دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ابومنصور جمال‌الدین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)

ابومنصور جمال‌الدین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)
ابومنصور جمال‌الدین، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)

علاّمه حلّى

متوفاى 726 ق.

عنوان مقاله: رایت روایت

نویسنده: محمد حسن امانى

طلیعه

برگهاى زرّین حیات علامه حلى با تعهد و صداقت مزیّن و با تار و پودى از اخلاص و محبّت شیرازه گردیده است. مرزبان بیدارى که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را در سایه سار ولایت پاسدارى کرد و فقاهت را با درفش ولایت برافراشت.

باشد که با دقت و مطالعه در زندگى این ستاره درخشان روح بلند، ایمان، لوح دانش و فضیلتهاى معنوى و تقواى او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت، هنر، تعهد و اخلاصش، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم.

ولادت و خاندان

چنانکه نقل است مولاى متقیان على(علیه السلام) در مسیر حرکت از کوفه به صفّین برتپّه هاى بابل روى تلّ بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود :

اینجا شهرى است و چه شهرى!

اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد :

یاامیرالمؤمنین! مى بینم از وجود شهرى در اینجا سخن مى گویى، آیا در اینجا شهرى بود و اکنون آثار آن از بین رفته است؟

فرمود : نه! ولى در اینجا شهرى به وجود مى آید که آن را «حلّه سیفیّه»([1]) مى گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا مى کند و از این شهر مردمى پاک سرشت و مطهّر پدید مى آیند که در پیشگاه خداوند مقرّب و مستجاب الدعوه مى شوند.([2])

در شب 29 رمضان 648 ق. در این شهر فرزندى از خاندانى پاک سرشت ولادت یافت که از مقرّبان درگاه بارى تعالى قرار گرفت. نامش حسن و معروف به آیت الله علاّمه حلّى است. مادرش بانویى نیکوکار و عفیف، دختر حسن بن یحیى بن حسن حلّى ,,,,,([3]) خواهر ,,,,,محقق حلّى است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهاى عصر خویش در شهر فقاهت حلّه است.

علاّمه حلّى از طرف پدر به «آل مطهّر» پیوند مى خورد که خاندانى مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است. آل مطهّر به قبیله بنى اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حلّه است پیوند مى خورند که مدت زمانى حکومت و سیادت از آنها بود.([4])

آغاز تحصیل

منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست، کودکى را در خود جاى داده که مایه افتخار آن است. حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش چند سالى بیش نگذشته، با راهنمایى دلسوزانه پدرش براى فراگیرى قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیرى مداوم و هوش و استعداد خدادادى که داشت در زمانى کوتاه خواندن قرآن را بخوبى یاد گرفت.

فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولى به این مقدار راضى نشد. از این رو نزد معلم خصوصى خط رفت و در محضر شخصى به نام «محرّم» با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمانى نوشتن را بخوبى فرا گرفت.([5])

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحى و خط، کم کم آمادگى فراگیرى دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادى علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکى به لقب «جمال الدین» (زینت و زیبایى دین) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت.

در برابر طوفان

هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهاى اسلامى را در بر گرفت. ایران در آتش جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن دیگر نواحى را نیز تهدید مى کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبى داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوى عراق حرکت کنند و شهرهاى آنجا را یکى پس از دیگرى فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهاى زوال خلافت عباسیان را مشاهده مى کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغولان وحشى شهرها را خالى کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

شیعیان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتى ائمه معصومین روى آورده، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)پناهنده شدند و حریم دل را آرامش مى دادند.

مردم حلّه نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته، بعضى به کربلاى معلاّ و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهاى : شیخ یوسف سدیدالدین، سید مجدالدین بن طاووس و فقیه ابن العزّ بودند. این دانشمندان در جایى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس کربلا، نجف، کوفه و حلّه درپى چاره اندیشى برآمدند و پس از گفتگوهاى زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه اى نزد هولاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنیت و آسایش براى شهرهاى مقدس عراق درخواست نمایند.

سرانجام در سال 657 ق. بغداد به دست هولاکو ,,,,,فتح گردید و «معتصم » آخرین خلیفه بنى عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعى در ,,,,,بغداد که از رونق بسزایى برخوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولى به رغم وحشیگریهاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهاى شیعه در حلّه - بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدرجمال الدین حسن - و لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حلّه و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمین حلّه پناهى براى فقها و دانشمندان شد.([6])

از این پس حلّه تا اواخر قرن هشتم، به مثابه یکى از حوزه هاى بزرگ مذهب شیعى شناخته مى شد که طلاّب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدین گونه وطن جمال الدین حسن براى وى و دیگر دانش پژوهان در سایه صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزى مهیّاى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت.

در محضر عالمان

جمال الدین حسن در شهر حلّه بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والامقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند معنوى و اخلاق و دانش آنان بهره کافى برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوار وى اشاره مى کنیم :

شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)، محقق حلّى (602 - 676ق)، خواجه نصیرالدین طوسى (597 - 672ق)، سید رضى الدین على بن طاووس(589 - 664ق)، سید احمد بن طاووس (متوفا به سال 673ق)، یحیى بن سعید حلّى (متوفا به سال 690ق)،مفیدالدین محمد بن جهم حلّى، على بن سلیمان بحرانى، ابن میثم بحرانى (626 - 679ق)، جمال الدین حسین بن ایاز نحوى (متوفاى 681 ق.)، محمد بن محمد بن احمد کشى (615 - 695ق)، نجم الدین على بن عمر کاتبى (متوفا به سال 675ق)، برهان الدین نسفى، شیخ فاروقى واسطى و شیخ تقى الدین عبدالله بن جعفر کوفى.([7])

درخشش

جمال الدین حسن، ستاره پرفروغ «آل مطهّر» و شهر فقاهت حلّه هنوز مدّت زمانى از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاى بشرى مانند فقه و حدیث، کلام و فلسفه، اصول فقه، منطق، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سرزمین حلّه و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگى نام مقدسش را به نیکى و احترام یاد مى کردند و «علاّمه»اش مى خواندند.

علامه حلّى چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حلّه حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت (علیهم السلام) از گوشه و کنار جذب آن شدند و از دریاى بى کرانش سیراب گشتند.

یکى از دانشمندان مى گوید : علامه حلّى نظیرى ندارد نه پیش از زمان خودش و نه بعد از آن. کسى که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.([8])

از جمله فرزانگان و ستارگانى که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پربار فقهى، کلامى و روح بلندش بهره ها بردند و از دست مبارکش به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند :

فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلّى معروف به «فخرالمحققین» (682 - 771ق)، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیاءالدین عبدالله حسینى اعرجى حلّى(خواهرزادگان علامه حلّى) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنى معروف به «ابن مُعیّه»(متوفى 776ق)، رضى الدین ابوالحسن على بن احمد حلّى (متوفى 757ق)، قطب الدین رازى (متوفى 776 ق.)، سید نجم الدین مهنّا بن سنان مدنى، تاج الدین محمود بن مولا، تقى الدین ابراهیم بن حسین آملىو محمد بن على جرجانى.

مرجع تقلید

بعد از رحلت محقق حلّى در سال 676.ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وى و فقها و دانشمندان حلّه به دنبال فقیه و مجتهدى بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفى کنند. آنان تنها علامه حلّى را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهى محقق حلّى بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وى شرکت مى کردند شایسته مرجعیت و پیشوایى دین مى شناختند و این در زمانى بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکى از نبوغ و شخصیت والاى اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقى و کرامتهاى معنوى و انسانى را به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برترى جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس اسلام نایل گشته بود.

آرى پس از رحلت محقق حلّى زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلّى منتقل گردید و این بار امانت الهى بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف «آیت الله» مشهور گردیدکه در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده مى شد و هرکس آیت الله مى گفت منظورش علامه حلّى بود.

عصر علاّمه

عصر علامه را باید زمان توسعه فقه شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)و دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلّى تلاش و کوشش خستگى ناپذیرى در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوى را ارائه کرد.

وى اولین فقیهى بود که ریاضیات را به عنوان دانشى در فقه وارد کرد و به فقه استدلالى تکامل بخشید. تأثیرى که دیدگاه فقهى، کلامى و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شیعى بود.([9])

در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینى حکومت مى کردند که گرچه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سى سال فرمانرواى مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهاى مغولان، هرچه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.([10])

در ایران نیز گرچه حاکمان مغول حکومت مى کردند و مدت زیادى رعب و وحشت و جنایت و خونریزى حکمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان کاسته شد و این به سبب تأثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیارى و سیاست وزراى لایق و شایسته اى نظیر خواجه نصیرالدین طوسى، یاور وحى و عقل و استاد علاّمه حلّى بود. حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملّت در دستگاه مغولان، در پیشرفت علم و جلوگیرى مغولان وحشى از تخریب و آتش سوزى مراکز فرهنگى و کتابخانه ها، نقش بسزایى ایفا کرد دانشمندانى که در انجام این مهم از آبروى خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.

علاّمه و اولجایتو

علاّمه حلّى شهرت جهانى داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وى سلطان محمد اولجایتو یکى از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716ق. در ایران بر متصرفات مغول حکومت مى کرد.

اولجایتو در سال 704ق. در پنج فرسخى ابهردر سرزمینى سرسبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مى گیرد، شهر «سلطانیه» را تأسیس کرد. بناى شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق. شهرى بزرگ داراى ساختمان و بناهاى بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصرى براى خویش ساخت و مدرسه بزرگى شبیه مدرسه مستنصریه بغداد بنیانگذارى و از هر سو مدرسان و علماى اسلام را دعوت کرد.

نوشته اند در یکى از روزها سلطان درپى ناراحتى شدید از روى خشم یکى از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتى پشیمان شد و از دانشمندان سنّى مذهب دربارى از حکم چنین طلاقى سؤال کرد. آنها در پاسخ گفتند : آن زن دیگر همسر شما نیست!.

یکى از وزرا گفت : در شهر حله فقیهى است که فتوا به باطل بودن این طلاق مى دهد. فقیهى را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلّى بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حلّه رفتند و آیت الله حلّى را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هرچند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولى ممکن است پس از سالهاى 705ق. به بعد باشد.

علاّمه پس از ورود به ایران، در اولین جلسه اى که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمى و پاسخهاى دقیق و محکمى که به سؤالات مى گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود : طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دو شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالى از این فتوا، از قدرت علامه حلى در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوى، دانش و اطلاعاتى که داشت و با شهامت و دلیلهاى روشن صحّت نظرات خویش را ثابت مى کرد خوشش آمد و علاقه وافرى به فقیه شیعى پیدا کرد.([11])

بذر تشیع

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است *** هرجا قدم نهد قدمش خیرمقدم است

حضور فقیه یگانه عصر علاّمه حلّى در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایى که حاکم مغول براى وى به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام)برخاست. از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعى و علماى مذاهب مختلف برگزار شد. از طرف علماى اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه اى که از علماى شافعى و داناترین آنها بود برگزیده شد. علاّمه حلّى با وى در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلافصل مولا على(علیه السلام)بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهاى بسیار محکم برترى مذهب شیعه امامیّه را چنان روشن ساخت که جاى هیچ گونه تردید و شبهه اى براى حاضران باقى نماند.

پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب «سلطان محمد خدابنده» معروف گشت. پس از اعلان تشیع وى، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین (علیهم السلام)سکّه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرّفه به نام ائمه مزیّن گردد.([12])

یکى از دانشمندان مى نویسد : اگر براى علامه حلّى منقبت و فضیلتى غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین براى برترى و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود. حال آنکه مناقب و خوبیهاى وى شمارش یافتنى نیست و آثار ارزنده اش بى نهایت است.([13])

در ایران

آیت الله علاّمه حلّى، عارف و فقیه برجسته شیعه، در ایران باقى ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطّه گذشت. او در این مدت خدمات بسیار ارزنده اى نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت (علیهم السلام) کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادى را تربیت کرد.

علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهاى ایران پیوسته ملازم با سلطان بود. به پیشنهاد وى سلطان دستور داد مدرسه سیّارى را از خیمه و چادر، داراى حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلى که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل برپا شود.([14])

او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان، به نوشتن کتابهاى فقهى، کلامى و اعتقادى مشغول بود چنانکه در پایان بعضى از کتابهاى خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیّار سلطانیّه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وى کتاب ارزشمند «منهاج الکرامه» را که در موضوع امامت است براى سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.

علاّمه حلّى پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگى و به اهتزاز درآوردن پرچم ولایت و عشق و محبّت خاندان طهارت (علیهم السلام) در سراسر قلمرو مغولان در ایران، در سال 716ق. بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده، به وطن خویش سرزمین حلّه برگشت و در آنجا به تدریس و تألیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت.([15])

گنجینه ماندگار

تدریس و تألیف هریک فضیلت بسیار مهمّى براى رادمردان عرصه دانش است و علاّمه شخصیتى بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشى گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند : علاّمه حلّى زمانى از نوشتن کتابهاى حکمت و کلام فارغ شد و به تألیف کتابهاى فقهى پرداخت که از عمر مبارکش بیش از 26 سال نگذشته بود.([16])

او در رشته هاى گوناگون علوم کتابهاى زیادى دارد که اگر در مجموعه اى جمع آورى شود دایرة المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندى خواهد شد. یکى از دانشمندان مى نویسد : اگر به نوشته هاى علامه دقت کنید پى خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تأیید شده است، بلکه نشانه اى از نشانه هاى خداست. چنانچه نوشته هاى وى بر ایام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ مى شود.([17])

الف - آثار فقهى

منتهى المطلب فى تحقیق المذهب، تلخیص المرام فى معرفة الاحکام، غایة الاحکام فى تصحیح تلخیص المرام، تحریر الاحکام الشرعیّه على مذهب الامامیّه، مختلف الشیعه فى احکام الشرعیّه، تبصرة المتعلمین فى احکام الدین، تذکرة الفقهاء، ارشاد الاذهان فى احکام الایمان، قواعد الاحکام فى معرفة الحلال و الحرام، مدارک الاحکام، نهایة الاحکام فى معرفة الاحکام،المنهاج فى مناسک الحاج، تسبیل الاذهان الى احکام الایمان، تسلیک الافهام فى معرفة الاحکام، تنقیح قواعدالدین، تهذیب النفس فى معرفة المذاهب الخمس،المعتمد فى الفقه، رسالة فى واجبات الحج و ارکانه و رسالة فى واجبات الوضوء والصلوة.

ب - آثار اصولى

النکة البدیعة فى تحریرالذریعة، غایة الوصول و ایضاح السّبل، مبادى الوصول الى علم الاصول، تهذیب الوصول الى علم الاصول، نهایة الوصول الى علم الاصول، نهج الوصول الى علم الاصول، منتهى الوصول الى علمى الکلام و الاصول.

ج - آثار کلامى و اعتقادى

منهاج الیقین، کشف المراد، انوارالملکوت فى شرح الیاقوت، نظم البراهین فى اصول الدین، معارج الفهم، الابحاث المفیده فى تحصیل العقیده، کشف الفوائد فى شرح قواعدالعقائد، مقصدالواصلین، تسلیک النفس الى حظیرة القدس، نهج المسترشدین، مناهج الهدایه و معارج الدرایه، منهاج الکرامه، نهایة المرام، نهج الحق و کشف الصدق، اَلاْلَفین، باب حادى عشر، اربعون مسألة، رسالة فى خلق الاعمال، استقصاءالنظر، الخلاصه، رسالة السعدیّه، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه، الایمان، رسالة فى جواب سئوالین، کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، جواهر المطالب،التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیّه المباحث السنیّه والمعارضات النصریّه، مرثیة الحسین(علیه السلام).

د - آثار حدیثى

استقصاء الاعتبار فى تحقیق معانى الاخبار، مصابیح الانوار،الدرر والمرجان فى الاحادیث الصحاح و الحسان، نهج الوضاح فى الاحادیث الصحاح، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمؤمنین(علیه السلام)، مختصر شرح نهج البلاغه، شرح حدیث قدسى.

هـ - آثار رجالى

خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، کشف المقال فى معرفة الرجال، ایضاح الاشتباه.

و - آثار تفسیرى

نهج الایمان فى تفسیرالقرآن،القول الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفة السنّه.

ز - آثار فلسفى و منطقى

القواعد والمقاصد، الاسرارالخفیّه، کاشف الاستار، الدرّالمکنون،المقاومات، حل المشکلات، ایضاح التلبیس،الجوهرالنضید، ایضاح المقاصد، نهج العرفان، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصدالتدقیق و مقاصدالتحقیق،المحاکمات بین شراح الاشارات، ایضاح المعضلات من شرح الاشارات، نورالمشرق فى علم المنطق، الاشارات الى معانى الاشارات، بسط الاشارات، تحریر الابحاث فى معرفة العلوم الثلاثة، تحصیل الملخّص،التعلیم التّام، شرح القانون، شرح حکمة الاشراق،القواعدالجلیّه.

ح - آثار ارزنده در زمینه دعا

الادعیّة الفاخرة المنقولة عن الائمة الطاهرة و منهاج الصلاح فى اختصارالمصباح.

ط - آثار ادبى

کشف المکنون من کتاب القانون، بسط الکافیه، المقاصدالوافیه بفوائدالقانون والکافیه،المطالب العلیّه، لبّ الحکمة، و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده اى بلند درباره دانش و مال.

ى - دیگر آثار

آداب البحث، جوابات المسائل المهنّائیـّة الاولى، جوابات المسائل المهنّائیـّة الثانیة، جواب السؤال عن حکمة النسخ، اجازه نقل حدیث به بنى زهره حلبى،لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازى در ورامین، اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازى در سلطانیّه، دو اجازه نقل حدیث به سید مهنّا بن سنان مدنى در حلّه، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها، وصیتنامه،الغریّه، مسائل سید علاءالدّین.

علامه و ابن تیمیّه

شیخ تقى الدین سبکى معروف به «ابن تیمیه» از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلى است که بیشتر شخصیتهاى علمى به فساد عقیده وى اعتراف دارند و بلکه مى گویند کافر و مرتد است تا جایى که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافى به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنى کتابهاى زیادى در زمان وى و بعد از آن بر ردّ او نوشته اند.

بعد از اینکه علامه حلى کتاب «منهاج الکرامة» را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیّه به علت عناد و لجاجتى که با علامه داشت کتابى به نام «منهاج السنه» (به خیال خام خویش به عنوان ردّ بر شیعه و بویژه ردّ بر کتاب منهاج الکرامه) نوشت. وقتى کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بى ادبیها و توهینهاى ابن تیمیّه اشعارى نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :

- اگر آنچه را سایر مردم مى دانستند توهم مى دانستى با دانشمندان دوست مى گشتى.

- ولى جهل و نادانى را شیوه خود ساختى و گفتى :

- هرکس بر خلاف هواى نفس تو مى رود دانشمند نیست!([18])

ابن حجر عسقلانى - دانشمند سنى - چنین اعتراف مى کند : «علامه نامش مشهور و اخلاقى نیک دارد. وقتى کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت «لوکان یُفهِمُ ما اقُولُ اَجَبْتُهُ» یعنى : اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم مى دانست جوابش را مـى دادم.([19])

فضیلتهاى درخشان

انسانهاى نمونه داراى یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهاى گوناگون را در خود جمع کرده اند. علاّمه حلّى از شخصیتهایى است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و داراى ابعاد گوناگون و فضیلتهاى درخشان. او در تمام دانشها علامه بود و گوى سبقت را از دیگران ربود و ارزشهاى ممتازى را که دیگران داشتند به تنهایى داشت. وى با اندیشه و فکر موّاج خویش علاوه بر تحولى که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانى فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)نمود در فنون و دانشهاى دیگر چون حدیث تحوّل بنیادى به وجود آورد و دریچه اى به روى محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پرفروغى فراراه آنان شد.

عارف فرزانه و اُسوه ایمان و تقوا علاّمه حلّى با آن همه تلاش فرهنگى و تدریس و نوشتن کتابهاى ارزنده، از یاد خدا و تقرّب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پربار را در سایه ارتباط معنوى و تقواى الهى مى دانست. او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفى کرده اند که سه یا چهار بار نمازهاى تمام عمر خویش را قضا نمود. تنها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرّف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.([20])

علامه حلّى پرچم ولایت را برافراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبرى صحیح دفاع کرد.این عشق سرشار به خاندان طهارت (علیهم السلام) با گوشت، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغذ مى گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین مى نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستى و محبّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه اى که آنان ترسیم کردند... . سفارش مى کنم به محبّت و عشق ورزى به فرزندان فاطمه زهرا(علیها السلام). چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزى که مال و فرزندان براى ما سودى نخواهند داشت... . از چیزهایى که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل على(علیه السلام)را قرار داده است. خداوندا، ما را بر دوستى و محبت آنان محشور کن و از کسانى قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.([21])

علامه به پیروى از مولا و مقتدایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) نواحى وسیعى را با مال و دست خود آباد کرد و براى استفاده مردم وقف نمود و این یکى از فضیلتهاى او بود که در زندگى کمتر دانشمند و فقیهى به چشم مى خورد. یکى از دانشمندان مى نویسد : براى وى آبادیهاى زیادى بود که خود نهرهاى آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسى تعلّق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.([22])

در خدمت امام زمان(علیه السلام)

شب جمعه که فرا مى رسید بوى تربت مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و عشق زیارت حضرتش، علاّمه را بى تاب مى کرد و از حلّه به کربلا مى کشاند. از این رو هر هفته روزهاى پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش مى شتافت. در یکى از هفته ها که به تنهایى در حال حرکت بود شخصى همراه وى به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براى علاّمه معلوم شد که این شخص مرد فاضلى است و تبحّر خاصّى در علوم دارد. از این نظر مشکلاتى را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مسأله فقهى واقع شد و آن شخص فتوایى داد که علاّمه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثى بر طبق این فتوا نداریم!.

آن شخص گفت : شیخ طوسى در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر حدیثى را در این باره ذکر کرده است! علاّمه در حیرت شد که راستى این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست مى توان حضرت صاحب الامر(عج) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علاّمه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علاّمه گذاشت و فرمود : چگونه صاحب الزمان را نمى توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علاّمه بى اختیار خود را در مقابل پاى آن حضرت انداخت و بیهوش شد! وقتى به هوش آمد کسى را ندید. پس از بازگشت به حلّه به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثى است که حضرت صاحب الامر(عج) به آن خبر داد و به آن راهنمایى کرد. یکى از دانشمندان مى نویسد :

من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث،خط علامه حلّى را نیز مشاهده کردم.([23])

غروب ستاره حلّه

پایان زندگى هرکس به مرگ اوست *** جز مرد حق که مرگ وى آغاز دفتر است.

محرّم سال 726ق. براى شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنى است. عزا و ماتم آنان افزون است. بویژه حلّه این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت (علیهم السلام) شور و ماتم بیشترى دارد.

عجب تقارن و اتفاقى! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه، علاّمه حلّى، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگى اش با خیر و برکتِ فراوان گردید و بعد از گذشت 78 سال عمر پربار، پرواز روحش با عشق و محبتى که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنى با ولایت داشت، در ماه شهادت به وقوع پیوست و به روح مطهّر سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام) پیوند خورد.

آرى، در 21 محرّم این سال مرجع تقلید شیعه، فقیه و عارف فرزانه، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت،آیت الله علاّمه حلّى دار فانى را وداع گفت و روح ملکوتى اش به سوى خدا پرواز کرد و به رضوان و لقاى معبودش شتافت. غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ، همچون آتش گداخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشرى بپاشد و در فضاى آکنده از غم و آه، پیکر پاک ستاره تابناک شیعى بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حلّه به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتى مولاى متقیان على(علیه السلام)در حرم مطهّر به خاک سپرده شد.

از ایوان طلاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) درى به رواق علوى گشوده است. پس از ورود به سمت راست، حُجره اى کوچک داراى پنجره فولادى، مخصوص قبر شریف علاّمه حلّى است. زائران بارگاه علوى در مقابل این حجره توقفى کرده، مرقد شریفش را زیارت مى کنند و از روح بلندش مدد مى جویند.



[1] - منسوب به بنیانگذار آن سیف الدوله صدقة بن منصور مزیدى، چهارمین امیر از سلسله بنى زید که در محرم سال 495 ق شهر زیبا و فقیه پرور حلّه را بنا کرد. حلّه بین نجف اشرف و کربلاى معلاّ واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهره هاى درخشان شیعى برخاستند.

[2] - روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، اسماعیلیان، قم، ج2، ص270.

[3] - وى پدر بزرگوار محقق حلّى است. او محدّث و دانشمندى برجسته بود که فرزندش محقق حلّى از او حدیث نقل مى کند. (امل الآمل، ج2، ص80).

[4] - مقدمه ارشاد الاذهان، فارس حسون ج1، ص30، قم 1410 ق.

[5] - مقدمه استقصاءالنظر، چاپ نجف، 1354 ق.

[6] - کشف الیقین، علاّمه حلّى ص 80، چاپ تهران، 1411 ق.

[7] - بحار الانوار، علامه مجلسى، چاپ بیروت، ج107، ص62، 65، - 67, امل الآمل، شیخ حر عاملى، چاپ ایران، ج2، ص29، 42، 48، 63، 64، 65، 205 و 350, لؤلؤة البحرین، شیخ یوسف بحرانى، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ص255 و 259.

[8] - تأسیس الشیعه، سید حسن صدر ص270، چاپ تهران.

[9] - جامع المقاصد، محقق ثانى ج1، ص21، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم.

[10] - مقدمه کشف الغمّه، میرزا ابوالحسن شعرانى ج1، ص8، قم، 1364ش, مجالس المؤمنین، قاضى نور الله شوشترى، ج2، ص480.

[11] - اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین ج5، ص399، بیروت، 1403ق, روضات الجنات، ج2، ص279.

[12] - اعیان الشیعه، ج5، ص399, مجالس المؤمنین، ج1، ص571.

[13] - لؤلؤة البحرین، ص226.

[14] - روضات الجنات، ج2، ص282.

[15] - اعیان الشیعه، ج5، ص398.

[16] - همان، ص402.

[17] - مقدمه کشف الیقین.

[18] - اعیان الشیعه، ج5، ص398.

[19] - همان.

[20] - ریاض العلماء، میرزا عبدالله فندى ج3، ص365، قم 1401ق.

[21] - بحار، ج107، ص62, ارشاد الاذهان، ج1، ص176.

[22] - ارشاد الاذهان، ج1، ص177.

[23] - قصص العلماء، ص359.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام حسن
نام خانوادگی علامه حلى
نام پدر شیخ یوسف سدید الدین
نام معروف علامه حلى
لقب جمال الدین ، ایت الله
تاریخ تولد (شمسی) 629/10/11
تاریخ تولد (قمری) 648/9/29
مکان تولد عراق،حله
تاریخ فوت (شمسی) 704/10/15
تاریخ فوت (قمری) 726/1/21
مکان فوت عراق،حله
مکان دفن عراق،نجف اشرف،حرم امام علی علیه السلام

تالیفات

No image

تذکرةالفقهاء

No image

مدارک الاحکام

No image

تنقیح قواعدالدین

No image

المعتمد فى الفقه

No image

منهاج الیقین

No image

کشف المراد

No image

معارج الفهم

No image

مقصدالواصلین

No image

نهج المسترشدین

No image

منهاج الکرامه

No image

نهایة المرام

No image

نهج الحق و کشف الصدق

No image

اَلْالَفین

No image

باب حادى عشر

No image

اربعون مسألة

No image

استقصاءالنظر

No image

الخلاصه

No image

رسالةالسعدیّه

No image

رساله واجب الاعتقاد

No image

اثبات الرجعه

No image

الایمان

No image

جواهر المطالب

No image

مرثیة الحسین

No image

مصابیح الانوار

No image

جامع الاخبار

No image

شرح حدیث قدسى

No image

ایضاح الاشتباه

No image

القواعد والمقاصد

No image

الاسرارالخفیّه

No image

کاشف الاستار

No image

الدرّ المکنون

No image

المقاومات

No image

حل المشکلات

No image

ایضاح التلبیس

No image

الجوهرالنضید

No image

ایضاح المقاصد

No image

نهج العرفان

No image

بسط الاشارات

No image

تحصیل الملخّص

No image

التعلیم التّام

No image

شرح القانون

No image

شرح حکمة الاشراق

No image

القواعدالجلیّه

No image

بسطالکافیه

No image

المطالب العلیّه

No image

لبّ الحکمة

No image

آداب البحث

No image

وصیتنامه،الغریّه

حکایات

No image

علاّمه و اولجایتو

No image

بذر تشیع

No image

علامه و ابن تیمیّه

No image

فضیلتهاى درخشان

فعالیت ها

نظر دیگران درباره ایشان

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

No image

حسین اردبیلی

محمد ابراهیم اعرافی

محمد ابراهیم اعرافی

No image

ابراهیم ابن هلال ثقفی

ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى اصفهانى، تاریخ نگار، راوى حدیث، مفسّر قرآن و داناى به فقه و احکام، از علماى نام آور شیعى در قرن سوم هجرى و دوران غیبت صغرى است.

پر بازدیدترین ها

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم حاج امینى، معروف به امینى، در سال 1304 ش. مصادف با 1345 ق. در شهر نجف آباد پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش، حسین، کشاورز بود و قطعه زمین کوچکى داشت که با زراعت و فروش محصولات مزرعه و باغ خویش، زندگى خود و خانواده اش را تأمین مى کرد. ابراهیم فرزند آخر خانواده بود. او از همان کودکى تحت تربیت مادرى پاکدامن و پدرى پارسا و پرهیزگار رشد و نمو کرد و در خانواده اى صمیمى و باصفا، روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.
Powered by TayaCMS