دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قربانعلی زنجانی (ملا قربانعلی زنجانی)

No image
قربانعلی زنجانی (ملا قربانعلی زنجانی)

ملاقربانعلى زنجانى

(1328-1246هـ .ق.)

عنوان مقاله: مرجع آگاه

نویسنده: غلامرضا گلى زواره

رویش در روستا

در جنوب شرقى زنجان منطقه حاصل خیز و پرجمعیتى قرار دارد که دربردارنده آبادیهاى کهن و معروف شهر ورد (قده قوش کنونى)، کَرَسف، خدابنده (قیدار) و سجاس مى باشد و ارقین از توابع قیدار پیامبر، در شش کیلومترى شمال این شهر با آب و هوایى کوهپایه اى و چشمه هاى زیبا، جلوه هاى چشم اندازى دارد.[1]

در نیمه قرن سیزدهم هجرى کشاورزى نیکوخصالى به نام على عسکر (عسکر على یا على اصغر) با همسرش ساره(سارا) در این آبادى روزگار مى گذرانید که خداوند در سال 1246هـ .ق. فرزندى به وى عطا نمود و پدر نامش را قربان على نهاد. قربانعلى شش بهار را پشت سر نهاده بود که در مکتب خانه مقدمات تحصیلات را آغاز کرد. از همان دوران، فراست ویژه اى از خود بروز داد و شگفتى مربیانش را برانگیخت.

به سوى زنجان

مربیان، پدر را تشویق کردند تا زمینه ادامه تحصیل او را فراهم نماید و سرانجام قربانعلى در حدود چهارده سالگى، به زنجان رفت و به فراگیرى مقدمات زبان و ادبیات عرب و فارسى پرداخت. دکتر سید نورالدین مجتهدى(ره) یادآور شده است:

«از مرحوم والدم شنیدم که آخوند قربانعلى زنجانى به وى گفته بود: در ایامى که مقدمات مى خواندم بعضى روزهاى عید و ایام تعطیل و فراغت نزد جد بزرگوار شما آقا میرزا سید محمد مجتهدى رفتم در آن زمان نابالغ بودم، ایشان مرا به اندرون منزلش فرامى خواند و مورد لطف و تفقد قرار مى داد. عیال ایشان (طوطى خانم) نیز خیلى به من محبت کرده، مرا زیر کرسى مى نشانید و برایم کشمش و تنقلات مى آورد و موقعى که بیرون مى آمدم، مبلغى پول به من مى داد.»[2]

وى در مدارس معروف زنجان ازجمله در حوزه علمیه مسجد نصرالله خان به تحصیل ادامه داد و از مقطع سطح دروس حوزوى فراغت جست. معروف ترین استادش در مقدمات شیخ عبدالله سجاسى بود اما در دوره هاى بالاتر به محضر ملاعلى قزوینى (قارپوزآبادى) شتافت.[3]وى از بزرگان فقهاى قزوین و شاگرد شیخ محمدتقى (صاحب هدایة المسترشدین) و شیخ انصارى بود. حاج میرزا حبیب الله رشتى نیز پرورش یافته مکتب اوست.[4]

مهاجرت به کاظمین

در سال 1266 هـ .ق. فتنه بابیان زنجان را دچار آشوب ساخت. این حادثه هنگامى رخ داد که بیست بهار از عمر قربانعلى مى گذشت. قربانعلى که پیگیرى تحصیل را در این اوضاع غیر ممکن مى دید، خواست راهى عتبات عراق شود اما چون راه بسته بود، نخست به بروجردرفت که حوزه اى پرحرارت داشت و چندى بعد عازم عراق شد و دو سال در کاظمین نزد فیلسوف و حکیمى تحصیل کرد. استاد چون از تصمیم او براى رفتن به نجف اشرف اطلاع یافت، اصرار ورزید در کاظمین بماند و حکمت را تکمیل کند اما وى گفت مى خواهد از محضر شیخ انصارى استفاضه کند. حکیم گفت: حال که چنین تصمیمى گرفته اى کتابى فلسفى که در آن نکته هاى این رشته از دانش بشرى را حل کرده ام، با خود ببر و مطالعه کن. به گفته ملاقربانعلى زنجانى این نوشتار خطى جامع تمامى مسایل علوم عقلى بود. قربانعلى در نجف آن را مطالعه مى کرد و هرگاه به معضلاتى برمى خورد از استادان صاحب نظر نکاتى را مى پرسید.[5]

توقف در نجف

قربانعلى به حوزه درسى بزرگانى چون شیخ محمدحسن نجفى (صاحب جواهر)، شیخ مرتضى انصارى، شیخ راضى نجفى (متوفاى 1290هـ .ق.) و سید حسین کوه کمرى راه یافت اما عمده شاگردى اش نزد کوه کمرى و شیخ انصارى بود و دوازده سال از محضر شیخ اعظم بهره برد.[6]

وى در یکى از محافل درسى به شاگردانش گفته است:

طى ایام تحصیل در نجف روزهاى تعطیل جایى نمى رفتم و در مدرسه مى ماندم. قبل از فرارسیدن تعطیلات در طول هفته ضمن درس و بحثى که داشتم مواظب طلاّب بودم و دقت مى کردم که آنان از چه کتابى و کدام قسمت آن درس مى گیرند. آنگاه روزهاى تعطیل همان بخش ها را به دقت مرور و مطالعه مى کردم تا اگر در ایام تحصیل اشکالى یا سؤالى مطرح گردید در پاسخ گویى عاجز نمانم.»

آرى ایشان با چنین برنامه ریزى دقیقى وقت آزاد و ایام استراحت را هم به مطالعه و مباحثه اختصاص مى داده و با تحمل چنین مشقاتى درس مى خوانده است. اوضاع اقتصادى و وضع معاش وى نیز مناسب نبود و به وجه بسیار اندکى که از سوى بستگانش مى رسید اکتفا مى نمود و همین سختى ها به مزاج او آسیب رسانید. با این همه، رنج نادارى قادر نبود کمترین خللى در عزم استوارش که پیمودن راه دشوار اجتهاد بود ایجاد کند و او ضمن تحویل علم، به تزکیه روح و سلوک معنوى هم پرداخت.»[7]

ملاقربانعلى پس از تکمیل فقه و اصول و وصول به عالى ترین درجه علمى، در سال 1281هـ .ق. مقارن با رحلت شیخ انصارى، به ایران بازگشت.[8]

