تهران، 1382.

10. ـــــــــــــ، شورشي، ترجمه‌ي عبدالعلي براتي، نسيم دانش، چاپ دوم، 1383.

11. ـــــــــــــ، عشق رقص زندگی، بابک ریاحی پور وفرشید قهرمانی، آویژه، نگارستان کتاب، چاپ سوم، تهران، 1380.

12. ـــــــــــــ، و آنگاه نبودم، سیروس سعدوندیان، نگارستان کتاب، چاپ اول، تهران، 1380.

13. کوئلیو، پائولو، بریدا، آرش حجازی و بهرام جعفری، کاروان، چاپ سیزدهم، تهران، 1384.

14. ـــــــــــــ، خاطرات یک مغ، چاپ دوازدهم، 1385.

15. ـــــــــــــ، زهیر، آرش حجازی، چاپ چهارم، 1384.

16. ـــــــــــــ، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم، آرش حجازی، کاروان، چاپ نهم، تهران، 1384.

17. ـــــــــــــ، والکیریها، آرش حجازی و حسین شهرابی، چاپ اول، 1386.

18. ـــــــــــــ، یازده دقیقه، کیومرث پارسای، نی نگار، چاپ اول، تهران، 1385.

19. جام، احمد، انیس التائبین، توس، چاپ اول، تهران، 1368.

20. جامی، لوامع و لوایح، منوچهری، تهران،1360.

21. ستاری، جلال، عشق صوفیانه، مرکز، چاپ دوم، تهران، 1375.

22. انصاری، خواجه عبدالله، مجموعه رسائل فارسی، توس، جلد2، تهران، 1367.

23. طوسی، خواجه نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، نشرالبلاغه، چاپ اول، جلد3، قم، 1375.

24. سعیدی، گل بابا، فرهنگ جامع اصطلاحات عرفانی ابنعربی، زوار، تهران، 1387.

25. سیف، علي اكبر، روان شناسی تربیتی، دانشگاه پیام نور، چاپ دوازدهم، 1383.

26. همدانی، عین القضات، تمهیدات، منوچهری، چاپ پنجم، تهران، 1377.

27. غزالی، کیمیای سعادت، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، تهران، 1378.

28. طریخی، فخرالدين، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسيني، بیتا.

29. معین، محمد، فرهنگ معین،چاپ دوم، امیرکبیر، 1387.

30. وكيلي، هادي و آزاده مدنی، اشو از واقعیت تا خلسه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1390.



[1] . دانشجوی دکترای عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.

[2]. محمد بن محمد، شعیری، جامع الأخبار، ص 101، مطبعة حیدریة، نجف، بىتا. و نیز نگ: مسعود، انصارى، پیام پیامبر، ص 8، منفرد، تهران‌، 1376 ش‌.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

بحران پوچ‌گرایی انسان معاصر و معنای زندگی از دیدگاه قرآن

بحران پوچ‌گرایی انسان معاصر و معنای زندگی از دیدگاه قرآن

در این مقاله اصول و مبانی معنای زندگی از دیدگاه قرآن با تکیه بر آراء تفسیری آیت‌الله جوادی آملی مورد بحث قرار می‌گیرد.
حيات سالكانه و حيات عادي مؤمنانه از منظر قرآن كريم

حيات سالكانه و حيات عادي مؤمنانه از منظر قرآن كريم

در اين مقاله بيان شده است كه از منظر قرآن ‌كريم، سطحي برتر از حيات ديني نيز وجود دارد كه مشخصه‌‌‌ی اصلي آن، حركت آگاهانه به مقصد ملاقات با خدا است.
کارکردهای معنویت در عرصه‌های اجتماعی از دیدگاه مقام معظم رهبری

کارکردهای معنویت در عرصه‌های اجتماعی از دیدگاه مقام معظم رهبری

مسأله نوشتار حاضر سلوک معنوی در عرصه‌های گوناگون و نقش بی‌بدیل و بی‌عدیل آن در پیشرفت همه جانبه است که مبتنی بر فرضیه معنویت اسلامی کلید کمال و عنصر کارآمد در همه عرصه‌های حیات طیبه قوام یافته است.
بررسی حیات دین در عصر رسانه‌هاي جديد

بررسی حیات دین در عصر رسانه‌هاي جديد

در واقع ادعاي ما در اين نوشتار اين است که: فرايند جهاني‌شدن فرهنگي و گسترش رسانه‌هاي جديد اجتناب‌ناپذير است؛ باوجود چالش‌ها و بحران‌هايي که به همراه دارد و با مديريتي که از سوي امپرياليسم غرب مي‌شود، امکانات و فرصت‌هايي را براي شبکه‌اي‌شدن دين، همبستگي و هويت‌يابي مسلمانان فراهم مي‌کند.
بررسی جنجال‌های زیست‌گروهی در جنبش‌های نوپدید معنوی ناظر به ایده جیمز بک‌فورد

بررسی جنجال‌های زیست‌گروهی در جنبش‌های نوپدید معنوی ناظر به ایده جیمز بک‌فورد

نگارنده در این مقاله می‌کوشد تا پس از طرح مسئله‌ی جنبش‌های نوپدید و جنجال‌برانگیزی‌، به برخی از فعالیت‌های پرهیاهوی آنان اشاره‌ای داشته باشد. در این مقام به اجمال به بررسی شاهدمثال‌ هر کدام از اتهام‌هایی نظیر: خودكشي و قتل، فريب‌كاري...

پر بازدیدترین ها

قانون جذب

قانون جذب

بحران پوچ‌گرایی انسان معاصر و معنای زندگی از دیدگاه قرآن

بحران پوچ‌گرایی انسان معاصر و معنای زندگی از دیدگاه قرآن

در این مقاله اصول و مبانی معنای زندگی از دیدگاه قرآن با تکیه بر آراء تفسیری آیت‌الله جوادی آملی مورد بحث قرار می‌گیرد.
نسبت خدا و انسان در عرفان

نسبت خدا و انسان در عرفان

انسان در نظام عرفان اسلامی، جایگاه ویژه و برجسته‌ای دارد؛ به طوری‌که او را به‌گونه‌ی ممتازی از دیگر مخلوقات متمایز ساخته است. انسان با برخورداری از جامعیت اسماء الهی، به مثابه آیینۀ تمام نمای آفریدگار جهان هستی است
رهیافت های معناگرایانه در اومانیسم مسیحی و اومانیسم سکولار

رهیافت های معناگرایانه در اومانیسم مسیحی و اومانیسم سکولار

آزادی معنوی» لازمه سرشت و سرنوشت انسان است و «عقل و اراده» بر محور «فطرت» مبانی «آزادی انسان» در آموزه­های وحیانی است. آزادی در یک تحلیل مفهوم­شناسانه و پدیدارشناسانه دو نوع است: الف) آزادی درونی = معنوی؛ ب) آزادی برونی = آزادی اجتماعی.
Powered by TayaCMS