كلمات كليدي : معني، معناي سمانتيك، معناي پراگماتيك، معناي صريح، معناي ضمني، معناي منويّ، معناي علّي، بالقوگي معني
نویسنده : مصطفي همداني
واژه "Meaning" در لغت بهمعنای «معنی دادن یا داشتن، نشانه چیزی بودن، یعنی» است.[1]
معنی در عرف ذهنی ما به همان توضیحی که درباره یک لغت در فرهنگ لغات نوشته میشود منصرف است؛ اما در ارتباطات، به معنا باید از زاویهای دیگر نگاه کرد.[2] جیمز واتسون (1984)، معنی را چنین تعریف میکند: «در ارتباط، یک کنش متقابل پویا بین خواننده، بیننده، شنونده و غیره با پیام وجود دارد. خوانندهای که خود مرکب است از تجربیات فرهنگی-اجتماعی او، بنابراین او کانالی است مابین پیام و کنش فرهنگی. این است معنی.»[3] این تعریف میگوید معنا در اثر صرف دانستن معنای لغت کشف نمیشود؛ بلکه آگاهی از بافت فرهنگی و تعاملات متقابل فراوانی لازم است تا یک معنی از درون پیام کشف شود.
اهمیت معنا در ارتباطات
دو روش مشهور و مطرح در علوم انسانی (اثباتی- تجربی و تفسیری- فرهنگی- انسانی) به شکلهای متفاوتی در علوم تخصصی مثل ارتباطات آمده است. بر این اساس در ارتباطات نیز دو مکتب به وجود آمده است: مکتب انتقال پیام، مکتب تولید و مبادله معنا.[4] امروزه مکتب مسلط در علوم ارتباطات، مکتب مبادله معنا است. بنابراین تبیین معنی و مباحث مربوط به آن دارای اهمیتی ویژه خواهد بود.[5]
مراتب دلالتی (سطوح معنایی)
معنی، تنها آنچه از لفظ بر اساس قرارداد زبانی به طور عام فهمیده میشود نیست؛ بلکه حجم فراوانی از معنا عبارت است از هر نوع استنباط ضمنی و کنایی و تفسیری که حاصل تداعیهای روانی خاص متناسب با فرهنگ گیرنده و فرستنده پیام و یا تحلیلهای دیگر میباشد.
سطوح زیرین دلالت، در پی تبیینهای فراسوسوری که توسط پیرس و پیروان او ارائه شد وارد دنیای معنیکاوی و علوم زبانی شد. این تبیینها، دارای رویکردی فلسفی هستند و در بحث مثلث معنایی ذیل واژه "معنیشناسی" مطرح شده است. آنچه به این گفتار مربوط میشود، تحت سه عنوان کلی بررسی میشوند:
1. معنای سمانتیک و معنای پراگماتیک (Semantic & Pragmatic Meaning)؛ معنای سمانتیک، معنایی است که نشانه یا ترکیبی از نشانهها فینفسه و بیرون از سیاق دارد. این همان معنایی است که واژه در فرهنگ لغت دارد. معنای پراگماتیک، معنایی است که نشانه در کاربرد پیدا میکند. این نوع معنا با قصد کاربران و موقعیت و شرایط کاربر ارتباط دارد.[6]
2. معنای صریح و ضمنی (Explicit & Implicit Meaning)؛ معنای صریح، همان معنایی است که از لفظ و ظاهر آشکار پیام و به طور یکسان توسط همه فهم میشود. «معنای صریح را با عباراتی چون معنای مبتنیبر "تعریف"، "معنای تحتاللفظی"، "معنای بدیهی" یا "معنای مبتنیبر دریافت عام" توصیف کردهاند.»[7] معنای صریح، مرادف با همان معنای سمانتیک است که گذشت.
همچنین هر متن، معنایی نهانی، درونی، کم و بیش معلوم و در نتیجه عینی دارد و این سوای منظور آشکار فرستنده یا تفسیر گزینشی دریافتکننده است؛[8] این معنی را معنای ضمنی یا تلویحی[9] مینامند. برای مثال، دلالت اولیه تصویر یک سگ ولگرد و کثیف در یک محله، خود سگ بهعنوان یک حیوان است. اما، دلالت ضمنی آن، کیفیت زندگی مردم ساکن در این محله (زندگی سگی) است.[10] معنای ضمنی، یکی از مصادیق معنای پراگماتیک است؛ چنانچه معنای منویّ و معنای علّی که در ادامه ذکر خواهند شد نیز میتواند از اقسام معنای پراگماتیک باشند.