تشکیل حوزه علمیه

ملاقربانعلى در زنجان حوزه درسى فقه و اصول برقرار ساخت و گروه زیادى از طلاب فاضل و دانشور از مناطقى چون اردبیل، قفقاز، بادکوبه، قزوین، ابهر، هیدج، قروه، خرمدره، صائین قلعه، سجاس، قیدار، میانه، طارم و خلخال از محضرش بهره بردند.[9] مرحوم آیت الله حاج شیخ زین العابدین عابدى، از شاگردان بارز آخوند خراسانى و اساتید آیت الله سید احمد زنجانى است آیت الله زنجانى درباره وى مى نویسد:

«من موقعى آخوند ملاقربانعلى را به لحاظ سطح علمى درست شناختم که در مجلس درس مدرسین خارج قزوین شرکت کردم و با دیدن این استادان مشهور به این موضوع پى بردم و مرحوم عابدى که این گونه اظهارنظر کرده است از بزرگان علماى زنجان به شمار مى رود که با حاج آقا حسین قمى و شیخ ابوالقاسم قمى هم دوره بود.»[10]

زمانى که حجت الاسلام زنجانى در زنجان به تأسیس مرکزى علمى براى طلاب علوم دینى همت گماشت، فقیهان متعددى به تدریس، افتا و امور قضایى اشتغال داشتند که برجسته ترین آنان ملاعلى قارپوزآبادى (استاد وى)، میرزا ابوالقاسم مجتهد، میرزا عبدالواسع امام جمعه مى باشند اما پس از مدتى کوتاه، تفوق علمى، تبحر و تقوایش وى را میان اقرانش شاخص نمود.[11] از برخى منابع برمى آید که شاگرد دیروز، همتا و همآورد استادش گردید و در پاره اى مباحث علمى با وى به مناظره پرداخت. ناگفته نماند که قارپوز آبادى با فروتنى ویژه و نفوذ فوق العاده اش میان مردم و آگاهى به فضل شاگردش به تقویت موقعیت علمى و اجتماعى حجت الاسلام زنجانى پرداخت و در توجه عامه و خاصه نسبت به او، نقشى مؤثر به عهده گرفت.[12]

شاگردان

مرحوم قربانعلى در مدت 46 سال تدریس در زنجان، طلاب متعددى را پرورش داد. کثیرى از پرورش یافتگانش در این شهر یا نقاط دیگر حوزه علمى تشکیل دادند یا مرجع تقلید مشهور شدند.[13]

در ذیل عده اى از شاگردان او را معرفى مى نماییم:

1 ـ آخوند ملافتحعلى زنجانى(1268-1338هـ .ق.)

2 ـ شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى(1300-1388هـ .ق.)

3 ـ سید یونس اردبیلى (1293-1377هـ .ق.)

4 ـ سید محمود حسینى امام جمعه(1309-1374هـ .ق.)

5 ـ آقا میرزا احمد دواسبى، منسوب به روستاى دو اسب زنجان (1296-1352هـ .ق.)

6 ـ ملاابوالقاسم مُرّصعى7 ـ شیخ ابوالقاسم قزوینى دیزجى (متولد: 1273هـ .ق.)

8 ـ میرزا عطوف ابهرى (فوت: 1347هـ .ق.)

9 ـ شیخ صدرالدین دیزجى (1304-1356 هـ .ق.)

10 ـ سید ابوالقاسم قشلاجوقى11 ـ امیر علینقى سلطانیه اى (متولد 1288هـ .ق.)

12 ـ ملاعبدالعلى زنجانى (1268-1349هـ .ق.)

13 ـ سید آقا زواجرى سُجاسى14 ـ حاج ملاتقى زنجانى افشارى(1280-1357هـ .ق.)

15 ـ آخوند ملاحسن رضا ملک باغى16 ـ ملاحسینعلى اوزَجى (از اوزج واقع در غرب زنجان)

17 ـ ملاصادق اوزجى18 ـ آخوند ملامحمد تقى شکورى شاهبلاغى(متوفاى: 1341هـ .ق.)

19 ـ حاجى ملا اسد بیات قزل تپه اى20 ـ آخوند ملا نجفعلى اند آبادى21 ـ علامه شیخ جعفر خوئینى(1254-1334هـ .ق.)

22 ـ ملا محمد على سلطانیه اى23 ـ علامه سید جعفر سلطانیه اى24 ـ آخوند ملاعلى اکبر زنجانى25 ـ ملا محمد قیدارى26 ـ میرزا علینقى نادرى27 ـ شیخ غلامحسین فقیه28 ـ آخوند ملا محب على صائین قلعه اى(متوفاى: 1362هـ .ق.)

29 ـ آقا على ارقینى (متوفاى: 1329هـ .ق.)

30 ـ ملامجید زنجانى (متوفاى: 1337هـ .ق.)

31 ـ آخوند ملامحمد قراگزلو (1287 - 1370 هـ .ق.)

32 ـ حاج ملا نبى حصارى (متوفاى: 1322 هـ .ق.)

33 ـ سید قوام الدین ابدالى (منسوب به روستاى ابدال34 ـ حاج شیخ زین العابدین عابدى (متوفاى: 1347هـ .ق.)

35 ـ ملاعبدالواسع طارمى36 ـ شیخ على واعظ37 ـ شیخ عباسعلى مدرس (متوفاى: 1344 هـ. ق.)

38 ـ سید عبدالواسع طارمى هزاررودى39 ـ شیخ اسدالله زنجانى40 ـ آقا میرزا على اصغر فصاحتى41 ـ حاج میرزا علینقى حلى42 ـ شیخ اسماعیل فقیه بیجارى43 ـ شیخ ابراهیم علومى اردبیلى (متوفاى: آبان 1356هـ .ش. 94 سالگى)

44 ـ حاج شیخ عبدالکریم سایانى45 ـ آخوند ملاعلى زنجانى46 ـ حاج شیخ جواد طارمى47 ـ شیخ حسین دین محمدى48 ـ شهید حسین جوقینى (در مشروطه به شهادت رسید.)

