كلمات كليدي : توازن، موسيقي كلام، موسيقي شعر، واژآهنگ، آهنگ تركيب، متن آهنگ، تكرار حرف ها، آهنگ حروف، آهنگ صدا، آهنگ تركيب، ادبيات فارسي
نویسنده : الهه سادات برقعي
مجموعه عواملی را که شعر را از زبان روزمره، به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن امتیاز میبخشد و در حقیقت از رهگذر نظام موسقایی سبب رستاخیز کلمهها و تشخص واژهها در زبان میشوند، میتوان گروه موسیقایی نامید.
موسیقی شعر، دامنهی پهناوری دارد، گویا نخستین عاملی که مایهی رستاخیز کلمهها در زبان شد و انسان ابتدایی را به شگفتی واداشته است، همین کاربرد در نظام واژهها بوده است.[1]
آثار ممتاز ادبی که جزء «نمط عالی» شمرده میشوند در حد کمال و به صورت کامل از انواع موسیقیهای موجود در زبان و بیان بهره میگیرد. بر همینمبنا، گونههای موسیقی را میتوان در یک تقسیمبندی کلی و فراگیر چنین یاد کرد:
1. واژآهنگ
2. آهنگ ترکیب
3. متنآهنگ[2]
واژآهنگ (موسیقی کلمات، واجآرایی)
در آثار ادبی ممتاز، کلمات عموما از آهنگ خوشی برخوردارند چنانکه گوش را مینوازند و دل را میگدازند و نیز رابطهی معنایی ویژهای با آهنگ خویش دارند.[3] هر اثر والای هنری، کلمات خاصی را بهکار میگیرد و یا کلمات را در موقعیت خاصی بهکار میبندد. گاه کلمات بهگونهای هستند که از تکرار حرفها و صدای حرفها، آهنگهای دیگری در کلام پیدا میشود که متن را بسیار گیرا و دلربا میسازد.
رایجترین نوع کاربرد واژآهنگ یا آهنگ کلمات، دو گونه است:[4]
الف) آهنگ حروف: یعنی بهدنبال هم آمدن چند حرف هممخرج یا نزدیک به هم تا صدای خاصی از آن تولید شود. مثلا حرف (خ) در این بیت از حافظ:
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا زخال تو خاکم شود عبیرآمیز[5]
همچنین تکرار حرف (ش) در این بیت از سعدی:
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
و حرف (خ و چ) در این بیت از فردوسی:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست[6]
ب) آهنگ صداها (تکرار مصوتها): یعنی بهدنبال همآمدن چند صدای مشترک که از وصل کردن آنها موسیقی دلنشینی ایجاد میشود. شاهدی از رودکی:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
در این بیت مصوتهای (و) و (ا) تکرار شده و به شعر موسیقی دلنشینی بخشیده است.
هرگاه دو صورت صدا) مصوت) و حروف (صامت)، درهم میآمیزند چنین موسیقی را ایجاد میکند:[7]
منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم
غم چون تو نازنینی به هزار ناز دارم
در این شعر تکرار (ز) از همه برجستهتر است و بعد تکرار (م) و (ن) و تکرار مصوت (ا) نیز موسیقی شعر را دلنشینتر ساخته است.[8]
آهنگ ترکیب
به جز واژه، که در نفس و ذات خویش باید از بار موسیقایی لازم برخوردار باشد، ترکیباتی همکه در اثر ادبی بهوجود میآید باید دارای بار موسیقایی و آهنگآرایی، باشند؛ خوشآهنگی تمام ترکیب، فوقالعاده در والایی شعر مؤثر است. ترکیبهای زبانی ما نوعا دو گونه است:
الف) ترکیبهای ساختاری: واژگانی هستند که چسبیده به هم، با هم و کنار هم به جای یک واژه قرار میگیرند. مانند: هوا-پیما، ایران-نورد، یخ-شکن، زیبا-رو، جهان-گشا. اینگونه ترکیبات اگر خوشایند و زود فهم نباشند از آغاز زایش یا بهوجود آمدن، مرده به حساب میآیند و کارایی چندانی ندارند؛ نظیر بسیاری از واژههای فرهنگستان؛ اینگونه ترکیبات بسیار مهمند و بیشترین نقش و تأثیر را در فروافتادگی و یا برکشیدگی اثر ادبی دارند. نویسندگان و شاعران بزرگ زبان فارسی، بهویژه "فردوسی" و "حافظ" بزرگترین و مهمترین کارگاه تولید اینگونه ترکیبات خوشآهنگ و سرشار زبان فارسی هستند.
ب) ترکیبهای معنایی: مجموعهی واژگانی هستند که برای ساختن و القای یک عبارت معنایی بهکار میروند. بیشتر تعبیرات کنایی، تشبیهی، تعریفی، ایهامی، و تمثیلی از اینگونهاند. مثل: دل به دریا زدن، صبر به صحرا افکندن، کشتی بر آب افکندن، آه به آسمان رساندن، دست به سیاه و سفید نزدن؛ این ترکیبات، هستهی اصلی یک نوشتهی ادبی را میسازند.
منظور از این ترکیبات، معانی و مضامین آنها نیست؛ که البته آنها در جای خود بسیار مهمند، بلکه منظور از این ترکیبات شیوهی ادا و آهنگ ویژهی آنها در هنگام خواندن است.[9] اگر این ترکیبها هزاران معنی در درون داشته باشند اما خوش ادا نباشند، مرده به حساب میآیند.
شاهدی از بیهقی: «و استادم بونصر چون سخن راندی، "منجنیق بود که در آبگینهی الوان انداختی" و یا: اکنون "لختی قلم را بر روی بگریانم" که تاریخ چون رود بی بونصر.» نمونهای دیگر از ترکیب معنایی در شاهنامه فردوسی:
خبر شد به نزدیک افراسیاب
«که افکند سهراب کشتی بر آب»
«همی از دهن بوی شیر آیدش»
همی رای شمشیر و تیر آیدش؟
«تو گفتی همه تخت سهراب بود»
بسان یکی سرو شاداب بود[10]
متنآهنگ (آهنگ متن)
گاهی اوقات متن ادبی چنان اوج میگیرد که کلمات خاص خود بازتاب واقعیت خارج میگردند؛ یعنی مستقیما به واقعیت اشارهای نمیشود، اما نوع کلماتی که انتخاب شده کاملا متناسب با فضای بیرونی است. وقتی صحنهی داستان، جنگ و گریز قهرمانی و زور است، کلمات سنگین و زمختاند؛ و هنگامیکه صحنه، عاشقانه و عاطفی و رمانتیک است، آهنگ کلمات نرم و گرم و لطیفند. این ترفند ادبی را فقط استادان بزرگ شناختهاند، و از آن سود بردهاند. قرآن کریم از این جهت بیهمتاست. مثلا در توصیف سواران تازنده در صبحگاه و صدای پای اسبها، گرد و غبار فراگیر و فضاگیر پا و پی آنها؛ به آهنگ این آیات توجه کنید: «والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاثرن به نقعا، فوسطن به جمعا[11]»[12] یا در این قصیدهی (سکوت شب) از ملکالاشعرای بهار:
آشفت روز بر من از این رنج جانگزای
بخشای بر من ای شب آرام دیرپای
ای لیل مظلم از در فرغانه وا مگرد
وی صبح کاذب از پس البرز بر میای
در این ابیات، حالت ندبهی شاعر را که از اعماق زمین فریاد برآورده است و صدای خود را میکشد تا به گوش آسمان برسد؛ آهنگ متن را در کشش قافیه و مصوتهای آن میتوانیم ببینیم.
علاوهبر این آهنگها، انواع کاربردهای موسیقایی دیگر نیز وجود دارد که از جمله آنها میتوان به وزن (موسیقی بیرونی)، قافیه (موسیقی درونی) و انواع تناسبها و نیز توازنهای لفظی و معنوی (موسیقی درونی و بیرونی) ابیات اشاره کرد.
وقتی تمام این آهنگها در یک متن ادبی کنار هم قرار داده میشوند؛ مجموعهی آهنگینی را میآفرینند که گاه هوش از سر، و قرار از دل میربایند. هر چقدر که کارکرد موسیقی در متن ادبی بیشتر شود، متن به حقیقت هنری خویش نزدیکتر میگردد. گاهی مسأله موسیقی چنان بر متن ادبی مسلط میشود که قالب و پیام را نیز فدای جلوهگریهای خویش میسازد. برترین نوع شعر آن است که فقط جلوهگاه ویژه موسیقی باشد؛ دو نمونهی مختلف شعری از حافظ:
من که شبها، ره تقوای زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
***
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسهربایان بر و دوشش باد[13]