به طور کلی، معنای صریح دارای خاصیت عمومیت (یک معنا برای همگان) و عینیت (دربر گیرنده مفاهیم بدون ارزشگذاری) میباشد، اما معنای ضمنی هم برحسب فرهنگ دریافتکننده و هم نوع ارزشگذاری (جهت مثبت یا منفی) فرق میکند.[11]
3. معنای تفسیری (معنای منوی، معنای علّی)؛ هر دالّی دارای یک معنای مفهومی است که همان معنای صریح است که در بخش قبل به آن پرداخته شد. اما در کنار این معنی مفهومی و صریح، یک سطح معنایی دیگر به نام منظور و نیت ارتباطگر وجود دارد و یک سطحی به نام علّت رفتار او. این دو سطح، در کنار سطح معنای ضمنی که در سطور قبل ذکر شد،از تبیینها مهم درباره ارتباطات پیچیده انسانی و نیز ارتباطات رسانهای مدرن و تبلیغات امروزی است.
اسپربر و ویلسون معتقد بودند: «افراد پیامها را فقط برای ارجاعات بیان نمیکنند بلکه رسیدن به مقاصدی هم مورد توجه است. در ارتباط، مشکل اساسی گوینده، تفهیم یا رساندن منظور یا قصد و نیت اوست و مشکل اصلی شنونده، درک صحیح آن منظور است.» نیت را بر اساس محیطشناختی خاصی که گوینده بهعنوان فرضهای پیشین در پیامسازی بهکار میبرد قابل تشخیص است.[12] لازم به ذکر است که معنی منوی و معنی ضمنی در مواردی میتوانند همپوشانی داشته باشند.
دومین جنبه معانی که مورد توجه ارتباطشناسان قرار گرفته است، به شناخت علل رفتار مربوط است.[13] ارتباطشناسان معتقدند مردم سعی دارند علت رفتار را بدانند و برای این سؤال که «او چرا این کار را انجام میدهد؟» علتی بیابند.[14] علت صدور یک پیام، از معانی نهفتهتر در پیام است که نیاز به اطلاعات گستردهتر و تأویلهای دقیقتر است.
کشف معنی در بافت (بالقوگی معنی)
"پیرس" که به شکل دیگری بر فرایند نشانهشناسی تأکید مینماید، با در نظر گرفتن مفهوم تعبیر ناگسسته نشانه، یعنی قابلیت تعبیرپذیری یا بالقوهگی معنایی (Meaning-Potential) قبل از آنکه در یک ارتباط کلامی عینی بهکار رود، بر این رابطه بنیادی تأمل داشته باشد. [و] تعبیر ناگسسته، بالقوگی معنایی نشانه است در حالی که تأویل پویا، تفسیر و تعبیری است که صورت میپذیرد. تفاوت بین این دو نوع تفسیر وقتی به مقوله همآوایی برخورد میکنیم آشکارتر میشود، واژههایی که دارای لفظ یکسان اما معنای متفاوت دارند. بدین ترتیب اگر جمله زیر را مورد برسی قرار دهیم:
That bird’s a pretty sight
به واقع نمیدانیم که واژه پرنده (bird’s) به شکلی که در جمله آمده است کدام است زیرا سه تفسیر معنایی ناگسسته کاملاً متفاوت دارد: پرنده زنده، بوقلمون مراسم شکرگزاری و زن زیبا و جوان، این رابطه را میتوان در تصویر شماره (1) یافت.
تا زمانیکه نشانه "Bird" به صورت نشانه دیگری تفسیر و تأویل نشود (یعنی یک تأویل پویا بر آن روا نگردد) ابژه متن (هم ناگسسته و هم پویا) نامشخص باقی میماند.[15]
درک درست معنای این متن، بسته به بررسی اجزای دیگر این متن و دیگر متون مرتبط با آن است؛ مثلاً اگر در ادامه عبارت فوق در همان متن یا متون ناظر به آن تعبیر "She" بهعنوان ضمیر به کلمه رجوع کند، میفهمیم که منظور از، "Bird"، همان زن جوان است و اگر "It" برگردد، میفهمیم که پرنده یا بوقلمون است. در ادامه به این مسأله میپردازیم.
کشف معنی در ارتباط با دیگر اجزای متن؛ نشانهها و روابط، دو مفهوم کلیدی تحلیل نشانهشناختی هستند.[16] روابط از خود اشیا و نشانهها مهمتر است،[17] زیرا خلق معنا تنها در اثر برقراری روابط میان اشیا انجام میپذیرد؛ مثلاً در واژههای دستور زبان، تنها شکل و ترکیب واژهها است که معنای آنها را تعیین میکند.[18]
هر زبانی "نظامی از نشانهها" است. این تعبیر بهمعنای آن است که زبانها تنها مجموعه روی هم انباشتهای از نشانهها (کلمات، اصوات، نشانههای تصویری) نیستند، بلکه در ارتباط با یکدیگر معنا مییابند. سوسور بهخوبی این نکته را آشکار میسازد که نشانهها معنای مطلق ندارند، چرا که در ارتباط با نشانههای دیگر معنا مییابند. این نظامها از واحدهای ساختاری متفاوت تشکیل شدهاند که باید آنها را مشخص سازیم.[19]
معنای هر پیام به زمینه معناشناسیک یا سخن وابسته است. گزارهای واحد میتواند در دو سخن متفاوت دو معنای متفاوت و حتی متضاد داشته باشد. سخن مجموعهای است از گزارههای زبانشناسیک که حجت نهایی معناشناسیک محسوب میشود و برای بیان یا ایجاد ارتباط بهکار میرود. در نشانهشناسی سخن بیشتر از حد جمله فراتر میرود، هر چند گاه جملهای خود سازنده یک سخن است. مهمترین نکته در شناخت زمینه معنایی متن جای دادن آن در زمینه سخنی خاص است. در شکل امروزی تولید دانش، سخن روشنگر "امکانات دانایی" است. مجلهای را ورق میزنم، اما زمینه تخصصی آن را نمیشناسم. آغاز به خواندن یکی از مقالههایش میکنم، با مطالعه نخستین بند، خواهم دانست که آیا زمینه بحث یعنی سخن را میشناسم یا نه. هنگامی که میگوییم "سخن علمی"، "سخن فلسفی"، "سخن سیاسی" در واقع محدودهای را مشخص میکنیم که معنای گزارهها را باید در آن (و به یاری آن) شناخت.[20]
کشف معنی در ارتباط با اجزای دیگر متون؛ برای مثال، اگر بخواهیم سیب گاززده (شبیه سیب رایانه اَپل مک اینتاش) در یک تبلیغ را کدگشایی کنیم، لازم است از کلام مسیحیت نیز اطلاعاتی داشته باشیم؛ زیرا این نشانه جزء ذخایر نشانهای آنان به شمار میرود و کشف معنی از این نماد، منوط به درکی خاص از کلام مسیحیت در زمینه اسطوره هبوط در کتاب مقدس است که میگوید سیب، همان میوه ممنوعه است که در باطن، علم بوده و خدا نخواسته است آدم به آن دست یابد و عالم شود[21] و بر ضرر خداوندی خدا از این قدرت بهره برد!! و اکنون این شرکت اپل است که این اسطوره را شکسته و به حاقّ علم دست یافته و به آن گاز زده و دارد بر روی زمین خلاقیت و خداوندی میکند!! و اگر شما از رایانه مک اینتاش استفاده کنید، انگار که به میوه ممنوعه(آگاهی و علم!!) دسترسی پیدا کردهاید. بنابراین، رایانه همان میوه ممنوعه یا آگاهی را در اختیار کاربران خود قرار میدهد.[22]
تصویر شماره (2)سیب اپل
معنی و ایدئولوژی[23]
برخی منتقدان معتقدند معنی در دستان ایدئولوژی اسیر است و ایدئولوژی با تزریق معانی ضمنی در پیامها معنی را خلق میکند. از نظر روسی لندی (Rossi-landi)، «طبقه حاکم طبقهای است که کنترل، انتشار و چرخش پیامهای کلامی و غیرکلامی یک جامعه را در دست دارد. طبقه حاکم بر میزان حشو این نوع پیامها میافزاید و از این طریق موقعیت خود را تأیید میکند و طبیعی جلوه میدهد.» و ولوشینوف زبانشناس، به این نتیجه میرسد که همه نشانهها سرشار از ایدئولوژیاند و در نتیجه ایدئولوژی در ریشه نشانگی قرار دارد. و فرکلاف ایدئولوژی را ساختهای معنایی میداند که در تولید، بازتولید و تغییر روابط نابرابر قدرت نقش دارند. در نتیجه معنا در فهم ایدئولوژی اهمیت بسیار دارد زیرا «معنا در خدمت قدرت است». به این ترتیب ایدئولوژی به واسطه معنا با گفتمان و زبان که نظامهای تولید معنا هستند پیوند میخورد. گفتمانها بار ایدئولوژیک پیدا میکنند و گفتمانهای ایدئولوژیک در حفظ و تغییر روابط نابرابر قدرت سهیم میشوند.»