49 ـ ملارجبعلى راز مجینى ابهرى50 ـ شیخ عبدالحمید مؤمن دوست تپه اى51 ـ شیخ عبدالعظیم اردبیلى52 ـ حاج میرزا على نقى حسینى ولایى53 ـ سید عنایت الله حسینى دوشرانى (والد آیت الله حاج سید احمد شبیرى زنجانى)

54 ـ سید موسى زرآبادى (از افراد مؤثر در مکتب تفکیک)

فقیه پرتلاش

قربانعلى به موازات تدریس، مرجع تقلید گردید. وى بى مراجعه به منابع و با حافظه قوى به سوالات جواب مى داد و همان لحظه مدرک را بیان مى کرد.[14] حرزالدین مى نویسد:

«در زنجان و نواحى آن مرجعیت یافته و به تبلیغ و ارشاد پرداخت. او امور حسبى و ولایتى، شئون و مسایل دینى و اصلاحات اجتماعى آن منطقه را عملا در اختیار خود گرفت مردم نیز به سوى او روى آوردند و این نبود مگر به خاطر استوارى ایمان و بسیارى خوف و خشیت وى از خداوند و حمایتش از فقرا و ضعفا.[15]

سید محسن امین نیز تأکید مى نماید:

«بعد از رحلت شیخ مرتضى انصارى به زنجان آمد و مشغول انجام وظایف دینى و علمى از قبیل تدریس، قضاوت، مرجعیت و فتوا دادن گردید. بعد از درگذشت میرزا محمد حسن شیرازىاغلب مردمان قفقاز، ترکستان و آذربایجان و نواحى غرب ایران در احکام شرعى مقلد او شدند. او در انجام امربه معروف و نهى از منکر و اجراى قوانین و حدود شرعى داراى بسط ید و حاکمیت بود.»[16]

در واقع وى به قدر توانایى حکومت اسلامى را در قلمرو وسیعى از کشور ایران و قفقاز به اجرا درآورد، اگر چه موفق نشد آنچه را که در نظر داشت، به طور کامل پیاده کند و اوضاع اجتماعى و سیاسى آن زمان برایش محدودیتهایى فراهم آورد. کسروى (دشمن سرسخت تشیع و علماى دین) اعتراف مى کند:

«این آخوند زنجانى دلداده حکومت شرعى بود و خود در زنجان و پیرامون آن فرمان مى راند. زیرا به دعواها رسیدگى مى کردى و فتوا دادى و قصاص کردى و حد زدى و زکات و مال امام (سهم امام) گرفتى.»[17]

علامه شیخ موسى زنجانى یادآور مى گردد:

«آخوند در حالى از نجف اشرف بازگشت که نشان زعامت و مرجعیت خلق را بر سینه داشت. او حوزه علم را بنیاد نهاد و شرع مبین را رواج بخشید و تا اوایل مشروطه دوم در زنجان مفتى بود.»[18]

سید نورالدین مجتهدى مى نویسد:

به خاطر اعتماد و اطمینانى که عموم مردم نسبت به مرحوم آخوند داشتند و ایشان را یک مرجع تقلید جامع الشرایط مى شناختند هرگاه خرید و فروش معامله اى صورت مى گرفت غالباً براى تایید سند، آن را به محضر آن مرحوم مى آوردند تا خط و امضا و مهر ایشان پاى آن سند باشد و اینک از این گونه اسناد در زنجان و توابع بسیار زیاد است. با همت این عالم مجاهد زنجان در قیاس با آذربایجان و قفقاز و در نیمه غربى کشور وضع امروز شهر قم را بدست آورد که نسبت به ایران و جهان تشیع نقش محورى داشت. درواقع در روزگار وى زنجان دارالعلم بزرگى گردید که طالبان علوم دینى را از سراسر آذربایجان به سوى خویش جذب مى کرد و از آنان دانشورانى سترگ و فقیهانى جامع علم و عمل ساخت. از اشتغالات روزانه حجت الاسلام زنجانى قضاوت و داورى با میزان شرع در میان خلق بود. کلاس درس که خاتمه مى یافت مسند قضا را مى گسترانید و به حل خصومات و مسایل حقوق مى پرداخت، فراست ذاتى، احاطه کامل به موازین قضا و نیز دلسوزى فوق العاده اش آن مرد بزرگ را در این مقام نقطه امید محرومان و کهف امان مظلومان ساخته بود. با نگاه تیزبینش در برخورد با حوادث گوناگون از سطح ظاهرى گذشت و در بواطن غور مى نمود و از این رهگذر سوءاستفاده هاى احتمالى را حدس مى زد و در حد میسور به دفع و رفع آن ها اقدام مى نمود. وى در امر قضا تمام موازین شرعى و شرایط ضرورى را رعایت مى کرد و در کار داورى بسیار دقیق بود. اهتمام شدیدش به اجراى حدود و احکام شرعى و تأکید بر لزوم تسریع در انجام آن، بدین معنا نبود که به محض شهادت این و آن حکم به حد و تعزیر کند و اجازه نمى داد به بهانه ثبوت شرعى جرم فساد و فحشا در بین مردم فاش گردد و قباحت آن از بین برود. او برحسب مقام و موقعیت قضایى مراقب بود مبادا طرفین دعاوى و در حال مرافع و حین قضاوت به هر عنوانى چیزى بوى دهند، حتى مى کوشید مراوده و ارتباط خود را در سطح اجتماع کم کند که یک وقت بر چگونگى قضایى تأثیر نگذارد.[19]

پگاه بى پناهان

آخوند هرجا مشاهده مى کرد که زورمداران پاى از حدود شرع و عدل بیرون نهاده اند، در حد امکاناتش به جلوگیرى از ظلم آنان مى پرداخت. عاصم (از شعراى مشهور زنجان) مى نویسد:

«این شخص عالیقدر پنجاه سال در مسند شرع نشسته مرافعه و محاکمه مى نمود. نویسنده حدود پانزده سال ریاستش را درک نموده، در ظرف این مدت غیر از تقوا و ترک دنیا و بدون اغماض با احقاق حق به کارهاى مردم رسیدن، چیز دیگرى ندیدم و نشنیدم. شغلش شب ها به عبادت خداى متعال و روزها رسیدگى به امور اهالى و دستگیرى از فقرا، ضعفا و مظلومین برنامه اش بود.[20]»

گروه زیادى از فقرا مستمرى بگیر وى بودند و منبع این کمکها وجوهات شرعى بود که مردم و تجار مى آوردند. اجازه نمى داد وجوه شرعى حتى براى زمانى کوتاه نزدش بماند. گاهى مبالغ مذکور را نزد صاحبانش باقى مى گذاشت و مستمندان را به آنان حواله مى داد.[21]

کوچک ترین اعتنایى به ارباب قدرت نمى نمود.[22] نظام السلطنه مافى از فرمانروایان عصر قاجار که در زنجان املاکى داشت مى نویسد:

«قربانعلى مجتهد اصلا با دیوانیان (کارگزاران حکومت مرکزى) دید و بازدید ندارد.»[23] حشام السلطنه از حکام مقتدر زنجان، هم در روزگار ناصرالدین شاه یادآورد شده است: «آخوند ملاقربانعلى مردى وارسته و مورد توجه عموم مردم بود و ابداً با هیچ حکومتى رفت و آمد نمى کرد.»[24]

