دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تحویل گرایی Reductionism

No image
تحویل گرایی Reductionism

كلمات كليدي : تحويل گرايي، يگانگي علم، تحويل گرايي معرفت شناسانه، تحويل گرايي هسـتي شناسـانه، الگوي ارنست نايگل، الگوي كمني و اپنهايم

نویسنده : مريم معير زاده

"تحویل‌گرایی به این معناست که برخی اشیا، رویدادها، موقعیت‌ها، روندها یا خصوصیت‌ها کاملاً برابرند با یا هیچ چیز بیشتری نیستند از، اجزای فیزیکی تشکیل دهنده آن."[1] "تحویل‌گرایی تزی است که بر اساس آن یک علم خاص – مفاهیم، قوانین یا نظریه‌های آن - می‌تواند توسط علمی پایه‌ای‌تر توضیح داده شود."[2] به عنوان مثال یک تحویل‌گرا درباره ریاضیات معتقد است که همه نظریات آن قابل تحویل به منطق یا نظریه مجموعه‌ها می‌باشند و یا یک تحویل‌گرا در حوزه علوم زیستی مدعی است که سلول‌ها همان مجموعه‌ای از اتم‌ها و مولکول‌ها هستند. غالب‌ترین نظریه تحویل‌گرایی در حوزه هستی‌شناسی و فلسفه ذهن مدعی بود که همه علوم قابل تحویل به فیزیک هستند.

در اوایل قرن بیستم فیلسوفان، تحویل‌گرایی درباره نظریات را مهمتر و مقدم بر تحویل‌گرایی هویات و پدیده‌ها می‌انگاشتند؛ چرا که تحویل را راهی برای وحدت علوم می‌دانستند. سه مدل کلی برای تحویل یک نظریه به نظریه‌ای پایه‌ای‌تر مطرح شده است. این سه مدل عبارتند از؛

زمانی می‌توانیم بگوییم نظریه T به نظریه P تحویل‌پذیر است که؛

1. همه محتوای صدق T، از جمله قوانین آن، قابل ترجمه به زبان نظریه P باشد.

2. همه قوانین نظریه T از قوانین نظریه P استنتاج‌پذیر باشند.

3. همه مشاهداتی که به وسیله T تبیین می‌شوند به وسیله P نیز تبیین شوند.

همان‌گونه که مشخص است همه این مدل‌ها گرایش به یگانگی علم را در دل خود دارند، چرا که مدل ترجمه‌پذیری امیدی را برای ایجاد زبان یگانه برای کل علم فراهم می‌کند. همچنین استنتاج‌پذیری قوانین یک علم از علمی پایه‌ای‌تر این امید را به وجود می‌آورد که بتوان پایه‌ای‌ترین علم را به دست آورد که همه قوانین سایر علوم از آن به دست آیند. نهایتاً تبیین حوزه مشاهدتی یک نظریه توسط نظریه‌ای پایه‌ای‌تر این امید را ایجاد می‌کند که بتوان نظریه‌ای یگانه ایجاد کرد که همه جهان مشاهده‌پذیر را توسط آن توضیح داد. به لحاظ تاریخی مدل ترجمه‌ای تحویل‌گرایی توسط تجربه‌گرایان منطقی اولیه، به ویژه کارنپ و نویرات، مدل استنتاجی تحویل‌گرایی توسط تجربه‌گرایان منطقی متاخر، از جمله همپل و نیگل و مدل تبیینی توسط جان کمنی و پاول اپنهایم مطرح شده‌اند.

تحویل به مثابه ترجمه‌

در ابتدا لازم است که منظور اصلی پایه‌گذاران تحویل‌گرایی ترجمه‌ای را شرح دهیم، چرا که در حال حاضر برداشت رایج اشتباهی از آن وجود دارد. برداشت اشتباه این است که تجربه‌گرایان منطقی اولیه می‌خواستند همه علوم را به فیزیک تحویل کنند که تنها روش آن هم باید روش فیزیک و هویات آن باید فقط هویات فیزیکی باشند. اما این تعبیر از تحویل‌گرایی با آنچه که مدنظر کارنپ و نویرات بود مغایرت دارد. هدف اولیه کارنپ و نویرات این بود که دانشمندان حوزه‌های مختلف علم از طریق زبانی یگانه بتوانند همکاری بیشتری با هم داشته باشند تا بتوان تحقیقات در حوزه‌های مختلف علوم را با سرعت، دقت و گستردگی بیشتری به انجام رساند و تایید بهتری برای نظریات فراهم آورد.

در واقع گرایش به ایجاد زبانی یگانه برای علم، برای کارنپ و نویرات از این جهت مهم بود که آنها به دنبال یگانگی علم بودند و ایجاد زبان یگانه یکی از مهمترین گامها در رسیدن به این هدف بود. این زبان باید خصوصیت مشترک بودن بین همه علوم را می‌داشت تا هم بتوان بر سر آن تفاهم کرد و هم پیش‌بینی‌های دقیق‌تری به دست آورد. همانطور که مشخص است، از اینکه این زبان باید بین همه علوم مشترک باشد، این نتیجه حاصل نمی‌شود که این زبان باید فیزیکالیستی باشد. به لحاظ تاریخی وقتی که کارنپ می‌خواست این زبان یگانه را بسازد از زبان فیزیکالیستی استفاده نکرد. کارنپ در کتاب بازسازی منطقی جهان تلاش داشت تا همه زبان‌های علوم مختلف را به زبانی پدیدارشناختی و نه فیزیکالیستی، که متکی بر تجربه‌های بلاواسطه افراد بود، تحویل کند. هرچند کارنپ بعدها تحت تاثیر نویرات به زبان فیزیکالیستی روی آورد، اما همچنان موضع رسمی او این بود که آنچه ضرورت دارد، ایجاد زبانی یگانه است نه زبانی فیزیکالیستی و ما تنها به این دلیل از زبان فیزیکالیستی استفاده می‌کنیم که در حال حاضر الگویی مناسب برای زبان یگانه است.

از این رو به طور خلاصه می‌توان گفت که کارنپ و نویرات در ایجاد زبان یگانه و ترجمه همه زبان‌های علمی دیگر به آن، اهداف زیر را دنبال می‌کردند؛ 1. پر کردن فاصله و کم کردن مغایرت بین نظریات در حوزه‌های مختلف علم 2. کم کردن از دوباره‌کاری‌ها میان علوم مختلف و به دست آوردن سادگی بیشتر 3. امکان تایید قویتر نظریات.

تحویل‌ به مثابه استنتاج

بعد از کارنپ و نویرات رویکرد جدیدی نسبت به تحویل‌گرایی ایجاد شد که آن را در قالب استنتاج کردن همه نظریات علوم مختلف از نظریه‌ای پایه‌ای‌تر مطرح می‌کرد، از این رو می‌توان آن را تحویل‌گرایی استنتاجی نامید. به عنوان مثال، همپل تحویل یک نظریه به نظریه دیگر را شامل دو گام می‌دانست؛ اول ترجمه همه واژگان آن نظریه به نظریه پایه و در گام بعدی استنتاج قوانین آن نظریه از قوانین نظریه پایه.

اما شناخته‌ شده‌ترین مدل تحویل‌گرایی استنتاجی توسط ارنست نیگل در کتاب مشهورش، ساختار علم، بیان شده است. مطابق نظر نیگل، تحویل‌گرایی درباره یک علم زمانی موفق است که نشان داده شود قوانین آن علم به صورت منطقی از قوانین علم پایه‌ای‌تر قابل استنتاجند. برخلاف نظر همپل، نیگل فکر نمی‌کرد که هر تحویل موفقی لزوماً نیازمند ترجمه واژگان باشد. "نیگل دو نوع تحویل را مشخص کرد. اولین نوع، تحویل یکنواخت است که در آن یک قانون نهایتاً به نظریه‌ای می‌پیوندد که عمدتاً همان مفاهیمی را که در قانون ظاهر می‌شود، به کار می‌برد. دومین نوع تحویل یعنی تحویل نامتجانس، واقع شدن یک قانون تحت نظریه‌ای است که فاقد برخی از مفاهیمی است که قانون بر حسب آن بیان می‌شود؛ به این معنا که غالباً قانون تحویل شده ناظر به ساختار اشیاء در مقیاس بزرگ است و نظریه دربرگیرنده ناظر به ساختمان درونی اشیا است."[3] نیگل معتقد بود که فقط در تحول‌گرایی نامتجانس است که ما نیازمند ترجمه واژگان هستیم.

بطور خلاصه، اگر B1 و B2 واژگان علم پایه و T1 و T2 واژگان علم تحویل‌شونده باشند آنگاه مدل تحویل‌گرایی استنتاجی –استنتاج قانون علم تحویل‌شونده از علم پایه- همپل و نیگل را می توان چنین خلاصه کرد؛

مقدمه 1؛ رویداد B1 علت رویداد B2 است (قانون در علم پایه)

مقدمه 2؛ اگر چیزی B1 باشد آنگاه T1 نیز خواهد بود (قانون مفصلی)

مقدمه 3؛ اگر چیزی B2 باشد آنگاه T2 نیز خواهد بود (قانون مفصلی)

نتیجه؛ رویداد T1 علت رویداد T2 است (قانون در علم تحویل شونده)

به عنوان مدلی منطقی، موفقیت تحویل در این مدل کاملاً وابسته به قوانین مفصلی است. "پس به طور کلی تبیین‌پذیری قوانین... به میزان استقرار قوانین مفصل مانند مناسب بستگی دارد."[4] از نظر نیگل این قوانین مفصلی می توانند یکی از سه حالت زیر را داشته باشند: 1- رابطه‌ای تحلیلی یا منطقی بین واژگان را بیان کنند 2- فرضیاتی قراردادی باشند 3- فرضیاتی تجربی باشند.

علاوه بر انتقادات کلی که علیه تحویل‌گرایی مطرح شده‌اند و ما در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت، دو نقد به طور مشخص به مدل همپل و نیگل وارد شده است. انتقاد اول که بیشتر از طرف فیلسوفان ذهن مطرح شده است، این است که برخلاف نظر نیگل، برای اینکه تحویل موفق باشد، قوانین مفصلی باید صورت دوشرطی و مهم‌تر اینهمانی را بین واژگان مشخص کنند؛ چرا که در غیر این صورت یک ابهام مفهومی بین واژگان علم پایه و واژگان علم تحویل شونده باقی می‌ماند. انتقاد دوم، که بیشتر توسط فایرابند صورت‌بندی شده، ادعا می‌کند که مدل همپل و نیگل از تحویل، با موارد تاریخی تبیین در علم سازگار نیست؛ به عبارت دیگر فایرابند کفایت تجربی این مدل را زیر سوال می‌برد.

تحویل به مثابه تبیین

آخرین مدل از تحویل‌گرایی، که در اواخر قرن پیش بسیار تاثیرگذار بود، مدلی تبیین‌گرا از تحویل است که به لحاظ تاریخی توسط پل اپنهایم و هیلاری پاتنم مطرح شده است. مدل آنها چنین است:

"در ارتباط با مجموعه مشاهدتی M نظریه T به نظریه B تحویل می‌شود اگر؛

1. نظریه T شامل واژگانی باشد که در B نباشد،

2. هر قسمتی از M که توسط T تبیین شود، توسط B نیز تبیین شود،

3. B حداقل به اندازه T صورت‌بندی منسجم و سیستماتیکی داشته باشد."[5]

در اینجا لازم است که درباره شرط سوم توضیحاتی داده شود. شرط سوم، که می‌توان آن را شرط انسجام نظری نامید، به این دلیل اهمیت دارد که تحویل واقعاً توسط نظریه‌ای علمی انجام شود، چرا که به لحاظ صوری می‌توان مجموعه مشاهدتی M را به هر نظریه دلخواهی اضافه کرد و مدعی تبیین آن شد که این در تضاد با هدف تحویل‌گرایی است.

یکی از مهم‌ترین انتقاداتی که از این مدل شده این است که نمی‌توان چنین مرز قاطعی بین مجموعه مشاهدتی و نظریه قائل شد. منتقدان با استناد به تز نظریه‌بار بودن مشاهدات، کشیدن چنین مرزی را زیر سوال می‌برند؛ مرزی که فرض وجود آن برای این مدل اساسی است؛ چرا که این مدل بر فرض وجود مجموعه مشاهدتی استوار است.

تحویل‌گرایی در باب هویات

علاوه بر تحویل‌گرایی درباره نظریات که در مباحث بالا بررسی شد و مباحث آن در حوزه معرفت‌شناسی جای دارد، مدلی از تحویل‌گرایی وجود دارد که درباره هویات مطرح است. از آنجاییکه این نوع از تحویل‌گرایی ادعاهایی هستی شناختی درباره هویات موجود در جهان دارد، می‌توان آن را تحویل‌گرایی هستی‌شناختی نامید. تحویل‌گرایی هستی‌شناختی ادعا دارد از آنجایی که جهان از مجموعه‌ای از هویات مشخص و محدود شکل یافته است، اگر ما علم کاملی درباره این پایه‌ای‌ترین هویات داشته باشیم، دیگر نیازی به علوم سطح بالاتر نیست و همه آنها قابل تحویل به این علم پایه هستند. کلیدی‌ترین ایده این نوع تحویل‌گرایی این است که کل همان مجموعه اجزاست و چیزی بیشتر از آنها نیست. آنها به ترازهای واقعیت باور داشته و معتقدند علم کامل تراز پایه، همه ترازهای بالاتر را هم در بر می گیرد. به عنوان الگویی از ترازهای واقعیت آنها مطرح می‌کنند که پایه‌ای‌ترین سطح واقعیت ذرات بنیادی هستند؛ که موضوع علم فیزیک ذرات است، ذرات سازنده اتم‌ها و مولکول‌ها هستند؛ که موضوع علم شیمی است، اتم‌ها و مولکول‌ها سازنده سلول‌ها هستند؛ که موضوع علوم زیستی هستند، سلول‌ها سازنده موجودات زنده هستند؛ که موضوع علوم رفتاری است، موجودات زنده سازنده ساختارها و نهادهای اجتماعی هستند؛ که موضوع علوم اجتماعی هستند، و از این رو همه علوم در نهایت قابل تحویل به فیزیک ذرات هستند. اکاشا پس از بیان این مطلب با تعجب می پرسد: "آیا این سخن بدین معنی است که فیزیک علی‌الاصول می‌تواند همه علوم دیگر را در دل خود جای دهد؟ آیا چون همه چیز متشکل از ذرات فیزیکی است، می‌توان گفت که اگر ما علم فیزیک کاملی می‌داشتیم و بر پایه آن پیش‌بینی رفتار هر ذره از ذرات فیزیکی عالم برایمان ممکن می‌شد، در آن صورت همه علوم دیگر زاید می‌بودند و هیچ نیازی به آنها نبود؟"[6]

علیه تحویل‌گرایی

علاوه بر انتقادات خاصی که علیه هر یک مدل‌ها مطرح شده، و ما به طور مجمل به آنها اشاره کردیم، دو انتقاد عمومی علیه ایده تحویل‌گرایی مطرح شده است. این دو انتقاد عبارتند از تحقق چندگانه و پیچیدگی.

"به طور سنتی، در ادبیات مربوط به موضوع ]تقلیل‌گرایی[ چنین عنوان می‌شود که مهم‌ترین (و شاید تنها) نقد وارد بر الگوی کلاسیک تقلیل میان-نظریه‌ای، مسئله قابلیت تحقق چندگانه ویژگی‌های مربوط به علوم خاص است."[7] تحقق چندگانه به این معناست که ویژگی‌های مطرح در علوم سطح بالاتر، زمانی که می‌خواهند توسط علوم پایه‌ای‌تر توصیف شوند، نه با یک مصداق، بلکه دارای مصداق‌های گوناگون هستند. "برای مثال، اگر S محمولی (ویژگی‌ای مانند درد کشیدن) متعلق به علم روانشناسی باشد، آنگاه ویژگی‌ای که S بر آن دلالت دارد می‌تواند توسط مجموعه‌ای از ویژگی‌های فیزیکی مانند P1 (شلیک عصب C در انسان) و P2 (شلیک عصب M در اسب) و P3 (ایجاد بخار آب در مغز موجودات فضایی) و ... متحقق شود."[8] اگر تحقق چندگانه درست باشد، آنگاه نمی‌توان گزاره‌های اینهمانی و قوانین مفصلی را که برای تحویل ضروری‌اند، صورت بندی کرد. انتقاد دیگر، پیچیدگی، به این معناست که هویات سطح بالاتر ویژگی‌هایی از خود نشان می‌دهند که فراتر از ویژگی‌های اجزا آن است. طرفداران پیچیدگی مدعی‌اند که کل همان مجموع اجزاء نیست و بیشتر از آنهاست. "هیچ پدیده‌ای به خوبی حیات این مفهوم را نمی‌رساند. در حالی که ما همه از اتم ساخته شده‌ایم کسی شک ندارد که اتم موجودی زنده نیست."[9] از این رو حیات هرگز نمی‌تواند توسط اتم‌ها تبیین شود، به عبارت دیگر علوم زیستی هرگز قابل تحویل به علوم فیزیکی نیستند. طرفداران پیچیدگی ادعاهای مشابهی را در سایر حوزه‌های علوم خاص مطرح می‌کنند و از این طریق تحویل‌گرایی را رد می‌کنند. از طرف دیگر طرفداران تحویل‌گرایی درصدد پاسخ به این انتقادات برآمده‌اند که برای آشنایی با این مباحث می‌توان به منابع مطرح شده مراجعه نمود.

مقاله

نویسنده مريم معير زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS