كلمات كليدي : ماهيت، اعتبارات ماهيت، ماهيت بماهي هي
نویسنده : مسعود اسماعيلي
هر ماهیتی را میتوان به سه نحو تصور نمود: ماهیت "لابشرط" یا مطلقه، ماهیت "بشرط شیء" یا مخلوطه و ماهیت "بشرط لا" یا مجرَّده.[1] ماهیت بهشرطِ شیء یا مخلوطه، ماهیتی است که افزون بر خودش و همراه با آن، چیز دیگری نیز در نظر گرفته میشود. مثلاً انسانی مثل حسن که در خارج موجود است، افزون بر اصلِ ماهیتِ انسان، دارای صفات و ویژگیهایی نظیرِ قد و شکل خاص است ولذا ماهیت انسان در اینجا، بهشرطِ شیء و مخلوطه است.[2] به عبارت دیگر، ماهیت "بهشرط شیء"، ماهیتی است است که بهصورتِ مقیَّد به خصوصیاتِ ویژهای تصوّر میشود.[3] از آنجا که ماهیت "بهشرط ِشیء" ماهیتی است که با اموری غیر از ذاتیات خود همراه و مخلوط است، آن را "ماهیت مخلوطه" نامیدهاند.[4]
ماهیت بهشرط شیء، در جهان واقعی (عالم خارج از ذهن) موجود است؛[5] مثلاً همه ماهیات نوعیی که دارای افراد مختلفی در عالَمِ خارج هستند، چون این افراد مختلف، از اقتران آن ماهیت نوعی با عوارض مختلف شخصی (مانند مقدار، اندازه، شکل و رنگهای متفاوت) حاصل میشود، باید آن افراد را ماهیات بشرط شیء دانست. مانند افراد انسان نظیر حسین و علی که شکل گیریِ هریک از آنها، حاصلِ اقترانِ ماهیتِ "انسان" با یک دسته از عوارضِ شخصی مانند قد و وزن و شکل و رنگ خاص است ولذا باید گفت هریک از حسین و علی، انسان بشرط شیء هستند که در خارج موجودند.
خودِ ماهیتْ به صورتِ غیرِ مقارن با خصوصیات و صفاتِ ویژه (یعنی ماهیتِ بنحوِ کلی طبیعی که همان ماهیتِ لابشرطِ مَقسَمی یا ماهیتِ بماهی هی است)، در ضمنِ ماهیتِ بهشرطِ شیء، محقَّق است. زیرا ماهیتِ بماهیهی، کلی طبیعی است که در ضمن افراد خود موجود میباشد و ماهیتِ بهشرطِ شیء، فردِ جزئیِ ماهیت بماهیهی است و روشن است که با تحققِ فرد (ماهیتِ بهشرطِ شیء)، کلی (ماهیتِ بماهیهی) هم در ضمنِ آن تحقق مییابد.[6] در این صورت باید گفت که ماهیت من حیث هی یا طبیعت (کلی طبیعی)، جزءِ ماهیتِ بشرط شیء یا مخلوطه است[7] و ماهیت بشرط شیء، جزئیِ ماهیت من حیث هی یا طبیعتِ نوعی است.[8] بدین ترتیب باید گفت ماهیت طبیعی یا بشرط شیء، ماهیتی است مرکب از ماهیت لابشرط مقسمی (طبیعت نوعیه مثل انسان لابشرط) و قیود و عوارض شخصی و خاص.[9]
جزء تحلیلی ماهیت
البته جزء بودنِ طبیعت برای ماهیت بشرط شیء، به معنای آن نیست که ماهیت من حیث هی (طبیعت)، وجودی غیر از وجودِ عوارض و قیود شخصی دارد که این دو وجود در کنار یکدیگر، ترکیبی انضمامی تشکیل دهند. بلکه ماهیت من حیث هی، جزء تحلیلیِ ماهیت بشرط شیء[10] است که به این معناست که این دو در عالم واقع دارای یک وجود و مصداق هستند و دو حیثیت و جهت مختلف در متنِ یک وجود واحدند[11] که عقل، این دو حیثیت موجود در وجود را از یکدیگر جدا کرده، ادراک میکند. به این کار عقل، تحلیل گفته میشود و جزئی که جزء بودنِ آن از این طریق ادراک میشود، جزء تحلیلی اطلاق میگردد.