حتى هنگام مسافرت ناصرالدین شاه و اقامت و عبور وى از زنجان، حاضر به دیدار با او نشد و به فرستادگان وى پاسخ داد وظیفه من رسیدگى به امور دینى و مسایل مردم است. پادشاه هنگام ترک زنجان، مبلغ قابل توجهى برایش فرستاد، وى آن را به ناصرالدین شاه برگرداند و گفت: من به این پولها نیازى ندارم و بهتر است وجه مذکور را به مستحقین بپردازید.[25] مردم زنجان دیده بودند که چگونه ایشان در دفاع از مظلومان با حاکم مقتدر و خشنى چون علاءالدوله که والى زنجان بود، به مبارزه برخاست و تصرفات غاصبانه او را در ملک دیگران محکوم کرد و به رفع ید از آن حکم داد.[26] او به رئیس نظمیه توصیه کرد: مواظب باش که آه مظلوم از زمین تا عرش خدا را در بر مى گیرد و به نایب آقا عضو عالى رتبه فوج نظامى زنجان پیوسته سفارش مى کرد مراقب باش مبادا به کسى تعدى و اجحاف کنى و همیشه حامى مظلومان باش رحیم داروغه که در میان مردم نفوذى توام با رعب و وحشت داشت و برخى از زندان وى به ستوه آمده بودند شکنجه ها و فشارهاى سیاسى او را نزد ملاقربانعلى زنجانى مورد انتقاد قرار دادند، آن عالم وارسته وى را احضار کرد و تهدید نمود اگر بخواهى در میان مردم هراس ایجاد کنى کمرت را مى شکنم، رحیم داروغه دچار وحشت و نگرانى شدیدى شد و بیهوش گردید.»[27]

حتى عده اى توسعه نفوذ وى را تا حدود کردستان و آذربایجان برشمرده اند.[28] مهدى بامداد مى نویسد:

«بیشتر اهالى زنجان و توابع آن مرید و هواخواه او بوده و برایش کراماتى قائل اند و هرچه مى گفت فوراً دستورش را اجرا مى کردند.»[29]

تهذیب نفس و وارستگى عامل اصلى نفوذ اجتماعى و سیاسى او بود. مردم نیز به محض احساس خطر براى دفاع از جان مرجع تقلید خویش بسیج مى شدند.

یک بار که عظیم زاده اردبیلى (از مشروطه خواهان مشکوک) با تحریک خوانین در زنجان آشوب به پا کرد و آخوند زنجانى به مقابله با وى برخاست، انبوه مقلدین از نقاط گوناگون شهر زنجان و حومه اجتماع کردند تا از جان ایشان حفاظت کنند. مؤلف فرهنگنامه زنجان مى نویسد:

«این وضع چهار ماه دوام داشت و جمع کثیرى از مردم وارد شهر شده بودند تا مبادا درگیرودار مذکور خداى ناکرده خطرى متوجه ایشان گردد.[30]

مهدى خان وزیر همایون کاشى، از سوى قاجارها، حاکم زنجان بود، وى به خاطر حمایت حکومت مرکزى براى تجاوزها و تعدیات خویش هیچ مانعى نمى دید و ملاقربانعلى زنجانى همیشه با وى درگیرى داشت. یک بار چند نفر از زندانیان به آخوند پناهنده شدند. مهدى خان از وى خواست آنها را تحویل دهد. گفت: این ها به من پناه آورده اند و نمى توانم آن ها را تحویلتان دهم. مهدى خان به عده اى از فراشان دستور داد متواریان را به زور از خانه بیرون آورند و آنان چنین کردند. چون مردم از این جسارت مطلع شدند، مصمم گردیدند با بستن بازار و تعطیل کردن کسب و کار، به سوى محل اقامت حاکم یورش آوردند و با نیروهایش به زد و خورد پرداختند.»[31]

نبوغ علمى

علاوه بر آگاهى به فقه و اصول، در بحثهاى اعتقادى و کلامى، عرفان، حکمت و منطق توانایى داشت و در کنار احاطه به اقوال و تتبع در آراء فقهى و سایر جهات، صاحب قوه ابتکار بود[32]و به محض قرائت مطلب، پاسخ آن را مى نوشت و به صاحبش مى داد.[33]

حاج وزیر (مؤسس مشروطه زنجان و مخالف آخوند) در کتاب فصول خمسه در تاریخ خمسه (نسخه خطى) مقام علمى این شخصیت را چنین وصف کرده است:

«در علم فقه و اصول بى بدیل و منحصر به فرد است. در نگارش اجوبه ى فتاوى و مسایل شرعى و قضاوت چنان ماهر است که تاکنون نتوانسته اند ایراد به او بیاورند و حال آنکه معاند زیادى دارد و همه در کمین فرصت اند. رساله عملیه او مدتى است طبع شده، اغلبى مقلد او هستند. اَزْهد و اَعْلم و اَتْقاى عهد خویش است.»[34]

محمد باقر گوهر خاى (اَمْجد الواعظین تهرانى، از مشروطه خواهان و مخالف آخوند) که با وى ملاقاتى داشته است مى نویسد:

آخوند ملاقربانعلى ملایى درس خوانده و تمام عیار بود و با اصول علم عرفان نیز آشنایى داشت.»[35]

فره وشى از مؤسسان مدارس جدید در زنجان، که دیدارى با آخوند داشته است، مى گوید:

«در مسایل شرعى به اندازه اى متبحر بود که هر سوالى از او مى کردند بدون مراجعه به کتاب فوراً جوابش را در حاشیه کاغذ مى نوشت.»[36]

او روزانه دو درس خارج فقه و اصول داشت که هر دو را به کمک حافظه بیان مى کرد و این درحالى است که او اشتغالات فراوانى داشت.[37]این امتیاز آخوند مورد حسادت عده اى قرار گرفت و مخالفان بارها خواستند چهره این شخصیت را از راه علم مخدوش نمایند ولى در تمام موارد با شکست مواجه شدند.

مرحوم شیخ الاسلام زنجانى مى نویسد:

«آخوند زنجانى پس از درگذشت شیخ انصارى به زنجان بازگشت و به تدریس و افاضت پرداخت و فضل و مرتبت وى در علم و فقاهت بر خاص و عام آشکار گشت. در اوایل امر از سوى برخى کسان که مقام وى را در علم و کمال و بضاعتش در فقه و فضل را دارا نبودند سختى هاى بسیار کشید. افراد تنگ نظر و تُنُک مایه مزبور نوشته هایى مبنى بر عدم توانایى علمى و قضایى آن دانشور زاهد تدوین کردند و به محضر علما و رجال سیاسى پایتخت فرستادند و حتى به آن مرحوم تهمت هایى بى جا زدند و نسبت اختلال حواس دادند. ماجرا بدینجا کشید که جمعى از علماى تهران ناگزیر شدند تحت فشار سیاسى اجتماعى و بمباران تبلیغاتى این کوتاه فکران در مقام سنجش رتبه علمى وى برآیند ولى چون مقام علمى و مراتب فضل ملاقربانعلى بر آنان روشن گشت، ماهیت آن سعایت ها آشکار گردید و در نتیجه نه تنها تیر حاسدان و رقیبان بر سنگ نشست بلکه این جریان موجب رفعت مقام و موقعیت وى نزد علما و سایر اقشار گردید.»[38]

شرح حال نگارانى چون شیخ آقا بزرگ تهرانى از او به عنوان شیخ علامه، فقیه پرهیزگار و بزرگوار، عالمى بلند مرتبه و جلیل القدر یاد مى کنند.[39] لقب حجت الاسلام از امورى است که کمالات معرفتى این فقیه را به اثبات مى رساند، آن هم موقعى که صرفاً او در زنجان و مرحوم شفتى در اصفهان با چنین لقبى شهرت داشتند. این واژه در عرف جامعه ما معادل آیت الله العظمى است و نیز ثابت مى کند که فروزندگى آخوند به زنجان منحصر نمى گردید. به علاوه این شهر از حیث علمى مهد دانشمندان به شمار مى رفت و حوزه پررونقى داشت.[40]

آثار

آخوند به دلیل اشتغال به امور قضایى، رسیدگى به امور اجتماعى، تبلیغ و تدریس تألیفات زیادى از خود بر جاى نگذاشت، ضمن آنکه وقتى از ایشان مى خواستند کتابى بنویسد، مى گفت: هرچه به نگارش درآورم، قدما و بزرگان نوشته اند! صاحب فهرست مشاهیر زنجان از قول شیخ ابراهیم صاحب الزمانى مى نویسد:

«وى در کاظمین خدمت آخوند رسیده و از ایشان درباره تألیفاتش سوال کرده است. آخوند پاسخ داده است، نوشتجات علمى من هرچه بوده در غائله اى که در آغاز مشروطه دوم در زنجان روى داد از بین رفت.»

وى مى افزاید با وجود این بخش عمده اى از مباحث عقلى و تألیفات فقهى و اصولى آخوند نزد برخى از فضلا موجود است.[41] در ذیل فهرست آثار آن مرحوم را از نظر مى گذرانیم:

1 ـ رساله توضیح المسایل: این اثر مفصل در 15 ربیع الثانى 1286هـ .ق. به نگارش درآمد و یک سال بعد با چاپ سنگى و قطع رحلى به طبع رسید، بعدها گزیده اى از آن توسط مؤلف تدوین شد.

2 ـ اصول عقاید استدلالى: این اثر همراه با پاسخ به شبهات مخالفان تألیف و در آغاز رساله مذکور درج شده است.

3 ـ حواشى بر تبصرة المتعلمین فى احکام الدین علامه حلى: در قطع جیبى، به خط نسخ و مخطوط است.

4 ـ رساله مختصر سوال و جواب: در قطع جیبى مخطوط است.

5 ـ تقریرات درس اصول (مباحث حجت و اصول عملیه): مرحوم شیخ ابوالحسن گل تپه اى نویسنده این اثر است.

6 ـ حاشیه بر صیغ العقود آخوند ملاعلى.

7 ـ حواشى بر رسایل و مکاسب شیخ انصارى: هر دو در یک مجلد چاپ شده است و در کتابخانه آیت الله سید عزالدین حسینى زنجانى نگاهدارى مى شود.

8- آخوند زنجانى یک جلد کلام الله مجید هم داشت که هنگام قرائت و تلاوت، نکاتى قرآنى و تفسیرى بر حاشیه آن مى نگاشت.

فضایل و مکارم اخلاقى

آخوند پیشانى باز، سیماى پرجذبه داشت، حتى در سنین پیرى، خمیدگى در اندام نداشت، از لهجه غلیظ روستایى در گفتار بهره مى برد و لباسش شبیه مردم عادى بود، جز اینکه در کسوت علما بود.[42]

جز حصیر و فرشى کهنه و خانه اى عادى چیزى نداشت و بى اعتنایى اش به زرق و برق دنیا چنان آشکار بود که حتى مخالفان نتوانسته اند این خصلت را نادیده انگارند. کسروى اعتراف مى کند:

«ملاّ قربانعلى زنجانى با تهیدستى بسر برد و ازاین رو در میان پیروانش نام نیک و جایگاه بلندى داشت. زندگى ساده اى پیش گرفت و دل ها را بسوى خود گردانید.»[43]

مهدى بامداد هم نوشته است:

«آخوند در مدت حیات خود، زندگى بسیار ساده اى داشت و به اَقَلِّ ما یُقْنَعْ قناعت مى ورزید و خیلى با زهد و تقوا بوده و از هیچ کس توقعى نداشت.»[44]

یکى از مؤسسان مشروطه مى نویسد:

«این عالم بزرگوار حالاتى غریب دارد، ساده و قانع است و خوراک او اکثر اوقات نان و سبزى است که آن را هم یک وقت میل مى نماید. لحاف او منحصر به پوستین و لباس او قدک است.»[45]

مؤلف کتاب اردبیل در گذر تاریخ مى نویسد:

«او روحانى فقیه و زاهد باتقوایى بود و به قول ثقات از مال دنیا به چند تکه زیلو و یک پوستین و یک سماور حلبى قناعت داشت. چهل سال آخر عمر را رختخواب ندید و بدان پوستین و زیلو کفایت نمود.»[46]

او شب ها در منزل مسکونى خود تا حوالى سحر قدم مى زد و به ذکر گفتن مى پرداخت و در این هنگام پس از اندک تکیه بر رختخواب و تجدید وضو، به نماز شب برمى خاست و نماز صبح را نیز در تعقیب نماز شب به جاى مى آورد و این برنامه در کمتر شبى تعطیل مى گردید.[47]وى غالب شبهاى تابستان در پشت بام مشغول عبادت بود و حتى یک بار نصف شبى هنگام پایین آمدن، از نردبان افتاد و پایش شکست. حاج شیخ باقر محسنى ملایرى نقل کرده است:

«مرحوم آخوند قربانعلى مداومت به دعایى داشت که وقتى آن را زیر لب زمزمه مى کرد، در و دیوار با او همنوا مى گشت. دعاى مذبور همان است که محدث قمى در مفاتیح الجنان در اعمال شب جمعه آورده است. استجابت دعا و نفس گرم او نیز مشهور است.»[48]

با توجه به اخلاص، صفاى باطن، راز و نیاز شبانه و پرستش عاشقانه آخوند زنجانى، صدور برخى کرامات و خوارق عادات از این مرد دیندار زاهد و با تقوا امر بعیدى به نظر نمى رسد و دوست و دشمن نمونه هایى از آن را نقل کرده اند.[49] همه بر این واقعیت اعتراف دارند که مخالفان و معاندان وى با ذلت از دنیا رفته اند. آخوند در خصوص اهل بیت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)اراداتى همراه با معرفت از خود بروز مى داد به عقیده او اوج پرواز اهل خرد تا بام فهم، کلمات ائمه است یعنى همین که ارباب دانش بتوانند به ژرفاى سخنان امامان پى ببرند و معارفى از آن چشمه هاى زلال حکمت استخراج کنند، باید از سر فخر سر به کیوان بسایند. در خصوص عزاداران حسینى توجه ویژه اى داشت. سید ابراهیم موسوى زنجانى از قول آیت الله حاج میرزا ابوالفضل، مجتهد زنجانى نقل کرده است:

«کودکى هفت هشت ساله بودم. روزى در ایام عاشورا همراه دستجات سینه زنى به خانه مرحوم قربانعلى زنجانى رفتم و ایشان به عنوان استقبال و همراهى با عزاداران از منزل بیرون آمد.»[50]

آن مرحوم نسبت به رعایت سلسله مراتب علمى و اجتماعى در میان روحانیت شدیداً حساس بود و در جلوگیرى از خلط درجات و مقامات متدوال علما سعى وافر داشت.[51]

بینش سیاسى

مخالفت با استبداد داخلى و استعمار خارجى محور نگرش سیاسى آخوند ملاقربانعلى زنجانى را تشکیل مى داد. به باور او شاهان قاجار و فرمانروایان محلى که از سوى آنان مشخص مى گشت، حکومت را غصب کرده اند زیرا چنین حقى در درجه نخست به ائمه هدى و در عصر غیبت به فقیه جامع الشرایط عادل که نایب حضرت مهدى (عج) است، اختصاص دارد، از این رو مبارزه اى سخت را در برخورد با کارگزاران، صاحب منصبان و دیوانیان دولتى، پى گرفت و این افراد را به عنوان مأموران ظالمان و غاصبان تلقى مى کرد. یکى از اینها آقا باقر سعد السلطنه بود که در اواخر پادشاهى محمدعلى شاه و اوایل مشروطه حاکم زنجان بود که در اثر قیام و یورش همگانى مردم زنجان، به دستور ملاقربانعلى زنجانى از شهر بیرون رانده شد و گویا در اثر زخمهایى که مردم به این حاکم جفاپیشه وارد کرده بودند، در راه تهران به هلاکت رسید. آخوند در مخالفت با استبداد تا آخر عمرش برقرار ماند البته برخى کوشیده اند او را به دلیل اعراض از افراد مشروطه خواه، حامى استبداد قاجارها معرفى کنند ولى هیچ شاهدى براى این مدعا وجود ندارد و احمد کسروى اعتراف مى نماید که وى براى عملى گردیدن حکومت شرعى، با مشروطه به مخالفت برخاست نه به عنوان حمایت از محمدعلى شاه.[52] ایشان در جواب استفتایى درباره مجلس شوراى ملى که پس از قیام مشروطه روى کار آمد، گفت:

«آنچه که درباره مجلس از طریق مردم و روزنامه ها بمن رسیده این است که در افزایش مالیات و اضافه نمودن گمرکات کارى ندارند و از سوى دیگر تعدیات بر مردم افزون گردیده و طبقات گوناگون در سختى بسر مى برند. از طرفى نمى گویم کاملا ناحق اند و در وضع کنونى نه با آنان موافقت دارم و نه مخالفت که البته بعدها که روش مشروطه خواهان عوض گردید حرکت آنان را مورد تردید قرار داد زیرا احساس نمود قوانین شریعت به محاق رفته و امیال و هوس هاى مشتى سیاستمدار جاى روش شاهان قاجار را گرفته است و نیز تصور مى کرد در این برنامه استعمارگران روس و انگلیس نفوذ کرده اند و درصدد آن هستند تا قوانین وارداتى و غربى را که با شرایط فرهنگى سیاسى مردم ایران وفق نمى دهد، بر این کشور تحمیل کنند.»[53]

اینکه وى در آغاز نسبت به مشروطه خواهان ساکت بود و به تدریج موضع مخالفى در این ارتباط گرفت، به دلیل غیرت دینى و احساس مسئولیت وى از موضع یک مجتهد و مرجع مردم بود و در واقع مى خواست با مشروطه مشروعه همصدا گردد. مهدى ملک زاده که نظر خوبى درباره این روحانى پرنفوذ ندارد، مى نویسد: «در زنجان شیخ قربانعلى که ملاى متنفذى بود به کمک مشروطه مشروعه برخاست.»[54] وى در ادامه مى افزاید: «حجت الاسلام زنجانى تا زنده بود در دفاع از مشروعه پابرجا و استوار باقى ماند.»[55] ابراهیم صفایى نیز یادآور مى شود: «در زنجان ملاقربانعلى مجتهد با نفوذ از روى ایمان مخالف مشروطه بود.»[56] در واقع وى پس از شیخ فضل الله نورى بزرگ ترین عالمى بود که فرا روى مشروطه وارداتى قد علم کرد البته او خواهان پیاده شدن قوانین اسلامى به طور کامل بود. به علاوه آخوند از روى فراست معنوى حوادث پس از مشروطه را پیش بینى مى کرد. مؤلف تاریخ زنجان مى گوید:

«آقا سید محمود امام جمعه زنجانى برایم نقل نمود که آخوند پیش آمدهایى که بعد از مشروطه واقع گردید همه را خبر داد: اتقوا مِنْ فراسة المؤمن فانّه یَنْظُر بِنورالله، لذا با مشروطه خواهان همراهى نمى کرد.»[57]

حاج شیخ فرج الله هیدجى از علماى زنجانى مقیم تهران مى گوید: «احتمال دارد آخوند بینش دقیق سیاسى خود را با بصیرتى ملکوتى و معنوى توام نموده باشد.»[58] نقل مى کنند در قضایاى مشروطه چند تن از اهل علم خدمت آخوند مى روند و مى گویند: «آقا! این مشروطیت را دیگران هم امضا کرده اند چرا شما تأیید نمى کنید؟» ایشان روى به آن ها کرده و مى گوید: «اگر امضاء کنم، آن وقت عمامه هاى شما را از سرتان برمى دارند! (عمامه برداشتن رضاخان از سر روحانیت 20 سال پس از فوت آخوند صورت گرفت). عده اى از بازاریان نیز همین سوال را مطرح مى کنند و او در جوابشان مى گوید: به شما هشدار مى دهم در ادامه مشروطه، رژیمى روى کار مى آید که چادر را از سر زنان شما برمى دارد! و در محفلى گفته بود مى خواهند زمینه هاى سلطه روس و انگلیس را فراهم سازند و با کمک آنان فساد و فحشا را در ایران رواج دهند. بدیهى است وى با مشروطه اى که وابستگى بیاورد و مستبدى چون رضاخان را حاکم نماید، مخالف بود نه با آزادى مردم و مشارکت آنان در امور سیاسى و اجتماعى. بین این مجتهد و شیخ فضل الله نورى نیز مکاتباتى صورت گرفت و در یکى از این نامه ها آخوند به شیخ مشروعه نوشت: تو را بر دار مى زنند و مرا به عتبات تبعید مى کنند و آنجا به کشتن من اقدام مى نمایند و تمام این حوادث پیش روى من است.[59]

تبعید و رحلت

مخالفتهاى آخوند زنجانى موجب شد مشروطه خواهى در زنجان ریشه ندواند و این وضع براى طرفداران مشروطیت نگران کننده بود و آنان بر آن شدند تا این حرکت را که ظاهرى آراسته و محتوایى ناگوار داشت، در زنجان نفوذ دهند و عده اى را در شهر مزبور به خود ملحق کنند. ازاین روى دو تن از مشروطه خواهان رشت از سوى یپرم خان ارمنى و محمد ولى خان سپهدار تنکابنى که در قزوین استقرار یافته بود، براى ترویج مشروطه وارد زنجان شدند. جبهه گیرى هاى متفاوت خانواده ها درباره مشروطه که به دنبال تبلیغات این افراد صورت گرفت، جنگ خانگى گسترده اى را پدید آورد و آرامش را از مردم گرفت و هرروز انتظار درگیریهاى خونین مى رفت. در این شرایط آخوند برحسب وظیفه شرعى و نیز براى حمایت از مردم و جلوگیرى از خونریزى و جنگهاى محله اى، به طور جدى وارد میدان گردید و تصمیم گرفت مسئله مزبور را فیصله دهد. از این جهت به دو مأمور اعزامى مشروطه (عظیم زاده اردبیلى و على اکبر خان زنجانى) پیام داد به منظور برقرار کردن آرامش در شهر، آنان زنجان را ترک کنند. این دو در ابتدا قبول کردند که از زنجان خارج شوند ولى عده اى آشوب گر که براى بلوا آمادگى بیشترى داشتند، به این افراد توصیه کردند شهر را ترک ننمایند و به جاى آن دارالحکومه را تصرف کنند و زمام شهر را به دست گیرند. عظیم زاده و على اکبرخان زنجانى تحت تاثیر اغواى این گونه اشخاص چنین کردند و به برافروختن آتش فتنه و جنگ دست یازیدند و آخوند قربانعلى ناگزیر گردید براى اخراج این دو، از قدرت مردمى بهره گیرد. از این روى به اهالى توصیه کرد آن دو را از زنجان بیرون کنند. مردم موفق شدند دارالحکومة را از دست مشروطه طلبان دروغین خارج کنند و جنگ را به بیرون شهر انتقال دهند، در این درگیرى تعدادى از طرفین خصوص عظیم زاده و على اکبرخان کشته شدند. روز دوم ذى قعده سال 1327هـ .ق. حکومت مشروطه که پس از خلع محمد على شاه روى کار آمده بود، تصمیم گرفت قوایى به سرکردگى سردار معتضد، سردار بهادر بختیارى (سردار اسعد دوم) و یپرم خان ارمنى به سوى اردبیل روانه کند و مسیر آن را زنجان قرار دهد تا نخست در زنجان اقتدار حجت الاسلام قربانعلى را در هم بکوبند و بعد راهى اردبیل شوند. کلنل و ماژورهاز افسران آلمانى فرمانده توپ خانه نیز همراه این اردو، مرکب از 500 سوار بختیارى و 200 نفر مجاهد ارمنى و قفقاز و متفرقه بودند. بین قواى دولتى و طرفداران مجتهد زنجان زد و خوردهاى خونین صورت گرفت ولى مردم نتوانستند در برابر خمپاره و توپ مقاومت کنند و سرانجام مسجد و مراکز مردمى به تصرف اردوى مذکور درآمد و جمعى از اطرافیان آن مجتهد مبارز دستگیر و سه نفر از آنان تیرباران شدند. آخوند ملاقربانعلى هم دستگیر شد. یپرم خانمى خواست او را همچون شیخ فضل الله نورى اعدام نماید ولى دولت که نفرت عمومى را از شهادت شیخ مشروعه دیده بود، دستور داد نسبت به وى اقدامى صورت نگیرد و او را به تهران بفرستند.[60] آنگاه آخوند زنجانى به قصد عزیمت در عتبات عراق از طریق دروازه قلتق و روستاى دیزج از شهر بیرون رفت. یپرم خان سوارانى همراه آخوند گردانید تا به تهران بروند، ولى چون به کرج رسیدند کسانى از تهران آمدند و او را برگردانیده و از راه همدان تا قصر شیرین بردند و از آنجا روانه عراق ساختند.[61] بدین گونه آخوند ملاقربانعلى به جرم مخالفت با طغیان عده اى به اصطلاح مشروطه خواه به کاظمین تبعید گردید.[62] وى در کاظمین هم تحت نظر قرار گرفت و از رفتن به شهرهاى نجف و کربلامنع گردید و در هفدهم ربیع الاول[63] سال 1328هـ .ق. با پرونده اى درخشان به سوى جایگاه ابدى شتافت و در جوار بارگاه امام هفتم و امام نهم در کاظمین دفن گردید.

