• هرچه گویم عشق از آن برتر بود عشق امیرالمومنین حیدر بود
  • الهی وصـل خود را سهل گردان دل نا اهل ما را اهل گـردان
  • امـیرالـمـومـنین یا شـاه مـرداندل نـاشاد یاران شاد گردان

انجام صحیح کارها و عدم دزدی در انجامشان

در روایات تعبیرهای تندی نسبت به بعضی چیزها شده است. دزدی فقط این طور نیست که آدم از دیوار یکی بالا برود و دزدی کند. بلکه از هر چیز کم بگذاری دزدی است. اگر من از منبرم کم بگذارم و بی خودی وقت شما را تلف کنم، حرف حسابی نزنم، کم بزنم، بنده هم جزء سارقین می شوم. پیامبرخدا می فرماید: دزد ترین افراد کسانی هستند که از نمازشان می دزدند. اصلا معلوم نیست کی وارد نماز می شود کی خارج می شود. گفت: یک بیابانی نماز می خواند، می گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» سرت را درد نیارم «وَ لَا الضَّالِّينَ» [1]حالا دزدی از این بدتر می شد. پیامبر به آن کسی که پیشانیش به مهر نخورده و خیلی با عجله بلند می شد، فرمودند: این فرد اگر با این حال نماز خواندن از دنیا برود به دین من از دنیا نرفته است. خیلی تهدید بزرگی است، یعنی مسلمان نیست. آدم نماز را درست بخواند، روزه را درست بگیرد، کمی با آرامش انجام بدهد. دزدی فقط همین نیست که از دیوار کسی بالا بروی، از کارت هم بزنی، دزد هستی. مواظب باشیم نان حلال درآوردن خیلی سخت است، به این راحتی نیست.

در تولیداتمان، در صنعتمان، در کارهای فنی مان، در کارهای روزمره مان، در جنسمان خوب و بد را قاطی نکنیم. پیرمردی می گفت: حاج آقا بازاری هم بازاری های قدیم، می گفت: من رفتم همین بازار قم یک شال گردن بخرم دیدم، یک شال گردنی خیلی عالی است. گفتم: آقا این شال گردن را چند می دهی؟ گفت: زده دارد، دو تومان می دهم، اول عیبش را گفت. داد نگاه کردم، دیدم نه زده ندارد. (آن کس که اهل فن است، می فهمد. این قالی را به من قالب می کنند، هزار جور هم عیب دارد، من نمی فهمم که ماشین عیب دارد، مهندسش می فهمد. گفتم: آقا زده ندارد). گفت: بیا اینجا زده دارد اینجا تار و پودش به هم نمی خورد. ما اگر باشیم، مثل آب خوردن قالب می کنیم. گفت با این که نمی خواستم، آن شال گردن را بخرم، اما به خاطر برخورد خوبش خریدم. غرض، سرقت، یعنی هر چه که از کارت کم بگذاری، از نمازت، از دعایت، از کارهایت، از آن وظیفه ای که داری.

خارجی ها نه این که آخرت و خدا را قبول داشته باشند، می بینند برای پیشرفت دنیایشان باید کار خوب تحویل بدهند. چون جنس بنجول اولش یک رونقی دارد،ولی بعد کارخانه می خوابد. هرکس یک بار می خرد، اما دفعه بعد نمی خرد. چرا کسی که جنس خوب، وسیله خوب می دهد همه مردم می روند صف می بندند، چون آدم دنبال چیز خوب است. از این کارها نکنیم در زندگی، در هر شغلی که هستیم. پیامبر خدا صلی الله ... بعد از این که سعد بن معاذ را دفن کردند روزنه های قبر را با انگشت و دست مبارک محکم کردند، خاک ها رافشار می داند، که روزنه نباشد. فرمود: خدا رحمت کند کسی که کاری را انجام می دهد محکم کند، خوب انجام دهد. من می دانم این می پوسد، قبر خراب می شود جسد هم تبدیل به خاک می شود. اگر همین جمله پیامبر را سر لوحه خود قرار دهیم بر همه دنیا آقایی خواهیم کرد. هر کاری که می کنیم درکارمان کم نگذاریم. بنا خانه می آوری راه می روی لعنت می کنی. آب عوض این که بیرون برود به خانه بر می گردد. موزائک ها لق لق صدا می دهند.. چرا ما در جنسمان، در کارمان، در دنیایمان، آخرتمان تقلب می کنیم. دعا درست بخوانیم نماز درست بخوانیم قرآن درست بخوانیم. کمی با آرامش بخوانیم. روایت پیامبر خیلی توسعه دارد، دزد فقط این نیست که از دیوار مردم بالا برود هر کس در کارش، در معاملاتش جنسی را به مشتری بندازد این دزدی است. این آقا اداریی است، این آقای اداریی باید هفت ساعت، هشت ساعت کار بکند، می گویند یک ساعت مفید کار می کند، دو ساعت مفید کار می کند. بعضی از بزرگان به من می گفتند: ما از اسم مسلمانی و اسلام خجالت می کشیم از کار بعضی ها که سجاده آب می کشند، اما یک کاری می کنند آدم حاضراست در زمین فرو برود.

  • مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسرگیرید که کفرازشرم یارمن مسلمان وارمی آید

به فولاد مبارکه اصفهان برای سخنرانی رفتم. در آن جا آدم یاد جهنم می افتد. در دمای دو هزار درجه آهن و فولاد را ذوب می کنند. آتش جهنم چند هزار برابر بیشتر از این است. یک سری از مهندس هایش ژاپن رفته بودند، گفتند: در ژاپن مردم اعتقاد به کار خودشان دارند. این ها باید مثلا هشت ساعت کار کنند، هشت ساعتش که تمام می شود، نمی روند، می گویند یک ساعت دیگر دو ساعت دیگر هم کار کنم، حقوق اضافه هم نمی دهند.. ما اگر یک روز تعطیل می شود می گوییم الحمدالله، انشاءالله همیشه تعطیل بشود.

می گفتند: استادی بود که شاگردش را خیلی اذیت می کرد. یک روز شاگرد خیلی ناراحت شد گفت: خدایا یا استاد بمیرد من نبینمش یا او کور بشود من را نبیند. هر دو نفرین را به استاد می زد. اگر بگویند این اداره و یا مدرسه تعطیل است همه حورا می کشند. می گفتتند: در آن کارخانه یا اداره تابلوهایی زده شده است با این مضمون: آقا، خانم شما، منتظر شماست، زودتر برگردید. بچه های شما، احتیاج به شما دارند زودتر به خانه برگردید. این ها افسانه نیست، این آقایان خودشان دیدند.

ملاعبدالله می گفت: اگر می خواهی ببینی سی سال و چهل سال چطور می گذرد خاطره ای از دوران بچگی بیاد بیار، مثل این که دیروز بوده است. سن تو چه قدر است؟ بیست یا سی یا چهل سال گذشته است. اگر دست بالا بگیرم، می گوییم که بیست سال ، سی سال، چهل سال از زندگیت باقی مانده است. چهل سال و پنجاه سال مثل برق گذشت، این باقی مانده هم مثل برق می گذرد.

حاج آقایی فرمودند: بیایید دعا کنیم گدایی های که شب احیا کردیم یک وقت از دستمان نرود. روایت داریم اگر در جمعی یک نفر دلش بشکند رحمت خدا را جلب می کند. خدا رحمتش را به همه سرازیر می کند. مورچه ای دعا کرد باران ببارد باران آمد. ما خدا را به خودش و چهارده معصوم قسم می دهیم قرآن به سر می گیریم خلاصه یک لطفی می کند. این لطف را نگه داریم. مثل بچه نباشیم پولی به او می دهی می رود آشغال می خرد. پدر می گوید، ای کاش نمی دادم. پدر می گوید: یک چیز به درد بخور بخر. ما هم می رویم گدایی می کنیم جیب هایمان را پر می کنیم ولی مواظب باشیم این لطف و معنویت و شست و شوی دلهایمان را نگه داریم. حفظش کنیم. در کارمان کم نگذاریم. اگر این مسئله برایمان حل بشود خیلی کارهایمان بالا می گیرد.

تاثیر زنان در اعمال شوهرشان

به بخیل ترین آدم ها کسی سلام نکند. حالا به بعضی ها می گویی خمس بده، فوری جانش در می رود. می گوید: حاج آقا حرف پول را نزن دیگر من از شما انتظار نداشتم. من پای منبر آمدم، شما بگویی صلوات بفرست، بفرستم. حاج آقا صلوات هر چه بگویی می فرستم، ولی حرف پول را نزن.

می گویند یکی از این انگلیسی ها، ایران آمده بود. دید یکی در ماذنه داد می زند. گفت: چه می گوید؟ گفتند: می گوید «اشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »[2] گفت: به منابع ما که ضرر ندارد؟ گفتند: نه، گفت: بگذار این قدر بگوید تا گلوش پاره بشود. حالا بعضی چیزها هست که درجایی بر نمی خورد. می دانید ابن ملجم چه قدر ذکر می گفت؟

می گوید: حاج آقا من هر چه بگویی یا حسین بگو، می گویم. اما به حرف های امام حسین گوش نمی دهم. آقایی می گفت: اکثر مردم نوکر زمانند، نوکر امام زمان نیستند. بیاییم از نوکر زمان برویم نوکر امام زمان بشویم. عزیزان در شما آدم بد اخلاق نباشد. آدمی که مالش را پاک نکرده، نترسد. یک سال بخور و بپاش است اما آخر سال چیزی اضافه آمد یک پنجمش را خمس بده. دیگر چه طوری برای شما راه حل بگذارند. ریش سفیدی می گفت: حاج آقا من پنجاه سال هیئت و مسجد می روم اما خمس نمی دهم. خمس، آیه قرآن دارد که واجب است. این همه روایات را چه کار می کنی. مواظب باشیم اگر خانم ها هم که صدای بنده را می شنوند، شوهرهایشان خمس نمی دهند به آن ها بگویند. مته را دیدی فولاد را بخواهد سوراخ بکند. چطور سوراخ می کند. خانم ها به جان شما بیفتند بلکه به حسابتان برسند. آقایی می گفت: حاج آقا قبل از ماه رمضان من اهل خمس نبودم اما خانمم پای منبر شما می آمد پدر من را در آورد از بس کوبید تو سرم برو خمست راحساب کن، از ترس حاج خانمم رفتم حساب سالمان را کردم. خمس دادم. خانم ها بخواهند کاری را بکنند آسمان و زمین بیاید زمین آسمان برود می کنند. زن ها کار خودشان را می کنند اگر هم شوهرشان خمس نمی دهد کاری بکنند خمس بدهند.

عاقبت بخیری زهیر بن قین

زهیر طرفدار عثمان بود. می گفت: عثمان مظلوم کشته شده است. خون بهای عثمان را طلب می کرد. هر کجا به امام حسین علیه السلام می رسید از امام فرار می کرد. یک جای قافله ناچارا مجبور شد در همان محلی که امام حسین اطراق کرده بود او هم آنجا اطراق کرد. امام حسین علیه السلام کسی را دنبال عثمان فرستاد به قول ما فرمودند: بیا کارت دارم. کسی که از امام حسین فرار می کرد و نمی خواست برود خانمش به او گفت: وای به حال تو، پسر پیامبر به دنبالت فرستاده نمی خواهی بروی. یک نهیبی زد، این مرکبش تا عرش پرواز کرد. بارک الله به این خانم، گفت: پسر پیامبر هر چه هست الان شما را خواسته است. زهیر رفت در خیمه امام حسین. درچند لحظه صد و هشتاد درجه عوض شد. با یک نگاه، ما هم همه هستیمان عوض می شود. موقوف به یک نظر امام حسین است. یک نظری که به زهیر کردند. زهیر این قدر بالا رفت که فوری برگشت. خیمه اش را کند و برد کنار خیمه امام حسین زد. به خانمش هم گفت: نمی خواهم به خاطر من به زحمت بیفتی تو را طلاق می دهم. به پسر عموهایت می سپارم. برو در قوم و قبیله ات راحت باش. بزرگ قبیله بود به فامیل و هم قبیله اش گفت: من دیگر حسینی شدم این راه بوی شهادت می دهد. دیگر مادیات درآن نیست هر که می خواهد بیاید بیاید. هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله، هر کس هم نمی خواهد در امان خدا برود. خیلی انقلاب عجیبی خانمش با یک نهیب زدن در زهیر ایجاد کرد. می خواست با خانمش خداحافظی کند خانمش گریه کرد وگفت: زهیر من می دانم جایی که می روی خیلی بلند است ولی روز قیامت من را فراموش نکن. پیش جد ابا عبدالله من را هم شفاعت کن. دست من را هم بگیر. زهیر کسی بود که این قدر معرفتش بلند بود. شب عاشورا وقتی آقا فرمود: بیعتم را برداشتم، بروید، گفت: آقا اگر هفتاد بار یا هزار بار کشته شوم اگر بهشت و جهنم نباشد از کنار شما نمی روم. این را می گویند عشق، یعنی خلوص «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ»[3] مخلص یعنی دیگر از تمام تیر رس شیطان و طمع و غرض ها بیرون رفته است. گفت: اصلا من با بهشت و جهنم کاری ندارم. چون اصحاب همه یک افق نبودند بعضی ها مثل حبیب بن مظاهر و همین زهیر خیلی بالا بودند. می گویفتند: اصلا بهشت و حورالعین من نمی خواهم. اصلا عمر دنیا جاودانه باشد من هزار بارکشته بشوم و سوخته بشوم حاضرم باز زنده بشوم و جانم را فدای شما کنم.

انواع بخل

در روایت داریم بخیل فقط کسی نیست که پول ندهد. مرحوم سید مهدی بحرالعلوم موقع مردن نگران بود. گفتند: آقا شما می گویید امام زمان شما را به سینه چسبانده است. شما آقا را مکرر دیدید، چرا نگرانید؟ فرمود: می ترسم از آبروم پیش خدا مضایقه کرده باشم، از آبرویم بخل ورزیده باشم. آقا شیخ جعفر کاشف الغطاء فرمود: من جبران می کنم، قول می دهم.

شیخ جعفر کاشف الغطاء که خیلی شخصیت بزرگواری است، در حال رفتن به مسجد بود، یک سید مستحقی می آید آب دهان به صورت آقا می اندازد. می گوید چرا حق من را نمی دهی؟ چرا به من کمک نمی کنی؟ شیخ جعفر کاشف الغطاء می گوید: آب دهان سید تبرک است. به سر و صورتش می مالد. نماز که می خواند بعداز نماز عمامه اش را می گیرد و می گوید: هرکس آبروی شیخ جعفر را می خواهد کمک کند. پول زیادی مردم به خاطر شیخ جعفر می دهند. می رود می گوید: من را حلال کن اگر حق تو را نتوانستم اداء کنم. آدم موقعیت دارد، امضا دارد، علم دارد، آبرو دارد، می تواند ضامن بشود، بشود.

روایت داریم بخیل ترین افراد کسی است که"سلام" نمیکند «مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ»[4] حتی به بچه ها و نوه ها رسیدی سلام کن. با یک عمل ریز می توانی به بالاترین افق های سیر و سلوک برسی. پیامبر خدا صلی الله ... فرمودند: نزدیکترین وسزاوارترین انسان ها به خدا و پیامبر خدا کسی است که اول سلام بکند. یعنی اگر شما از امروز به هرکسی که رسیدی سلام کنی به خدا و پیامبر و امام از همه کس نزدیک تر هستی.

روایت دیگری داریم که پیامبر فرمودند: «الْبَخِيلُ حَقّاً مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيَّ»[5] بخیل واقعی کسی است که نام من را بشنود و صلوات بر من نفرستد. گاهی به رفقاء عرض می کنم بیایید سنت های خوب را جا بندازیم.

اهمیت احیاء سنت ها، زیارات و ادعیه

زمانی ایام فاطمیه در همین قم یک روز برگذار می شد. یک مدتی هم دو روز بود. ولی الآن چهل روز است. از اعتکاف کسی خبر نداشت. در همین مسجد امام بیست نفر جمع می شدند. ولی الان می دانید چه خبر شده است. بیاییم سنت ها را احیاء بکنیم. یکی از آن زیارت هایی که واقعا حقش اداء نشده است زیارت جامعه کبیره است. مرحوم مجلسی می فرماید: بهترین زیارت از نظر سند، از نظر متن و محتوا زیارت جامعه کبیره است. کسی که غواص دریاهای روایات اهل بیت بوده است این حرف را زده است. خدا به شما اهل بیت چیزی داده که به هیچ کس در عالم نداده است. «الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ»[6] شما وسیله امتحان خلقید. هر کسی به طرف شما بیاید نجات یافت و هر کس برگشت هلاک شد. شرح های زیادی بر این جامعه کبیره است. مرحوم شبر شرح دارد. آقا شیخ جواد کربلایی در پنج جلد "الانوار الساطع" را نوشته است. انشاالله مشاهد مشرفه می روید این زیارت را فراموش نکنید. شیخ صدوق، شیخ طوسی، اعاظم علماء نقل کردند مرحوم مجلسی می گوید: که من مدتی در نجف بودم، ریاضتی می کشیدم. درهایی به رویم باز شد، چیزهای عجیبی دیدم. که فهم عقول همه را درک نمی کند. نمی توانم بگویم. یکی از آن ها این است می گوید: دیدم در سامراء محضر دو امام امام هادی و امام عسگری رفتم، رو به ضریح ایستادم زیارت جامعه بخوانم. دیدم آقا امام زمان(عج) تشریف آوردند. آقا کنار ضریح رو به در ایستادند من این زیارت را رو به آقا خواندم. حفظ بودم. بعد می گوید: وقتی این زیارت را خواندم حضرت گفت: زیارت خوبی است. گفتم: آقا این زیارت از جدتان امام هادی است. فرمودند: آری، این را هم تایید کردند. امام هادی سخنران اهل بهشت است.

ذکرمصیبت

عرض توسل کوتاهی داشته باشیم. معمولا اگر عده ای عزیزی را از دست می دهند سر قبر می روند دیگران می آیند عرض تسلیت می گویند. فاتحه می دهند. اما چه گذشت بر دل بچه های امیرالمومنین که هم باید بدن پدر را وهم مادر را نیمه شب دفن بکنند. و قبر پدر و مادر هم باید مخفی باشد.

تا صد سال قبر امیرالمومنین باید مخفی باشد. چون خوارج گفتند: هر کجا باشد ما بدن حضرت را در می آوریم و می سوزانیم و از بین می بریم. زمان امام صادق علیه السلام جای قبر معلوم شد.

گمانم مرتضی شد کشته آن روز که بشنید از تو آن فریاد جانسوز

مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده است: وقتی روزهای آخر عمر پیامبر بود، پیامبرخدا صلی الله ... امیرالمومنین را صدا زدند و در خلوت فرمودند: علی جان بعد از من کینه ها ظاهر می شود. حق شما ضایع می شود. عرض کرد: صبر می کنم. فرمودند: شما را دست به ریسمان می بندند. عرض کرد: صبر می کنم. فرمودند: خانه نشین می کنند. عرض کرد: صبر می کنم. هر چه مصائب آینده را فرمودند امیرالمومنین گفت: صبر می کنم. اما نوشته یک جا صبر و توان آقا بریده شد. خیلی سخت بود. خیلی برای حضرت امیر سخت بود. علی جان همسرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را اذیت و آزار می کنند. کتکش می زنند. این جا امیرالمومنین با صورت روی زمین افتاد. کدام غیرتمند می تواند جلو چشمش به بازو زهرایش اذیت و آزار برسانند. وقتی مولی را می خواستند به مسجد ببرند خانم آمد دست به کمر بند امیرالمومنین انداخت و گفت: نمی گذارم. دیدند زورشان نمی رسد اینجا بود که آن نانجیب به قنفذ گفت: قنفذ برو دست زهرا را او جدا کن. جنایت کار کاری کرد نقشه قتل زهرا را کشید. امام صادق علیه السلام می داند مادرش به چه وضعی از دنیا رفته است. فرمود: علت وفات و شهادت مادرمان فاطمه بر اثر همان تازیانه هایی بود که قنفذ به امر دومی براو زد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ».

حجه الاسلام و المسلمین فرحزاد