نویسنده: محمد صمدپور شربیانی
چکیده
در برخی از آیات قرآن کریم هدایت و گمراهی انسانها به خداوند نسبت داده شده است. این امر از دیرباز موجب طرح این مسئله گشته است که اگر خداوند انسانها را هدایت یا گمراه میسازد پس کافران و گمراهان در اعمالشان مجبور و معذورند و آنان را در این گمراهی و کفر ملامتی نیست. از طرف دیگر با توجه به اینکه برخی از هدایت برخوردار میشوند و برخی دیگر محروم مانده و در تاریکی گمراهی سرگردان میمانند، عدالت خداوند مورد خدشه واقع میشود. این مسئله همواره در بین مسلمانان مخصوصاً دانشمندان مورد بحث بوده و پاسخهای خوبی بهویژه از سوی متفکران شیعه ارائه شده است. در این نوشتار به پاسخهای ارائه شده در این خصوص میپردازیم.
طرح مسئله
این نوشتار در واقع ناظر به مقالهی «آیات بیعدالتی و فساد الهی در قرآن» میباشد که در این مقاله آیاتی از قرآن کنار هم چیده شده است تا به خواننده چنین القاء کند که افعال خداوند از قانون عدالت پیروی نمیکند و به انسآنها ظلم روا میدارد. نویسنده از قبل بهدنبال چنین هدفی است و برای رسیدن به این منظور به آیاتی از قرآن متوسل میشود که تبیینهای روشن و فراوانی- نه درباره هر یک از آیات - بلکه پیرامون هر کلمه آن آیات، از طرف اهل فنّ ارائه شده است و خواننده عزیز با مراجعه به تفاسیر آیات مزبور به معنای واقعی آنها خواهد رسید.
اما نکات اصلی یا به تعبیر دیگر، هدف اصلی نگارندهی مقالهی مزبور را میتوان در امور زیر خلاصه کرد:
1. القاء اینکه خداوند نسبت به بندگان عادل نیست؛ پس قطعاً مهربان هم نخواهد بود.
2. القاء اینکه خداوند انسانها را گمراه میکند؛ و در نتیجه عامل فساد و گمراهی، خود اوست و انسان گناهکار و گمراه، بیتقصیر است.
برای بررسی این اشکالات و پاسخ آنها منابع و مآخذ فراوانی وجود دارد که اگر از کتب اهل سنت در این زمینه صرفنظر کنیم و تنها به کتب شیعه مراجعه نماییم این کار به صرف زمان زیادی نیازمند است. صدها جلد از کتابهای تفسیری و هزاران جلد کتب کلامی به این موارد پرداختهاند. شاید یکی از اموری که به نویسندهی مقالهی مزبور کمک میکند تا به مقصودش (گمراه نمودن مخاطبانش) نایل شود کماطلاعی و یا بیاطلاعی خوانندهی مقاله از این منابع گسترده و عظیم کلامی و فلسفی شیعه است.
اختیار در اعمال انسان
در این نوشتار به یک بخش از مقاله فوق یعنی نسبت گمراه کردن بدکاران به خداوند میپردازیم. یکی از مسائل مهم کلامی این است که کارهای انسان چگونه تحقق پیدا میکند؟ آیا با اختیار خویش است یا اینکه تنها مستند به ارادهی الهی است؟ این مسئله تحت عنوان جبر و اختیار بهطور مفصل در کتابهای کلامی بحث شده است و در اینجا مجالی برای طرح این مسئله نیست. تنها لازم است موضع مکتب شیعه را بیان کنیم. شیعه معتقد است که انسان دارای اختیار است و کارهایش را با ارادهی خویش انجام میدهد. بنابراین مسئول اعمال و کردار خویش خواهد بود. اما مؤلفهی دیگر در موضع تفکر شیعه این است که همهی امور زندگی در اختیار انسان نیست؛ نه به این معنی که جبر حاکم است؛ بلکه یعنی نه جبر است و نه تفویض (اختیار تام انسان)؛ و امری است بین این دو. برخی از اندیشمندان میگویند اگر بتوان انسان را در کاری ملامت و سرزنش کرد آن کار از انسان است و گرنه کار انسان نیست؛ بلکه جبر است و مستند به خداوند. علامه طباطبائی این گفته را اینچنین مستند کرده است: مردی از جعفر بن محمد امام صادق(ع) از قضا و قدر پرسید، فرمود:
«هر عملی که از کسی سر بزند و تو بتوانی او را بهخاطر آن عمل ملامت کنی، آن عمل از خود آن کس است، و آنچه نتوانی سرزنش کنی، آن از خداوند است، خداوند بندهاش را ملامت میکند که چرا نافرمانی کردی؟ و مرتکب فسق شدی؟ چرا شراب خوردی؟ و چرا زنا کردی؟ اینگونه افعال مستند به خود بنده است، و آن کارهائی که خداوند از بنده بازخواست نمیکند مثلاً نمیگوید: چرا مریض شدی؟ و چرا کوتاه قد شدهای؟ و چرا سفید پوست شدهای؟ و یا چرا سیاه پوستی؟ از خداوند است، برای اینکه مریضی و کوتاهی و سفیدی و سیاهی کار خداست.»[1]
اثبات مختار بودن انسان و نظر شیعه در این باره مجالی دیگر میطلبد، اما بهطور اشارهوار قابل ذکر است که حتی با نگاهی سطحی، مختار بودن انسان دریافت میشود. آیاتی که در زمینهی ابتلا و آزمایش انسان وارد شده است مانند: آیات وعد و وعید و بشارت و انذار، آیات دستور و سفارش به پیروی از انبیاء(ص)، آیات نهی از پیروی از شیطان و گمراهان، و آیات دستور به انجام اعمال نیک و نهی از انجام اعمال زشت؛ [این آیات] همه و همه وقتی معنی و مفهوم پیدا میکنند که انسان دارای اختیار باشد.[2] علاوه بر نگاه قرآنی، از دیدگاه عقلی و بشری و زمینی نیز انسان موجودی مختار است؛ چرا که در نگاه آنان نیکوکاران تحسین شده و پاداش داده میشوند و بدکاران، محاکمه و به تحمل مجازات محکوم میشوند.
دو شیوه زندگی انسان
هر انسانی با توجه به اراده و اختیار خویش مسیری را در زندگیاش برمیگزیند. برخی مسیر باورمندی به خدا و وجود جهانی پس از مرگ و زندگیای ابدی را انتخاب میکنند. این دسته از انسانها با الهام از وحی که توسط پیامبران و از طرف خداوند به دست بشر رسیده است به شیوهای خاص زندگی میکنند تا رضای معبودشان را کسب کرده و زندگیای آرام و فرحبخش و پر از لذت و سرور را در جهان ابدی و جاودانی برای خود تدارک بینند. مسلماً برخی از اعمال و رفتار و گفتار به ایجاد چنین زندگیای ضرر میزند. لذا هر کس که بهدنبال زندگی سعادتمندی باشد باید آموزههای آسمانی را ملاک و الگوی کار خویش در این دنیا قرار دهد و اینکه چه اعمالی این زندگی سعادتمند را فراهم میکند و چه چیزی آن را از بین میبرد باید تنها از طریق وحی بهدست آید، چرا که اوصاف و ویژگیهای جهان ابدی توسط خداوند ایجاد شده است و خود انسان نیز کاردست اوست پس تنها اوست که میداند چه چیزی برای آن جهان لازم است و چه چیزی زیانآور.
اما برخی دیگر همهی همّ و غمشان عیش و نوش و خوشگذرانی در این دنیاست. آنها مسیر بیخدایی را انتخاب کرده و بهدنبال ایجاد بهشتی در این دنیا هستند و توهم میکنند که زندگی فقط و فقط همین عمر کوتاه مادی است در حالی که با اعتقاد باطل، حقیقت به عدم تبدیل نمیشود.
در قرآن این دو شیوهی زندگی بارها به تصویر کشیده شده است. خداوند گروه اول را اهل حق و هدایت یافته و گروه دوم را گمراه و سرگردان از حق و حقیقت معرفی میکند. به گروه اول زندگی پر از بهجت و سرور و آسایش و خوشی نوید میدهد و گروه دوم را از زندگیای پر از درد و عذاب و گرفتاری میترساند.
شیوه زندگی، سرنوشتی الهی یا انتخاب آدمی؟
حال، سوال این است که آیا انتخاب یکی از این دو شیوه زندگی بهدست خود انسان است یا اینکه خداوند چنین سرنوشتی را رقم میزند؟ آیا مومنان را خداوند به مسیر حق هدایت میکند؟ و آیا خداوند است که کافران و بدکاران را از مسیر حق دور کرده و آنها را گمراهشان میسازد؟ این مسئله از زمان پیامبر اسلام(ص) و در طول زندگی امامان معصوم(ع) مطرح بوده و در طول تاریخ از سوی دانشمندان اسلام بهویژه متفکران شیعه مورد بررسی قرار گرفته است.
موضع قرآن
در آیاتی از قرآن هدایت و ضلالت به خداوند نسبت داده شده است و از این آیات این نکته بهدست میآید که مومنان را خداوند هدایت میکند و این خداوند است که کافران را گمراه میسازد.[3] پس میتوان گفت هدایت و گمراهی بهدست خداست، اما نه بهصورت گزاف و بدون حساب و کتاب؛[4] بلکه معلل به اعمال و خواست و انتخاب بشر است. خداوند همان سرنوشت را برای انسان رقم میزند که انسان آن را برمیگزیند و انتخاب میکند. به عنوان مثال خداوند در این آیه میفرماید:
«وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ»[5]
و خداوند تنها بدکاران را گمراه میسازد.
انواع هدایت
دانشمندان علوم تفسیر و الهیات و کلام، بیان میدارند که هدایت انسانها توسط خداوند به دو گونه است: هدایت تکوینی و هدایت تشریعی.[6]
هدایت تشریعی
به این هدایت، ارائهی طریق هم میگویند. ما میتوانیم با مثالی ساده این نوع از هدایت را بهتر بفهمیم. دوستتان شما را به منزل خویش دعوت میکند در حالی که شما تا به حال به منزل او نرفتهاید و آنجا را نمیشناسید. پس شما برای رسیدن به آنجا و اجابت دعوت او به آدرس و شناخت منزل او نیاز دارید و بر دوستتان لازم است که راه را به شما نشان دهد و شما را به منزلش هدایت و راهنمایی کند. خداوند هم ما را به منزل خویش دعوت کرده است پس لازم است که ما را به سوی خودش راهنمایی و هدایت کند و راه رسیدن به خودش را به ما نشان دهد. خداوند کریم با فرستادن پیامبران و نزول وحی این مهم را انجام داده است. به وضوح روشن است که خداوند چنین هدایتی را برای همهی انسانها انجام داده است نه تنها مومنان و دینداران؛ بلکه کافران هم در این نوع از هدایت با مومنان سهیم هستند. پس با این حساب خداوند کافران و بدکاران را هم هدایت کرده است.[7]
هدایت تکوینی
به این نوع هدایت، ایصال به مطلوب یعنی رساندن به مقصد هم میگویند. مثال سادهی این نوع از هدایت آن است که آن دوست مورد نظر شما تنها به دادن آدرس و نشان دادن راه اکتفا نمیکند؛ بلکه شما را سوار اتومبیل خود کرده و به منزل خودش میرساند. خداوند با مومنان و دینداران چنین کاری میکند؛ یعنی آنها را به سوی خود میکشاند، عطش معنویت و عبودیت را در وجودشان لبریز میکند تا با قدرت بیشتر به سویش حرکت کنند و به آنها توفیق اعمال نیک و اطاعت خویش را عنایت میکند.[8]
دو سوال در مورد هدایت تکوینی
1. حال که خداوند با مومنان چنین میکند چه ارزشی دارد؟ آیا این جبر نیست؟ و آیا همه کار را خداوند انجام نداده است؟
2. چرا خداوند با کافران چنین نمیکند؟ چرا خداوند همهی انسانها را اینگونه بهسویش جذب نمیکند؟
هر دو سوال با یک بیان حل میشود. نکته اینجاست که کار خداوند تحت سنتی انجام میپذیرد. به زبان ساده دارای فرمولی است. خداوند ابتدا راه را نشان میدهد. در این مرحله انسانها باید تصمیم خود را گرفته و تکلیف خود را روشن کنند. اگر دعوت خدا را بپذیرند خداوند آنها را در رسیدن به سعادت و هدایت یاری میکند و در غیر این صورت آنها را به حال خویش رها میسازد که نتیجهای جز گمراهی ندارد. با توجه به مثال ساده پیشگفته، اگر شما دعوت دوستتان را اجابت کنید در این صورت است که میتواند شما را همراه با خود به منزلش ببرد، اما اگر شما جواب منفی بدهید و دعوتنامهی او را پاره کنید در این صورت نباید از او انتظار هدایت به روش دوم را داشته باشید.
انواع ضلالت و گمراهی
ابتدا لازم است معانیای که برای گمراهی ذکر شده نام ببریم:
الف) گمراهی به معنی دور ساختن از حق:[9] در این معنا، فردی کاری انجام میدهد که باعث دور شدن شخص از حق و حقیقت میشود. به عنوان مثال فرد آدرس غلطی به شخص میدهد یا راه رسیدن به حقیقت و خیر را از او دریغ میدارد یا امکانات و اسباب و وسایل رسیدن به حقیقت را در اختیار او قرار نمیدهد؛ در این صورت هرچند شخص قصد و نیت رسیدن به حق را داشته باشد و بر انجام این قصد برآید به مقصد حقیقت نخواهد رسید، اما عامل این نرسیدن خود او نخواهد بود؛ بلکه غیر او باعث چنین چیزی شده است. این معنا از گمراهسازی قابل اطلاق به خداوند نیست؛ چرا که او با فرستادن پیامبران و نزول وحی همه را به حق دعوت نموده است.
ب) گمراهی به معنای عقوبت: گمراهی مجازاتی برای برخی اعمال است. انسان کارهایی را انجام میدهد و در نتیجه گرفتار گمراهی و ضلالت میشود. در واقع، کارهای ناپسند او موجب گمراهی و دور شدنش از مسیر حق میگردد. این نوع گمراهی قابل انتساب به خداوند میباشد؛ چرا که در این معنا علت اصلی گمراهی، خود انسان است.[10]
اضلال در قرآن
حال نوبت آن است که گمراهسازی و اضلالی که در قرآن به خداوند نسبت داده شده است را بررسی نماییم:
گمراه کردن ابتدائی
این نوع گمراهی در واقع به همان معنای اول میباشد و به معنای آن است که خداوند ابتدائاً انسان را گمراه سازد و او را از مسیر حق دور سازد. این نوع گمراه ساختن از طرف خداوند، محال است و خداوند هیچ کس را به این نحو گمراه نمیسازد؛ چرا که در این صورت دعوت انسانها از طرف خداوند به ایمان و حق، و فرستادن پیامبران و نزول وحی، لغو و بیهوده خواهد بود. خداوند نه تنها حکیم است و کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد؛ بلکه رحیم است و عادل و کسی را ابتدائاً گمراه نمیسازد؛[11] چرا که اگر او گمراهگر باشد تکلیف و نهی از گمراهی بیمعنی میشود.[12]
انواع اضلال ابتدائی
گمراه ساختن ابتدائی به دو نحو امکانپذیر است:
1. تشریعی: مانند وضع قانون بد، سخن باطل و بیان نکردن حقیقت. اینگونه اضلال ابتدائی قابل اسناد به خداوند سبحان نیست؛ زیرا از او که حق محض است کار ناصواب و باطل نشأت نمیگیرد.
2. تکوینی: یعنی ندادن توفیق هدایت و رها کردن آدمی به حال خود و فراهم نکردن وسائل خیر. اینگونه اضلال نیز ابتداءً به خداوند سبحان استناد ندارد؛ زیرا هم با هدایت عمومی تکوینی او که در آیهی شریفهی «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»[13] مطرح است، منافات دارد و هم با هدایت تشریعی وی ناسازگار است؛ زیرا وضع قانون برای هدایت انسانها با اضلال ابتدایی تکوینی آنها سازگار نیست.[14]
گمراه کردن ثانوی
این نوع گمراهی به همان معنای دوم یعنی عقوبت و مجازات[15] بوده، به این نحو است که طبق سنت خداوند پس از هدایت تشریعی و نشان دادن راه توسط خداوند به انسان، اگر او دعوت خداوند را رد کند و دست به نافرمانی او بزند خداوند او را هدایت تکوینی نمیکند و نتیجهی این عدم هدایت، گمراهی است. طبیعی است که اگر انسان نور را رها کند اسیر و گرفتار تاریکی و ظلمت خواهد بود. آری خداوند او را گمراه کرده است، چرا که خداوند او را هدایت تکوینی ننموده است اما مسئول این گمراهی، خود انسان است چرا که عملاً هدایت را پس زده و گمراهی را انتخاب کرده است و نتیجهی نپذیرفتن هدایت، گمراهی است. خداوند صریحاً میفرماید که تنها فاسقان و بدکاران را گمراه میکند[16]: «وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ»[17] البته این گمراهی به خداوند هم منسوب میشود از این جهت که خداوند او را هدایت نکرده و در گمراهی رها ساخته است، اما این نسبت به خداوند مسئولیت این گمراهی را از دوش انسان گمراه بر نمیدارد.[18] در واقع خداوند افرادی را که خواهان و دوستدار گمراهیاند بدان مبتلا میکند.[19]
یک سوال در مورد گمراهی
آیا بهتر نبود که خداوند همهی انسانها را بهصورت تکوینی هدایت میکرد تا از رسیدن به او بهرمند گردند؟
پاسخ این است که انجام نگرفتن این کار نه به علت عدم قدرت خداوند است؛ بلکه به این دلیل است که رسیدن به او زمانی ارزشمند و دارای بهره و لذت است که با انتخاب و اختیار انسان باشد. در غیر این صورت و با جبر و زور ارزشی نخواهد داشت.
نتیجهگیری
از مباحث مطرح شده چنین دستگیرمان میشود که خداوند دو نوع هدایت دارد: هدایت ابتدائی و تشریعی که در طی آن، راه رسیدن به سعادت را با فرستادن پیامبران و نزول وحی به همه نشان داده است. پس از این مرحله، خداوند کسانی را که به دعوت او پاسخ مثبت دهند و قدم در راه ارائه شده بگذارند بهصورت تکوینی هدایت میکند. اما کسانی را که دعوت او را رد کرده و از طی راه ارائه شده سر باز زنند به حال خود رها ساخته و در نتیجه دچار گمراهی میشوند. بنابراین گمراه کردن ابتدائی قابل اطلاق به خداوند نیست و آنچه در قرآن به خداوند اطلاق شده گمراهی به معنای عقوبت است و این گمراهی پس از آن است که کافران و بدکاران راه الهی را ترک کرده و به مخالفت با راهنمائیهای خداوند میپردازند و در این کار لجاجت و عناد به خرج میدهند و این گمراهی با تصمیم و اختیار کافران انجام میشود و مسئولیت آن به عهدهی خود آنها میباشد.
فهرست منابع
- قرآن کریم.
- 1) اسدآبادی، قاضی ابوالحسن عبدالجبار؛ المغنی، مصر، بینا، بیتا.
- 2) جوادی آملی؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1381ش.
- 3) الشریف الرضی؛ حقایق التاویل فی متشابه التنزیل، شرح : محمد رضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر للطباعة والنشر والتوزیع، 1413ق.
- 4) شریف مرتضی علم الهدی، علی بن الحسین الموسوی البغدادی؛ الذخیرة فی علم الکلام، موسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
- 5) شیخ طوسی؛ التبیان، تحقیق وتصحیح: أحمد حبیب قصیر العاملی، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ اول، 1409.
- 6) طباطبائی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة.
- 7) الطبرسی، أبو علی الفضل بن الحسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القران، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1415ق.
- 8) علامه حلی؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: حسنزاده آملی، قم، موسسه نشر اسلامی، بیتا.
- 9) مصباح یزدی، محمدتقی؛ معارف قرآن: انسان شناسی (مشکات1،2،3-1/1)، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1388، چاپ دوم.
- 10)مکارم شیرازی، ناصر؛ با همکاری جمعی از نویسندگان؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، 1386، چاپ 52.