دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید نعمت اللّه جزایری (محدث جزایری)

سید نعمت اللّه جزایری (محدث جزایری)
سید نعمت اللّه جزایری (محدث جزایری)

سید نعمت الله جزایرى

متوفاى 1112 ق.

عنوان مقاله: الگـوى تـلاش

نویسنده: عباس عبیرى

تولد

«صباغیه» یکى از جزایر پیرامون بصره، در حدود 1050 ق.([1]) شاهد تولد نوزادى بود که خانه سید عبدالله را در شادمانى فرو برد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم(علیه السلام)به شمار مى آمد([2]) فرزند دلبند خویش را نعمت الله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد.

در مسیر تحصیل

نعمت الله روزهاى کودکى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گیرى از دانشوران صباغیه، شط بنى اسد، حویزه و بصره به یازده سالگى رسید. در این هنگام همراه برادرش سید نجم الدین رهسپار شیراز شد و به یارى شیخ جعفر بحرانى در مدرسه منصوریه اقامت گزید.([3]) تهیدستى بسیار سید نعمت الله، سرانجام وى را از انزواى ویژه روزگار آغازین درس برون آورده، به نسخه بردارى از کتابها، تصحیح نسخه ها و حاشیه نویسى کشاند.([4]) فرزند سید عبدالله گاه تا بامداد کار مى کرد، درس مى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ویژه بامدادى سر بر کتاب نهاده، لحظه اى مى آرامید. آنگاه تا نیمروز تدریس مى کرد و پس از نماز ظهر به درس یکى از استادان مى شتافت.([5]) او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنین نگاشته است:

وقتى اذان ظهر برمى خاست به درس مى شتافتم البته بیشتر وقتها نمى توانستم نان تهیه کنم، بنابراین تا شامگاه گرسنه مى ماندم. اغلب هنگامى که شب فرا مى رسید به اندازه اى در اندیشه درس فرورفته بودم که نمى دانستم در روز چیزى خورده ام یا نه! پس مدتى فکر مى کردم و درمى یافتم که چیزى نخورده ام. ([6])

تلاش سید تابستان و زمستان نمى شناخت. براى او همه فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکى از زمستانهاى شیراز نگاشته، درستى این گفتار را نشان مى دهد:

من درسى داشتم که حاشیه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم. سرماى هوا و بسیارى تلاش باعث مى شد که خون از دستم جارى شود! سه سال روزگارم بدین سان گذشت.([7])

ناگفته پیداست که کار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراین نوجوان بین النهرین گاه چنان در تهیدستى فرو مى رفت که حتى توان خرید لقمه نانى نداشت. در چنین موقعیت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سید نعمت الله را در اندوهى جانکاه فرو مى برد. او براى تحمل گرسنگى توان بسیار داشت ولى هرگز نمى توانست به دلیل نادارى درس شامگاهى را ترک کند. بنابراین به مهتاب، خانه دوستان یا مسجد جامع پناه مى برد.([8])

شیراز با همه دشواریها، جاذبه هایى نیز داشت. جاذبه هایى که ثروتمندان و تهیدستان به یک اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پرگل و چشمه هاى زلال را باید در شمار این جاذبه هاى طبیعى جاى داد. زیباییهایى که گاه نوجوان صباغیه را به بیرون شهر و اقامت یک هفته اى در گلستانها([9]) کشانده، بر نشاط و اشتیاقش مى افزود.

سرانجام پیامهاى پیوسته پدر، سید نعمت الله را به سمت صباغیه رهسپار ساخت. پدر و مادر، که براى دیدار فرزند روزشمارى مى کردند براى آنکه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج برپا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند.