برخى گفته اند او را در این شهر مسموم کردند و با این وصف به شهادت رسید. محل دفن وى در رواق مقدسه در صفه اى مجاور حرم کاظمین مى باشد و مزارش با تلاش اهالى زنجان با سنگ مرمر پوشیده شد ولى بعدها بر اثر تعمیرات رواق مطهر، سنگ قبر آخوند را برداشته اند و در وضع کنونى اثرى از مرقدش نمى باشد.[64]

مردم زنجان در ایام رحلت آخوند سوگوارى باشکوهى ترتیب دادند. گویى که پدرى مهربان را از دست داده اند. شهر یکپارچه عزادارى مى کردند و اشعار و مراثى که شاعران ساخته بودند را مى خواندند. خانه حجت الاسلام پس از مرگش محل انجام نذورات و مجمع عزاداران حسینى گردید.[65]

مرحوم آخوند زنجانى در اواخر عمر همسرى علویه اختیار کرد، ولى از وى فرزندانى باقى نماند و خانه اش نیز به حسینیه تبدیل شد.[66]


[1]. شدالازار فى خط الاوزار عن زوار المزار، معینالدین ابولقاسم جنید شیرازى، تصحیح و تحشیه محمد قزوینى، ص 312 پاورقى مجله بررسىهاى تاریخى، ش دوم، مقاله چند روز در زنجان، حبیب یغمایى، ص 105 لغت نامه دهخدا، چاپ جدید، ج 9، ص 13481.

[2]. سلطنت علم دولت فقر، على ابوالحسنى، دفتر اول، ص 22 پاورقى.

[3]. علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم، آیتالله زینالعابدین احمدى زنجانى، ص 18-19.

[4]. مکارمالآثار، معلم حبیب آبادى، ج 2، ص355-356.

[5]. عرفا و حکماى زنجان، کریم نیرومند (محقق)، ص230.

[6]. تاریخ زنجان، حاج سید ابراهیم موسوى زنجانى، ص 67.

[7]. اقتباس و مأخوذ از کتاب سلطنت علم دولت فقر، ص 45-48.

[8]. تاریخ زنجان، ص 67.

[9]. همان، ص 66ـ67، اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 8، ص 449.

[10]. الکلام یجرالکلام، سید احمد زنجانى، ج 1، ص118 سلطنت علم دولت فقر، ص 68.

[11]. مکارم الآثار، ج 3، ص 989.

[12]. سلطنت علم دولت فقر، ص 51-52.

[13]. اعیان الشیعه، ج 8، ص 449 تاریخ زنجان، ص67.

[14]. الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 119ـ120.

[15]. معارف الرجال، حرزالدین، ج 2، ص159.

[16]. اعیان الشیعه، ج 8، ص 449.

[17]. تاریخ مشروطه، احمد کسروى، ص 402.

[18]. الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، حاج شیخ موسى زنجانى، ص 96.

[19]. سلطنت علم دولت فقر، ص 221-222.

[20]. همان، ص 253-254.

[21]. معارف الرجال، ج 2، ص 159، خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 315-316.

[22]. خاطرات حاج سیاح، ص 272.

[23]. خاطرات و اسناد حسینعلى خان مافى، باب اول، ص 275.

[24]. خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمد مهدى موسوى، ص 86.

[25]. افضل التواریخ، ص 16.

[26]. سلطنت علم دولت فقر، ص 268.

[27]. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 274.

[28]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 3، ص 478 و 511.

[29]. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 6، ص 179-180.

[30]. فرهنگنامه زنجان، رضا روحانى، ص 55.

[31]. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 384-385.

[32]. سلطنت علم دولت فقر، ص 94.

[33]. فرهنگنامه زنجان، ص 56.

[34]. سلطنت علم دولت فقر، ص 81.

[35]. گوشه هایى از رویدادهاى انقلاب مشروطیت ایران، امجدالواعظین، ص 45.

[36]. خاطرات یک معلم، مجله خواندنىها، شماره 137، شهریور 1335، ص 131.

[37]. سلطنت علم دولت فقر، ص 84-85 اظهارات آیت الله سید عزالدین حسینى.

[38]. همان، ص 69-70.

[39]. نقباءالبشر، ذیل مُلاقربانعلى، ص 497.

[40]. ن. ک به: تاریخ زنجان علما و دانشمندان، ص 67 تحقیق درباره اربعین حضرت سیدالشهدا، شهید سید محمد على قاضى طباطبایى، ص 404 بیان المفاخر، سید مصلح الدین مهدوى، ج 1، ص 60 خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 20 سلطنت علم دولت فقر، ص 58-60.

[41]. الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، ص 96.

[42]. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 325 و 327.

[43]. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، احمد کسروى، ص 80-81.

[44]. شرح حال رجال ایران، ج 6، ص 180.

[45]. فصول خمسه در تاریخ خمسه (نسخه خطى).

[46]. اردبیل در گذرگاه تاریخ، بابا صفرى، ج 2، ص 241.

[47]. فرهنگنامه زنجان، ص 56.

[48].سلطنت علم و دولت فقر، ص 190-191.

[49]. همان ،ص 159-165.

[50]. همان، ص 148-149.

[51]. همان، ص 134و143.

[52]. تاریخ مشروطه، ص 402.

[53]. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 172.

[54]. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 203.

[55]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملک زاده، ج 1، 2 و 3، ص 478.

[56]. رهبران مشروطه، ابراهیم صفایى، ص 30.

[57]. تاریخ زنجان، ص 71.

[58]. همان.

[59]. سلطنت علم دولت فقر، ص 167-172.

[60]. رهبران مشروطه، ج اول، ص 543-544.

[61]. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ج اول، ص 104-105.

[62]. الکلام یجرالکلام، ج 1، ص 118.

[63]. برخى 29 ربیعالاول را ذکر نموده اند.

[64]. علماء نامدار زنجان، ص 20 تاریخ زنجان، ص 70.

[65]. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران، ص 26 و 314 سلطنت علم دولت فقر، ص 304.

[66]. تاریخ زنجان، ص 70.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام قربانعلى
نام خانوادگی زنجانى
نام پدر عسکر (عسکر على یا على اصغر)
نام معروف ملا قربانعلى زنجانى
تاریخ تولد (شمسی) 1209
تاریخ تولد (قمری) 1246
مکان تولد ایران،زنجان
تاریخ فوت (شمسی) 1289
تاریخ فوت (قمری) 1328
مکان فوت عراق،کاظمین
مکان دفن عراق،کاظمین،حرم امام کاظم علیه السلام

حکایات

No image

پگاه بى پناهان

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که تا کنون هَشت جلد از آن به زیور چاپ آراسته شده، اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS