كلمات كليدي : تاريخ، تركمنان، آق قويونلوها، اوزون حسن، قره عثمان
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"آققویونلوها" به معنای "دارندگان گوسفندان سفید " میباشد که تشکیل شده بودند از چند قبیله ترکمنی که در دیار بکر و شرق آناطولی (نواحی غربی آسیا) پس از دورۀ مغول در قرن چهاردهم میلادی بوجود آمدند و تا سال 1502 میلادی ادامه داشتند.
آققویونلوها اهل تسنن بودند و مثل همه ترکمانان زندگی شبانی و کوچرو داشتند و کینههای قدیمی بر سر آبشخور و چراگاه باعث عداوت و دشمنی همیشگی بین طوایف، مخصوصاً دو قبیلۀ آققویونلوها و قراقویونلوها بود.[1]
آقها به هنگام ضعیف شدن مغولان در آسیای صغیر در قرن هشتم از فرصت استفاده کرده و در عرصه سیاسی با فعالیت و کاردانی رهبرشان "قره عثمان" حکومتی را بنیان گذاشتند.
هنگامی که امیر تیمور گورکانی در سال 804 هـ.ق بر ایلدرم بایزید عثمانی شوریده و سوریه را متصرف کرده بود، بزرگ آققویونلوها قره عثمان یا "قرهایلوک" به معنای "زالوی سیاه" نیز همراه و ملازم امیر گورکانی بود. دلاوریها و جنگاوریهای او در این جنگها باعث شد امیر تیمور، حکومت ارمنستان و عراق عرب را به او بدهد.
بعد از "قرایوسف" فرزندش "اسکندر بیگ" به این دشمنیها ادامه داد، قرا عثمان به ارزروم نواحی تحت قلمرو اسکندر دست اندازی کرده و این خود بهانه جنگ دیگری با اسکندر شد. او که کهنسال و رنجور شده بود در این جنگ بر اثر زخمهایی که برداشته بود سرانجام در سال 839 هـ.ق در ارزروم در گذشت.
بعد از قرا عثمان که بر دیار بکر، ماردین و ارزنجان حکومت میکرد علی بیگ فرزند او امیر آقها شد، اما چندی بعد علی بیگ توسط برادرش حمزه کنار زده شده و به سلطان عثمانی پناه برد، حمزه در سال 848 هـ در گذشت و برادرش جهانگیر جانشین او شد.
فرمانروایی اوزون حسن:
"اوزون حسن" برادر دیگر جهانگیر در سال 857 هـ.ق با تصرف دیار بکر به فرمانروایی آققویونلوها رسید. وی در ابتدای حکومت در "بکر" کلید شهر را به "جَقْمَق" مملوک مصر فرستاد تا اطاعت خود و علاقمندی را به داشتن روابط و مناسبات با مصر ابراز کرده باشد.[2] اوزون حسن روابط خوبی را نیز با اروپاییها ایجاد کرد و در تجارت با آنها بسیار فعال بود.
یونان با امپراطوری طرابوزان متحد شد و برادرزاده او کاترینا را به زنی گرفت از او یک پسر و دو دختر داشت که یکی از دختران خود به نام "مارتا" یا علمشاه خاتون را به ازدواج شیخ حیدر صفوی در آورد.
اوزون حسن با بزرگان صفویه نیز روابط نزدیکی برقرار کرد، او شیخ جنید صفوی را به عنوان متحد طبیعی و به امید بهرهمندی از موقعیت اجتماعی و کثرت مریدانش به گرمی پذیرفت.
مقارن همین ایام در سال 857 سلطان محمد ثانی (پادشاه عثمانی) استانبول را فتح کرده و قصد حمله به دیگر نواحی مسیحی نشین را داشت و حسن بیگ که در برابر پادشاهان مسیحی طرابوزان متعهد بود که از آنها در برابر سلطان عثمانی دفاع کند، به سلطان عثمانی پیغام داد که از تصرف ناحیه تحت فرمانروایی خویشاوند او خود داری کند اما سلطان اعتنایی نکرد، سلطان عثمانی و امیر آققویونلو مدتی در نبرد و جنگ بودند تا اینکه میانشان مصالحهای موقت برقرار شد.[3]
حسن بیگ بعد از آسودگی از این ناحیه متوجه حدود شرقی قلمرو خود یعنی ممالک جهانشاه قراقویونلو شد و اوزون حسن در این جنگ جهانشاه را کشته و سرش را برای متحد او، ابوسعید تیموری و سر فرزند جهانشاه را برای سلطان عثمانی فرستاد.
ابو سعید تیموری که از این اقدام حسن بیگ بسیار خشمگین بود خود را برای جنگی تمام عیار با اوزون حسن آماده کرد اما بدلیل کمبود آذوقه و نیز پیوستن سران لشکرش به سپاه اوزون حسن اقدام به عقبنشینی و تقاضای صلح کرد که توسط امیر آققویونلوها پذیرفته نشد، در این جنگ نیز امیر تیموری کشته شد و با کشته شد او حسن بیگ بر تمامی ماوراء النهر و خراسان و مازندران و دامغان استیلا یافت.[4]
بعد از آن امیر اوزون حسن به فکر انتقام از تحقیری که سلطان محمد عثمانی در دست اندازی به ممالک طرابوزان بر او روا داشته بود افتاد. البته دلیل دیگر حمله حسن بیگ تشویق و ترغیب امرای عیسوی مغرب مخصوصاً دولت ونیز بود که از تهاجمات پی در پی سلطان محمد عثمانی به تنگ آمده بودند.
سلطان محمد عثمانی در سال 876 لشکری انبوه به آناطولی فرستاد و ترکمانان را شکست داد. اما چند ماه بعد اوزون حسن با یکصد هزار سپاهی او را عقب راند.
سلطان عثمانی بار دیگر با تدبیر و منظم ساختن سپاهیانش توانست اوزون حسن را شکست دهد، اوزون حسن پسر خود را در این جنگ از دست داد و تا آخر عمر میل لشکرکشی به آناطولی در او پیدا نشد و به تبریز پایتخت خود رفت.
اتفاقات زمان اوزون حسن:
از اتفاقات زمان اوزون حسن، طغیان پسرش اغورلو محمد بود که سرانجام بدست پدر دستگیر و کشته شد. آخرین واقعه عمده سلطنت اوزون حسن لشکرکشی او به تفلیس و گرفتن اسیر و غنایم بسیار بود، سرانجام اوزون حسن در اوج قدرت و مکنت در سال 822 هـ،ق در گذشت.[5]
بعد از اوزون حسن فرزندش خلیل جای او را گرفت و با کشتن برادر ناتنی خود بر تخت نشست، او بلافاصله برادران و مادر خود را برای کوتاه ماندن دستشان از قدرت روانه دیار بکر کرد. سپس در طغیان عمو زادهاش مراد بیگ کشته شد.
بعد از حکومت خلیل که شش ماه بیشتر طول نکشید یعقوب فرزند دیگر اوزون حسن به حکومت رسید. او حاکمی رعیت پرور و دادگستر بود حمله او به خاک گرجستان منجر به پیروزی بزرگی شد. یعقوب در جوانی به علت شیوع بیماری طاعون و ابتلاء به آن در گذشت. البته روایات دیگری نیز در مورد مرگ یعقوب وجود دارد؛ گفته میشود یعقوب توسط همسر خود که دلباخته یکی از امیران دربار شده بود مسموم و مقتول شد.
از یعقوب سه پسر به نامهای بایسنقر، مراد و حسن بیگ باقی ماند، بعد از در گذشت یعقوب آققویونلوها دو دسته شدند. سرانجام بایسنقر خردسال که بازیچه میل و هوس سرداران بود بر جای پدر تکیه زد.
بین بایسنقر و رستم بیگ نوه اوزون حسن بر سر جانشینی، جنگ درگرفت بایسنقر به شیروان گریخت[6] و رستم به پادشاهی آققویونلوها رسید. در این زمان اختلاف میان سران و امیران بالا گرفت و احمد بیگ فرزند اغورلو محمد به تحریک بایزید دوم عثمانی به آذربایجان لشکر کشید.
سپس رستم دستگیر و کشته شد و احمد بیک به مدت شش ماه پادشاه آقها شد، با مرگ احمد بیگ توسط مخالفان، مدعیان جدیدی از اولاد یعقوب و برادرش یوسف میرزا سر بلند کردند.
مراد بیگ فرزند یعقوب و حامیاش ایبه سلطان به زندان افتاده و ایبه سلطان کشته شد. بعد از آن میان محمد بن میرزا و الوند میرزا پسران یوسف، نزاع در گرفت. بین الوند میرزا و سلطان مراد که از زندان آزاد شده بود صلحی بر قرار شد لیکن هر دو در مقابل اسماعیل، پادشاه جوان صفوی که با حمایت قزلباشها نیرویی گرفته بود شکست خوردند، الوند میرزا در سال 910 هـ.ق در دیار بکر در گذشت و سلطان مراد به علاء الدوله ذوالقدر، حکمران مرعش پناه برد و با مرگ او در 921 هـ.ق سلسله آققویونلوها به کلی منقرض شد.
فرهنگ و تمدن
دوران حکومت آققویونلوها خصوصاً در ایام اوزون حسن و یعقوب، یکی از ادوار درخشان تاریخ ایران است، در عصر اوزون حسن تبریز دوباره رونق خود را باز یافته و بازار تجارتش گرمتر شد. آنها با گشاده دستی و بخششهای بسیار تعداد زیادی از اندیشمندان را گرد خود جمع کردند که از آنها میتوان به برهان الدین عبدالحمید کرمانی، قاضی شریحی و ... اشاره کرد. کاخ هشت بهشت در دوران یعقوب سلطان بنا شد، و در نزدیکی آن مسجدی زیبا ساختند که بیمارستانی بزرگ و مفید به آن وابسته بود.[7]