بیست روز پس از ازدواج در حالى که سید اندیشه شیراز را - دست کم براى مدتى - از خود دور ساخته بود، زیارت یکى از دانشوران جزایر و گفتار ارزنده وى اشتیاق مدرسه را در دل او بیدار ساخت به گونه اى که در همان محفل تصمیم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بیرون آمد بى آنکه کسى را آگاه سازد رهسپار شیراز شد.([10]) ولى این بار اقامت در مدرسه منصوریه دیرى نپایید. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد([11]) و اندکى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش کشید.([12])سید نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شیراز : شیخ جعفر بحرانى (متوفاى 1091 ق.) ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقى الدین شیرازى، سید هشام بن حسین احسایى،([13]) شیخ صالح بن عبدالکریم کزکزانى (متوفى 1098ق.)([14])راه اصفهان را پیش گرفت.

درپناه آفتاب

فرزند صباغیه در اصفهان از محضر حافظ سید محمد میرزا جزایرى،([15]) میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر طباطبایى (متوفاى 1079 ق.)،([16]) شیخ عمادالدین یزدى،([17]) محقق سبزوارى (متوفاى 1090 ق.)،([18]) شیخ على بن شیخ محمد عاملى،([19])شیخ حر عاملى (متوفاى 1104 ق.)،([20]) شیخ حسین بن جمال الدین خوانسارى (متوفى 1098 ق.)،([21]) امیر اسماعیل خاتون آبادى (متوفى 1116 ق.)،([22]) ملا محسن فیض کاشانى (متوفى 1091 ق.)،([23]) و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته، در تهیدستى و گرسنگى به سوى قله هاى کمال پیش رفت. ولى تنگدستىِ سپاهان دیرى نپایید. گوهر شناس شهره پایتخت بزودى ارزش گوهر صباغیه را بازشناخت و او را از حمایت مادى و معنوى خویش برخوردار ساخت. سید نعمت الله اینک مى تواست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یارى دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است:

«من در وقت تألیف (بحار الانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه مى نمودیم، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار مى کرد و درباره حل بعضى احادیث مراجعه مى نمود .([24]) به خاطر کمک به وى شبها در اتاقش مى خوابیدم. او با من بسیار مزاح مى کرد و مى خندید تا از مطالعه خسته نشوم، ولى با همه اینها هرگاه مى خواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وى دلم چنان مى تپید که مدتى پشت در مى ایستادم تا به حالت عادى باز گردم.»([25])

توقف در خانه ناخداى فرزانه دریاهاى نور چهار سال به درازا کشید. اندک اندک مدرسه اى که میرزا تقى دولت آبادى بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سید نعمت الله در آن مرکز علمى به تدریس پرداخت.([26])

بدین ترتیب آفتاب تابناک صباغیه از افق مدرسه دولت آبادى برآمد و همه حوزه هاى آن روز را تحت تأثیر قرار داد. آگاهى و دانش فراوان، فروتنى، ساده زیستى، روى گشاده و بیان روشنى که دانشور بین النهرین از آن برخوردار بود دانشجویان بسیارى را به مدرسه دولت آبادى کشاند. حضور چشمگیر دانش پژوهان و برقرارى درسهاى گوناگون، مطالعه و تحقیق بسیار مى طلبید. مطالعه، تحقیق، تدریس و تألیفى که چهار سال پیاپى ادامه یافت و سرانجام دیدگان استاد بزرگ مدرسه را به ضعف و بیمارى کشاند.

هرچند دانشمند گرانمایه جزایر نخست درد چشم را نادیده مى گرفت و آن را پدیده اى گذرا مى پنداشت، بزودى از مطالعه باز ماند و بینایى اش با خطرى جدى روبرو شد. حکیمان در درمان چشم استاد بسیار کوشیدند ولى دریغ که داروهایشان جز رنج مدرس جوان ثمرى به بار نیاورد. سید نعمت الله که پس از عمرى مبارزه با ناکامیها داروى دردش را از حکیمان بهتر مى شناخت به برادرش سید نجم الدین گفت: مى خواهم راه عراق پیش گیرم و از زیارت معصومان کامیاب شوم.

سید نجم الدین که خود در آرزوى زیارت پیشوایان آسمان تبار به سر مى برد، بى درنگ پاسخ داد: من نیز همراهت خواهم آمد.

خاکهاى مسیحایى

برادران نیکبخت جزایرى به سمت عراق رهسپار شدند و([27]) پس از سفرى بسیار دشوار به «سامرّا» رسیدند.([28]) حضور راهزنان، هراس کاروان کوچک مشتاقان اهل بیت (علیهم السلام) و سرانجام رهایى مؤمنان در سایه قرآن کریم از نکات فراموش ناشدنى این سفر به شمار مى آید. دانشور پرهیزگار صباغیه داستان آن کرامت قرآنى را چنین باز گفته است:

«وقتى به نهر رسیدیم اسبهاى دزدان آشکار شد. پس به سوى ما تاختند. من آیة الکرسى خواندم و همه همراهان را فرمان دادم تا آیة الکرسى بخوانند. چون دزدان به ما رسیدند نخست از ما فاصله گرفته، در گوشه اى به تفکر پرداختند. آنگاه به سمت ما آمده، گفتند: شما راه را گم کرده اید!البته درست مى گفتند، ما راه را گم کرده بودیم. دزدان یکى از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدى رساند.»([29])

سید پس از زیارت معصومان خفته در سامرّا به کاظمین شتافت و از آن سرزمین مقدس رهسپار کربلا و نجف شد. او از آرامگاه هر امام معصوم قدرى خاک برداشته، آنها را در آمیخت و سرمه دیدگان ساخت این داروى گرانبها بى درنگ اثر بخشید و بینایى و توان جوانى را به چشمان استاد مخلص مدرسه دولت آبادى باز گرداند.([30])

البته دستاورد سفر به عراق تنها درمان دیدگان نبود. او علاوه بر بهره هاى بسیار معنوى، در مزار امیرمؤمنان گوهرى سپید یافت و آن را نگین انگشترى ساخت.([31])

داغ یک همسفر

سید سپس راه صباغیه را پیش گرفت تا ضمن دیدار بستگان به سوى اصفهان حرکت کند. ولى ابرهاى نگرانى و نا امنى بر مسیر سپاهان سایه افکنده بود. حسین پاشا (حاکم بصره) که در انتظار رسیدن عثمانیان و درگیرى با آنها به سر مى برد، وى را به زندگى در قلعه القرنه ناگزیر ساخت. سید کتابها و خانواده اش را همراه برادر به حویزه فرستاده، خود به نگارش «شرح تهذیب» پرداخت. اندک اندک القرنه به محاصره عثمانیان درآمد. استاد مدرسه دولت آبادى پس از چهار ماه زندگى در محاصره فرصتى طلایى به دست آورده، رهسپار حویزه شد و دو ماه در آن آبادى به سر برد.([32]) سپس راه اصفهان را پیش گرفت و پس از توقفى شش ماهه در شوشتر و دهدشت، در حالى که دستش به سبب فرو افتادن از چارپا آسیب دیده بود، به اصفهان رسید.([33])

هرچند دردِ دست پس از پنج ماه بهبود یافت ولى بیمارى بر جانش پنجه افکنده، او را تا وادى رازناک مرگ پیش برد. مدتى بعد امواج درد فرو نشست و پیکر سید بر ساحل تندرستى رسید([34]) تا در آزمونى دشوار شرکت جوید. آزمونى که در شب جمعه اول شعبان 1079 ق. با مرگ سید نجم الدین تحقق پذیرفت.([35])

مرگ برادر و رفیق راههاى سراسر رنج و خاطره زندگى، استاد پاکدل مدرسه دولت آبادى را در ماتمى جانکاه فرو برد. ماتمى که تا پایان عمر پیوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زیر خروارها خاک فراموش نمى شد.([36]) فرزانه غمگین بین النهرین شبها با خاطره نجم الدین مى خفت و روزها دیده بر کتابهاى برادر دوخته، در سوگ آن ستاره خاموش مى گریید. اندکى بعد راه خراسان پیش گرفت([37]) تا کشتى توفان زده روانش در ساحل رضا(علیه السلام)لختى آرامش یابد.

