مصطفي خميني، امام خميني، نهضت امام، ساواك، فعاليت¬هاي سياسي، رژيم پهلوي، علوم سياسي
نویسنده : سيد ابوالحسن توفيقيان
شهید مصطفی خمینی در 21 آذر 1309ش بهعنوان اولین فرزند امام خمینی(ره) در شهرستان قم متولد شد. به مناسبت نام پدربزرگ پدریشان «شهید سیدمصطفی موسوی»[1] و به درخواست و تقاضای مادر گرامیشان خانم خدیجه ثقفی او را نیز مصطفی نامیدند.[2] پس از دوران کودکی راهی دبستان شدند و تا پنجم ابتدایی در مدرسه «باقریه» و «سنایی» به تحصیل پرداخت.[3] در 14سالگی به تحصیل مقدمات علوم و معارف دینی پرداخت و بهخاطر هوش سرشاری که داشتند از هم ردیفان خود به سرعت فاصله گرفت؛ بهگونهای که طی مدت دو سال و چند ماه کتابهای سیوطی، حاشیهی ملاعبدالله، معالمالاصول، شمسیه، مطول و بخشی از لمعه را به پایان رساند.[4] در هفدهسالگی و پس از پایان دورهی مقدمات حوزه معمم شدند. ایشان در 21 سالگی در درس خارج آیات عظام سیدحسین طباطبایی بروجردی و سیدمحمد حجت کوهکمری حضور یافت و نزدیک به سیزده سال فقه و اصول را نزد والد گرامیاش فراگرفت. در این میان از محضر درس آیتالله سیدمحمد داماد نیز بهره میگرفت.[5] تلاش و کوشش در کنار هوش سرشار سرانجام در 27 سالگی ثمر داد و ایشان را به درجهی اجتهاد رساند.
حاصل ازدواج ایشان در سال 1335 با خانم معصومه حائری (دختر آیتالله حاج شیخمرتضی حائری یزدی) چهار فرزند بود... .[6]
آثار و فعالیتهای علمی
سیدمصطفی در عمر کوتاه خود، آثار علمی فراوانی از خود به جای گذاشتند که عبارتند از:
1. القواعد الحکمیه (حاشیه بر اسفار)؛
2. کتاب البیع (دورهی کامل مباحث استدلالی بیع در سه جلد)؛
3. مکاسبه محرمه (در دو جلد)؛
4. مبحث اجاره؛
5. مستند تحریرالوسیله؛
6. تعلیقهای بر عروة الوثقی؛
7. تفسیر القرآن الکریم (در چهار جلد که ناتمام میباشد)؛
8. تحریرات فیالاصول (از اول اصول تا استصحاب تعلیقی)؛
9. شرح زندگانی ائمهی معصومین علیهمالسلام (تا زندگانی امام حسین(ع)؛
10. کتاب الاصول؛
11. القواعد الرجالیه؛
12. کتابی در مبحث نکاح؛
13. حاشیه بر شرح هدایه، ملاصدرا؛
14. حاشیه بر مبدأ و معاد ملاصدرا؛
15. حواشی بر وسیله النجاة آقا سیدابوالحسن اصفهانی؛
16. تطبیق هیئت جدید بر هیئت نجوم اسلامی؛
فعالیت در عرصهی سیاسی
شهید مصطفی خمینی در کنار ویژگیهایی نظیر سادهزیستی، زهد، تواضع و فروتنی، همنشینی با قرآن، دائمالذکر بودن، تهجد و شبزندهداری، تقید به انجام مستحبات و دیگر خصایصی که از ایشان شخصیتی کم نظیر ساخته بودند هیچگاه از جریانات و وقایع سیاسی جامعه غافل نبوده و همواره در سنگر فعالیتهای سیاسی به تلاش و مجاهدت مشغول بودند. در ادامه به گوشهای از این فعالیتهای سیاسی اشاره میگردد:
فداییان اسلام
شهید مصطفی خمینی قبل از شروع نهضت امامخمینی(ره) ضمن آشنایی با جریانهای سیاسی جامعه، به برخی از آنان نظیر جمعیت فدائیان اسلام گرایش داشت. سیدمصطفی با نواب صفوی که رهبری این جنبش را داشت آشنا بوده همچنین با شهیدعبدالحسین واحدی که نفر دوم این جمعیت بود نیز ارتباط دوستانه و نزدیکی داشت. ایشان دربارهی این جمعیت میگوید: «جمعیتی در ایران معروف بودند به فداییان اسلام؛ رئیس آنها مردی بود به نام نواب صفوی(مجتبی) که واقعا دلیر و توانا و از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه میزد و نمیتوان او را دور از حقیقت دانست. مرد شمارهی دو آنها دوست عزیز خودم شهید عبدالحسین واحدی بود... اینها به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آنها را تیرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را درجای دیگر از بین بردند و داغش را بر دل ما گذاشتند.»[7]
همراهی با نهضت امامخمینی(ره)
شهیدمصطفی که قبل از نهضت امام(ره) با جریانهای سیاسی همکاریهایی را داشت، زمان شروع نهضت با قرار گرفتن در متن آن فعالیتهایش را بهصورت گسترده و کاملا محسوس دنبال کرد تا آنجا که موضوع گزارشهای بسیاری از سازمان ساواک قرارگرفت. با دستگیری امامخمینی(ره) در نیمه شب 15 خرداد 1342 و متعاقب آن قیام 15 خرداد، نقش ایشان در نهضت پررنگ بود. چرا که از یکسو ایشان باید برای آزادی امام تلاش میکردند و از سوی دیگر شبکهی نهضت را فعال نگه میداشتند و افزون بر آنها مدیریت بیت امام را بهعهده میگرفتند. بدینجهت بود که در کانون توجهات و گزارشهای ساواک قرار گرفت. بهعنوان نمونه میتوان نقش جانشینی ایشان را در آینهی اسناد اینگونه یافت که در گزارشهای آنها آمده بود «بعد از دستگیری و بازداشت آیتالله خمینی پسر وی به نام مصطفی که معمم نیز میباشد امور جاریه را انجام میدهد»[8] ایشان «دستورهای او را انجام میدهد و اعلامیههایی تهیه و برای روحانیون میفرستد.»[9] این قبیل تحرکات باعث شده بود که ایشان به شدت تحت مراقبت قرار گیرد.
امامخمینی(ره) درحالی در 16 فروردین 1343 آزاد شدند که در طول این مدت سیدمصطفی با درایت و تدبیری کمنظیر به ساماندهی امور مختلف در پیشبرد نهضت پرداخته بودند.
کاپیتولاسیون
خرداد 1343 دولت منصور لایحهی کاپیتولاسیون را به تصویب رساند. امام به محض اطلاع از آن اعلام کرد که در آن زمینه سخنرانی خواهد کرد. مقامات دولتی به محض اینکه از تصمیم امام با خبر شدند در پی رایزنی برآمدند تا امام را منصرف کنند. لذا به قم آمدند و درخواست ملاقات با امام را داشتند که امام آنها را به حضور نپذیرفت و لذا چاره را در آن یافتند که با سیدمصطفی دیدار کنند[10] در این دیدار مامور آنها سعی میکرد با آوردن استدلالهایی از قبیل این که «هرگونه حمله به آمریکا به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است و امام نباید در این مورد سخنرانی بکند.»[11] در ایشان نفوذ کنند. ولی سیدمصطفی با قاطعیت پاسخ دادند: «آیتالله خمینی به وظیفهی خودشان هر جور صلاح بدانند عمل میکنند، اینگونه حرفها هم نمیتواند ایشان را در اجرای وظیفه و رسالتی که بهعهده دارند به تجدیدنظر وادارند.»[12] با ایراد سخنرانی تاریخی امامخمینی(ره) و تبعید ایشان به ترکیه،[13] فعالیتهای سیدمصطفی وارد فاز جدیدی شد.
تبعید به ترکیه
سیدمصطفی در ساعات اولیهی روز بعد دستگیری امام، جهت همفکری و مشورت راهی خانه علما شد. این امر باعث شد ساواک ایشان را به اتهام ایجاد تحریک و شورش[14] دستگیر و روانهی تهران کند تا اینکه مدت 57 روز را در آنجا محبوس بماند. سرانجام ساواک بهمنظور دورشدن سیدمصطفی از کانون نهضت (قم) تصمیم گرفتند ایشان را به شرط تبعید به ترکیه (نزد پدرشان) آزاد کنند. اینگونه بود که ایشان در 18/10/1343 آزاد و به قم آمدند تا آماده سفر شوند. اما وی پس از ورود به قم و مشورت با برخی از آیات عظام از این سفر منصرف شد.[15] با اطلاع مامورین ساواک از این تصمیم، ایشان را دوباره دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند و فردای آن روز ایشان را با هواپیمای استانبول به ترکیه فرستادند.[16] در اولین برخورد امام با سیدمصطفی، امام فرمودند: «با پای خود آمدی یا شما را آوردند؟ ایشان پاسخ میدهند که مرا آوردند. امام میگویند: اگر با پای خود آمده بودی، همین آلان شما را برمیگرداندم.»[17] پس از چند ماه توقف در ترکیه به تدریج بازگشت حاجآقا مصطفی به ایران مطرح شد. چراکه با دوری امام از ایران و ویژگیهای منحصر به فرد سیدمصطفی حضور ایشان در ایران در راستای پرکردن خلاء وجودی امام و پیشبرد اهداف نهضت، از اهمیت خاصی برخوردار بود. اما ساواک برای بازگشت ایشان به ایران شرایطی را گذاشتند که عملا آمدن ایشان را بینتیجه میکرد.[18]
تبعید به عراق
نیروهای مبارز داخل ایران طی تماسها، نامهها و تلگرافهای متعدد به مقامات ترکیهای نگرانیشان را نسبت به تبعید امام و فرزندشان به آن کشور ابراز میداشتند و بدین وسیله عرصه را بر دولت ترکیه تنگ کردند. بههمین جهت دولت ترکیه رژیم شاه را تحتفشار قرار داد تا امام و سیدمصطفی را بهجای دیگری منتقل کنند. سرانجام در 13 مهر 1344 امام و فرزندشان از ترکیه به عراق فرستاده شوند.[19] امام با ورود به خاک عراق (بغداد) ابتدا به کربلا و زیارت سیدالشهدا رفتند و سپس رهسپار نجف اشرف شدند. در نخستین شب ورود ایشان به نجف شماری از علمای بزرگ نظیر آیةالله سیدابوالقاسم خویی و آیةالله سیدمحمود هاشمی بهدیدار ایشان آمدند.
امام با ورود به نجف فعالیتهای سیاسی خود را که در زمان تبعیدشان در ترکیه (به خاطر فضای حاکم بر کشور ترکیه) فرصت چندانی برای عملیاتیکردن آنها نداشت، از سر گرفت. در اینجا سیدمصطفی یکی از با اهمیتترین و سختترین نقشهایشان را در ایجاد برقراری رابطه با مبارزان علیه حکومت پهلوی در سطوح مختلف بر عهده گرفت. اقدام برای نشر افکار انقلابی و اندیشههای امام از طریق توزیع رسالهی عملیه، اعلامیهها، پیامها، نامهها و نشر سخنان امام در این نامهها و... همه از مواردی بود که تحت نظر سیدمصطفی انجام میگرفت.
سیدمصطفی و دولت عراق
رویهی دولت عراق در قبال امام خمینی(ره) و فرزندشان، تا حدود زیادی از روابطش با دولت ایران تاثیر میپذیرفت. زمانی که روابط دو کشور تیره میشد دولت عراق سعی میکرد از امام بهعنوان اهرم فشاری بر دولت ایران استفاده کند و از این راه به اهداف سیاسی خود برسد و در زمانی که روابط بهبود مییافت عرصه را بر امام تنگ میکرد. این درحالی است که امام با همکاری سیدمصطفی تا پایان تبعیدشان در عراق حاضر به هیچ نوع همکاری با حکومت عراق علیه دولت ایران نشدند.[20] بهعنوان نمونه در یکی از گزارشهای ساواک اینگونه آمده که: مقامات عراقی از سیدمصطفی خواستهاند که پدرش را وادار به صدور اعلامیهای علیه دولت ایران کند و در ازای این عمل به وی قول دادهاند که آیتالله حکیم را از عراق اخراج و ترتیب جانشینی امامخمینی را بهجای ایشان بدهند. اما این پیشنهاد بهشدت از سوی امام با استناد به اینکه آقای حکیم بزرگ ماست و این کار را نمیتواند انجام بدهد، رد شده است.[21]
شهادت سیدمصطفی و پیامدهای آن
رژیم ایران پس از مشاهدهی این حوادث و نقش سیدمصطفی در پیشبرد نهضت، برای ضربهزدن به نهضت اسلامی، ایجاد فشار روانی بر امام، جلوگیری از پیدایش خطرهای بعدی از سوی خمینی دیگری آنهم جوان و پرتوان و همچنین جلوگیری از سیاسیشدن حوزهی علمیهی نجف و در نهایت ایجاد رعب و وحشت در میان مبارزان و مخالفان، سحرگاه 1/8/1356 در عملیاتی کاملا مرموزانه سیدمصطفی خمینی را مسموم و به شهادت رساندند و متعاقب آن علت فوت ایشان را سکتهی قلبی اعلام کردند. درحالیکه تمامی اقوام و بستگان نزدیک و دوستان حاج آقا مصطفی همگی معتقد بودند که عمال حکومت پهلوی در این قضیه دست داشته است. بهعنوان نمونه مرحوم حاج سیداحمدخمینی دراین باره میگوید: «آنچه من میتوانم بگویم و شکی در آن ندارم، اینکه ایشان را شهید کردند، زیرا علامتی که در زیر پوست بدن ایشان، بدن ایشان، روی دست و پا و صورت ایشان و همچنین لکههای بسیار بزرگ حکایت از مسمومیت شدید میکرد. من شک ندارم ایشان را مسموم کردند. اما چگونه این کارصورت گرفت نمیدانم.»[22]
شهادت ایشان واکنشهایی را در ایران و عراق بهدنبال داشت. کلاسهای درس در حوزهی علمیه نجف بهصورتی بیسابقه تا ده روز تعطیل شد و حتی بنا بر این شد که تعطیلی تا اربعین ادامه پیدا کند که امام مخالفت کردند و خود ایشان در روز دهم بهمنظور واداشتن دیگران به شروع کلاسها، در کلاس درس و نماز جماعت حاضر شدند.[23] در شهر قم بازار تعطیل شد و اقشار مختلف مردم به عزاداری پرداختند.[24] در تهران نیز همچون شهر قم بازار تعطیل و مجالس ختم و بزرگداشتی برگزار گردید. بقیهی شهرهای ایران نیز با مقصر دانستن ساواک در این حادثه، عزادار شهادت فرزند امام شدند و با تشکیل دادن کانونها و انجمنهایی از نویسندگان، طلاب، معلمان[25] و همچنین برگزاری مراسمهای اربعین، شعلههای نهضت امام را شعلهورتر کردند.
در مجموع شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی علیرغم تصور رژیم پهلوی، نه تنها بر روند رشد نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی تاثیر منفی برجای نگذاشت، بلکه خود، عامل موثر شتابدهنده برای رسیدن به پیروزی نهایی بود. نکته مهم اینکه این حادثه باعث شد نام امام که ممنوعالذکر بود، بارها و بارها و با صدای رسا و بلند در مجالس و تریبونها آورده شود.