رابطه ماهیت لابشرط مقسمی و ماهیت بشرط شیء
همانطور که گفته شد ماهیت لابشرط مقسمی (طبیعت یا ماهیت من حیث هی) در ضمن ماهیت بشرط شیء وجود دارد و این دو (ماهیت لابشرط و بشرط شیء) با یکدیگر اتحاد در وجود دارند؛ از این رو باید گفت که ماهیت لابشرط مقسمی، بر ماهیت بشرط شیء قابل حمل و صدق است؛[12] زیرا هرچند ماهیت بشرط شیء، مرکب از ماهیت لابشرط (طبیعت) و عوارض و لوازم شخصی است و چیزی بیشتر از خصوصِ ماهیت لابشرط (طبیعت) دارد، اما چون در ضمنِ خودْ ماهیت لابشرط (طبیعت) را دارد و وجوداً با آن متحد است، ماهیت لابشرط میتواند بر آن حمل شود. همچنین ماهیت لابشرط مقسمی (طبیعت یا کلی طبیعی) میتواند بر خصوصِ عوارضِ شخصیِ ماهیتِ بشرط شیء حمل شود. زیرا یکی از ملاکهای حمل، اتحاد وجودی است و چون ماهیت لابشرط مقسمی با ماهیت بشرط شیء، اتحاد وجودی دارد،ٴ با عوارض شخصیِ موجود در آن نیز اتحاد وجودی دارد ولذا قابل حمل بر آن است. مثلاً طبیعتِ جسم (جسمِ لابشرط مقسمی)، بر یک چوب خاص در عالمِ واقع، قابل حمل است؛ یعنی میتوان گفت که این چوب، جسم است؛ زیرا چوب که یکی از انواع جسم است، در خود، طبیعت جسم را دارد ولذا افراد چوب در خارج نیز در ضمن خود، جسم را دارند و با آن اتحاد در وجود دارند. همچنین در همین مورد، میتوان گفت "شکننده"، جسم است؛ زیرا "شکننده" یکی از عوارض شخصیِ چوب است و چون طبیعت جسم با چوب، متحد است با عوارض آن نیز متحد بوده، در نتیجهْ بر آن عوارض، قابل حمل است.[13]
از طرفی نباید گمان نمود که چون ماهیت لابشرط (طبیعت) جزء ماهیت بشرط شیء است و این دو، دو حیثیت مختلف از ماهیتند، نمیتوان ماهیت لابشرط یا طبیعت را بر ماهیت بشرط شیء خارجی (یا افراد) حمل نمود؛ زیرا همانطور که گفته شد ماهیت لابشرط، جزء تحلیلیِ ماهیت بشرط شیء است که این، به آن معناست که آنها هرچند دو حیثیت مختلف از ماهیتند، اما دارای یک وجودِ خارجی هستند و تنها در ذهن و با تحلیل عقلی از یکدیگر جدا میشوند ولذا قابل حمل بر یکدیگرند.[14]
به این نکته نیز باید توجه داشت که هرچند طبیعت ماهیت (ماهیت لابشرط)، بر ماهیت بشرط شیء قابل حمل است و میتوان برای مثال چنین گفت که «زید (فرد خارجی انسان یا انسان بشرط شیء)، انسان (طبیعت انسان) است»، اما نمیتوان گفت انسانیتِ زید، انسانیتِ من حیث هی (انسانیت لابشرط مقسمی یا طبیعت انسانیت) است؛ زیرا وقتی انسانیت به "زید"، مقیَّد میشود به این معناست که "انسان" را با عوارض و قیود شخصی در نظر گرفتهایم ولذا چنین انسانیتی، انسانیت بشرط شیء است؛ در حالی که انسانیت من حیث هو، به معنی صرف نظر کردن از تمامی قیود و عوارض بیرونی است. درنتیجه یکی دانستن این دو، به تناقض (یعنی لحاظ کردن قیود و عوارض شخصی، در عینِ لحاظ نکردنِ آنها) میانجامد.[15]
ماهیت بشرط شیء = ماهیت طبیعی
چون "ماهیت لابشرط مَقْسَمی"، همان کلی طبیعی یا طبیعت نوعیه است[16] و چون ماهیت لابشرط مقسمی یا طبیعت (کلی طبیعی یا طبیعت نوعیه)، در ضمن ماهیت بشرط شیء موجود است، ماهیت بشرط شیء را ماهیت طبیعی مینامند. مثلاً حسن و تقی که "انسان بشرط شیء" هستند، انسان طبیعی شمرده میشوند؛ زیرا در ضمن هر دو، طبیعت نوعی انسان (انسان لابشرط مَقْسَمی) تحقق دارد.[17]
فیلسوفان معتقدند که ماهیت من حیث هی (لابشرط مقسمی) یا همان طبیعت (مانند انسان بماهو انسان)، بر ماهیت بشرط شیء (مانند افراد انسان) تقدم بالذات دارد. زیرا ذاتِ ماهیت بشرط شیء، متشکل از ماهیت من حیث هی و عوارض شخصی (مانند قد و وزن و رنگ و شکل خاص) است و روشن است که در این وضعیت، تا ذات ماهیت من حیث هی، معنا نداشته باشد ذات ماهیت بشرط شیء معنایی نخواهد داشت و لذا ماهیت من حیث هی، از نظر ذاتی در درجه قبل از ماهیت بشرط شیء بوده، بر آن مقدَّم است. بدین ترتیب میتوان گفت که هرچیزی فینفسه (من حیث هو) مقدم بر همان چیز به شرط همراهی با امور دیگر (یعنی عوارض خارج از ذاتش) است.[18]
ماهیت عام و خاص
در مواردی که وصفی مانندِ واحد یا کثیر نیز به ماهیتی نظیر انسان اضافه میشود، ماهیت بهشرط شیء خواهیم داشت.[19] همچنین اگر طبیعت نوعیهای (ماهیت لابشرط مقسمی) به "کلی بودن" (یعنی به قیدِ "صدق بر افراد مختلف و کثیر") مقید شود، ماهیت بشرط شیء خواهیم داشت. در این صورت به چنین ماهیتی، ماهیت عام[20] یا کلی عقلی گفته میشود. اما از آنجا که چنین قیدی (کلیت یا حمل بر کثیرین) قیدی ذهنی است و تنها در ذهن تحقق دارد، چنین ماهیت بشرط شیئی نیز تنها در ذهن تحقق خواهد داشت. در مقابل، اگر ماهیتی به قیود و ویژگیهای خاص و فردی مقید شود، چون چنین قیودی در خارج از ذهن موجودند، چنین ماهیت بشرط شیئی میتواند در خارج نیز موجود باشد. اما اگر قیود خاص ماهیت، قیود و ویژگیهایی باشند که با حواس ظاهری (حواس پنجگانه) ادراک میشوند و مورد اشاره حسی باشند، چون چنین قیود و ویژگیهایی تنها در عالم خارج موجودند، باید چنین ماهیت بشرط شیئی را تنها در خارجْ موجود بدانیم. این ماهیت بشرط شیء که دقیقاً در مقابل ماهیت عام یا کلی عقلی قرار دارد، ماهیت خاص[21] یا فرد خارجی میگویند. بدین ترتیب میتوان گفت برخی از ماهیات بشرط شیء، تنها در ذهن موجود میشوند؛ برخی از آنها هم در ذهن و هم در خارج از ذهن وجود دارند و برخی دیگر، تنها در عالم خارج از ذهن موجودند.