كلمات كليدي : زیادت وجود، ماهیت، ذهن، مغایرت، تصورات، عدم، معدوم، ضروری
نویسنده : محمد درگاهزاده
اصطلاحی فلسفی است که مقصود از آن، مغایرت مفهوم وجود در ذهن با ماهیت است. و به اصطلاح، وجود نه عین ماهیت است و نه جزء آن بلکه خارج از ماهیت بوده و در ذهن بر آن عارض میشود مانند ماهیت انسان که عبارت است از (حیوان ناطق) که وجود جزء این ماهیت نیست.
متکلمان که برای تنزیه خداوند، قائل به اشتراک لفظی وجود شدند و مفهوم وجود را در هر موجود، غیر از مفهوم وجود در موجودات دیگر دانستند، ادّعا کردند که وجود یا واقعیت (هستی)، عین همان مفاهیم متعددی است که ما از اشیاء داریم. مثلاً مفهوم وجود در جمله «زید موجود است» به همان معنای خود زید است و در جمله «درخت موجود است» وجود درخت به همان معنای درخت است.فلاسفه در ردّ این ادّعا، مسأله زیادت وجود بر ماهیت را مطرح کردند.
این مسئله صرفاً جنبه ذهنی دارد و روی همین جهت مراجعه به ذهن و بررسی مختصر تصورات ذهنی، بدون احتیاج به پیمودن پیچ و خمهای استدلال، برای پاسخ به ادعای متکلمان و حل مسأله کافی است؛ انسان با مراجعه به ذهن خود مییابد که تصور ذهنی سنگ و درخت، غیر از تصور ذهنی وجود و هستی است.
ادّله زیادت وجود بر ماهیت
1- اگر تصور ذهنی هستی عین تصور ذهنی انسان (مثلاً) باشد لازم است که لفظ هستی یا وجود مرادف با لفظ انسان بوده باشد. مثل لفظ بشر که مرادف لفظ انسان است که در این صورت باید معنای جمله «انسان موجود است» مساوی باشد با جمله «انسان انسان است» و اگر دو جمله مساوی و مرادف یکدیگر باشند باید موجود بودن انسان، غنی از استدلال و اثبات بوده باشد زیرا «انسان انسان است» برای ذهن بینیاز از استدلال است و حال آن که اثبات وجود انسان برای ذهن محتاج به استدلال است.
2- مفهوم هستی، مفهوم واحدی است و مفاهیم انسان و درخت و سنگ و غیره مفاهیم متعدد هستند و مفهوم واحد محال است که عین چند مفهوم متعدد باشد.
3- ماهیت در ذات خود متساوی النسبة با وجود عدم است یعنی نه وجود در ذات آن است و نه عدم و نسبتش باوجود و عدم یکسان است مثل ماهیت انسان که هم میتواند موجود باشد و هم میتواند معدوم باشد؛ در حالی که اگر وجود عین ماهیت بود، دیگر وجود آن ماهیت ضروری میشد و هیچگاه معدوم نمیگشت.