نویسنده: حسن مجتبیزاده
چکیده
آنچه در پی میآید بخش دوم از پاسخ به مقالهای است با عنوان «بقاء مذهب در چیست؟» که در سایتی ضد دین منتشر شده است. نویسنده مقاله بر آن است تا علل بقاء مذهب را در اموری چون تکیه دین بر احساسات و تلاش عالمان دین و غیره جستجو کند. در این نوشتار نادرستی ادله نویسنده بیان شده و ثابت می شود که اسلام دین جامعی است که متناسب با ویژگیهای انسان طراحی شده و عامل اصلی بقاء مذهب را در اینجا باید جستجو نمود.
مقدمه
در بخش اول تحت عنوان«اسلام دینی عالمانه و ماندگار» ادعای نویسنده مبنی بر اینکه دین امری است برخاسته از نادانی و جهل بشر بیان و بیپایه بودن آن در مورد دین اسلام روشن گردید و بیان شد که علت حقیقی ماندگاری دین حقیقی را باید در هماهنگی کامل آن با فطرت و توانایی پاسخگویی به نیازهای بشری در اعصار مختلف و اتصال به چشمه جوشان الهی دانست. در این بخش به نقد ادله نویسنده پرداخته میشود.
نویسنده مقاله مذکور عوامل بقاء مذهب را چنین میشمرد:
1. فاصله داشتن مذهب از پایههای اقتصادی جامعه و هستی اجتماعی و نداشتن پیوند مستقیم با آنها که باعث میشود دیرتر تحت تاثیر تغییرات پایهای قرار گیرد.
2. بهرهگیری مذهب از سلاح عاطفه و احساسات خام بشری.
3. پاسخگویی مذهب به سوالاتی که همیشه برای بشر مهم بوده است به گونهای که قابلیت ارضای عواطف بشری را دارد. سوالاتی از قبیل من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ هدف از زندگی چیست؟
4. جزماندیشیهایی که به صورت مقدس و خدشهناپذیر به نسلهای بعدی تلقین و تحمیل میشود.
5. انطباق و سازگار نمودن مذهب توسط گردانندگان آن با شرایط و نظامهای جدید.
6. آمیختگی عوامل پیشگفته با عادت و سنت.
نقد ادلهی نویسنده
نقد دلیل اول
وی میگوید: «مذهب به عنوان یک فرایند اجتماعی از پایههای اقتصادی جامعه فاصله دارد و مانند سیاست و حقوق در پیوند مستقیم با آنها نیست. بدین ترتیب دیرتر و سختتر تحت تاثیر تغییرات پایهای قرار میگیرد.»
شکل منطقی استدلال نویسنده اینگونه است:
مقدمه 1) مذهب در ارتباط مستقیم با پایههای اقتصادی جامعه نیست.
مقدمه 2) آنچه در ارتباط مستقیم با این پایهها نباشد، دیرتر مورد تغییر قرار میگیرد.
نتیجه) پس مذهب دیرتر مورد تغییر قرار میگیرد.
این استدلال هم از ناحیه صغری (مقدمه 1) و هم کبری (مقدمه 2) دچار ضعف و اشکال است. اما از ناحیه صغری باید دانست که این سخن بر خلاف واقعیت دین مبین اسلام است. اسلام دین جامعی است که برای همه حوزههای زندگی بشری اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، هنری و غیره برنامه سازنده ارائه نموده است و حوزهای در زندگی انسانی نیست که از آموزهها و راهنماییهای دینی، تهی باشد. با رجوع به آموزههای دین اسلام که در قرآن و احادیث اولیاء دین و همچنین کتب عالمان دین در حوزههای اعتقادی، اخلاقی و نیز رسالههای عملیه بیان شده است این مطلب به خوبی روشن میشود.[1] مسائلی مانند اقسام معاملات، معاملات باطل و صحیح، شرایط فروشنده، شرایط خدیدار، شرایط جنس و عوض، موارد فسخ، صلح، اجاره، جعاله، رهن و بسیاری دیگر.
اما کبرای استدلال نویسنده هم دچار اشکال است. آیا هر چیزی که در ارتباط مستقیم با اقتصاد است مانند آنچه نویسنده درباره حقوق و سیاست مدعی است، در طول زمانها دچار تغییر میشود؟ آیا اساسا خود دانش اقتصاد امری است که هیچ اصل ثابتی ندارد و دائما در حال تغییر و تحول است؟
اگر در حوزه حقوق و سیاست و اقتصاد و سایر علوم انسانی نظری بیندازیم به بسیاری از اصول ثابت در این حوزهها دست مییابیم که با گذشت زمان دچار تغییر نشده و همچنان از اصول این علوم میباشند و اساسا تغییر ناپذیر هستند. به عنوان مثال در علم اقتصاد مسائلی همچون: رعایت حقوق طرفین در معامله و حق مالکیت، مطرح است که مورد پذیرش همه عقلای جهان بوده و در طول تاریخ تغییری نکرده است. سرّ این ثبات را باید در خود انسان جستجو نمود؛ زیرا انسان موجودی است دارای دو بُعد ثابت و متغیر. برخی از خواسته ها و ارزش های انسان ریشه در فطرت و سرشت ثابت انسان دارد که تا انسان، انسان است این امور نیز ثابت میباشد. آیا مثلا «خیانت در معامله» که نزد همگان ناپسند است قبلا زشت و خلاف انسانیت و اصول دانش اقتصاد بوده و اکنون درست و پسندیده محسوب میشود ؟[2]
بنابراین دو مقدمه استدلال نویسنده دچار اشکالاتی است که به فراخور این مقاله به گوشهای از آن اشاره شد.
نقد دلیل دوم
او میگوید: «عامل دوم بقاء مذهب، بهرهگیری مذهب از سلاح عاطفه و احساسات خام بشری است.»
دو نکته قابل توجه است:
1- عنصر عاطفه و احساسات در اسلام به حال خود واگذار نشده است، بلکه تحت سیطره و مدیریت عقل کنترل میشود. عواطف و احساسات همراه و همدوش عقل هستند. مفاهیم بلند دعا و نیایش به درگاه الهی و شیدایی و سوز و گداز در اسلام، سیرابکننده عقل و فکر بشری میباشد.
محبت و عطوفتی که قرآن دستور مىدهد این نیست که هر کسى را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم. این محبت نیست بلکه نفاق و دورویى است. محبت آن است که با حقیقت توأم باشد. محبت منطقى و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشری در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص. بسا خیر رساندنها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنى کردن با اجتماع است.[3]
2- درست است که در اسلام عنصر عاطفه و احساسات بکار رفته است اما اصل و مبنای دین اسلام بر پایه آن پیریزی نشده است و اسلام مولود این دو نیست. ریشه و اساس اسلام بر پایه عقل و وحی میباشد.
نقد دلیل سوم
نویسنده میگوید: «از عوامل بقاء مذهب، توضیحات عاطفی مذهب به سوالاتی است که برای بشر همیشه مهم بوده است.»
آری مهمترین هدف اسلام، خداشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی است. اشتباه نویسنده در این است که میگوید پاسخ دین به این سوالات از قبیل ارضای عواطف است (نه منطق و برهان) در حالی که پاسخهای دین اسلام به این دست پرسشها بر منطق و عقل تکیه دارد. با رجوع به آیات قرآن و روایات این مساله روشن میشود. قرآن کریم میفرماید:
«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسى بهتر مىداند چه کسى از راه او گمراه شده است، و او به هدایتیافتگان داناتر است.»[4]
در جای دیگر با دلایل عقلی و وجدانی ویژگیهای معبود و عدم نیازمندی خداوند را بیان میکند:
«بگو آیا من هم مثل شما غیر از خالق آسمانها و زمین و آن کسى که همه را روزى مىدهد و کسى به او روزى نمىدهد، معبود و سرپرست بگیرم؟»[5]
امام کاظم(ع) به هشام میفرماید: «ای هشام! خداوند حجتهای خودش را به وسیله عقول بر مردم اتمام کرده است و پیامبران را به وسیله بیان یاری نموده و به سبب برهان به ربوبیت خویش دلالتشان کرده است.» سپس حضرت این آیه از قرآن [سوره بقره: آیه 164] را تلاوت نمودند: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ ... لَآیاتٍ لقوم یعقلون»[6]
نقد دلیل چهارم
نویسنده میگوید: «از عوامل بقاء مذهب، جزماندیشیهایی است که به صورت مقدس و خدشهناپذیر به نسلهای بعدی تلقین و تحمیل میشود.»
در اسلام، پذیرش و گرایش به دین، از روی جبر و تقلید پذیرفته نیست و کسی که اینگونه اسلام را برگزیده باشد از او قبول نمیشود. تنها راه، تحقیق و کشف و جستجو درباره اصول دین توسط خود فرد است. حتی مقدسترین آموزههای این دین که باور به خدای متعال و صفات او و ارسال پیامبران میباشد نیز باید ممهور به مهر عقل باشند. همه مسلمانان موظف هستند اصول دین را به صورت تحقیقی و نه تقلیدی بپذیرند و اغلب مسلمانان نیز این گونه هستند؛ هر چند ممکن است استدلال آنها صورت منطقی نداشته باشد. اگر شما از مسلمانی سؤال کنید: چرا به خدا باور دارد؟ در پاسخ شما نمی گوید: «چون پدرم به ما چنین آموخت، من هم پذیرفتم.» بلکه میگوید: «نشانههای وجود او را یافتم.» یا « نمیتوان قبول کرد فلان وسیله خودبهخود بوجود آمده باشد چه رسد به چهان با این همه عظمت.»
بله! در شاخههای فرعی دین، از دستاوردهای متخصصین این حوزه استفاده میشود. علت آن هم این است که فراگیری آنها مستلزم ورزیدگی، صرف وقت زیاد و تلاش بسیار است و به همین دلیل، تقلید در این امور روشی کاملا عقلی و منطقی میباشد.
قرآن – این منبع مهم اسلام – کسانى را که اسیر تقلید و پیروى از پدران و گذشتگان خود هستند و تعقل و فکر نمىکنند را مورد مذمت قرار داده است. هدف قرآن تربیت است؛ یعنى در واقع مىخواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه اینکه چون پدران ما چنین کردند پس ما هم چنین مىکنیم.
نقد دلیل پنجم
وی میگوید: «عامل دیگر بقاء مذهب، انطباق و سازگار نمودن مذهب توسط گردانندگان آن با شرایط و نظامهای جدید است.»
در اینجا دو مطلب با هم خلط شده است:
الف ) عالمان دین، دین را با علوم جدید منطبق میکنند و ساختار و آموزههای آن را از طرف خود میسازند. مانند لباسی که برای متناسب شدن با افراد مختلف، دائما در حال کوتاه و بلند شدن است.
ب) گردانندگان و عالمان دین سوالات و نیازهای عصر خویش را بر منابع دین عرضه میکنند و پاسخ را از آنها میگیرند. یعنی غواصی در دریای عمیق اسلام و استخراج لؤلؤ و مرجان.
آنچه نویسنده درباره دین تصور نموده قسم اول است در حالی که فرض صحیح، قسم دوم است و دلیل آن هم این است که دین اسلام این توانایی را در خود دارد که پاسخگوی پرسشهای جدید باشد. راز آن را هم باید در روح منطقی اسلام در هماهنگی کامل با طبیعت انسان، اجتماع و جهان جستجو نمود. توضیح اینکه انسان دارای دو دسته نیاز ثابت و متغیر است. نیازمندی به خوراک، پوشاک، علم و زیبایی از نیازهای ثابت، و نیازمندی به وسایل و ابزار رفع آن نیازها، نیازهای متغیر آدمی میباشد. انسان همیشه به دنبال علم ورزی و کشف حقایق بوده و میباشد. در دورانی این خواسته را با کتاب و قلم و مرکب تامین میکرد ولی اکنون با رایانه و موس و قلم نوری و غیره و در آینده هم با وسایل متناسب با آن عصر. بنابراین علم جویی امری ثابت در نهاد بشر است اما ابزار و آلات دستیابی به آن در طول زمان، متغیر و متفاوت میباشد.
دین اسلام نیز دارای دو دسته برنامه و قوانین ثابت و متغیر است و بدین جهت هماهنگ با فطرت و طبیعت آدمی است.[7]
این نکته قابل توجه است که یک طرح به شرط فطرى بودن، جامع بودن، کلّى بودن و به شرط مصونیت از تحریف و به شرط حسن تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا، مىتواند براى همیشه مفید و رهنمون ما در طرحها و قوانین جزئى باشد.[8] اسلام از چنین ویژگی برخوردار است که در جایگاه خویش به اثبات رسیده است.
نقد دلیل ششم
نویسنده میگوید: «از عوامل بقاء مذهب آمیختگی عوامل پنج گانه مذکور با عادت و سنت است.»
عادت و سنت در اسلام مطرح است اما تقلید کورکورانه، مذموم و مطرود است. سنتها و عاداتی که از پشتوانه عقلی برخوردار نیستند نه تنها مقبول اسلام نیستند که امر شده مسلمانان در مقابل آنها بایستند.
قرآن کریم کسانی که تفکر و تعقل نمیکنند را بدترین جنبندگان دانسته است چنان که میفرماید: «ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون »[9] منظور از کر و لال، کر و لال جسمی نیست، بلکه منظور کسانی هستند که یا آمادگی و تحمل شنیدن حقایق را ندارند و یا از اقرار به آن خودداری میکنند و مقصود از «لایعقلون» کسانیاند که از نیروی عقل و اندیشه خود بهره نمیبرند.[10]
خداى تعالى در هیچ جا از کتاب مجیدش حتى یکبار، بندگان خود را مامور نکرده تا به معارف الهیاش ایمانى کورکورانه بیاورند و یا طریقهاى را کورکورانه سلوک نمایند.[11]
قرآن کریم مومنان را کسانی معرفی میکند که امر به خوبیها و نهی از بدیها میکنند و حدود و مرزهای الهی را حفظ کرده و از خرافات و کج رویها باز میدارند.[12]
قابل توجه است که اگر مسلمانی در پاسخ این سوال که چرا نماز میخوانی؟ بگوید چون رسم است، پدرانمان چنین کرده و یا امثال این جملات، اسلام از وی نمیپذیرد. وی باید دلیلی عقلی و منطقی ارائه کند. مثل اینکه بگوید: نماز میخوانم چون دستور رسول خداست که ما با دلایل محکم، حقانیت و صدق ادعای او را اثبات کردهایم و یا بگوید: چون قرآن که معجزه جاودانه پیامبر است به آن توصیه نموده است.
نتیجهگیری
دین اسلام که کاملترین دین الهی است بر پایه عقل و منطق بنا شده و در هماهنگی کامل با سرشت آدمی است بطوری که قادر است پاسخگوی نیازهای بشر در اعصار مختلف باشد. این دین آسمانی دین جامعی است که به همه حوزههای فردی و اجتماعی انسان پرداخته است و آنچه برای هدایت آدمی در اعصار مختلف لازم است در آن نهفته است و کار عالمان دین، استخراج آن حقایق میباشد و باید توجه داشت که هر چند عنصر عاطفه و احساس در اسلام وجود دارد اما تحت سیطره عقل و شرع کنترل و در مسیر صحیح خود قرار می گیرد.
مطلب مرتبط :
نقدی بر مقاله «بقاء مذهب در چیست؟» (1) اسلام دینی عالمانه و ماندگار
فهرست منابع
- 1) قرآن کریم
- 2) علامه طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374ش ، پنجم.
- 3) مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، تهران، المکتبه اسلامیه، 1390ق.
- 4) ربانی گلپایگانی، علی؛ درآمدی بر کلام جدید، قم، مرکز نشر هاجر، 1385ش.
- 5) مطهری، مرتضی؛ مجموعهآثار، تهران، انتشارات صدرا، 1374ش.
پی نوشت:
-
.[1] برای مطالعه در این زمینه به کتابهایی مانند وسایل الشیعه تالیف حر عاملی، میزان الحکمه تالیف محمدی ری شهری و توضیح المسائل امام خمینی (ره) مراجعه نمایید.
-
[2]. ر ک. مطهری، اسلام و مقتضیات.
-
.[3] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 16، ص 228 (با تلخیص).
-
-
-
[6]. بحارالأنوار، ج1، ص 132.
-
[7] . در این باره بحثهای زیبایی توسط استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب «ختم نبوت» و «اسلام و مقتضیات زمان» بیان شده است.
-
[8]. مجموعه آثار استاد مطهرى، ج3، ص 169.
-
-
[10]. درآمدی بر کلام جدید، ص 130.
-
[11] ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص 416.
-
[12] توبه / 112 نقل به معنا