مرجع جنوب

سید در بازگشت از خراسان، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. در این روزگار نامه هاى فراوان از شوشتر و حویزه دریافت کرد. نامه هایى که وى را به آن شهرها فرا مى خواند. فقیه پاک رأى صباغیه ناگزیر به قرآن کریم پناه برد و به راهنمایى آن کتاب مقدس شوشتر را برگزید و در روزهاى پایانى 1079 ق. دعوت فتحعلى خان (حاکم خوزستان) را اجابت کرد و به شوشتر پاى نهاد.([38]) او در آن دیار مسجدها و مدرسه هاى دینى فراوان پى افکند و به تربیت مشتاقان علوم اهل بیت (علیهم السلام)پرداخت. آن بزرگمرد علاوه بر اقامه جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع، در خیابانها به راه مى افتاد و اصناف و پیشهوران را با آداب اسلامى آشنا مى ساخت.([39]) اندک اندک نهالهایى که او کشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه کرد. دانشورانى که به آبادیهاى دور و نزدیک مى شتافتند و مردم را با اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آشنا مى ساختند.([40]) چون خبر تلاشهاى موفقیت آمیز فقیه بلند آوازه صباغیه به شاه سلیمان صفوى رسید چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بى درنگ در ضمن فرمانى، او را به شیخ الاسلامى جنوب برگزید و همه مناصب شرعى آن دیار را به وى وانهاد.([41])

او که اینک مرجع دینى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار مى آمد در پى هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنى قبیله ها تلاش فراوان کرده، اطلاعیه هاى گوناگونى با مهرهاى ویژه خویش، که به عبارتهاى «و ان تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» و «الواثق بالله نعمة الله» آراسته بود، به دور و نزدیک مى فرستاد.([42])

در سوگ آفتاب

در این زمان فرصتى پدید آمد تا پس از تولد نخستین فرزندش، سید نورالدین، همراه استاد فرزانه اش، شیخ حر عاملى، به زیارت خانه خدا شتابد.([43]) مکه چنان فقیه نامور صباغیه را جذب کرد که اندکى پس از بازگشت، دیگر بار اسباب سفر آماده ساخت و در حدود 1095 ق. عازم حریم امن الهى شد.([44])

در بازگشت از دومین زیارت هنوز داغ از دست دادن فرزند دلبندش، سید حبیب الله را فراموش نکرده بود([45]) که خبر درگذشتِ رهبر روشن بین حوزه هاى علمیه، حضرت علامه محمد باقر مجلسى وى را در اندوه فرو برد. از این رو شتابان راه اصفهان را پیش گرفته، در مراسم تشییع و تدفین ستاره تابناک آسمان دانش و پرهیزگارى شرکت جست([46]) و پس از مدتى توقف دیگر بار به شوشتر بازگشت. ولى درد از دست دادن گوهرى چون علامه مجلسى بزرگتر از آن بود که پیکر نحیف مرجع شوشتر توان تحملش را داشته باشد. بنابراین راه خراسان پیش گرفت تا آفتاب تابناک مشرق رضا(علیه السلام)قلب مجروحش راالتیام بخشد.

مرجع روشن بین شوشتر در بازگشت از حریم پاک رضوى مدتى در گرگان توقف کرده،([47])مؤمنان آن سامان را از دریاى دانش و اخلاص خویش سیراب ساخت. آنگاه به جانب خوزستان ادامه مسیر داد تا همچنان روشنگر راه پاکدلان آن سرزمین باشد.

درخت آسمانى

پیر دانشور صباغیه شاگردان بسیارى تربیت کرد که هر یک در گوشه اى از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهل بیت پرداختند دانشورانى چون: ابوالحسن اصفهانى غروى، ابوالحسن شوشترى، شیخ على بن حسین بن محیى الدین جامعى عاملى، فتح الله بن علوان الکعبى الدورقى، قاضى محمد تقى بن قاضى عنایت الله شوشترى، شیخ محمد الضبیرى، شیخ محمد علم الهدى کاشانى، شیخ محمد بن على بن حسین نجار شوشترى، محمود بن میرعلى میمندى و ده ها شخصیت دیگر از شاگردان او به شمار مى آیند.([48])

نوشته هاى سبز

حضرت سید نعمت الله جزایرى کتابهاى گرانبهایى که فراتر از 55 عنوان است، از خود به یادگار نهاد. نوشته هایى که نام برخى از آنها را برمى شماریم:

الانوارالنعمانیه فى بیان معرفة النشأة الانسانیه، انیس الفرید فى شرح التوحید، تحفة الاسرار فى الجمع بین الاخبار،الجواهرالغوالى فى شرح عوالى اللئالى، ریاض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار، زهرالربیع، الغایة القصوى، عقودالمرجان فى تفسیرالقرآن، مشکلات المسائل، منبع الحیاة فى اعتبار قول المجتهدین من الاموات، نوادر الاخبار،النورالمبین فى قصص الانبیاء والمرسلین، هدیة المبین و تحفه الراغبین و ده ها اثر دیگرى که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است.([49])

مسافر ملکوت

مرجع 62 ساله جنوب آنگاه که به سمت خوزستان ادامه مسیر مى داد به شدّت بیمار شد کاروانیان چون به جایدر (منزلگاهى نزدیک پلدختر) رسیدند سید را فرو آوردند تا لختى بیاساید،([50]) لیکن در این وادى بیمارى شدت یافت و سرانجام در شب جمعه 22 شوال 1112 ق.([51]) دیدگانى که به برکت خاک مقبره امامان معصوم (علیهم السلام)فروغى آسمانى یافته بود، براى همیشه بسته شد.

مسافران پاکدل شوشترى پیکر پاک مرجعشان را غریبانه در جایدر به خاک سپردند. نیکان آن سامان، که قدر گوهر رخشان جزایر را مى دانستند، بر آرامگاهش ساختمانى سراسر عشق و اخلاص بنیاد نهادند و براى تأمین مخارج قاریان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند.([52]) اینک جایدر در سایه ایمان، پرهیزگارى و خلوص سرور فقیهان خوزستان چون خورشید به همه گیتى نور امید و رستگارى مى پراکند. مؤمنان بسیار از گوشه و کنار کشورهاى اسلامى بدان سامان روى آورده، مراد خویش از سید سپیددست صباغیه مى گیرند و شادمان باز مى گردند. هرچند شرح کامیابیهاى مؤمنان پاکدلى که در سایه عنایت آن مرجع وارسته به خواستهایشان دست یافته اند، فرصتى بیش این نوشتار مى جوید ولى نگاهى گذرا به داستان کوتاه کامرواى نیکبخت پاکستان، شیخ حسین بخش جعفرى ما را با شناسایى جایگاه والاى معنوى آفتاب رخشان بین النهرین آشناتر مى سازد.

شیخ حسین به سبب محکومیت برادرش به اعدام، بسیار نگران بود. شبانگاه سیدى گران پایه در خواب مى بیند و مشکل خویش با وى در میان مى نهد.

سید به وى مى فرماید: در آرامگاهم به دیدارم بیا، گره از کارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله!

شیخ حسین مى پرسد: آقاى من! شما را نمى شناسم. کیستید؟ جایگاهتان کجاست؟

سید مى فرماید: دوستى دارى که فردا به سوى ما حرکت مى کند، با او رهسپار شو!

شیخ حسین بامداد یکى از آشنایانش را مى بیند و داستان رؤیاى معنوى اش را به وى باز مى گوید. آن دوست که اندیشه زیارت آفتاب تابناک پلدختر در سر داشت، در شگفتى فرو مى رود و شیخ حسین را به همراه خویش بر مزار سید مى برد. شیخ بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغیه خدا را مى خواند و چون باز مى گردد، خبر رهایى برادرش را از اعدام دریافت مى کند.([53])

نسل آفتاب

فقیه فرزانه شوشتر چهار فرزند داشت:

سید نورالدین، سید حبیب الله، سید محمد شفیع قاضى و سید جمال الدین. از این گروه سید حبیب الله در کودکى گیتى را وداع گفت و سید نورالدین وارث دانش، حکمت و ادب پدر شد.([54])آن بزرگوار که در سال 1088 ق. پاى به هستى نهاده بود از محضر دانشوران سپاهان سود برده، پس از رحلت پدر مقام شیخ الاسلامىِ شوشتر را به عهده گرفت. از آنجا که نسل سید نعمت الله بیشتر از ناحیه نورالدین بر جاى مانده، نوادگان مرجع فرزانه شوشتر را «سادات نوریه» مى نامند.([55])



[1] - نابغه فقه و حدیث، سید محمد جزایرى، ص10.

[2] - تحفة العالم، عبداللطیف بن ابیطالب شوشترى، ص53.

3 - 4 - الانوارالنعمانیه، فى بیان معرفة النشأة الانسانیه، سید نعمت الله جزایرى، ج 4، ص 302 - 3075 ـ 6 ـ همان، ص 308 - 310

4 - 3 - همان، ص 308 - 310

2 - 1 - همان، ص312

3 - همان، ص308

5 - 4 - نابغه فقه و حدیث، ص125.

5 - 4 - نابغه فقه و حدیث، ص125.

6 - همان، ص145.

7 - کشف الاسرار فى شرح الاستبصار، سید نعمت الله جزایرى، تحقیق سید طیب جزایرى، ج1، ص58.

8 - نابغه فقه و حدیث، ص129.

9 - همان، ص106.

[19] - قصص العلماء، میرزا تنکابنى، ص437.

[20] - ریاض العلماء و حیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى اصفهانى، ص56 و 256.

[21] - تحفة العالم، ص55.

[22] - نابغه فقه و حدیث، ص92.

[23] - کشف الاسرار، ج1، ص59.

[24] - چکیده اى از زندگانى عقبرى، فقه و حدیث سید جزایرى، سید طبیب جزایرى7 ص14.

[25] - کشف الاسرار، ج1، ص49.

[26] - نابغه فقه و حدیث، ص12.

[27] - کشف الاسرار، ج1، ص59.

5 - 2 - الانوارالنعمانیه، ج4، ص316 - 313. ,

6 - 1 - همان، ص329

8 - 7 - نابغه فقه و حدیث، ص18 - 15.

2 - [40] - نابغه فقه و حدیث، ص 18 و 15.

5 - 3 - همان، ص287 - 286.

[45] - کشف الاسرار، ج1، ص245.

[46] - نابغه فقه و حدیث، ص 289 - 290.

[47] - کشف الاسرار، ج1، ص 147 - 148.

[48] - همان، ص 68 - 103.

[49] - همان، ص 106 - 238, چکیده اى از زندگانى سید جزایرى، ص 16 - 77.

[50] - نابغه فقه و حدیث، ص225.

[51] - فیض العلام فى عمل الشهور و وقایع الایام، شیخ عباس قمى، ص81.

[52] - کشف الاسرار، ج1، ص 442 - 445.

[53] - کشف الاسرار، ج1، ص445 - 442.

[54] - چکیده اى از زندگانى عبقرى فقه و حدیث سیدجزایرى، ص21 - 20.

[55] - کشف الاسرار، ج1، ص445 - 442.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید نعمت الله
نام خانوادگی جزایرى
نام پدر سید عبدالله‌
نام معروف سید نعمت الله جزایرى‌
تاریخ تولد (شمسی) 1019/7/10
تاریخ تولد (قمری) 1050/6/15
مکان تولد عراق،بصره،بصره >صباغیه
تاریخ فوت (شمسی) 1080/1/12
تاریخ فوت (قمری) 1112/10/22
مکان فوت ایران،خوزستان،جایدر >جایی نزدیک پل دختر
مکان دفن ایران،خوزستان،جایدر >جایی نزدیک پل دختر

حکایات

No image

خاکهاى مسیحایى‌

No image

روزهاى دشوار

No image

در خدمت استاد

No image

شرح کامیابی

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS